سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

فاطمه را مادر بسیج خطاب می کردند

چهارشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۷، ۱۲:۰۳ ق.ظ

هفته دفاع مقدس یادآور ایثار و فداکاری زنان و مردانی است که نمونه های آن در تاریخ اخیر کمتر یافت می شود .
زن شیردل و قهرمانی را در چند نوشته کوتاه به شما معرفی می کنم که کمتر به او توجه شده است . جنگ که تحمیل شد اجازه داد فرزند برومندش مهدی بهار 1360 تحصیل در دبیرستان معصومی را رها و به همراه یاران دیگر روانه خوزستان شود تا در دارخوین و پشتیبانی از عملیات مهم فرمانده کل قوا – خمینی روح خدا حضور داشته باشد .

خانم صدیقه(فاطمه) عظیمی

پس از 45 روز که از جبهه بازگشتند تاریخ 10 مرداد 1360 مقر بسیج شهر نراق را در درمانگاه متروکه دکتر صفایی راه اندازی نمودند و فرزندش مهدی عضو هسته اولیه و اولین نگهبان ساختمان با اسلحه ام یک بود .
مسیر ادامه یافت تا اینکه مهدی در تیر 1361 طی عملیات رمضان مجروح و به خیل جانبازان پیوست و اعزام های بعدی او نیز ادامه یافت . پدرش امیدعلی در جهاد و جبهه کوشا بود و مجروح گردید . برادرش علی اصغر جانباز جنگ می باشد . دیگر برادرش علی اکبر همان ابتدای جنگ برای مقابله با تهاجم دشمن به آبادان رفت . برادران دیگرش هم مثل غلامعباس انسان صالح  و محمد در نبرد زبیدات جانفشانی نمود .

مهدی جعفری

این زن نمونه و وفادار ضمن دلجویی از فرزندش و رسیدگی به همسر و خانواده اش بزرگترین مسئولیت خود را در ستاد پشتیبانی جنگ به منصه ظهور رساند .
وای خدا چقدر تلاش و چه اندازه کوشش و مگر هر فرد چه میزان توانایی دارد؟ زحمت  کشید و سلحشوران را فرزندان خود می دانست .
 در تنور حومه مسجد نراق نو به همراه زنان دیگر نان می پخت و نان ها را برای فرستادن به جبهه در مسجد می خشکاند . بعد چهارتیکه داخل گونی کرده تحویل بسیج نراق می داند تا به همراه اقلام دیگر به جبهه بفرستند . مرحومه صغری سلیمانی(صغری بگم) و مرحومه ماشال خانم عظیمی و زنان دیگر کمک حالش بودند .

دو نوبت پتوهای خون آلود و گِلی و کثیف که از جبهه با کامیون انتقال داده بودند مقابل منزلش شستشو دادند و زنان دیگر نیز در سَر دهنه آصف آباد قسمت بیشتر پتوها را شستند . یک بار قطعه انگشت شهیدی را لای پتو می بیند و فغان سر می دهد . خود می گوید به احترام ایثارگران در تمام مراحل با وضو کار می کردم .
ایام عید سهم آجیل های مرزداران را از منازل جمع کرده و بسته بندی و تحویل ستاد جنگ می داد .
 مدتی هم گردو و بادام های اهدایی کشاورزان را شکسته و مغزش را قاطی کشمش و نقل و آجیل کرده و به جبهه می فرستاد . ساخت جوزغند که فعالیت روزمره زنان بود تا فرزندانشان در سرحدات را تقویت نمایند .

 درخت آلبالو منزلش وقف رزمندگان بود و هر سال آن را می چید و می جوشاند و مربای آن را به جبهه می فرستاد و حتی شربتش را هم داخل ظرف به ستاد تحویل می داد تا با اقلام به مرزداران بفرستند . روزانه اقلام مورد نیاز جبهه ها مثل آب لیمو؛ تائید ؛ سیگار ؛ صابون ؛ گونی ؛ چراغ والور و ... را از خانواده های خونگرم در کوی نراق نو گرفته و برای جبهه جمع آوری می کردند .

خودش و زنان دیگر حتی طلاجات خود را هدیه کرده اند . اینگونه بگویم که فعالیت های ستاد پشتیبانی جنگ در محله نراق نو را با کمک زنان اداره می کرد .
 در تمام مراحل فرزندان و همسر وفادارش آقای علی جعفری یاور و کمک حالش بود .

 حتما شناختید ولی برای اینکه تاریخ هم او را بشناسد مشخصاتش خانم صدیقه(فاطمه) عظیمی فرزند امیدعلی متولد 1328 در شهر دلیران نراق می باشد که به مادر بسیج لقب داشت .

۹۷/۰۷/۱۱
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۳)

۱۱ مهر ۹۷ ، ۱۸:۵۰ مرتضی علی آقایی
سلام ودرود بر شما.از خانم فاطمه عظیمی هر چه بگویید کم گفته اید.او یک زن است به تمام معنا زن.در بین فرزندان مرحوم استاد امید اگر بهترین نباشد خوب ترین و زحمت کش ترین آنهاست همان گونه که مرحوم پدرش سخت کوش وزحمت کش بود.خانواده وفرزندانش به خوبی شناخته شده در نراق هستند.برای مشارالیها آرزوی سعادت وسلامتی وعاقبت به خیری دارم.خدا نگهدارتان.
مهربان ، خوش رو ، زحمت کش و دوست داشتنی . خدا حفظ کنه ایشون رو
من پسر دوم فاطمه خانوم هستم.مادرم بهترین مادر دنیا بود خیلی زحمت کشید همیشه بچه های محل و سلحشوران را بچه خودش میدونست.هرکاری ثواب بود میشه جلودارشان.مادرم خیلی تنها بود.از تمام کسانی که یاد مادرم می‌کنند ممنونم .دست همتون درد نکنه ایکاش فقط میشد یکبار دیگه صدای مادرم را بشنوم

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook