سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

شب های قدر ماه رمضان و نماز عید فطر در اسارت

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۴۱ ب.ظ

 

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله متولد سال 1344 و اهل شهر تاریخی نراق تاریخ 2/1/1361 در سن 16 سالگی طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم و تاریخ 29/5/1369 با سایر اسرا آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00516.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

عراقی ها در اردوگاه موصل در طول 24 ساعت دو نوبت غذا می دادند . علی الظاهر در کل اردوگاه های نگهداری اسرای ایرانی همین شرایط حکفرما بود . صبح ها فقط آش می دادند که ما به آن آش شوربا یا آش عربی می گفتیم و محتویات آن برنج و رب گوجه فرنگی بود . میزان آن نیز به اندازه حدود یک لیوان به هر نفر به اضافه یک قرص نان سمون و یک لیوان چای شامل می شد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dzdfhz2.jpg

نشسته از راست : آزاده جانباز قدرت الله ایزدی ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی ، ناشناس ، آزاده جانباز عباس باقری

ظهر ها نیز نهار برنج و خورشت و یک قرص نان سمون می دادند . در تقسیم به هر اسیر حدود ده قاشق برنج بیشتر نمی رسید . آشپزخانه را اسرای ایرانی با نظارت عراقی ها اداره می کردند و هر روز از هر آسایشگاهی ده نفر موظف بودند به عنوان خدمه در آشپزخانه فعالیت داشته باشند . آشپزها به خاطر اینکه اسرا به غذای بیشتر برسند مجبور بودند دست به اقداماتی بزنند که دوستانشان به نوعی سیر شوند . مثلا روزی که قرار بود بادمجان با برنج توزیع شود بادمجان را پوست نمی کندند و درسته پخت می کردند . بر این اساس اسیران ایران به خاطر بی توجهی عراقی ها نسبت به تغذیه آنان دچار سو’ هاضمه ؛ کمبود کالری و مشکلات گوارشی و امراض داخلی دیگر گردیده بودند .

در هر اردوگاه حدود 1800 نفر اسیر اسکان داده بودند و داخل هر اردوگاه حدود 15 ساختمان وجود داشت و 120 نفر داخل هر ساختمان زندگی می کرد که به آن آسایشگاه می گفتند . نگاه ما به این فضاها شبیه زندان تلقی می گردید که بند بند بودند .
ماه مبارک رمضان سیستم غذایی فرق نمی کرد ولی زمانش متفاوت می شد . یعنی سحر برنج و خورشت می دادند و وقت افطار آش توزیع می کردند . تنها ارفاقی که داشتیم زمان افطار به جای یک چای دو لیوان چای می خوردیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rtus6.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrfydty.jpg

مراسم استقبال از آزادگان سرافراز شهر نراق

نان سمون گرد و داخلش خمیر بود . اسرا خمیرها را در آورده و خشک می کردیم و بعد با هر زحمتی سرخ می کردیم و بعضی موقع ها حلوا درست کرده و بعضا کمی شکر به آن افزوده و شیرینی می پختیم. 99درصد اسرای ایرانی ماه مبارک رمضان در اردوگاه های عراق روزه می گرفتند . با اسیری به نام محمد کرمعلی فرزند حبیب الله اهل شهرستان محلات آشنا شده بودم که در درمانگاه اردوگاه موصل خدمت می کرد و چون بتوانم برای گرفتن روزه دوام بیاورم و ضعف نداشته باشم برایم آمپول های تقویتی تزریق می کرد . بعضا نیز ظرف های خالی سرم را از ایشان می گرفتم و از بالای آن آب می ریختیم و داخل یک پیت فلزی آشغال با المنت دست ساز آب را جوش می آوردیم و سرم را داخلش می انداختیم و چای درست می کردیم و یا آب جوش آمده برای استحمام اسرا استفاده می شد .کرمعلی سرباز وظیفه بود که سال 1360 اسیر عراقی ها شده بود . شب های احیاء رمضان حال و هوای خاصی داشت . اسیران در کشور عراق و تقریبا نزدیک شهر های کوفه و نجف و کربلا مسلما انگیزه بالاتری برای عبادت داشتند . اوایل اسارت مفاتیح و قرآن نداشتیم و با حضور سه نفر روحانی در بین اسرا با سختی جوشن کبیر می خواندیم . چون حافظه افراد توان یاداشت هزار نام متبرک خداوند را نداشت و 100 بند جوشن کبیر را هیچوقت نتوانستیم بخوانیم . فقط قرآن سر گرفتن را پنهان از سربازهای عراقی انجام می دادیم . آنهم چند ورق بیشتر نبود و بقیه به جای قرآن فقط دست بر سر می گرفتند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyujs5.jpg

نشسته از چپ : ابوالحسنی در مراسم استقبال در گلزار شهدای شهر نراق

سال های بعد روی کاغذ های لف که کاغذ دور سیگار بود سوره های کوچک قرآن را نوشته و بین اسرا تقسیم می شد تا مورد استفاده معنوی آنان قرار گیرد .بدترین صحنه زمانی بود که شب احیاء با آن قریبی و غربتی که در عراق و نزدیکتر از ایرانی ها به کوفه ، کربلا و نجف بودیم زمزمه می کردیم الهی به علی ، الهی بالحسین ، الهی بالحسن و ... که انکار خمپاره 60 میلی متری کنارمان بر زمین خورده و باید خودمان را پرتاب می کردیم به سمت پتوها و خودمان را به خواب می زدیم . چون سربازهای نگهبان عراق به آسایشگاه نزدیک می شدند . دسته جمعی هم که نمی توانستیم حلقه بزنیم . مجبور بودیم دو سه نفره با هم زمزمه کنیم و اشک بریزیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ttgd1.jpg

ابوالحسنی در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

زمانی که بیشتر دلمان می شکست وقتی بود که رادیو ایران که مخفیانه در آسایشگاه نگهداری می شد و مسئولش اطلاع رسانی می کرد مردم در بارگاه ملکوتی هشمین پیشوای شیعیان علی ابن موسی الرضا(ع) احیاء گرفته و قرآن به سر نموده اند .
سال های بعد با اعتراض شدید اسرا به صلیب سرخ جهانی چندین مفاتیح و قرآن به آسایشگاه ها اضافه شد . باز شبهای احیا قرآن ها را از جلد خارج کرده و ورق های آن را بین تعدادی بیشتر اسرا تقسیم می کردند و بعد یکی از اسرا چون به کار صحافی آشنا بود با سوزن و نخ قرآن را به حالت قبل در می آورد و چسب کاری می کرد که البته هیچوقت مثل اولش نمی شد . مامورین عراق با خواندن جوشن کبیر و بردن نام ائمه اطهار در اردوگاه نگهداری اسرا مخالف بودند و مجموعا فعالیت های گروهی آنان را نگران می کرد . با نماز خواندن و عبادت فردی اسیری مخالفت نمی کردند لیکن آن اسیر اگر غیر متعارف عبادت می کرد و مثلا نماز شب می خواند مظنون می شدند و اینگونه قلمداد می شد که او به خلیفه اشان خمینی علاقه بیشتری دارد و باید مواظبش باشیم .با همه تنگناهایی که در اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق حاکم بود ماه رمضان ویژه و شب های احیای روحانی و معنوی مناسبی برقرار می شد که از خاطره ها زدوده نخواهد شد .شبانه در اردوگاه عید فطر را اعلام می کردند . صبح که می شد دعا خوانده می شد و عراقی ها هم کاری نداشتند : الله اکبر الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله على ما هدانا، و له الشکر على ما اولانا.نماز عید را به جا می آوردیم و به خاطر اینکه پیشنماز لو نرود به گونه ای در صفوف می ایستادیم که عراقی ها وی را از پشت پنجره شناسایی نکنند . زیرا بعدا او مورد توجه قرار می گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tusfdty7.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdghj4.jpg

احمد ابوالحسنی و مادرش طلعت محمودی پس از هشت سال و نیم هجران

بعد اسرا برای عید دیدنی و مصافحه آسایشگاه به آسایشگاه می رفتند و از زیباترین روزها محسوب می شد و دوستان با صفا و صمیمیت بهتری همدیگر را می دیدند و در آغوش هم حتی گریه هم می کردند . از خمیر نان برای چنین روزی حلوا درست کرده و بین اسیران پخش می کردند . برگزاری مسابقات فوتسال و بستکبال و والیبال به مناسبت عید سعید فطر در محوطه اردوگاه نیز از جمله سرگرمی های شادی آفرین ماه مبارک رمضان در مقطع اسارت بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fhjf3.jpg

باز خوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده احمد ابوالحسنی تاریخ 28/5/1391

از ایران و شهر نراق           به اردوگاه اسیران عنبر در شهر الانبار عراق

بسم الله ارحمن ارحیم          خدمت برادر عزیزم احمد ابوالحسنی دارای کارت اسارت 3050

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستارم . باری اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتی برقرار و به دعاگوی شما مشغول می باشیم . و امید است که هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و همگی ما حالمان خوب است . مادر ( طلعت محمودی) خدمت شما سلام می رساند . قاسم و محمد ابوالحسنی(برادران) خدمت شما سلام می رسانند . دایی علی با خانواده ( پدر و مادر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند . هم اکنون که نامه را می نویسم آقا رضا غفاری و خواهرمان فاطمه(ابوالحسنی) در نراق هستند و خدمت شما سلام می رسانند .فرج الله(ابوالحسنی) با خانواده سلام می رسانند . سید علی مهرزاد(داماد دیگر خانواده) سلام می رساند . دایی رضا ، دایی ولی ، دایی نصرالله ، دایی یوسف( پدر شهیدان نصرت الله و احمد رضا محمودی) و دایی علی ( پدر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند .حسن رضایی(داماد دیگر خانواده) و گوهر ابوالحسنی خدمت شما سلام می رساند . تمام دوستان خدمت شما سلام می رسانند .عباس باقری و قدرت الله ایزدی (دو نفر از اسرای شهر نراق) هر چند که پیش شما نیستند( در اردوگاه موصل به سر می برند) سلام برسان . غلامحسین رضایی و حسین اسماعیلی ( دو نفر از اسرای شهرستان محلات) را سلام برسان . تمام دوستانت( اسرای ایرانی) مخصوصا بچه های محلات را سلام برسانید.در ضمن کاظم هم پیش خدا عبدالله رفت ( کاظم محمودی از فرماندهان جنگ طی عملیات محرم شهید گردیده و نزد برادرش عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین شهید شده است ) . امید است از این موضوع ( شهادت پسر دایی ) ناراحت نباشی چون هدفشان همان بود که به آن رسیدند ( آرزویشان شهادت بود) . خدا روحشان را شاد کند . خداحافظ

محمد ابوالحسنی از شهر نراق تاریخ 5/11/1361

/////////////////////////////////////////////////////////////

از اردوگاه عنبر شهر الانبار عراق احمد ابوالحسنی دارنده کارت اسارت 3050

به ایران شهر نراق در استان مرکزی       بسم الله القاسم الجبارین

خدمت برادر بزرگ و ارجمند و گرامیم غلام محمد ابوالحسنی سلام

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستار و امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشی . باری عرض کنم نامه پر مهر و محبت شما در تاریخ 12/6/1362 ( بیش از هفت ماه تاخیر) به دستم رسید و بسیار خوشحال شدم . مادر عزیزم ( طلعت محمودی) را سلام برسان . فاطمه خانم( خواهرش) و همسرش ( رضا غفاری) را سلام برسان . محمد و قاسم )( برادران) را سلام برسان . زهره ، گوهر و فاطمه ابوالحسنی( خواهران) و همسرانشان آقا مهرزاد حسن آقا آقا رضا را سلام برسان .دایی علی عباسرضا ماشاءالله نصرالله یوسف و ولی محمودی را سلام برسان . کلیه عموها را با خانواده سلام برسان .بابابزرگ ( آیت الله سید روح الله موسوی الخمینی رهبر کبیر انقلاب) را سلام برسان .
راستی شنیده ام که مشغول کشاورزی و دامداری شده ای ؟ انشاء الله پیروز و سر بلند باشی .غلام جان (برادر) انشاء الله با رفتن عبدالله و کاظم ها ناراحت نباشی و نیستی ( شهادت پسر دایی عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین و کاظم محمودی طی عملیات محرم ) و خوشا به حال آنها که رفتند ( شهید شده اند ) و از این زندان ( دنیا) آزاد شدند . چون همانطور که حدیث است می گوید این دنیا یک زندانی است برای مومن . پس چه بهتر است که مومن زودتر از این زندان آزاد شوند ( مرگ در راه خدا نصیب کند که شهادت است ) . دعا کنید ما نیز از اسارت نفس آزاد شویم . چون اسارت بند خود به خود دیر یا زود آزاد خواهیم شد . دیگر عرض ندارم به جز دیدار شما که انشاءالله برادر زود دیدار ما تازه گردد . به امید پیروزی اسلام و عظمت مسلمین .                    احمد ابوالحسنی تاریخ 23/6/1362 از اردوگاه عنبر

مردم ایران توجه داشته باشید با وجودی که نامه اغلب سلام های عادی و احوالپرسی خانوادگی است بیشتر از هفت ماه مورد کنترل قرار گرفته تا ارسال شده است .

 آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 17/05/1391

 

۹۱/۰۵/۲۸
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook