سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

از آقای محمد(غلام) ابوالحسنی بارها خواهش کردیم تا رازهای سینه اش در خصوص رزمندگان و شهیدان نراق را بازگو کند . زندگی سردار کاظم محمودی دریچه های مختلف الهی دارد که آقا غلام زمان شهادت پسر دایی اش را با احساسات درونی به رشته تحریر در آورد .

img_1054.jpg

محمد(غلام)ابوالحسنی به همراه همسرش سرکار خانم محمودی

هنگام تهیه متن همسر مکرمه اش حاجیه خانم محمودی(دختر عموی چهار نفر ازشهیدان محمودی) نیز همنوا با شوهرش اشک ریختند و به نشان تبرک بر قلب هایشان کشیدند تا از شفاعت این راد مرد بزرگ شفاعت جویند .

===-===

... حسین انصاری فرزند رضا) محلات 1339 شهادت 1365 ) فرمانده گردان محمد رسول الله (ص) و کاظم محمودی جانشین فرمانده گردان بین رزمندگان محبوبیت ویژه ای داشتند .

                        tumacc9j3jjw51u51tp.jpg      0034ansarihosein.jpg                                                   

                                                        شهید حسین انصاری                       شهید کاظم محمودی


دوشنبه 10آبان 1361 برابر با 14 محرم 1403 عملیات محرم با رمز یا زینب(س) طی سه مرحله در محور عین خوش موسیان از توابع دهلران استان ایلام و زبیدات عراق آغاز و تا 16 آبان با موفقیت به پایان رسید .

t8xr84jzjkevo35yzt.jpg

از راست : شهید کاظم محمودی ، شهید مظاهر لطفی ، محمد(غلام)ابوالحسنی


سردار پاسدار مظاهر لطفی اهل شهر نراق فرمانده یکی از دسته های گردان وابسته به تیپ 17 علی بن ابیطالب(ع) تاریخ 11/8/1361 آسمانی شد و شهادتش به تایید فرشتگان رسید . علاوه بر خودم شش رزمنده دیگر نراقی طی عملیات محرم مجروح شدند : مرتضی فروغی ، تقی باقری ، علی کمره ای ، هادی ایزدی ، سید مرتضی میرسلطانی و علی کاظمی .

125 (2).jpg

سردار پاسدار کاظم محمودی اهل شهر نراق شش روز در عملیات محرم حضور داشت و با درایت فرماندهی منطقه عملیاتی را عهده دار بود . سرانجام تاریخ 16 آبان 1361 فرا رسید و حدود ساعت 30/21 بر اثر انفجار خمپاره و اصابت ترکش به سرش در همان لحظات اولیه به شهادت رسید .

image7812.jpg

    پیکر مطهر سردار شهید کاظم محمودی

پیکر مطهر او را به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین علیه السلام در نزدیکی بیمارستان صحرایی که در بین تپه های عین خوش نزدیکی سه راه دهلران و موسیان قرارداشت انتقال داده بودند. من نمی دانستم پیکر پاک او را به آنجا برده اند ، تصورم این بود که جنازه مطهرش را به ستاد تخلیه شهدای تیپ علی ابن ابیطالب(ع) انتقال داده باشند .

107.jpg

بنده مسئول تعاون گردان بودم و بعد از راست و ریست کردن کارهایم به ستاد تخلیه شهدای تیپ 17 علی ابن ابی طالب(ع) که بعد ها به لشکر ارتقاء یافت رفتم تا برای آخرین بار او را ببینم و برای همیشه با او خدا حافظی کنم .

scan0111.jpg     59.jpg

شهید کاظم محمودی درزمان خدمت مقدس سربازی

 

بغضی نفس گیر گلویم را فشار می داد ولی اشکم جاری نمی شد . با سرعت رانندگی می کردم تا خود را به مقر و ستاد تخلیه شهدا ی تیپ علی ابن ابیطالب(ع) رساندم . سریع از تویوتا پریدم پائین و افتان و خیزان خود را به کامیون های یخچالدارکه روشن و در کنار هم بطور منظم پارک شده بودند رساندم . در همین حین چند نفر از برادران مسئول تخلیه شهدا از چادر صحرایی به استقبالم آمدند .

1 (105).jpg

یکی مرا با اسم صدا زد ولی من او را نشناختم و از احوال رزمندگان سوال و احوالپرسی کرد . با دست دادن و روبوسی با تک تکشان ، گفتم آمدم تا آخرین بار با کاظم خداحافظی کنم ، با تعجب وصف ناپذیری با کمی مکث مگر ... الله اکبر ... مگر سردار کاظم شهید شد ؟ گفتم آره مگر او را اینجا نیاورده اند ؟

28.jpg

با چهره های اشک آلود جملگی گفتند نه . مطمئن شدم پیکر مطهر او را به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین(ع) برده اند . عجله داشتم تا به آنجا بروم آبی برایم آوردند و اطلاعاتی پرسیدم که از خطوط مقدم چقدر شهید آورده اند ؟

0017.jpg

آنان نیز سوال هایی از اوضاع خط و موفقیت های عملیات پرسیدند . زود از آنان خداحافظی کردم مرا تا کنار ماشین همراهی و بعد از حرکت هم دست تکان می دادند و از آئینه ماشین آنان را بر انداز می کردم . همه ی این همراهی و بدرقه با حزن و اندوه بخاطر شهادت کاظم بود که با من همدردی می کردند.

1 (102).jpg

با اینکه مقاوم بودم در این زمان بغضم عین گلوله توپ ترکید با صدای بلند اسم پدر و مادر و برادران کاظم بخصوص اسم شهید عبدالله محمودی برادرش به زبانم جاری می شد ؛ مثل ابر بهار اشک می ریختم در غبار حاصل از سرعت ماشین به ستاد تخلیه شهدای لشکر امام حسین(ع) رسیدم .

1 (114).jpg

پیکر شهدا را که از خطوط مقدم درگیری و بیمارستان صحرایی می آوردند بطور منظم و مرتب با احتیاط کامل چینش می کردند به نحوی که لباس و نشانه های شناسائی و مدارک هویتی همراه شهدا محفوظ و مشخص باشد تا در شناسائی و محل اعزام مشکلی بوجود نیاید .

35.jpg                                                                 

سرداران شهید کاظم محمودی و مظاهر لطفی


با کمال خوشروئی و محبت با من برخورد کردند . وقتی خواسته ام را مطرح کردم آنان زود سردار کاظم را شناختند و گفتند در حدود دو ساعتی است که پیکر مطهرش را در کامیون یخچالدار گذاشته اند .

125 (16).jpg

در مقابل درخواست من گفتند که روی پیکر سردار شهدای دیگری گذاشته اند و امکان جابجائی تابوت ها وجود ندارد و برای اطمینان من درب اطاق کامیون را باز کردند و مایوس از رویت او شدم .

69.jpg

خوب یادم هست پیکر کاظم دو ردیف جلوتر و از کف ردیف چهارم بود . مسئول گفت برادر ابوالحسنی درکت می کنیم ولی می بینی که امکان تکان دادن تابوت ها سخت است .

96.jpg

با دیدن اوضاع و احوال دیگر اصرار نداشتم ولی انگار برای دیگر برادران هم مسبوق به سابقه بوده که برادرانی بخواهند فرزند و یا پدر و یا برادر و یا اقوام و دوستان خود را برای آخرین بار ببینند و چنین مشکلی پیش رو داشته باشند .

125 (11).jpg

از چهره شان مشخص بود که من زود راضی شدم و همینکه درب کامیون را می بست با تمام پیکر شهدا و پیکر کاظم دست تکان دادم و خداحافظی کردم و در وجود خودم یک احساس رضایت داشتم ؛ انگار برای آخرین بار او را دیده ام ؛ آخر خیلی به هم وابسته بودیم و جدائی از دوست و فامیلی که سالیان سال با هم بودیم برایم سخت بود .

                           image7869.jpg     scan0099.jpg                                                

یاد صحبت های روز قبل از عروجش افتادم که رو کرد به من و گفت پیش برادرم عبدالله می روم و تو باید صبور باشی چون برای همیشه از تو دل می کنم .

125 (10).jpg

آخر الامر با کلی غم و حسرت از پیکر سردار و برادران مستقر در ستاد تخلیه شهدا خداحافظی کردم و رفتم بطرف ماشین تویوتا ، اما اینبار آرام و آهسته همچنانکه نگاهم به عقب کامیون های یخچالدار که بدن های پاک بهترین مردان خدا را درخودشان جا داده بودند و پدر و مادران و خواهران و برادرانشان خبرنداشتند که چند روز آینده باید شنونده چه اخباری وشاهد چه صحنه های باشند .

125 (15).jpg

سوار ماشین شدم و به عقبه جبهه رفتم و مهمات و گونی خالی برای سنگر سازی و دیگر ملزومات را بارگیری و به طرف خطوط مقدم حرکت کردم .

scan0087.jpg

وقتی بطرف خط مقدم باز می گشتم نیروهای ارتش متجاوزعراق منطقه را از زمین و هوا گلوله باران و بمباران می کردند .

129.jpg

درهمین حین پاسدار رضا اسماعیلی فرمانده عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات و پاسدار علی رعیتی راد نراقی از فرماندهان بزرگوار را دیدم که از این اتفاق غمگین بودند .

94401886620938998574.jpg

آنها گفتند آمده بودیم تا سردار کاظم را از جبهه به محلات بازگردانیم زیرا وی را برای فرمانده عملیات سپاه در شرف تشکیل شهرستان دلیجان در نظر گرفته بودند . باید در مقابل معیشت الهی تسلیم بود ...

 

79231267480984377691.jpg

محمد(غلام) ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق07/07/1393

 

۹۳/۰۷/۱۶
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook