سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

دیدار مردم نراق با امام خمینی در سال 1361

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۳۱ ب.ظ

 

تابستان سال 1361 قرار شد به همراه خانواده ی شهدای شهرستان های محلات ؛ دلیجان ؛ خمین ؛ نراق و حومه به دیدار رهبر کبیر انقلاب امام خمینی رضوان الله علیه برویم .

2ij8xo0bmqbttctvwrwu.jpg

محمد(غلام) ابوالحسنی

در اواخر بهار و شاید در تابستان سال 1361 شمسی زمزمه های درباره ی قولی که حجت الاسلام شیخ فضل الله مهدیزاده نماینده مردم شهرستان های محلات و دلیجان در مجلس شورای اسلامی و نماینده امام در سپاه پاسداران به خانواده شهدا مبنی ملاقات با رهبر داده بود، شروع و بعد عملی گردید .

gnr10kg7mdz6c74puy4.jpg

مقرر بود برای حفاظت و مواظبت از پدران و مادران شهدا چند نفر از پاسداران) حداقل داخل هر اتوبوس دو نفر ) همراه شوند . همه پاسداران سپاه محلات مشتاقانه و بی صبرانه درخواست و تقاضای همراهی را داشتند و به هر نحوی لابی می کردند که از همراهان این کاروان باشند .

 sjbicpyaaueob12vduuc.jpg

چون همه پاسداران متقاضی بودند وعلی الظاهر هیچکس بر دیگری رجحان نداشت و انتخاب کردن که چه افرادی همراه کاروان باشند غوغائی بود . هر کسی نظری می داد و بالاخره به حلال مشکلات قرعه کشی روی آورده شد . مراسم قرعه کشی شروع شد نفس ها در سینه ها حفظ شده بود سکوت کامل به حدی که صدای بهم خوردن برگهای درختان خیابان را از داخل سالن سپاه می شنیدیم . اسم ها همه با دقت تمام نوشته شده بود و در سبدی قرارداشت ، همه همدیگر را زیرچشمی برانداز می کردند و ذکر می گفتند .

 5l67bevn5spozbcqvbn.jpg

بعد از دعا و ثنا مقرر شد قرعه کشی آغاز شود ، تمامی چشمها بدنبال حرکت دست پاسدار عزیزی که مسئول در آوردن اسامی از سبد بود در حدقه می چرخید و آن را تعقیب می کردند . دست به طرف سبد حرکت و یک گوی را درآورد و آن را بازکرد درصورتیکه چهره اش برافروخته بود اسم یکی از پاسداران عزیز را خواند یکدفعه سالن با صدای دلنشین الله اکبر به لرزه در آمد . دیگر صدا به صدا نمی رسید تا اینکه خوشبختانه نام این حقیر هم از سبد بیرون آمد و دیگرسراز پا نمی شناختم .

kcfqzb1smye0g5ujvtg.jpg

روز موعود فرا رسید. پدر و مادر شهدا به همراه جمعی از پاسداران سپاه برای دیدار با امام خمینی(ره)عازم تهران شدیم .
وقتی به تهران رسیدیم برای استراحت به هتل پارسیان استقلال (هتل رویال هیلتون سابق) واقع در پارک وی خیابان ولیعصر(عج) رفتیم .هتلی مجهز با رنگ آمیزی های بسیار قشنگ به گونه ای که اکنون بزرگترین هتل بین المللی پنج ستاره ایران به شمار می رود .

عده ای بدو ورود اعتراض داشتند که چرا به چنین مکان اشرافی آمده اند ولی بعد با موضوع کنار آمدند تا حداقل یک شب را دلخوش باشند .

k2zr0b6ozoiujufj4z.jpg

محمد(غلام) ابوالحسنی در کنار برادرش آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

راستش تا صبح چشم روی چشم نگذاشتم و در خیالات شیرین دیدار با امام عظیم الشان غرق بودیم که صدای اذان ما را به خود آورد . نماز صبح با صفایی را خواندیم . طلوع خورشید، در صبح آن روز زیباتر از هر روز به نظر می رسید .
کاروان بعد از صرف صبحانه سوار اتوبوس ها شدند. همه سعی می کردند که زودتر سوار اتوبوس بشوند . همه این احساس را داشتند که هر چه جلوتر بنشیند زودتر پیاده شده وبرای زیارت امام نزدیک تر در حسینیه جا پیدا کنند .

aa75mwgcxhh50nl2h.jpg

به جماران که رسیدیم چند نفر از بسیجیان نراق نیز با هر تلاشی خودشان را به بالا رسانده بودند ، همه چشم ها خیس اشک شوق بود. به خدا، دست خودمان نبود. به یاد دوستان شهیدم افتادم که حالا جای خالی شان بدجوری حس می شد . خانواده ها هم به یاد فرزندانشان اشک می ریختند که علاقه داشتند امامشان را ببینند . آخه همه شهیدان سفارش کرده اند خمینی را تنها نگذارید .

xz33g1dcjf1ejb0onvl0.jpg

بعد از گذر از پست های ایست و بازرسی و تحویل اسلحه و فشنگ ها به داخل حسینیه‌ی جماران هدایت شدیم . برخورد پاسداران جماران و محافظین محترمانه و مودبانه بود . ما پاسداران را ایستاده و در یک خط و روبروی دیدارکنندگان زیر سکّویی که امام بر روی آن می ایستاد؛ سازماندهی کردند .

 zmjjggnvkrn1l09m6vn.jpg

شوق دیدار امام خمینی سرتاسر وجودم را تسخیر کرده بود ! در همین حال و احوال بودم که یک لحظه سکوت حسینیه شکست و دری که امام از آن وارد مکان می شد باز شد و قلقله ای بر پا شد. امام در آستانه ی در هویدا شد. فقط خدا می داند آن لحظه چه حالی داشتیم .

6p2tfdkaw9p1h1pxd3mp.jpg

جمعیت در آن فضای محدود حسینیه، مثل موج به این طرف و آن طرف می رفت . هرکس شعاری می داد و مطلبی را در وصف مولایش می سرود. ما پاسداران که طاقت نیاوردیم تا چهره امام را نبینیم دو قدمی جلوتر آمدیم و سَرچرخاندیم تا امام را ببینیم و چون صحنه جالبی نبود مسئولین حفاظت اشاره کردند که رو بطرف رهبر بنشینیم ما همگی به چالاکی و سریع بصورت دو زانو نشستیم اشکمان بند نمی آمد ؛ دست خودمان نبود

lal23kw9yuqacv0ikljk.jpg

این دومین باری بود که به دیدار رهبر و مقتدایم می رفتم . امام چند دقیقه در جایگاه ایستاد و با دست مبارکش احساس خانواده شهدا را پاسخ گفتند . سپس معظم له به طرف صندلی مخصوص خویش رفت تا دقایقی بنشینند. صدای گریه دیدارکنندگان فضای حسینیه را پُرکرده بود.

512qz6tsob4iugzie50w.jpg

امام خمینی رحمت الله علیه در آن روز سخنرانی نکردند ؛ فقط حجت الاسلام شیخ فضل اله مهدیزاده با سخنانی کوتاه مراتب وفاداری مردم شهید پرور شهرستان های محلات ؛ دلیجان ؛ نراق و حومه را به سمع و نظر امام رساندند . خورشید جماران که از صندلی بلند شد، جمعیت تکانی دیگر خورد و شعار : تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست فضای حسینیه را لرزاند و ...
32 سال از آن روز لذت بخش می گذرد لیکن شیرینی و حلاوت آن دیدار در کاممان وجود دارد .

z2s8zpwz80dq9dhx13ji.jpg

محمد(غلام) ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 10/10/1393

۹۳/۱۱/۲۹
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook