سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب
پنج شنبه 12 بهمن 1396 روز بزرگ و با شکوهی رقم خورد و در سالن اجتماعات کتابخانه عمومی فاضلین نراقی شهید بزرگواری مردم را به دور هم جمع نمود . برای اولین بار سایت سلحشوران شهر نراق به مقتل نویسی و زندگینامه سرلشکر شهید مظاهر لطفی می پردازد :

1 فروردین 1341  برابر 14 شوال 1381 کودک نیکویی متولد شد که نامش را مظاهر گذاشتند و شناسنامه شماره 1771 به نامش صادر گردید . 
پدرش محمد لطفی فرزند عباس و مادرش حاجیه خانم قجری فرزند حسن از اهالی خونگرم نراق هستند و مقطع تولد فرزندشان به جهت کسب درآمد و امر کشاورزی به صورت موقت در روستای واران جاسب سکونت داشتند که پس از دوسال و نیم مجددا به نراق بازگشتند و این خانواده رگ و ریشه ای در جاسب ندارند .


خانم ها و آقایان : خدیجه – عباس – کاظم – کبری – عبدالله  و ابوالفضل سایر فرزندان دیگر این خانواده معزز هستند . 
کوچه ی تنگ و پیچ  و خَم شربتی ها که عبور کنی در مقابل مسجد کوچک حاج تیموری نراق منزل امیدی است که پدر و مادری با رنج و صبوری فرزندان نیکوصفت و خوش طینتی را تربیت نمودند .



خاطرات خوب و شیرین در کوچه های کاهگل با شور و شوق های فراوان در نراق زیبا سپری شد . مدرسه خاطره انگیز فاضل نراقی در شهر نراق اولین مدرسه ای بود که مظاهر برای تحصیل و کسب دانش در آن قدم گذاشت . 
مظاهر از همان اوان نوجوانی کمک به پدر در امر دامداری و کشاورزی در کنار تحصیل را سر لوحه زندگی قرار داد . کوچه پس کوچه های قشنگ نراق طراوت و حس زیبایی برای امید به آینده اش را رقم می زد . دوستان با صفا با مردم یکرنگ و با خدا فضای  شایسته ای را فراهم کرد تا زندگی آرام با صداقت او سپری گردد .

سال های 1356 و 1357 اوج انقلاب و نهضت حضرت سید روح الله بود و مظاهر در دبیرستان معصومی تحصیل می کرد . او و مبارزین آنچه در طَبَق اخلاص بود همگام با انقلابیون سراسر کشور برای تغییر حکومت طاغوت انجام دادند تا اینکه در بهمن 1357 در جشن پیروزی انقلاب اسلامی شرکت نمودند .
بسیج عمومی و یکپارچه شکل گرفت و مظاهر از اولین نیروهایی بود که به بسیج زادگاهش پیوست . نوروز 1360 با جمع یاران اولیه بسیج در آموزشگاه صفی آباد محلات دوره های نظامی و سیاسی عقیدتی را سپری نمود و  دو نفر از مربیان فعال آقایان علی اصغر هادی زاده مشهور به حاج کویت و پاسدار سید محمد حسینی فرزند عباس بودند .

بسیجیان مکان ثابتی برای فعالیت نداشتند و تاریخ 10 مرداد 1360 ساختمان متروکه بهداری را تحویل گرفته و به مرمت و پاکسازی آن پرداختند . یکی از افراد موثر در شکل گیری هسته اولیه بسیج مظاهر بود .
رژیم بعث و متجاوز عراق 31 شهریور و از ابتدای مهر 1359 جنگ را بر ایران تحمیل نمود و مظاهر سال چهارم دبیرستان معصومی را آغاز کرده بود .
نیمه دوم سال 1359 دو کامیون دام زنده(گوسفند) اهدایی مردم فداکار شهر نراق توسط مظاهر لطفی و عباس رمضانی(شهید) و یکی از روحانیون محلی به منطقه انتقال داده شد تا جهت مصرف رزمندگان به آشپزخانه های منطقه جنگی استان خوزستان تحویل گردیده و با رزمندگان در سرحدات ملاقات می کنند . 

 اولین بار که مظاهر درس و مشق را ترک و به همراه سایر دوستان لباس بسیج بر تن کرد و در جبهه حاضر شد از تاریخ 1 دی 1359 لغایت 29 اسفند 1359 در منطقه انرژی اتمی دارخوین در واحد ادوات سازماندهی گردید .
آقا مظاهر در همه شرایط به علم و دانش نیز توجه ویژه داشت بر این اساس خرداد 1360 مدرک دیپلم خود  را از دبیرستان معصومی(شهید قجری) نراق دریافت کرد . 
21 خرداد 1360 یکی از بدترین روزهای عمر مظاهر بود . در نراق بود که خبر شهادت یکی از بهترین دوستان زمان تحصیلش آقا سید مجتبی حسینی اهل مشهد اردهال را شنید . سید مجتبی پاسدار سپاه شهرستان محلات بود که همراه با 120 شهید دیگر در عملیات پیروزمندانه : فرمانده کل قوا ؛ خمینی روح خدا در منطقه دارخوین به فیض شهادت نائل آمد . مظاهر از غصه از دست دادن دوستش تا صبح آنقدر گریه کرده که خانواده اش نگران وی شدند .

برای خدمت رسانی در مسیر حفظ ارزش ها تصمیم گرفت در سپاه انجام وظیفه نماید فلذا تاریخ 26 خرداد 1360 در خواست عضویت در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات استان مرکزی را نمود ولی در عین حال  به دلیل نیاز جبهه و لبیک گفتن به ندای هل من ناصر حسین زمان حضرت سید روح الله تاریخ 3 تیر 1360 لغایت 20 مهر 1360 به مدت کمتر از سه ماه به جبهه اعزام شد تا مراحل پذیرش و استخدامش پس از بازگشت از جبهه بررسی و میسّر گردد .

 دو قبضه خمپاره 80 و 120 میلیمتری در اختیار سپاه محلات بود که حین و پس از عملیات فرمانده کل قوا – خمینی روح خدا توسط پاسداران جابجا می شدند . در این دوره آقا مظاهر همراه با دوستانش غلامرضا قجری و قدرت الله کمره ای پای قبضه خمپاره ها بودند .
زمانی که در خطوط مقدم جبهه ی جنوب در استان خوزستان بود تاریخ 18 شهریور 1360 عضویت و استخدام ایشان در نهاد ارزشمند سپاه محلات مورد تایید قرار گرفت . 
دومین اعزام مشارالیه به جبهه تاریخ 9 آبان 1360 لغایت 9 بهمن 1360 بود که ماموریت سه ماهه در مقطع پدافندی عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان در جبهه محمدیه دارخوین استان خوزستان با جمعی از دلیجانی ها و نراقی ها و محلاتی ها حضور داشت .
به نظر می رسد اواخر سال 1360 و اوایل بهار 1361 به مدت دو ماه آموزش همگانی پاسداری نامبرده جهت اخذ لباس سبز رنگ سپاه در پادگان امام حسین(ع) تهران انجام گرفته باشد .

آقا مظاهر در سالگرد تاسیس سپاه پاسداران تاریخ 1 اردی بهشت 1361 برابر 26 جمادی الثانی 1402 خانم مریم قجری فرزند یوسف را به عنوان همسر انتخاب نمود .
جالبترین نکته اینکه مظاهر به برادر جوانش عبدالله سفارش می کند برو داخل میدان نراق تا نیم ساعت دیگر حاج ابوالقاسم جوادی دلیجانی(داماد حاج محمد رجبی نراقی) که محضر دارد را بدون جلب توجه مردم به منزل پدری بیاور. پیکانی از راه می رسد و در گوشه ای از میدان پارک می کند .  جناب جوادی با هدایت عبدالله از کوچه ی شربتی ها عبور کرده و مقابل مسجد حاج تیموری داخل منزل می گردد.

مظاهر مرتب توصیه می کند که دوست ندارد کسی مطلع شود چون جنگ هست و نزد خانواده ی شهیدان شرمنده می شوم . حاج محمد لطفی و همسرش با پسرانش به عنوان والدین و برادران داماد و حاج یوسف قجری و همسرش با دو دخترش به عنوان والدین و خواهران عروس و  حاج اسماعیل لطفی به عنوان شاهد پای سفره کوچک عقد حضور دارند . نه صدای کَف زدن و نه صدای لی لی کردن مشهور نراقی ها و حتی حاج محمد دو سه تا صلوات هم  ختم نمود که مظاهر روی پدر را بوسید و گفت سر و صدا نباشد .

در این شش ماه و 10 روز دوران نامزدی اوج جنگ تحمیلی و فرمان رهبر کبیر انقلاب حضرت سید روح الله خمینی(ره) مبنی بر حضور مردم در دفاع مقدس بود . خانم قجری خواهر اولین شهید منطقه سردار محمدعلی قجری  و رهرو خون شهداست و مظاهر هم دلیر مردی است که گوش به فرامین حسین زمان را سر لوحه مبارزات خود داشت .
بر این اساس مظاهر با لباس سبز سپاه با بدرقه خانواده ی قهرمان و  نامزدش راهی سرحدات  کشور گردید . محمدرضا بخشی از نیروهای مخلص بسیجی تاریخ 24 تیر 1361 مصادف با 23 رمضان 1402 طی عملیات رمضان مظلومانه در پاسگاه زید عراق به شهادت رسید . مظاهر می گفت یاران چه غریبانه رفتند از این خانه – هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه و از شهادت محمدرضا بخشی و دوستان دوران تحصیل دبیرستانش غمگین بود که یکی یکی بال در بال فرشتگان می گشایند .

دو روز بعد از شهادت بخشی تاریخ 26  تیر 1361  بسیجیان و پاسداران مناطق نراق و دلیجان و محلات به فرماندهی سردار مظاهر با یک دستگاه مینی بوس سپاه محلات عازم تهران شدند و در پادگاه امام حسن(ع) در اتوبان بسیج  به توجیه و سازماندهی پرداختند .  این ماموریت سه ماهه اعلام شد و یکی از فرماندهان آقا مظاهر معرفی گردید .
روز بعد  27 تیر 1361 گردان با قطار از تهران به سمت اهواز عزیمت نموده و در مقر تیپ 17 علی ابن ابیطالب(ع) در جاده اهواز – خرمشهر مستقر شدند .  فرمانده تیپ پاسدار مهدی زین الدین(شهید) برای رزمندگان از اهداف و استراتژی دفاع مقدس سخنرانی می نماید . یک هفته ای به آموزش های تکمیلی و رزم شبانه و پیاده روی پرداخته و تاریخ 6 مرداد 1361 گردان که سلحشورانش از شهرهای نراق ؛ محلات، قم، گرمسار، سمنان و قزوین بودند به عنوان گردان پشتیبان در مرحله پنجم عملیات رمضان با چندین دستگاه کمپرسی وارد خطوط مقدم جبهه در پاسگاه زید عراق می شوند .

 سردار مظاهر همواره با درایت نیروها را توجیه می کند تا مشکل حادی برایشان رخ ندهد . ارتش عراق پاتک شدیدی را اعمال می کند و در همین حین سردار مظاهر برای حفظ نیروهای گروهش تلاش می کند . منطقه را گرد و غبار غلیظی فرا می گیرد و صدای غرش تانک های دشمن فضا را پُر می کند . 
ساعت 9 صبح روز پنج شنبه 7 مرداد 1361 برابر 7 شوال 1402 یکی از دوستان و یاورگروه به نام عباس رمضانی نراقی پس از شلیک موشک  آر . پی . جی . هفت به سوی تانک های دشمن مورد هدف تیر مستقیم  قرار گرفته و ترکش به گردن وی اصابت کرد و از سَر خاکریز به طرف پایین پرتاب شد. مظاهر ناراحت می شود و یارانی از جمله قاسم جعفری (شهید) سید اکبر کاظمی -  اسدالله محمدی مهدی - رضا حسینی محلاتی و حسن ترابی  و دیگران دور عباس جمع شده و مشاهده می کنند تیر مستقیم به گردن عباس اصابت کرده است . دوستان قصد دارند جلوی خونریزی را گرفته ولی نخل بلند قامتش به اعلا علیین سفر کرد .

غم جانگاه برای فرمانده اش ایجاد می شود ؛ این دو از کودکی با همدیگر آشنا بودند و دوری و جدایی از دوست سخت است .  مظاهر و رضا حسینجان و قاسم  پیکر مطهر عباس را داخل آمبولانس حمل مجروح گذاشته تا به عقب خط منتقل شود . بعد پیکر به نراق روانه و توسط مردم شهیدپرور و خانواده معزز در گلزار شهیدان به خاک عاشقی خفته گردید .

صبح روز جمعه 8 مرداد 1361 از فرماندهی خبر دادند به دلیل اینکه در محورهای دیگر عملیات موفق نیستیم و  از سه جهت در محاصره قرار گرفته ایم و احتمال اسارت زیاد است فلذا به ناچار چند کیلومترعقب نشینی صورت گیرد . عملیات رمضان با شکست به اتمام رسید و غم جانگاه رزمندگان و خصوصا فرماندهان را فرا گرفت .

سردار مظاهر پس از عملیات و آزادی نیروها حدودا تاریخ 12 شهریور 1361 جهت سپری شدن مرخصی میان دوره اش به محل خدمتش سپاه محلات و در 35 کیلومتری آن زادگاهش نراق بازگشته تا ضمن ملاقات با خانواده و دوستان نفسی تازه کند .

آقا مظاهر و دوست دیرینش حاج حسین نباتی به عنوان پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات تصمیم می گیرند منزل دو طبقه در محله علی آباد قاسمی در شهر محلات اجاره کرده و مظاهر طبقه بالا و حسین طبقه پایین زندگی شیرین در کنار همسرانشان را ادامه دهند .بر این اساس تاریخ 16 مرداد 1361 قرارداد دستنویسی را با صاحب خانه به نام آقای یدالله سلیمی فرزند مرتضی کارمند بانک به ازای ماهانه 24000 ریال به امضاء می رسانند . لیکن مظاهر در جبهه به آرزویش شهادت نائل آمد و هرگز به آن خانه وارد نشد و جناب نباتی نیز پس مدتی سکونت در این منزل به سفارش حاج آقا عبدالعلی(طه) مقدسی امام جمعه فقید محلات منزل را تخلیه و در اجاره حوزه علمیه قرار گرفت .

فرمان رهبر کبیر انقلاب مبنی بر حضور مردم جهت پشتیبانی از دفاع مقدس و دفع تجاوز دشمن بار دیگر تکرار شد و از طرفی تهاجمی به جهت جبران شکست عملیات رمضان باید صورت می گرفت تا ناز شصتی به متجاوزین داده شود .

با فراخوان سپاه محلات عده ای از نیروها داوطلب اعزام به جبهه شدند و باز پاسدار مظاهر لطفی به عنوان فرمانده به آنان معرفی گردید . در مرحله آخر برای هر فرد پیامی داشت . وی به نیّت اینکه از جبهه باز می گردد نویدهایی از زندگی مشترک به نامزدش را اظهار داشت .
به هنگام آخرین دیدار با مادرش با جسارت اظهار داشت : مادر جان من طالب رستگاری ام  و اگر شهید شدم پیکرم را در کنار دوست و همرزمم عباس رمضانی در گلزار شهدای نراق خاکسپاری کنید .
به برادرش عبدالله توصیه کرد مبادا سیگار بکشی و عبدالله از آن پس هرگز به سیگار لب نزد . 
تاریخ 1 مهر 1361 مینی بوس سپاه محلات که برای رزمنده ها و خانواده ها که بدرقه کننده فرزندشان بودند خاطره انگیز است و باز با نیروها به سمت پادگان امام حسن (ع) تهران عزیمت نمود .  
سردار مظاهر مشخص بود که از علایق دنیوی دست شُسته است  و نیروهایش توجه و نگاه های عجیبی به او داشتند . به نیروها احترام می گذاشت و با آنان شوخی می کرد و سجایای برتر اخلاق او هر روز هویداتر می گشت . حتی پاسداران به او متذکر شده بودند که اینبار بدجوری نور بالا می زنی و سردار با خنده های ملیح و آرام نگاهشان می کرد .


راننده های زحمتکش اتوبوس های دو طبقه نیروها را از پادگان امام حسن(ع) به سمت ایستگاه راه آهن در جنوب تهران انتقال دادند تا با قطار راهی جبهه های جنوب شوند .
نیروهای قزوین ؛ سمنان ؛ محلات در  تیپ 17 قم – گردان موسی بن جعفر(ع) – گروهان شهید عاملی (عاملی اهل شهر شال استان قزوین) – دسته شهید عباس رمضانی نراقی سازماندهی گردیدند و آقا مظاهر هم دارای فعالیت فرماندهی بود .

لحظه های عاشقی فرا رسید و نیروها متحد شدند شکست عملیات رمضان را در عملیات پیش رو جبران نمایند . دهه محرم خصوصا تاسوعا و عاشورا عزاداری شایسته ای توسط سلحشوران در منطقه انجام گرفت .

چهار روز از عاشورای حسینی گذشت و دوشنبه 10 آبان 1361 مصادف با 14 محرم 1403 ساعت 22 عملیات محرم آغاز و رمز یا زینب(س) خواهر ارباب بی کفن وِرد زبان رزمندگان گردید و بر ارتش متجاوز عراق یورش بردند . مظاهر و همرزمانش در گردان موسی ابن جعفر(ع) وارد عمل شدند .  در طی مرحله اول این عملیات چندین کیلومتر مربع از خاک ایران از جمله ارتفاعات مهم منطقه ، پُل چَم سری ، حوزه نفتی بیات ، نَهر عَنبر ، شهر میمه ، موسیان  آزاد و جاده عین خوش به دهلران ، از زیر دید و تیر رَس نیروهای عراقی خارج شد و شهرک طیّب عراق نیز تحت اشراف قوای ایرانی قرار گرفت .
ساعت ۲:۳۰ بامداد سه شنبه ۱۱ آبان 1361 مصادف با 15 محرم 1403  مرحله دوم عملیات ادامه یافت و نیروهای ایرانی با عبور از رودخانه محاصره دشمن را کامل کردند. زمین های اشغال شده آزاد و تعدادی از نیروهای عراقی نیز به اسارت در آمدند . خستگی نیروها و خیس بودن لباس هایشان  در فصل پاییز و زیر بارش سنگین آتشبار دشمن کار را کمی مشکل نمود  و در همین اثنا پاتک ارتش عراق هم شرایط را بغرنج کرد . مظاهر فرمانده است و نیاز است به نیروها سر و سامان دهد . در فضاهای چال و جانفدای دِپو در زیر حجم آتش دشمن ؛ آقا مظاهر سعی می کند به تغذیه و افزایش کالری نیروهایش بها دهد . رزمنده ای از نزدش دور می شود و آقای اکبر رضایی محلاتی در کنار ایشان قرار می گیرد . اکبر و حسین جعفری(شهید) از شب قبل در منطقه عملیاتی عین خوش گم شده بودند و با دریافت آدرس خودشان را به موقعیت گردان موسی ابن جعفر(ع) می رسانند . رضایی شرمنده است ولی مظاهر سعه صدر و گذشت دارد و به روی اکبر نمی آورد و تبسّم همیشگی خود را نمایان می سازد . 

پیروزی ها و عقب راندن دشمن چشمگیر است لیکن مظاهر و یارانش مشغول رزم بودند و هنوز صبحانه نخورده اند و ساعت حدود 9 صبح سه شنبه تاریخ 11 آبان 1361 مصادف با 15 محرم 1403 در آن شلوغی و همهمه به همان صورت که در چاله ای روی خاکریز به طور نشسته سنگر گرفته بود کوله پشتی اش  را باز و بیان داشت :  ببینم مادر عزیزم در این کیسه چه سوغاتی از نراق برایم گذاشته است .
آجیل و جوزغندهای مشهور نراق را هنوز بین اکبر و سایر همرزمان تقسیم نکرده بود که خمپاره 60 میلی متری بی صدا جلوی محل استقرارشان فرود آمد  . خاک و دود و بوی باروت که فروکش می کند مشخص می شود  تَرکش به قلب نازنین این رادمرد اصابت و از پشت کمرش خارج می شود . دَر ثانیه مظاهر دست چپش را روی قلبش گذاشته تا از فوران خون جلوگیری کند و کسی نمی داند شاید هم  لحظه آسمانی شدن مشغول سلام گفتن به ارباب بی کفن اباعبدالله الحسین(ع) بود که به شهادت رسید و دست در دست یاران حسین(ع) نهاد .
اکبر آقا رضایی هم  با ترکشی دیگر از همین خمپاره 60 میلی متری از ناحیه دست مجروح می گردد و به عقب خطوط مقدم هدایت می شود .
خدایا این پیکر رشید در این بیابان مرزی ایران و عراق روی خاک افتاده است و این مشت گره کرده پیامی دارد که ای مردم عزیز این دنیا در دست من پوچ هم نمی ارزد تلاش کنید وابسته به زرق و برق امیال دنیوی نباشید و مقاومت کنید تا بر شطاطین غلبه کنید .
رزمنده های دیگر نراق در ایّام عملیات محرم در گردان محمد رسول الله(ص) سازماندهی شده اند و کمتر همشهری در کنار مظاهر در گردان موسی ابن جعفر(ع) حضور دارند . دقایقی پس از شهادت شیر بیشه شجاعت اسدالله محمدی اهل مهدی آباد از راه می رسد و مشاهده می کند که فرمانده اش از فرط خستگی شب گذشته و رزم بی امان به صورت روی زمین قرار دارد و به خواب عمیق فرو رفته است .نزدیک می شود و صدا می زند آقا مظاهر ؛ آقا مظاهر ؛ لیکن جوابی دریافت نمی کند . خَم می شود تا شانه ی مظاهر را بجنباند که دستش به خون مظاهر آغشته می گردد و فغان سر می دهد که ای وای وقتی بازگشتم جواب مادر محنت کشیده ات را چه بگویم؟

آقا اسدالله با این پیکر مطهر و نجیب و این فرمانده مظلوم در زیر حجم آتش ارتش متجاوز عراق چه کند . از امدادگران استمداد می جوید لیکن آنان در شرایط درگیری موظف هستند به مجروحین رسیدگی کنند فلذا به فرمانده گروهان که اهل قزوین بود مراجعه می کند . فرمانده  اسدالله جوان را آرام می کند و می گوید همراه دوستان عقب نشینی کنید چون پاتک دشمن سنگین هست و ممکنه تلفات بیشتر بدهیم . او قول می دهد شبانه پیکر فرمانده ات و چند تَن دیگر از شهدا را به عقب خط مقدم تخلیه می کنیم .
خدایا ؛ عاشقا ؛ این پیکرِ خون گرفته با صورتی مثل قرص ماه  ؛ مظاهر است که بین آتش فی مابین در انتظار تاریکی هواست .

الها این جگرگوشه مادری است که منتظر است پسرش از جبهه برگردد و برایش عروسی بگیرد و روزانه قَد و بالایش را نظاره گر باشد . او حتی برای پس از بازگشتنش و جشن ازدواج منزل گرایه کرده ولی اینجا والدین و نامزد و خواهران و برادران نیستند که این نازنین پیکر و تازه داماد را در آغوش بگیرند . 
با هر مشقاتی پیکر سردار لطفی به پشت جبهه منتقل و نهایتا تحویل محل خدمتش سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات در استان مرکزی  می گردد . ظهر به بعد دوستان و اقوام و پیشکسوتان به محلات رفته و پیکر را به زادگاهش نراق انتقال داده و در دفتر ساختمان بسیج نگهداری می کنند .


فرمانده وقت بسیج چهره محبوب  آقای صادق رضی همه گونه همکاری با مردم شهید دوست و از جمله خانواده شهید انجام داد . درب دفتر فرماندهی به روی همه باز بود تا افراد پیکر مطهر را از نزدیک مشاهده کرده و یقین حاصل کنند که حتی بهترین مخلوقات خدا نیز هیچ اثری از زحمت های دنیوی را نمی توانند با خود ببرند .
آن روز حاج محمد لطفی پدر بزرگوار شهید به دلیل شکستگی کتف در بیمارستان تهران بستری بود و فرزندان ناچارا وی را به نراق می آورند تا خود و پدرشان برای آخرین وداع بهترین عزیزشان حاضر شوند . 

مادر بزرگوار شهید حاجیه خانم قجری آن روزجهت ادای نذر و دعاگویی برای دلبندش به بلندی دره پاتاق رفته بود و در بازگشت به جهت نبود همسرش سری هم به دام هایشان در دشت ورطیران یا همان حصار بغله زده بود . پسر خانواده آقا ابوالفضل 11 ساله که محصل بود از نگاه ها و شلوغی درب منزل متوجه می شود برادرش به لقاءالله پیوسته است فلذا به سمت حصار بغله محل دام های زنده رفته که مادر را در حال بازگشت به سمت منزل می بیند و از واقعه مطلع می گردد .


عبدالله 16 ساله دیگر برادر شهید مظاهر لطفی بعد از ظهر به پایگاه بسیج آمده و آخرین وداع را با پیکر داداش می کند . متوجه می شود مظاهر علی رغم اینکه پاسدار رسمی است لیکن لباس خاکی بسیج را بر تَن دارد و لباس را بالا می زند و مشاهده می کند ترکش نه چندان کوچک قلب برادر را شکافته و از آن سوی کمرش خارج شده و چون موقع افتادن بر روی زمین خون ها به سَمت پشت و کتف سرازیر شده تصور کردند که به کتف ایشان ترکش اصابت نموده است . چون اساسا ترکش به شانه و کتف کمتر موجب مرگ فوری می گردد . برادر است و بی تابی او باعث می شود آقا نصرالله حیدری بازوان ایشان را گرفته و ضمن دلجویی او را به خارج از دفتر بسیج هدایت کند .

یکی یکی خواهران شهید خدیجه خانم و کبری خانم  و برادران او ؛  عباس آقا و کاظم آقا و اقوام و دوستان با پیکر محبوبشان وداع می کنند تا اینکه نوبت به خانم قجری نامزد وی می رسد که بیشترین تایم حضور را ایشان تا پاسی از شب در اختیار داشت . شایسته است خودش راوی آن لحظات تاریخی باشد ولی سایرین که از پشت درب و پنجره مشاهده می کردند اینچنین تصور شد که بیان می کند :
من داغ شهادت تنها برادرم محمدعلی را دیدم و در عنفوان جوانی داغ شهادت همسرم را می بینم و در خاندان ما چندین شهید دیگر تقدیم گردید و همه به خاطر نصرت دین خدا بود و بر این مصائب صبر و شکیبایی پیشه می کنم تا اینکه رستگاری را تحصیل نمایم .


خانم مریم قجری و خصوصا والدینش مرحوم حاج یوسف و فرخ خانم رمضانی از صابرین شهدا هستند . فرخ خانم که از صبورترین انسان هاست اظهار می کند وقتی فرزندم محمدعلی قجری اولین شهید منطقه شد دلخوش به دامادم مظاهر شدم که جایگزین پسرم باشد و او هم آسمانی شد. خاندان ما همچنان چند شهید دیگر نیز تقدیم نمود که برای رضایت حقتعالی پایداری و صبوری کردیم و به شفاعت شهیدان امیدواریم .

آخرین ساعات دل کَندن فرا رسید و مردم به دلجویی خانواده شهید آمدند و پیکر را بر روی دستان حَمل کردند و مقابل بقعه شاه سلیمان حجت الاسلام هَبَت الله نوروزی امام جمعه فقید نراق نماز را بر پیکر شهید اقامه نمود و طبق وصیت در کنار عباس رمضانی در گلزار شهدا آرام گرفت . مظاهر با اینکه فرمانده و  پاسدار بود موقع عملیات و شهادت لباس خاکی بسیج بر تَن داشت و شاید علاقمند بود همرنگ رزمنده های مخلص بسیج باشد . چون مستقیم در صحنه درگیری با دشمن بال در بال فرشتگان گشود لباس خاکی بسیج کفنش شد و با همان لباس خاکسپاری گردید .
ولی این مسیر پایان ناپذیر است و پیروان طریق الی الله بر صراط مستقیم خود استوار هستند . پس از عباس رمضانی ارتشی دلاور غلامعباس علی آقایی تاریخ 9 مهر 1361 طی عملیات مسلم ابن عقیل در سومار استان کردستان با داشتن همسر و فرزند مظلومانه به شهادت رسید . و یک هفته بعد از مظاهر نوبت به فرمانده دلیر سردار کاظم محمودی رسید که تاریخ 16 آبان 1361 در خون خویش خظاب نمود .

راه در همان مسیر پدافندی عملیات محرم و همانجا که مظاهر و کاظم آزادسازی کرده بودند ادامه یافت و در فرصت شگفت انگیز و متحیر کننده در مقطع اربعین حسینی تاریخ 17 آذر 1361 مُندعلی نباتی و علی رزاقی به عنوان بزرگترین و کوچکترین شهید در کنار هم در یک سنگر و ترکش های یک خمپاره به شهادت رسیدند و راه ادامه می یابد ... . 

ممنون از شما مردم که حافظ خون شهدا هستید.



سایت سلحشوران شهر نراق

۹۶/۱۱/۱۲
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۵)

۱۴ بهمن ۹۶ ، ۲۰:۴۵ نوروز علی آقایی

با سلام
کنگره شهید مظاهر لطفی. اگر چه بسیار خوب برگزار شد نقاط ضعفی هم به دنبال داشت که نمونه هایی از انرا به عرض میرسانم

حدود 40 تا از صندلی های سالن را بچه های زیر 10سال اشغال کرده بودند

درطول مراسم دختر خانم ها موبایل تماشا می کردن

خانمی در سالن سه صندلی را اشغال کرده بود خودش فرزندش و کیفش درصورتی که چندین نفر سر پا بودند


خیلی از خانواده ها بیرون از سالن حضور داشتند که با قطعی صدا مواجه بودند حتی خانواده شهدا

از اینکه برای اینجانب دعوت نامه فرستادند تشکر میکنم

واما پیشنهادات
ایا بهتر نیست در این گونه همایش ها به تعداد صندلی دعوت نامه بدهید
ایا بهتر نیست درب ورودی دعوت نامه را پس از رویت از این پلاک هایی که به گردن میاویزند به مدعیون البته با شماره صندلی بدهند

اگر مراسم بدون دعوت است لا اقل جای بزرگتری مانند مسجد یا سالن ورزشی استفاده کنیم
در طول مراسم خیلی ها از تلفن همراه استفاده میکردند

با توجه به طولانی شدن مراسم اون خانمی که سه صندلی را اشغال کرده بود به خود اجازه نداد که حتی. کیفش را بردارد ویکی بنشیند
۱۴ بهمن ۹۶ ، ۲۲:۲۹ خانواده سردار شهید مظاهر لطفی


بسم رب الشهداء و الصدیقین

زنده نگهداشتن یاد شهیدان انقلاب اسلامی باعث تداوم حرکت انقلاب است. عظمت ما به خاطر شهادت جوانان و فرزندان این ملت است. "مقام معظم رهبری "

با نهایت احترام و ادب
مردم شهیدپرور نراق در برابر شکوه و صلابت حضورتان و تقبل زحمات در این فصل سرما در راستای تکریم این شهید سعید و مظلوم سر تعظیم فرود می‌آوریم و بدین وسیله مراتب قدردانی و تشکر خود را از یکایک شما مردم عزیز و شهید پرور شهر نراق، خانواده های معزز شهدا، جانبازان سرافراز، ایثارگران دلاور و مسئولان ارجمند از جمله امام جمعه محترم شهر نراق، نماینده محترم مردم در مجلس شورای اسلامی، فرماندار محترم دلیجان ،اعضای محترم شورای شهر ، شهرداری نراق، صداوسیمای استان، مسئولان محترم سپاه و بسیجیان همیشه در صحنه حوزه مقاومت بسیج ثارالله که برای هر چه بهتر برگزار شدن کنگره از هیچ تلاشی دریغ نکردند کمال تشکر و سپاسگزاری را مسالت داریم . برخود واجب می دانیم از همه عزیزانی که با تولید محتوا در قالب های مختلف از قبیل ساخت کلیپ، برنامه های رادیومحور، برنامه نویسی اندروید، نامه ای به شهید و ... زینت بخش کنگره بزرگداشت شهید بودند نیز تشکر ویژه ای کنیم و از خداوند منان برای همه آنان آرزوی سلامت و موفقیت خواستاریم . در پایان امیدواریم عذر ما را بابت نقصان ها پذیرا باشید.
پروردگارا به ما توفیقی عنایت فرما تا بتوانیم در خط آن شهید والامقام و دیگر شهیدان راه اسلام قدم برداریم و انشاالله که شفیعمان باشند.
انشالله
خانواده سردار شهید مظاهر لطفی
۱۵ بهمن ۹۶ ، ۰۰:۰۰ مرتضی علی آقایی
بسمه تعالی
مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم
ز خون هر شهیدی لاله روید مبادا روی لاله پا گذاریم

خدا قوت از دست اندرکاران کنگره
از زحمات شبانه روزی شما عزیزان که باعث شد این کنگره به بهترین نحو برگزار شود تشکر و سپاسگزارى می نمایم.
زحمات شما را ارج نهاده و به شما دست مریزاد و خدا قوت می گویم.اجرتان با شهید سر افراز سردار سر لشکر شهید مظاهر لطفی.

پایدار باشید


۱۵ بهمن ۹۶ ، ۱۱:۳۸ گروه تلگرامی نراق شهر شهیدان و مشاهیر
زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان سبب ارج نهادن به آرمان های مقدس و والای آنها می شود.

برگزاری کنگره شهدا تاثیر همه جانبه ای بر فضای جامعه دارد تاثیر فرهنگ کنگره شهدا در جامعه با توجه به شرایط کشور و فرمایشات مقام معظم رهبری از اهمیت برخوردار است.

برگزاری کنگره سردار شهید مظاهر لطفی یادآور فداکاری ها،صداقت ها و از جان گذشتگی شهیدان است.

برخود لازم می دانیم که همچون قطره ای از اقیانوس از همت والای کسانی که در این آزمون بزرگ نقش آفرینی کردند سپاسگزاری کنیم و این حرکت را به فال نیک گرفته و خواستار تداوم این تفکر والایی و ولایی در جامعه علوی می باشیم.

: از تمامی دست اندرکاران برگزاری کنگره سردار شهید مظاهی لطفی به ویژه از عزیزان پایگاه بسیج ثارالله شهر نراق که تلاش شبانه روزی داشتند تقدیر می شود.

همچنین از مهمانان عزیز این کنگره ؛خانواده محترم شهدا؛
نماینده مجلس و هیئت همراه و فرماندار و هیئت همراه وجمعی از مسئولین محترم ادارات شهرستان دلیجان و شهر نراق و کلیه بزرگوارانی که با حضور خود در این کنگره و اجر نهادن به مقام والای شهیدان باعث دل گرمی برای ادامه این بزرگداشت ها شدند تقدیر و تشکر می کنیم.


گروه تلگرامی نراق شهر شهیدان و مشاهیر


با عرض سلام خدمت خانواده محترم شهید لطفی
تا آنجاییکه ما مشاهده کردیم و می دانیم صفر تا صد برگزاری این مراسم بر عهده حوزه مقاومت بسیج ثارالله نراق بوده و تمامی آن عزیزانی که تشکر کرده اید فقط در برنامه آن هم برای مدت کوتاهی حضور یافتند و رفتند و باعث بی نظمی در برنامه نیز شدند .
به هر حال بسیجی ها عادت کرده اند که یا دیده نشوند و یا کم دیده شوند .شبانه روز زحمت می کشند ولی موقع برنامه فقط مسئولین دیده می شوند از آنها تقدیر می شود و در لنز دوربین ها جا می گیرند .
حضرت آقا در جمع بسیجیان کرمانشاهی فرمودند : بسیج با اخلاص و گمنامی همراه است .

یکی از راه های شناخت بسیجیان اخلاص آنهاست و این اخلاص سبب می شود که گمنام بمانند.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook