سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

سایت سلحشوران شهر نراق تاریخ های 15 دی 1390 و 17 بهمن 1392 در شهر نراق مصاحبه ای با یکی از چهره های انقلابی و زندانی آزاد شده قبل انقلاب و رزمنده دفاع مقدس حاج نعمت الله ایزدی انجام داده است :


مرحوم حاج نعمت الله ایزدی در عنفوان جوانی

اینجانب نعمت الله ایزدی فرزند عباس دارای شناسنامه شماره 57 سال 1336 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد گردیدم . پس از مهاجرت به تهران از نوجوانی در این کلان شهر در جلسات مذهبی شرکت می کردم . به هفت نمونه فعالیت هایم به صورت مختصر اشاره می کنم :

 

1 @ اول آبان 1356 حجت الاسلام سید مصطفی مصطفوی فرزند آیت الله سید روح الله خمینی(ره) در شهر نجف عراق فوت و در صحن مبارک علی بن ابیطالب(ع) دفن گردید . تاریخ 8 آبان 1356 مراسم هفت برای ایشان در مسجد ارک تهران از ساعت 15 الی 17 برگزار گردید .
بنده با همه شرایط پلیسی که از سوی رژیم ستم شاهی محمد رضا پهلوی حاکم بود در این مراسم شرکت کردم . سخنران مجلس حجت الاسلام دکتر حسن روحانی فرزند اسدالله فریدون اهل سرخه سمنان بود . وی آن زمان به شیخ حسن فریدون یعنی به شهرت سابقش مشهور و همچنین ممنوع المنبر بود .

سخنران برای اولین بار رسما آیت الله خمینی را به عنوان امام خمینی معرفی و بیان فرمود :
ای ابراهیم عزیز! همه امتحانات سخت و بزرگ برای تو پیش آمد . امّا آخرین امتحان را هم باید بگذرانی که : «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ» آن زمان آزمایش بزرگ و آشکار مربوط به اسماعیل عزیزت می‌باشد. آنگاه که همه‌ی امتحانات و آزمایشات را با موفقیت پشت سر گذاشتی ، «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» آنگاه تو به مقام والای امامت می‌رسی . امامت مقامی است که آخرین امتحان آن، امتحان فرزند است. ابراهیم : اکنون که این امتحان را هم با موفقیت گذراندی پس « إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا». و لذا من یک لقب برای مرجع بزرگ و رهبر عظیم‌الشأن، آن ابراهیم زمان، می‌پسندم و آن لقب امام است. بنابراین " امام خمینی " . حاضرین حدود هشت هزار نفر با صدای بلند صلوات فرستادند و از آن به بعد لقب امام خمینی رایج گردید .

بنده به همراه سایر جوانان انقلابی در توزیع نوار کاست سخنرانی آقای روحانی نقش داشتم که مورد تعقیب ساواک قرار گرفتم . بر این اساس به قم و زادگاهم شهر نراق فرار کردم .
2 @ تاریخ 11/9/1356 در مراسم چهلم آقا سید مصطفی خمینی در مسجد اعظم شهر قم شرکت کردم که حجت الاسلام عبدالمجید معادی خواه واعظ ممنوع‌المنبر به سخنرانی پرداخت . پس از مراسم تظاهرات عظیمی در خیابان های اطراف صورت گرفت و منجر به درگیری و زد و خورد پلیس شاهنشاهی با مردم بود که کتک مفصلی از مامورین خوردم و پس از بازگشت به شهر نراق چند روزی توسط مادر گرانقدرم حاجیه خانم معصومه رمضانی فرزند فضل الله مداوا می شدم .

 

3 @ 12 فروردین 1357 آیت الله ابوالفضل زاهدی فرزند حاج ملا محمود در سن 87 سالگی فوت نمود . تشیع جنازه این عالم روحانی با جمعیتی کم نظیر کانون مبارزه بر علیه رژیم دیکتاتوری پهلوی گردید . همین که سیل جمعیت مقابل مدرسه علمیه فیضیه رسیدند شعارها تندتر شد و با صدای بلند گفتیم فیضیه ؛ فیضیه .
فیضیه قم سال ها به روی طلبه ها و عالمان کسب علم از سوی دربار شاه تعطیل و بسته شده بود . تفنگداران همه جا را زیر نظر داشتند ولی جمعیت قابل کنترل نبود . درب چوبی را شکسته و یا از جا کنده شد . بنده و چند جوان انقلابی دیگر از درب دوم که آهنی بود بالا رفته و از پشت چفت آن را باز و به روی جمعیت مشتاق گشودیم .

مردم با پیکر مرحوم زاهدی وارد فیضیه شدند . به جز حوزه صحن های حرم مطهر و میدان آستانه از کثرت جمعیت موج می زد و بعضا از این روز به عنوان یوم الفتح و الظفر یعنی روز فتح و پیروزی نام می برند که طلیعه پیروزی های دیگر امت و امام گردید .
جمعیت ضمن شعارهای پی در پی بر علیه حکومت جور و ستم محمد رضا شاه درخواست داشتند پیکر آیت الله ابوالفضل زاهدی رحمت الله علیه را در همینجا شسته و به خاک بسپاریم . سرانجام فرزند ایشان به نام حجت الاسلام محمود زاهدی خود را به بالای سکوی پله هایی که از فیضیه به صحن عتیق متصل است ، آمد و گفت اندکی آب بیاورند و بعد فرمود:

ای پدر! تو عاشق و شیفته علم و دانش بودی و در همین مدرسه به جهان علم ، چشم گشودی و در علم را به روی شیفتگان باز کردی. اینک من افتخار می کنم که تو با چشم بسته، در مدرسه را گشودی! من امروز برای تو دو هدیه آورده ام .
اول تربت پاک شهدای کربلا که بر کام و چشم تو نهادم . دوم آب مدرسه فیضیه را به جنازه تو اهدا می کنم و مختصر آب را روی جنازه پاشید .
حاضرین میّت را به سوی حرم حضرت معصومه(س)حرکت دادند. در صحن ، نماز خوانده شد، سپس مردم جنازه پاک عالم جلیل القدر را به سوی قبرستان شیخان که برادرش حجت الاسلام حسین زاهدی بود انتقال داده و خاکسپاری کردیم .

4 @ دو سه ماهی به پیروزی بهمن 1357 و پایان طاغوت پهلوی مانده بود . منطقه چهارمردان شهر قم بین انقلابیون و مامورین رژیم زد و خورد شدیدی رخ داد و مقرر بود نیروهای کماندویی که در منطقه نیروگاه حضور داشتند به کمک مامورین اعزام تا در سرکوب مذهبیون شرکت داشته باشند . بنده پیشنهادی را مطرح کردم که برای جلوگیری از اعزام کماندوها به چهارمردان در نیروگاه تظاهرات راه بیاندازیم تا آنها را سرگرم کنیم .

حجت الاسلام محمد فروغی فرزند حسین و پسر عمویم ابوالقاسم ایزدی فرزند حسین( 1339 - 1392) از اهالی شهر نراق که در قم بودند در این رابطه شجاعانه فعالیت داشتند . همان شب رادیو بی بی سی اعلام کرد مردم خشمگین از رژیم پادشاهی ایران طی تظاهراتی در قم نفربرهای ارتش را در نیروگاه زمین گیر و به آنان آسیب وارد کردند .

 

5 @ چنین نوع فعالیت هایی باعث شد آبان 1357 توسط کماندوهای رژیم دستگیر و روانه زندان شهربانی قم گردم . توسط چند بازجو از جمله سروان نصر اصفهانی فرمانده کماندوهای فرماندار نظامی قم پرونده ام تکمیل و مرتب تهدید به اعدام می شدم .
فشار مردم قم در تظاهرات مختلف مبنی بر سقوط سلطنت و آزادی زندانیان سیاسی زیاد می شد . این مسئله باعث می شد که نصر اصفهانی هر روز فشار و شکنجه هایش را بر من و زندانیان دیگر افزایش دهد . وقتی یک مشت به شکم می زد دقیقه ها طول می کشید تا نفس مجددا به سینه بر گردد .

آشنایان خیلی دنبال من گشته بودند ولی چون من در زندان خودم را با نام مستعار معرفی کردم و حتی آدرس منزل را به اشتباه به بازجوها دادم شناسایی نشده بودم و هر بار مامورین گفته بودند فردی به نام نعمت الله ایزدی نراقی نداریم .
حتی یکی از آشنایان ما به نام تقی نراقی پور که صاحب بنگاه در قم بود از طریق سروان علی اصغر افاضلی رئیس کلانتری مرکز شهر قم به واسطه همین نام مستعار موفق به شناسایی و ملاقات من در زندان نشده بود .

 

(علی اصغر افاضلی پس از انقلاب به پاکستان متواری شد ولی تاریخ 11/10/1358 به ایران بازگردانده و یک ماه بعد تاریخ 11/11/1358 پس از محاکمه توسط حجت الاسلام محمد صادق صادقی گیوی مشهور به خلخالی در دادگاه انقلاب اسلامی به اتهام شکنجه گر و کشتار مردم بی دفاع قم اعدام گردید ) .
روزی که من را برای محاکمه به دادگاه آوردند لباس هایم غرق در خون بود . سرانجام با ضمانت یک انسان خیرخواه و انقلابی پس از یک هفته مشخصات سجلی و هویّتم را عنوان و از زندان ساحلی قم آزاد و به آغوش خانواده و دوستان بازگشتم .

پس از پیروزی انقلاب اسلامی سروان نصر اصفهانی توسط انقلابیون قم دستگیر و به زندان افتاد . حدود بهار 1358 به عنوان یکی از شاکیان بر علیه وی در دادگاه محاکمه اش شرکت داشتم . آنقدر گریه وعجز و ناتوانی می کرد که باورم نمیشد این همان نصر شکنجه گر و کینه توز هست . مجبور شدم او را ببخشم و چند نفر دیگر شاکیان نیز او را مورد عفو و بخشش انسان دوستانه خود قراردادند .
قاضی دادگاه آقای اشراقی که یکی از اقوام آیت الله سید شهاب الدین اشراقی داماد امام خمینی(ره) بود متحیر شد و این حُسن رفتار خردمندانه شاکیان را به متهم گوشزد کرد .

6 @ روز 12 بهمن 1357 که رهبر کبیر انقلاب اسلامی پس از 15 سال قدوم مبارکشان را بر چشمان منتظرمان گذاشت برای استقبال و دیدار ایشان راهی بهشت زهرا(س) تهران محل سخنرانی شدم . روز به یاد ماندنی و تاریخ سازی بود که هرگز شیرینی آن از یاد و ذهن پاک نمی گردد .

با روحیه صد چندان به قم بازگشتم و ظرف این ده روز تا پیروزی نهایی در کارهای بزرگی همچون تصرف کلانتری ها ؛ شهربانی های قم برنامه ریزی و تلاش بی وقفه داشتیم . شب 22 بهمن 1357 به انقلابیون پیشنهاد دادم که جاده های منتهی به تهران را بسته و مورد کنترل قرار دهیم تا مزدوران رژیم پهلوی نتواند نیروی کمکی به پایتخت روانه کنند .
کامیونداران و مردم تلاش شایسته ای انجام دادند به گونه ای که جاده سلفچگان به ساوه را نیز بسته نگاه داشتیم . بلافاصله پس از پیروزی راهی تهران شدم و در حراست از ساختمان رادیو که در اختیار انقلابیون بود در میدان ارگ حضور داشتم .

 

7 @ پس از پیروزی کامل انقلاب به شهر قم بازگشتم . یکسال و نیم بعد دشمنان انقلاب تاب تحمل این پیروزی های عظیم را نداشتند و 31 شهریور 1359 جنگ را بر ایران تحمیل کردند . بنده از اولین نیروهایی بودم که از شهر قم از تاریخ 29 مهر 1359 الی 30 دی 1359 عازم مناطق عملیاتی جنوب شدم . به مدت یک هفته در پادگان امام حسین(ع) روستای درب خزینه شوشتر آموزش دیدم و بعد در مناطق عملیاتی جبهه هایی همچون کرخه و سوسنگرد به مدت سه ماه در ستاد جنگ های نامنظم مهندس چمران سازماندهی بودم .

 

تاریخ 11 آذر 1366 به مدت یک هفته کمک های اهدایی مردم نراق و دلیجان را به اهواز و اندیمشک انتقال و درکنار رزمندگان بودم .
بنده به عنوان مسئول موسسه صندوق قرض الحسنه اسلامی شهرستان دلیجان و از نیروی فعال بسیج این شهرستان به دلیل مساعدت به نیروهای بسیج و سپاه مورد تشویق کتبی قرار گرفته ام .
علاوه بر آن به دلیل توجه به نیروهای زحمتکش انتظامی مورد تشویق مکتوب قرار گرفته ام .  ما خواهر نداریم ولی برادرهایم منشاء خیر و از زمره سلحشوران شهر نراق می باشند :

حجت الله ایزدی تاریخ 22 بهمن 1366 طی عملیات والفجر 10 در حلبچه عراق به شهادت رسید . *
* قدرت الله ایزدی که کمتر از دو ماه از ازدواجش نگذشته بود راهی جبهه شد و فرمانده دسته بود و تاریخ 2 فروردین 1361 طی عملیات فتح المبین به شدت مجروح و به اسارت عراقی در آمد .

 

* مهدی ایزدی از اولین نیروهای بسیجی نراق و محلات است که زودتر از بقیه راهی جبهه شد و دوران سربازی اش نیز در جبهه سپری شد .
* هادی ایزدی از فرماندهان مخابراتی جبهه بود و دو نوبت مجروح گردید .
* سعید(امیر) امیری در چندین عملیات جبهه حضور داشت .
* پدرم عباس ایزدی فرزند محمد نیز از چهره های بسیجی و سابقه حضور در جبهه دارد .
* برادران دیگرم نیز در دفاع از کیان نظام و انقلاب فعالیت داشتند و همچنان از نیروهای وفادار می باشند .

 

* مادر قهرمانم خانم معصومه رمضانی فرزند فضل الله از طرفداران انقلاب و نهضت امام خمینی(ره) است و در طول دفاع مقدس با وجودی که یک فرزندش اسیر و دیگری شهید شده بود ولی همیشه فرزندان دیگر و همسرش در جبهه حضور داشتند و خودش از پشتیبانان ستاد جنگ در نراق بود .

 

روز جمعه 12 مرداد 1397 برابر 20 ذیقعده 1439 شهر نراق غرق در ماتم شد و مردم شریف با خاندان بزرگ ایزدی همراهی کردند و پیکر پاک حاج نعمت الله ایزدی این رادمرد نیک اندیش و متدین را تشییع و در وادی السلام زادگاهش شهر نراق خاکسپاری نمودند .


مرحوم حاج نعمت الله ایزدی

سایت سلحشوران شهر نراق مصیبت وارده را به خاندان معزز و بزرگ ایزدی و به همسر مکرمه اش سرکار خانم فاطمه ایزدی و به فرزندان دلبندش : زهرا – مریم – زهره – محمدصادق و مصطفی ایزدی فقدان این مرد غیرتمند و دینمدار را تسلیت می گوید .


۹۷/۰۵/۱۲
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۵)

بازگشت همه بسوی اوست
درگذشت مرحوم مغفور حاج نعمت اله ایزدی را به بیت آنمرحوم و پدر بزرگوار و اخوان گرامش صمیمانه تسلیت عرض نموده برای آن شادروان علو درجات و غفران الهی و برای بازماندگان صبر و شکیبائی همراه با سلامتی و طول عمر با عزت مسئلت دارم .
۱۳ مرداد ۹۷ ، ۱۳:۰۵ مرتضی علی آقایی
خداوند روحش را شاد وبه باز ماندگان صبر جزیل واجر جمیل مرحمت فرماید.
۱۳ مرداد ۹۷ ، ۲۲:۰۳ حاج محمد محمودی از کانادا

باسلام و ادای احترام و قرائت فاتحه بروح حاج نعمت الله ایزدی

خود را در غم خانواد ه ایزدی شریک می دانم

هر وقت به نراق بیایم در اولین فرصت بدیدار خانواده میایم

چهره معصوم و خونگرم و مردمی ایشان همیشه در قلبم ،منقوش است

نماز مخصوص همراه تلاوت قران بروح بزرگوارش هدیه نمودم
۱۴ مرداد ۹۷ ، ۱۶:۴۱ ماشاءالله بیابان گرد

خانواده محترم ایزدی
درگذشت فرزند دلبندتان مرحوم حاج نعمت اله ایزدی رابشما وکلیه بستگان تسلیت میگویم
مرا درغم خود شریک بدانید
۲۱ مرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۳ حسن حیدری نراقی از تهران
با سلام و سلامتی و صبر و استقامت و آرامش روح و جسم بازماندگانی که با بزرگ مردانی همچو او همنشین بوده اند. انشاءالله او را با بزرگ مردان تاریخ اسلام و دین محشور و در روز قیامت همرزمهای بجا مانده اش را یاد و بازماندگانش را شفیع و به حق خاکهای کربلای ایران و شهداء دوران دفاع مقدس، همه دوست داران وی را، آخرو عاقبت بخیر بگرداند. خانواده پر افتخار "التماس دعا"

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook