این عصا خاطره آن روزه که ماشینمان چپ کرد
خرداد 1360 سرباز نیروی هوایی ارتش بودم که به درخواست خودم در فراخوان عمومی به ستاد جنگ های نامنظم چمران در اهواز پیوستم .
علی محمد قجری در سالهای دفاع مقدس
روزی با پنج نفر در یک خودرو جیپ که راننده اش بودم در حوالی سپنتای اهواز در حال عبور بودیم که ماشین در اثر چاله چوله هایی که ارتش عراق در اثر خمپاره و توپ باران ایجاد کرده بود از جاده منحرف و شروع به ملق زدن کرد .
یکی یکی از ماشین پرتاب شدیم و ماشین نزدیک منازل عرب های ساکن متوقف شد . زنان عرب مویه کنان پنجه بر صورت کشیده و ناراحت صحنه را از نزدیک مشاهده و برایشان وحشتناک بود . همه به بیمارستان اهواز منتقل و بهبودی حاصل شد
.
عملیات کربلای 5 در دی ماه سال 1365 در جبهه دوعیجی منطقه
بصره عراق در تاریک روشن هوا سرگرم نبرد با ارتش بعثی عراق فردی با داشتن عصا دست
به شانه ام زد و گفت علی قجری تو هستی ؟
از راست : علی محمد قجری ، سردار شهید مظاهر لطفی ، سردار شهید قدرت الله کمره ای
یادت میاد پنج سال پیش نزدیک بود ما را به کشتن بدهی ؟ این عصا خاطره آن روزه که ماشینمان چپ کرد .آن رزمنده اهل شهرستان بندر گز استان گلستان بود که نامش را فراموش کرده ام .
علی محمد قجری فرزند احمد اهل شهر نراق09/04/1391