رفتی و پشت من شکست برادر داغ تو بر دلم نشست برادر
محسن ! برادرم این رسم رفاقت نیست . من و تو با هم درس خواندیم و با هم بزرگ شدیم . تو فقط یک سال از من بزرگتر بودی . بعد از تو بدنبالت آمدم ولی نیافتمت .
شهید محسن کمره ای
بدن پاک خیلی از شهیدان نیامده ولی پیکر مطهر تو نه سال انتظار صبر زیاد می خواهد . مزارت تسکینی بر غم هایمان شد ولی تو را دیر پیدا کردم . یعنی تو خودت دوست داشتی گمنام باشی ؛ با گمنامان روزگار . شهادتت مرا در راهم قوی ساخت .
باقیمانده پیکر شهید محسن کمره ای پس از تفحص در تاریخ 21/03/1373
که برای اولین بار نمایش داده می شود
دوست دارم سایه باشم تا در آغوشم بخوابی
چشم دوزم بر جمالت زان رُخ گیرا بسوزم
برادرم محسن کمره ای سال 1345 در شهر نراق متولد و من سال
1346 متولد گردیدم . با هم بزرگ شدیم و با هم مدرسه می رفتیم و درس می خواندیم .
همیشه محسن یک کلاس جلوتر از من بود .
شهید محسن کمره ای مجید کمره ای
از مهر ماه 1359 که وارد مدرسه شدیم ارتش عراق با کمک جهانیان جنگ را بر علیه ایران تحمیل کرد . محسن نیز وارد جهاد شد و ضمن اینکه در شهر قم درس می خواند به جبهه ها نیز نظرمی افکند . در عملیات های خیبر ؛ بدر ؛ عاشورا و ... شرکت داشت .
به نظرم خرداد 1364 بود که در دانشگاه تربیت معلم قبول و نامش در مطبوعات نوشته شد و لیکن دو ماه بعد تاریخ 24/5/1364 طی پدافندی عملیات عاشورای 2 در جبهه چنگوله ایلام شهادت را در آغوش گرفت .
پیکر مطهرش نه سال در منطقه باقی ماند تا سرانجام به شماره پلاک AK-569-077 تفحص و شناسایی گردید و تاریخ 21/3/1373 در گلزار شهیدان علی بن جعفر شهر قم در دل خاک آرام گرفت
.
باقیمانده پیکر شهید محسن کمره ای پس از تفحص در تاریخ 21/03/1373
که برای اولین بار نمایش داده می شود
عمویم سردارقدرت الله کمره ای فرزند رمضان نیز تاریخ 4/3/1367 در جبهه شلمچه به شهادت رسید و در ایوان عرش منزل گرفت .
از راست : شهید محسن کمره ای ، سردار شهید قدرت الله کمره ای
مادرم حاجیه خانم مولود آعلی فرزند اسماعیل و پدرم حاج علی کمره ای فرزند رمضان که هر دو از اهالی شهر مذهبی نراق هستند این شهادت ها را افتخار دانسته و صبر خداوند پیشه کردند .
حاج علی کمره ای حاجیه خانم مولود آعلی
تاریخ 27/06/1366 خداوند فرزند جدیدی به خانواده ما داد که به برکت شهیدمان نام " محسن " برایش انتخاب گردید تا این اسم همچنان درخشش داشته باشد و نورانیت این هویت مشعشع بماند .
محسن کمره ای
مسیر شهید نیاز به نیرو و کمک داشت فلذا پدرم وارد عمل شد و من هم پس از اخذ دیپلم در سال 1365 از طریق ستاد پشتیبانی جنگ درمسجد رفعت خیابان صفاییه قم به منطقه کرمانشاه اعزام شدم و دو هفته در ایستگاه صلواتی خدمتگزار رزمندگان بودم .
سعید کمره ای
بسیجیان نوبه ای این مکان را تقویت می کردند تا اینکه این ایستگاه توسط هواپیماهای متجاوز عراق بمباران و آسیب دید .
وحید کمره ای
دومین اعزام من به جبهه از تاریخ 16 فروردین 1366 لغایت 31 تیر 1366 به مدت سه ماه و نیم انجام گرفت و در این ایام عملیات کربلای 5 به اتمام رسیده بود . ابتدا در پادگاه زین الدین در شهرک بدر حومه اندیمشک مستقر و در لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) سازماندهی گردیدیم .
سومین اعزام من به جبهه از تاریخ 28 فروردین 1367 لغایت 16 اردیبهشت 1367 بود که ابتدا در جبهه جنوب مستقر شدیم ولی چون قسمتی از لشکر 17علی بن ابیطالب(ع) به غرب ماموریت پیدا کرد ما هم به استان کرمانشاه اعزام شدیم .
از طریق مرز شوشمی در نوسود و پاوه وارد کردستان در شمال عراق شدیم . از طُویله ؛ بیاره ؛ دوجیله گذشته و در منطقه خرمال و سید صادق استقرار یافتیم .بعضا در منازل خالی از سکنه اهالی کرد نشین خرمال هم سنگر می گرفتیم و تا شهر حلبچه هم تردد داشتیم . منطقه خرمال و حومه عجیب و ترسناک بود .
وقتی به طور کامل به منطقه آشنا نباشی زوزه های شبانه جانوران و یا خود عراقی ها بر اضطراب می افزاید . عده ای کمی از کشاورزان مشغول کشاورزی و دامداران مشغول چرای گوسفندان خود بودند .عملیات والفجر 10 با رمز یا رسول الله(ص) در محور حلبچه – سلیمانیه طی پنج مرحله از تاریخ 24/12/1366 الی 29/12/1366 انجام گرفته بود و تاریخ 25 اسفند 1366 هواپیماهای عراق وحشیانه شهر حلبچه را شیمیایی و باعث شهادت پنچ هزار نفر کردهای بی دفاع و هزاران نفر مجروح گردید . در این عملیات رذیلانه ارتش عراق همچنین به نیروهای ایرانی مستقر در این مناطق آسیب های اساسی وارد شد .
سنگ قبر شهید محسن کمره ای در گلزار شهیدان علی بن جعفر قم
اردیبهشت 1367 در جبهه پدافندی خرمال استقرار داشتیم و نوبت شهردار شدن من بود . در چادر انفرادی مشغول درست کردن چایی برای پیکارجویان بودم که صدای غرش هواپیماهای عراقی به گوش رسید . از قبل شایع بمباران های شیمیایی وحشیانه پخش شده بود فلذا نیروها با سرعت وارد چادر شدند و ماسک های ضد شیمیایی خود را به صورت زده و به سمت ارتفاع فرار کردند .
پدافند ضد هوایی با رگبارهای پی در پی مشغول دور کردن هواپیماها و یا شکار آن ها بودند . هواپیماها دور اولیه و شناسایی خود را زدند و بعد بمب های کشتار جمعی و شیمیایی خود را رها کردند و انکار دنیا کُن فَیکون شد . از بد حادثه موقع رفتن به ارتفاع در جوی آب کشاورزان گیر کردم و بر زمین افتادم . یکی از هواپیماها محل استقرار رزمندگان را بمباران و دیگری ارتفاع و دره را شیمیایی زد . در حالت دراز کِش پراکندگی ترکش ها را می دیدم . چندین ترکش به چادرهای انفرادی اصابت و آنها را به آتش کشید .
از راست : شهید محسن کمره ای ، سردار شهید قدرت الله کمره ای
حیف از آن همه زیبایی و طبیعت خوشگل خداوندی که در آتش خصم دون از بین می رفت . مزارع جو کشاورزان و علف های خشک و نیزه ای شکل بیابان در هم می سوخت و دود می کرد و به دشمن گرا می داد . صورت هایمان همه سیاه شده بود .
نشست مواد
شیمیایی در اکثر رزمندگان اثر گذاشته بود . عده ای زیاد و وحشتناک تا ما که کمی
مجروح شیمیایی شدیم . در آن اثنا حالگیری هم جای خود را داشت چون از خستگی و گلوی
خشن خواستیم شیر میل کنیم که پس از باز کردن پاکت سه گوش متوجه شدم ماست است . آمبولانس ها فعال شدند و مجروحین از
جمله شیمیایی ها را به عقبه خط انتقال می داد . من تاول زدم و در ناحیه دست و سینه
آسیب دیدم ولی تلاش می کردم اعتنایی نداشته باشم تا شرایط رسیدگی برای نیروهایی که
مجروحیت زیادی داشتند مهیا گردد .
و ...
مجید کمره ای فرزند علی اهل شهر نراق11/12/1392