سقوط خرمشهر از مشاهدات آقای غلامرضا بخشی اهل شهر نراق
دوشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ
در این کوشه
و کنار شهر قدیمی و زیبایمان نراق وقایعی بر عده ای از همشهری هایمان
گذشته که فکرش انسان را متحیّر می کند و اگر مثقالی از آنچه مصیبت که بر
دوستانمان روا شده بر ما می گذشت دیگر به ادامه زندگی امیدوار نبودیم .
غلامرضا بخشی
آقا غلامرضا بخشی انسان ساکت و آرام فقط سرش در لاک زندگی اش هست و با کسی خاطره ای بازگو نمی کند ولی احترام بنده به احترام دوستی با برادر شهیدش را حفظ کرد و گوشه ای از بلایا و مصیبت هایی که نسبت به او و خانواده اش در ابتدای دفاع مقدس روا گردیده را واگویه نمود :
اینجانب غلامرضا بخشی سال 1334 در شهر تاریخی نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد گردیدم . از سال 1352 لغایت 1354 به سربازی رفتم و در مناطق کردنشین استان کرمانشاه مثل سرپل ذهاب ؛ قصرشیرین ؛ نوسود ؛ پاوه ؛ گیلانغرب و غیره خدمت انجام دادم .
با دختر عمویم خانم شمسی بخشی فرزند عبدالله ازدواج نمودم . سال 1356 به استخدام گمرک درآمدم و به شهر خرمشهر در استان خوزستان ماموریت یافتم تا در گمرک این بندر مشغول فعالیت شوم . منزلمان در صد دستگاه و در جاده مرزی شلمچه قرار داشت که تقریبا پشت ریل راه آهن بود .
بحبوبه انقلاب مردمی به رهبری حضرت آیت الله خمینی(ره) بود تا اینکه سرانجام بهمن 1357 سلطنت محمدرضا پهلوی سرنگون شد .
قبل از شروع جنگ بنده تنها
خانواده از اهالی شهر تاریخی نراق بودم که در این بندر حضور داشتم و بر این اساس
تنها برادرم محمدرضا به همراه برادران همسرم آقایان سلطانعلی و حیدر بخشی
برای ملاقات و سَر زدن به ما به این شهر قشنگ می آمدند .
مرحوم عباس بخشی حاجیه کبری جعفری
چون پدرم آقای عباس بخشی فرزند رضا حیدر(1306 – 24/2/1377) و مادرم خانم کبری جعفری فرزند رضا به دلیل نگرانی دوست داشتند که اقوام برای ملاقات ما به خرمشهر مسافرت کنند .
برادر کوچکم محمد رضا چند روز پس از 31 شهریور 1359 به دلیل نگرانی خود و والدینم برای ملاقات من و خانواده ام با قطار از قم به اهواز و سپس راهی خرمشهر می گردد . جنگ رسما اعلام و وقتی محمدرضا وارد خرمشهر شد جنگ تن به تن نیز آغاز گردید.
تلاش او برای وارد شدن به منزل ما در مسیر مرز شلمچه به دلیل درگیری های خیابانی مقدور نمی گردد و ایشان مجبور می شود به مقاومان شهر پیوسته و کمک حال آنان باشد . او که قبلا یکی از چهره های انقلابی شهر نراق در مقابل طاغوت بود وقتی تهاجم گسترده دشمن به سرزمین ارزشمندمان را مشاهده می کند ترجیح می دهد برای حفظ ثغور مرزها و نهایتا کشور وارد صحنه شود .
از طرفی ما هم تا چهارم مهر 1359 مقاومت کردیم لیکن فشار و پیشروی ارتشیان بعث روز افزون بود و حضور آنان در خاک سرزمینمان کاملا قابل مشاهده بود . فشار تا جایی ادامه یافت که مجبور شدیم خانه و کاشانه را با هر چه امکانات که داشتیم را رها و به همراه همسر مکرمه ام خانم شمسی بخشی و فرزند پنج ماهه ام به نام فاطمه خرمشهر را به سمت اهواز ترک نمایم .
پیشروی و حضور عراقی ها در خاک وطن عزیزمان قابل مشاهده بود و سلحشوران اندکی در مقابل نفرات و امکانات گسترده دشمن مقاومت کردند ولی معلوم بود شکست را پذیرا خواهند شد .
حتی فرصت برداشتن لباس هم برایمان فراهم نشد و حلقه ازدواجمان هم در منزل نصیب عراقی های متجاوز گردید . فقط موفق شدیم دمپایی به پا کنیم تا پا برهنه آواره نباشیم . همسرم نیز با فرصت کوتاهی که بود فقط برای حفظ حجاب چادر کهنه ای لب دست بدست آورد و مثل جنگجویان عقب نشینی کردیم . صدای شلیک ها و انفجارات سراسر منطقه را در بر گرفته بود . فرزند پنج ماهه گریه می کرد و بوی باروت مشام را آزرده می کرد .
آمدیم در اهواز منزل پدر خانم یکی از دوستانم مستقر شدیم و روزگار سختی پیش رو بود . اهواز نیز از موشک باران و خصوصا شلیک خمسه خمسه امان نداشتیم .
با مشکلات ارتباطی که ایجاد شده بود با مکافات از اهواز به منزل اقوام در تهران تماس گرفتم که ایشان گفت برادرت محمدرضا برای رفع نگرانی و دیدن شما به خرمشهر آمده که من اظهار بی اطلاعی کردم و گفتم ما خانه و کاشانه را با همه ی امکانات ترک و آواره شده ایم .
بر این اساس سه نوبت به خرمشهر آمدم ولی با وجود درگیری شدید و نبرد خیابانی او را پیدا نکردم ولی با روحیه ای که از او سراغ داشتم حتم داشتم که به نیروهای اندک مردمی دفاع از خرمشهر پیوسته است .
شهید محمدرضا بخشی
نهایتا
مجبور شدم تاریخ 23 مهر 1359 با دستان خالی با دمپایی و زیرپوش خوزستان را
ترک و به سَمت زادگاهمان نراق باز کردم . وقتی قطار به قم رسید به منزل
پسر عمه ام محمد کاظمی فرزند تقی که پاسبان بود رفتیم و لباسی داد تا بر تن
کردیم . خرمشهر پس از یکماه در 4 آبان 1359 سقوط و به اشغال عراقی ها در آمد . والدینمان ناراحت بودند ولی از اینکه سالم بودیم خوشحال شدند ولی عدم حضور برادرم محمدرضا نگرانشان کرده بود .
محمدرضا می بایست در کلاس سوم دبیرستان معصومی نراق ادامه تحصیل دهد ولی عدم حضور ایشان باعث شده بود که از دبیرستان به منزل پدرم رفته و نبود وی در محیط تحصیل را اطلاع دهند.
تلاطم و دلواپسی خانواده و دوستان را آزار می داد تا اینکه روز 25 مهر 1359 سر و کله محمد رضا پیدا شد و ماجرای خرمشهر در حال سقوط را شرح داد و گفت وقتی نتوانستم برادرم غلامرضا و خانواده اش را پیدا کنم به مساعدت نیروهای مقاومت در خرمشهر پیوستم .
هیچ امکانات زندگی نداشتیم و در منزل والدینم هم سختی خودش را داشت . به گمرک مراجعه کردم و گفت شما در هر اداره دولتی مشغول به کار شوی ما تاییدیه می دهیم و حقوقت را نیز می پردازیم . بر این اساس چاره ای نداشتم به جز اینکه در شهرداری نراق مشغول کار شوم که آنان روی خوشی نشان ندادند و ناچارا رفتم استانداری اراک و طرح مشکل کردم .
آنان به دادم رسیدند و مرا به فرمانداری شهرستان دلیجان معرفی کردند . تا چهار سالی حقوقم را از گمرک اصفهان دریافت می کردم تا اینکه حکم قطعی و اشتغالم به فرمانداری دلیجان صادر شد .
خرمشهر پس از 578 روز اشغال با تلاش و کوشش رزمندگان پس گرفته شد و قلب مردم و امام شاد گردید و سراسر ایران سوم خرداد 1361 را جشن گرفتند . محمدرضا نیز یکی از زیباترین لحظات عمرش را در این ایّام سپری کرد .
برادرم محمدرضا بخشی لباس بسیج بر تن کرد و ضمن تحصیل برای دریافت دیپلم راهی جبهه های نبرد گردید . ایشان به همراه سلحشوران شهر نراق در عملیات های فرمانده کل قوا ؛ ثامن الائمه و شکست حصر آبادان ؛ فتح المبین شرکت داشت و نهایتا تاریخ 24 تیر 1361 برابر با 23 رمضان 1402 طی عملیات رمضان در جبهه پاسگاه زید عراق به شهادت رسید .
نکته جالب اینکه بعد از 30 سال که از شهادت برادرم می گذشت تابستان 1391 در نمایشگاه بین المللی قرآن در مصلی امام خمینی تهران اولین عکسی که در معرض دید عموم خودنمایی می کرد شهید محمد رضا بخشی و سه تَن از همرزمانش اهل شهر نراق (شهید مهدی عباسی – شهید قاسم جعفری – آزاده احمد ابوالحسنی) مشغول تلاوت قرآن در جبهه بودند که در بنری نظر پویندگان قرآن را به خود جلب می کرد .
اکنون با همسر و فرزندانم : فاطمه ؛ فهیمه ؛ محمد و میثم بخشی مثل گذشته رهرو مسیر عالیه شهیدان می باشیم .
سلحشوران شهر نراق از جناب آقای غلامرضا بخشی فرزند عباس و همسر مومنه اش از بابت بیان خاطراتشان قدردانی می نماید .
۹۵/۰۳/۰۳
د.بدون شک پیروزی شهر خرمشهر از فتح الفتوح رزمندگان اسلام خصوصا شهید بزرگوار محمد رضا بخشی است که توانستند دشمن خونخوار را که با چنگ و دندان مسلح شده بود از خاک کشورمان به عقب برانند. سوم خرداد بر تمام رزمندگان خصوصا سلحشوران نراق مبارک باد.