سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

شهیدی که زنده ماند و گمنامی که گمنام ماند

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۴۳ ب.ظ

 موضوع: روایت برادر آزاده علی اکبر حیدری فرزند رضا

سال 1347 در دوران سختی و رنج  و در میان اتاقهای گلی ٬ در آغوش دستانی پینه بسته از کار و در کنار پدر و مادری زحمت کش ومهربان در شهر نراق واقع در استان مرکزی کودکی چشم به جهان گشود که نامش را علی اکبر  گذاشتند . دوران کودکی به سرعت سپری گشت و او پا  به  مدرسه و درس  نهاد . با دستان کوچکش کلمات مشق را بر روی کاغذهای کاهی می نوشت وآنها را در میان مزرعه تکرار می کرد. 

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfyiduigu.jpg

آزاده جانباز علی اکبر حیدری در نوجوانی

روزگار نوجوانی و جوانی در زمان رژیم ستم شاهی پهلوی فرا رسید و فی الاجبار تحصیلات را تا دریافت سیکل ادامه داد. بعد وارد کار و تلاش گردید . در تیر ماه 1365 به خدمت مقدس سربازی در سپاه  معرفی می شود از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان به پادگان کارچان اراک عزیمت و پس از چهل و پنج روز سپری نمودن دوره آموزشی به لشکر 42 قدر  در اهواز اعزام می گردد و در قسمت تعمیرگاه وسایط نقلیه راه سازی لشکر سازماندهی می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/khifuyrr.jpg

حیدری در زمان اعزام به سربازی

بر این اساس هر نقطه از مناطق جنگی در غرب یا جنوب مثل جزیره مجنون-جزیره فاو-شلمچه-گیلانغرب و... نیاز به تعمیر ماشین های راه سازی باشد اکیپ آنها مستقر و نسبت به رفع مشکل بر می آیند .مدت بیست و چهار ماه بر این منوال گذشت و علی اکبر به دلیل پایان خدمت ، تسویه حسابش را دریافت می نماید . فرمانده درخواست می کند به عنوان آخرین ماموریت به جبهه شلمچه اعزام و مشکل وسیله ای که به گل نشسته است را حل و فصل کنند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guivbjbj.jpg

در تاریخ 5/4/1367 یعنی بیست و چهار روز قبل از پذیرش آتش ایران در جنگ تحمیلی عراق علی اکبر حیدری به همراه دو بسیجی  به اسامی احمد ... اهل دزفول و ابراهیم  لربهاری فرزند محمود اهل دزفول که از مکانیک های با تجربه هستند به سمت خطوط جبهه حرکت می کنند . در بیست کیلومتری جاده خرمشهر و محدوده جبهه های کوشک و طلائیه ، مورد تهاجم نیروهای ارتش بعث عراق قرار  می گیرند .دو سمت جاده به طول حدود دو کیلومتر مثل کمینگاه در تسلط عراقی ها بوده و ماشین تویوتا لنگروز  این افراد ابتدای کمینگاه که وارد می شوند مورد تهاجم قرار می گیرند و هر سه نفر و همچنین ماشین آنها شبیه آبکش می شود . نوع این کمین به گونه ای بوده که تا انتهای خط جنبنده ای سالم به انتها نرسد . یعنی هر ماشینی که از مقابلشان عبور می کرد مورد تیراندازی قرار می گرفت .در انتهای سنگربندی عراقی ها ماشین در اثر پرتاب نارنجک و شلیک بی امان ، به آتش کشیده شده و در کناری متوقف می گردد  .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guiguijkuivgui.jpg

علی اکبر دو همرزمش که به سختی مجروح شده بودند را با هر تلاشی از ماشین  بیرون می اندازد تا از سوختن نجات پیدا کنند .یکی از بسیجیان به نام احمد .... مغزش متلاشی شده و بقیه بدنش نیز مورد اصابت تیر خصم قرار می گیرد . بسیجی دیگر ابراهیم  لر بهاری سیزده تیر به بدنش خورده و به مثابه شهید روی زمین افتاده  و عراقی ها نیز تصور می کنند که وی کشته شده است .حیدری نیز خود را به کوشه خاکریز بلند کنار جاده انداخته و متوجه می شود حالش وخیم است و هفت گلوله به دست و پاهایش خورده است .در همین اثنا ماشین تک سرنشین تویوتا لندگروز  دیگری که به سمت خرمشهر در حال تردد بود به این قتلگاه وارد می شود و شبیه ماشین قبلی مورد تهاجم بی امان عراقی ها قرار می گیرد . راننده که معلوم نشد ارتشی بود یا بسیجی و سپاهی ماشینش به محض اینکه مجبور به توقف اجباری در نزدیکی ماشین قبلی می شود از وسیله پایین آمده و قصد داشته خود را به گودال آبی که شب قبل عراقی ها آنجا را آبریزی کرده بودند پرتاب کند که در این لحظه  موشک آر پی جی هفت بدن ایشان را تکه تکه می کند . لحظاتی بعد صدای آتش رگبارهای دشمن خاموش می شود و نیروهای عراقی به ماشین ها و رزمندگان ایرانی نزدیک می شوند . بالای نیروها که می رسند علی الظاهر فقط علی اکبر حیدری سالم است .درجه دار با عربی اشاره می کنند بلند شو و همراه ما بیا ولی هر چه تلاش می کنند او توان حرکت ندارد . خون زیادی در حال بیرون آمدن از بدنش می باشد . با زور وی را کشیده و به آنسوی خاکریز پرتاب می کنند . جسم بی رمق وی را روی زمین کشیده و نیروی پیاده عراق بی رحمانه به خدمه ای که پشت تانک بوده اشاره می کند حرکت کن و ایشان را زیر شنی له کن .تانک به حرکت در می آید و نزدیک و نزدیکتر می گردد . علی اکبر رمقی در بدن ندارد ولی ثانیه دیگر پودر خواهد شد . یا علی گویان با هر چه که در توان داشته روی باسن قرار گرفته و کشان کشان خود را از زیر تانک دشمن خارج نموده و تانک عبور می کند . خدمه تصور نموده که رزمنده ایرانی زیر شنی مثله شده است.پیاده نظام خود را به او رسانده و بر سرش فریاد می زند و مجددا از خدمه تانک می خواهد مجددا حرکت خود را تکرار کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguofguou.jpg

در همین لحظه ماشین جیپ نیروهای عراقی سر می رسد و با پارچه ای روی بازوانشان نوشته انتظامات و آنها مسئول جمع آوری و انتقال اسرای ایرانی به عقبه جبهه  خود می باشند . وقتی متوجه می شوند هم کیشانش قصد داشته اند اسیر را به هر طریقی از بین ببرند سر آنها داد می زند که ما موظف به سالم نگه داشتن اسرا هستیم تا بتوانیم تعداد آنان را با آمار بیشتر در مقابل ایرانی ها معرفی نماییم .فرمانده که درجه دار ارتش بود ، ابتدا  حیدری را با جیپ از صحنه درگیری خارج می کند و سپس ایشان را به راننده یک لودر تحویل و از او می خواهد که اسیر را به عقب انتقال دهد . همزمان نیز عقب نشینی نیروهای لشکر عراق به مواضع خود آغاز می گردد که در این زمان آتش بارهای توپخانه ایران منطقه حضور عراقی ها را زیر آتش سهمگین قرار می دهد . علی اکبر در این اوضاع و احوال و درد شدید به خود می پیچد و از راننده لودر تقاضا می کند وی را از بین برده و خلاصش کند و لیکن راننده لودر با اشاره به شانه اش اشاره می کند که درجه دار تو را تحویل داده و مسئولیت جان شما به عهده من است . ایما و اشاره ها به اتمام نرسیده که توپ مستقیم از جبهه ایران فرود می آید و در جلوی چشمان علی اکبر ، یکی از دستان راننده نگون بخت قطع می گردد و همرزم هایش سریع او را با آمبولانس به سمت اورژانس منتقل می نمایند تا به بصره ببرند .عراقی ها مجبور می شوند در هنگام عقب نشینی حیدری را سوار بر ماشین آیفا نموده و به شهر بصره انتقال دهند . علی اکبر  با گریه و حسرت اظهار می دارد در هنگام عقب نشینی نیروهای عراقی با ماشین بی رحمانه روی اجساد شهدای ایرانی که در درگیری روز قبل در صحنه به جای مانده رفته و تعدادی را نیز به داخل آب کنار جاده می انداختند .حیدری در شهر بصره داخل چادری هدایت می شود که حدود صد نفر از اسرای مجروح ایران بوده اند . بسیاری تشنه بودند و صدایشان روز بعد به گوش نمی رسید و از تشنگی شهید شدند . تعدادی دست و پایشان قطع بوده و به علت عدم رسیدگی مقاومت خود را از دست داده و به لقاءالله پیوسته اند .شهدا با ماشین آیفا به جای نامعلومی برای دفن منتقل می شوند و زخمی ها به بیمارستان بصره برده می شوند . ساعاتی بعد بدون مداوا و دادن آب و غذا ، مجروحین اسیر ایرانی با اتوبوبس های تخت دار که به آمبولانس سیار شبیه است به راه آهن بصره انتقال داده می شوند و از آنجا نیز با قطار به بغداد پایتخت عراق روانه می گردند .  اسرا از جمله  حیدری در یکی از بیمارستان های بغداد مورد پذیرش ابتدایی قرار گرفته ولیکن آنجا نیز با کمبود جا و کادر پزشکی مواجه بوده و در نهایت به پادگان تموز متعلق به نیروی هوایی ارتش بعث هدایت گردیده و در سوله های بزرگ که از قبل آماده شده ، اسکان داده می شوند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20110105160413734_21.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20090802_1351005231_000.jpg

اکیپ تازه وارد به تموز مشاهده می کنند که اسرای زخمی دیگری نیز در این پادگان نگهداری می شوند که حال و روزی مناسبی ندارند . امکانات خیلی کم و رسیدگی ضعیف می باشد . بالغ بر هزار و پانصد اسیر مجروح ایرانی در این چند سوله با فشردگی نگهداری می شوند . پتو و زیرانداز کم است و اکثر اسرا چند روزی روی خاک و موزائیک استراحت می کرده اند . مکان زخم ها اغلب دارای عفونت گردیده و بوی تعفن سالن را پر نموده به گونه ای که دوستان مشمئز از این شرایط بوده اند .حدود چهل و پنج روز با مشکلات فراوان و معالجه کم  روزگار سپری می شود و هر روز شهادت چند همرزم در جلوی چشمان فغان و گریان آنان اتفاق می افتد . سپس علی اکبر  به همراه تعدادی از اسرا برای اسکان ثابت به اردوگاه شماره سیزده شهر رمادیه انتقال داده می شوند .حیدری تا حدود چهار ماه روی باسن حرکت می کرده تا به مرور مکان هفت گلوله ای که به بدنش خورده بهبود می یابد . در این مقطع جنگ ، فشار عراقی ها زیاد بوده و باعث اذیت و رنج بیشتری بر اسرای ایران می شوند . ده روز پس از ورود حیدری به اردوگاه 13 رمادیه نیروهای صلیب سرخ جهانی از این اردوگاه بازدید نموده و نام علی اکبر حیدری در لیست اسرا ثبت و کارت اسارت به شماره 17104 دریافت می نماید و امکان مکاتبه در شرایط محدود با خانواده اش  مهیا می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dr78idui.jpg

    علی اکبر حیدری

اکنون مجددا به فضای جبهه بازگشته تا ببینیم همسنگران و خانواده های رزمندگان این واقعه چه اتفاقاتی را رقم زده اند . همزمان با عقب نشینی لشکر عراق در منطقه ذکر شده و  اتمام شلیک  آتشبارهای خودی  ، پیشروی نیروهای ایرانی نیز آغاز می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhjvhjk.jpg

رزمندگان به محل درگیری می رسند و با جنازه به اصطلاح سه شهید و سوختن ماشین ها مواجه می گردند . فرمانده فریاد می زند ابتدا محیط را پاکسازی کنید تا اگر مجروحی وجود داشت سریعا تحت معالجه قرار گیرد و جمع آوری اجساد شهدا را به مرحله بعد موکول کنید . دقایقی بعد نیروهای امداد اعلام می کنند مجروحی در صحنه نیست و فقط همین سه شهید در این نقطه وجود دارد که باید به عقبه خط منتقل شوند .در این اثنا یکی از رزمندگان مشاهده می کند  پای یکی از این افراد تکان می خورد و انگار به نیروها می فهماند که من زنده ام و هنوز به شهادت نرسیده ام . بهیار به بالای سر ایشان می آید و با معاینه اولیه متوجه از زنده بودن ابراهیم  لربهاری می شوند . با سرعت مداوای ابتدایی روی او انجام می گیرد و پس از تحویل به اورژانس نهایتا برای مداوای بیشتر و بهتر با هواپیما به مشهد رضوی منتقل و در یکی از بیمارستان های این شهر تحت درمان قرار می گیرد . سیزده تیر کلاشینکف بر بدن این بسیجی اصابت نموده است . مدتی پس از بهبود نسبی جهت سپری شدن دوره نقاهت به زادگاهش شهر دزفول مراجعت می نماید .حدود بیست روز از این واقعه می گذرد و خانواده هیچ اطلاعی از وضعیت فرزندشان به دست نمی آورند آقای علیرضا حیدری جهت روشن شدن وضعیت برادرش علی اکبر به دزفول عزیمت و از ابراهیم می خواهد آخرین اطلاعات خود را در خصوص برادرش و صحنه را ارائه نماید . ابراهیم پس از توضیحات صادقانه به تصور اینکه علی اکبر قطعا شهید شده و چون علاقه ندارد خانواده این حرف را مصداق صحبت وی قرار دهد به علیرضا  می گوید من علی اکبر را با حالت مجروح مشاهده کردم و لیکن از سرنوشتش مطلع نیستم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/uifguifguiguofguo.jpg

نفر وسط نشسته : علی اکبر حیدری در اردوگاه الرمادیه

در ادامه ماجرا نیروهای امداد در تفحص  و جستجو از داشبورد ماشین سوخته شده به یک پلاک شناسایی برخورد می کنند . همچنین یک فانسقه و باقیمانده لباس های سوخته از این وسیله کشف می شود . در فاصله کوتاهی جنازه مثله شده شهیدی نقش بر زمین است (این شهید همان فردی است که به تنهایی با وسیله اش در کمینگاه عراقی ها وارد و با آر.پی.جی هفت مورد هدف عراقی ها قرار گرفته بود ) . در تشخیص اولیه تصور می شود این شهید متعلق به همین ماشین سوخته است و پلاک پیدا شده نیز قاعدتا باید از ایشان باشد . زمانی که خبری از او بدست نمی آید شک را به یقین نزدکتر می کند . بررسی ها ادامه می یابد و بر این اساس همه اجزای جمع آوری شده  در غالب یک فرد ،جهت شناسایی به تعاون سپاه تحویل می گردد . در تحقیق و مراجعه به لیست پلاک علی اکبر حیدری فرزند رضا سرباز وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اهل شهر نراق مورد شناسایی قرار می گیرد .  بی توجهی حیدری این بوده که پلاک شناسایی اش را به جای اینگه بر گردنش بیاندازد داخل داشبورد ماشین گذاشته است . پس از بیست روز اضطراب و دلهره سرانجام با آدرس موجود جنازه در تاریخ 25/4/1367 به نراق انتقال و پس از تشیع جنازه با شکوه در جوار دیگر قدسیان در گلزار شهدا به خاک سپرده می شود .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyucfyi.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sryisfykfk4.jpg

لکن برادر دیگرش محمدرضا حیدری که خود از بسیجیان جانباز به شمار می رود در دل نگران است و قبول اینکه این جنازه به برادرش تعلق دارد را با دشواری می پذیرد و برای اینکه برنامه های مشخص شده به هم نخورد سکوت اختیار می کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvhkjlbjl789.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyiocgj.jpg

 هفته بعد سنگ قبری نیز بر مزارش نهاده می شود . مراسم های سوم و هفت در اندوه تمام به پایان می رسد .هر شب جمعه دوستان و خانواده و از جمله مادر بر سر مزار این جوان بیست ساله آه و فغان نموده و لیکن خوشحال از این هستند که فرزندشان در مسیر ابا عبدالله الحسین قدم برداشته است .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyjdfhkghk.jpg

 چهلم شهید با حضور مردم و طایفه بزرگ حیدری ها در مورخ 6/6/1367 نیز در مسجد جامع نراق برگزار می شود و ده روز بعد در تاریخ 16/6/1367 هلال احمر جمهوری اسلامی نامه اسیری از عراق را به خانواده حیدری تحویل می دهد که همه را در بهت و حیرت فرو می برد .باور کردنش مشکل،و بیان لحظاتش غیر قابل توصیف است . در میان بهت و تحیر همگان در متن نامه نوشته شده اینجانب علی اکبر حیدری سالم هستم و در اردوگاه رومادیه 13 عراق به سر می برم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/13670616.jpg

 خانواده خوشحال می شوند ولی شهید گمنام  دفن شده در گلزار را فرزند خود می دانند . سنگ قبر به نام شهید علی اکبر  حیدری برداشته می شود و سنگ جدید که بر روی آن نام شهید گمنام نقش بسته است کار گذاشته می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ftuofiguiog.jpg

علی اکبر حیدری

جنگ پایان می پذیرد و دو سال و دو ماه از اسارت ایشان گذشته است . چند اسیر دیگر شهر  با استقبال بی نظیر مردم به خانه و کاشانه خود مراجعت نموده اند . تاریخ 5/6/1369 است و روز سرنوشت سازی در حال رقم خوردن است . حیدری با جمعی از دیگر اسرا از مرز خسروی وارد کرمانشاه می شوند و مورد استقبال مردم و مرزداران قرار می گیرند . بر خاک وطن اسلامی بوسه می زند و نماز شکر به جای می آورد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtudtudfuz.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdfusfyudfy.jpg

بعد از طریق هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال می یابد . به مدت سه روز در پادگان لشکرک در منطقه لویزان ، قرنطینه صورت گرفته و ایشان تحویل اقوام منتظر می گردد . ابتدا از ماجرای به اصطلاح شهادتش هیچ خبری ندارد تا اینکه یکی از پسر عموهایش اعلامیه ترحیمش مربوط به دو سال قبل را نشانش داده و شرح ماوقع را برایش توضیح می دهد و او نیز شرایط به وجود آمده را برایشان بازگو می کند . اولین قدمگاه مورد نظر حیدری و همراهان زیارت مرقد پاک و نورانی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در بهشت زهرای تهران است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyuioghokfgh.jpg

در ادامه مسیر سه ساعت بعد محل زادگاهش که همه خاطراتش در آن نهفته است در انتظارش لحظه شماری می کند . شرایط و زمان حساسی است . مردم شهر نراق منتظر استقبال زائری هستند که دو سال قبل بر روی دوش های خود تشیع و به خاک سپرده شده است و اکنون می خواهند وی را بر بالای سر گذاشته و  از وی استقبال کنند .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxghjvhk74.jpg

                 حیدری در میان خیل انبوه مستقبلین

علی اکبر وارد دروازه شهر می شود . جمعیت انبوهی ساعت ها چشم انتظار هستند . دسته های گل بر روی شانه هایش انداخته می شود .محل تجمع نهایی گلزار شهدا می باشد . به روح طیبه شهدا فاتحه ای قرائت می شود . آنگاه بر مزار قبری که تا چندی پیش خودش در آن دفن بوده و اکنون شهید گمنامی در آن آرمیده شده نیز فاتحه ای قرائت می کند .چند نفر از آزادگان شهر ازجمله آزادگان عملیات فتح المبین ( عباس باقری - قدرت الله ایزدی - احمد ابوالحسنی) از جمله مستقبلین و مشایعت کنندگان هستند . حتی احمد ابوالحسنی با قد و جثه کوچک جوانمردی نموده و لحظاتی حیدری را در مسیر عبوری قلم دوش می کند که مورد توجه ویزه مردم قرار می گیرد . جوانان احترام کرده علی اکبر را بر دوش خود می نهند و مراسم شادی کنان ادامه می یابد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/adujvhk365.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcgxcg9.jpg

مراسم استقبال از آزاده جانباز علی اکبر حیدری در گلزار شهدای شهر نراق

جالب است خانواده و مردم رنج کشیده از جنگ این روزها برایشان شادی آفرین است و دیگر نیاز نیست جوانان سلحشور را بر سر دست تشیع کنند چرا که دفاع پایان یافته و اسرا را بالای سر می برند و فریاد پیروزی سر می دهند . هنوز ورود آزادگان به شهر نراق پایان نیافته است زیرا بیست روز دیگر آخرین آزاده مرتضی عابدینی را نیز باید مورد تفقد قرار دهند .
انصافا زنان و مردان شهر نراق که تا آخرین روزهای دفاع مقدس حامی رزمندگان بودند در روزهای مسرت بخش ورود آزادگان حضور با شور و شعوری را در تاریخ این دیار کوچک به ثبت رساندند . خانواده او را در آغوش گرفته و نوازش می کنند . مادرش سرکار خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم از جمعیت رخصت می طلبد تا لحظاتی با فرزندش آرام گیرند و زجر چند سال دوری را التیام بخشند .
 بوسیدن و بوئیدن مادر کمی به جسم و روحش آرامش می بخشد ، آنگاه در همهمه جمعیت روبروی پسرش می ایستد و می گوید  :علی اکبر جان ، مدتی قبل به تصور شهادت تو جنازه مثله ات را بغل نمودم و اکنون به خواست پروردگار ، خودت در آغوش من هستی . من بمیرم برای دل غم زده آن مادری که چشم انتظار جنازه جوانش است ولی خبر ندارد در این شهر کوچک میهمان قلب های مردم است علی اکبرم ، پسرم ، من سعی می کنم در حق این جوان گمنام وطن  که به جای تو تشیع و دفن شده ، نیز مادری کنم . من او را فرزند میهن اسلامی و فرزند خود می انگارم و هر شب جمعه بر مزار او شمعی روشن کرده و فاتحه ای می خوانم . علی اکبرم ، مادر به فدای تو و این شهید گمنامی که درخشش نورش ، شهر ما را با برکت نموده است .عزیز دل مادر ، بیشتر از همه برای دل آن مادر داغدیده و رنج کشیده دعا خواهم کرد که خدا صبر و استقامت به او عطا کند ، تا در مقابل این داغ ، زینب گونه استقامت داشته باشد .پسرم ، علی اکبرم  ، من مادرم و می دانم مادر این شهید گمنام  و همه مادران شهدا از راه صالح و نیکوی فرزندانشان ناراحت و غمگین نیستند . آنان می دانند که فرزندانشان با عشق و علاقه به فرمان ولی شان امام خمینی (ره) در این راه پاک قدم نهاده و این راه همان راه انبیاء است .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxfhzh74.jpg    

         خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم

بعد از دعای شکرانه این مادر و پس از استقبال امت خداجوی و اجرای مراسم ، نامبرده را تا درب منزلش مشایعت می کنند .پخش گل و شیرینی و نقل همزمان با بوی اسپند در هر کوچه و برزن حال و هوای محیط کوچک نراق را شادمان تر از گذشته نموده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdgujh.jpg

علی اکبر حیدری در عنفوان جوانی

 آزاده سرافراز  آقای علی اکبر حیدری می گوید؛ امروز پس از سالها خانواده ما این شهید گمنام را جزء خانواده خود می داند، چرا که عنایات این شهید عزیز همواره به خانواده ما می رسد و ارتباط با او منشاء برکات بوده است.اکنون چند سالی است فی ما بین شهید زنده و جانباز فداکار ، بسیجی " ابراهیم   لربهاری " و  آزاده و جانباز  علی اکبر حیدری رفت و آمد خانوادگی برقرار گردیده و در ملاقات همدیگر یاد و خاطره زیبای با هم بودن را مرور می کنند و فاتحه ای برای دوست بسیجیشان شهید احمد... قرائت می کنند .حیدری اکنون با 30 درصد جانبازی به همراه دوستانش برای پیشبرد اهداف مقدس جمهوری اسلامی فعالیت دارند .ایشان ضمن اینکه یکی از اعضای فعال هیئات مذهبی در شهر نراق است ، کمک حال نیازمندان و محرومین نیز می باشد و از مساعدت به همنوعان خود دریغ نمی ورزد . این آزاده با نیتی که دارد و جهت پیمان با مولایش هر سال در ایام محرم به همراه همسرش سرکار خانم سیده اعظم حسینی فرزند سید تقی و فرزندش عارف حیدری در کشور عراق به زیارت عتبات عالیات نایل می گردد تا دل و جانشان با عطر و بوی امامان معصومش با طراوت گردد .

   http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcghuxvc.jpg

             عارف حیدری

عارف حیدری از نوجوانان موفق بسیجی است و ضمن تحصیل در هیئات مذهبی و امورات خدماتی مسجد جامع خدمتگذار مردم مهربان شهر نراق می باشد . عارف همه ساله در ایام محرم به همراه خانواده محترمش به کشور عراق مسافرت و به زیارت عتبات عالیات مشرف می شود و تا کنون هشت بار به این افتخار نایل گردیده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtuxfyi63.jpg

۹۱/۰۵/۱۹
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook