سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم . زمان اسارت پانزده سال بیشتر نداشتم و تاریخ 29/5/1369 به میهن اسلامی بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guxu.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

یکی از اسرا به نام غلامرضا بیات ترک فرزند رمضان متولد 1335 اهل مشهد رضوی از دوستانم می باشد که در اردوگاه نگهداری اسرای ایرانی در شهرموصل واقع در شمال عراق با او آشنا شدم . در خصوص مقابله با توطئه افسران ارتش عراق در داخل اردوگاه و موضوع بلوک زنی مطالب متفاوت شنیده بودم تا اینکه به سفارش " وبلاگ سلحشوران شهر نراق " شنبه تاریخ 14/5/1391 طی تماس تلفنی با ایشان در مشهد مقدس توضیحاتی داد که ماحصل آن را برایتان بازگو می کنم :

سرباز منقضی خدمت 1356 بوده که به دلیل نیاز جبهه فراخوان می شوند و برای حفظ ثغور مرزها به کمک سایر رزمندگان در استان مورد تهاجم در خوزستان شتافته اند . بعد به اسارت ارتشیان عراق گرفتار می گردد و شماره کارت اسارتش 730 اعلام می شود .زمستان 1361 بود که فرمانده اردوگاه همه را به صف کرد و گفت شما لازم است در کار بلوک زنی به ما کمک کنید و ما هم در قبال آن مبلغی دینار به شما می پردازیم . یک هفته بعد ماشین های ماسه و سیمان خالی شد و مقرر شد هر روز پانزده نفر از هر آسایشگاهی داوطلبانه به بلوک زنی مبادرت نمایند . در ذهن و افکارعراقی ها آسایشگاه ها و اردوگاه ها درجه بندی بود . مثلا برایشان بعضی آسایشگاه ها اینگونه تعریف شده بود که نسبت به حکومت ایران پایبندی کمتری دارند فلذا ابتدا داوطلبین را از آنجا انتخاب می کردند تا اینکه نوبت به اردوگاه موصل چهار که به " قفس الحرس الخمینی " مشهور بود رسیدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdtuyzdt.jpg

نفر دوم از راست احمد ابوالحسنی در اردوگاه موصل عراق

اسرا از این اقدام سرپیچی نموده و عنوان می کنند شما از این بلوک ها در جبهه بر علیه مواضع ایرانی ها استفاده می کنید و حس وطن پرستی ما اجازه این عمل را نمی دهد . سروانی معروف به احمد سیاه و بعد سرگرد احمد و سرهنگ محمد نیز نمی تواند اسرای این قسمت را به بلوک زنی وادار کند تا اینکه آنها مجبور می شوند از جو فشار بر علیه ایرانیان استفاده کنند و انواع اذیت و آزارها را به اسرا وارد می کنند تا روحیه آنان تضعیف گردد ولی مقاومت ایرانیان آنها را عصبانی و جری تر می کند . شبی می گویند هر کس نامش حسین است بیایند بیرون صف و آنها را می برند و کتک کاری می کنند . در اینجا غلامرضا بیات ترکی پس از مشاهده این صحنه ها ناراحت می شود و زیر پتو دعای توسل می خواند تا شر دشمن مرتفع گردد .شبی عراقی ها می آیند و می گویند هر کس نامش حسین است بیاید بیرون صف . برای دفعه بعد که حسین ها فراخوانده می شوند زمانی که هنوز دسته بندی تمام نشده غلامرضا با توجه به جثه قوی هم که داشته داخل صف شروع به سر و صدا می کند و سرهنگ محمد فریاد می زند تعل تعل وقتی عمو غلام نزد سرهنگ می رود می گوید باید مطلبی را عنوان کنم . مترجم آماده می شود و عمو غلام پس از بسم الله می گوید ما سربازان خمینی هستیم و حاضریم کل بدن اسیران را قطعه قطعه کنید ولی کار زور انجام نمی دهیم و بلوک زنی نمی کنیم . سرهنگ اظهار می کند شما اسیر ما هستید و هر چه ما تصمیم می گیریم باید انجام دهید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdysdtu.jpg

غلامرضا تیغ ریش تراشی را از جیبش بیرون کشیده و مقابل سرهنگ شروع می کند به قطع کردن یکی از انگشتان دستش که خون فوران می زند و قصد داشته استخوان را نیز ببرد که اسیری به نام محمد ننه جگری از پشت سر عمو غلام را در بغل گرفته و تیغ را از دستش می گیرد و اجازه نمی دهد غلام آسیب بیشتری ببیند . در این اثنا بقیه حسین ها از بلوک زنی معاف می شوند و سرهنگ هم صحنه را ترک می کند .عراقی ها غلامرضا را می برند فرماندهی و با همان وضع توی گوشش نواخته و می گویند خلیفه را پیدا کردیم یعنی رهبرشان را به دام انداختیم . شدت کتک کاری باعث بی هوشی عمو غلام می شود و در دی ماه 1361 آب سرد روی صورتش می ریزند تا هوش بیاید . بعد که به زندان می اندازند آب زیرش رها می کنند تا زجر بیشتری بکشد و نخوابد . بیست روزی در زندان سپری می شود تا اینکه استخبارات برای بررسی موضوع به اردوگاه آمده و در زندان با غلامرضا بیات ترک صحبت می کنند و مقاومت ایشان باعث می شود که بگویند " هذا مجنون " .عمو غلام به آسایشگاه باز گشته ولی انگشتش به شدت باد کرده و عفونت نموده است . اسیری به نام دکتر رضا در بین اسرا بود که تخصصش توسط عراقی ها شناسایی نشده بود و از این فرصت استفاده می شود و برای اینکه عفونت وارد خون غلام نشود ابتدا وی را در حمام شستجو داده و با تیغ گوشت های اضافی را بریده و با نخ های زیر پوش که متمایل به ابریشم بود بخیه زده و با آب پیاز انگشت را شستشو و استرلیزه می کنند . برای اینکه غلامرضا فشار وارده را تحمل کند بقیه اسرا دست و پای او را نگه داشته و یک حوله نیز در دهانش می گذارند تا صدای فریاد کمی کنترل گردیده و عراقی ها حساس نشوند . در هر صورت دکتر رضا موفق می شود دو رگ را پیوند زده ولی دو رگ دیگر قطع می شود . برای اینکه عراقی ها نسبت به عمو غلام توجه کمتری داشته باشند موهای سر و صورت و حتی ابروهایش را می تراشند .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtyjxfjkf78.jpg

    ابوالحسنی و سید آزادگان ابوترابی

بعد آزاده حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی نیز وساطت کرد و مشکل حل شد و از آن به بعد بلوک زنی تعطیل شد و حتی کتک زدن به اسرای ایرانی نیز کاهش یافت .آقای غلامرضا بیات ترکی پس از بازگشت به ایران درمرداد ماه 1369 در لباس مقدس و سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت به نفع جمهوری اسلامی را ادامه داد و اکنون بازنشسته شده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/atrtsryry.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 14/5/1391

۹۱/۰۵/۱۵
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook