فاطمه را مادر بسیج خطاب می کردند
هفته دفاع مقدس یادآور ایثار و فداکاری زنان و مردانی است که نمونه های آن در تاریخ اخیر کمتر یافت می شود .
زن شیردل و قهرمانی را در چند نوشته کوتاه به شما معرفی می کنم که کمتر به او توجه شده است . جنگ که تحمیل شد اجازه داد فرزند برومندش مهدی بهار 1360 تحصیل در دبیرستان معصومی را رها و به همراه یاران دیگر روانه خوزستان شود تا در دارخوین و پشتیبانی از عملیات مهم فرمانده کل قوا – خمینی روح خدا حضور داشته باشد .
خانم صدیقه(فاطمه) عظیمی
پس از 45 روز که از جبهه بازگشتند تاریخ 10 مرداد 1360 مقر بسیج شهر نراق را در درمانگاه متروکه دکتر صفایی راه اندازی نمودند و فرزندش مهدی عضو هسته اولیه و اولین نگهبان ساختمان با اسلحه ام یک بود .
مسیر ادامه یافت تا اینکه مهدی در تیر 1361 طی عملیات رمضان مجروح و به خیل جانبازان پیوست و اعزام های بعدی او نیز ادامه یافت . پدرش امیدعلی در جهاد و جبهه کوشا بود و مجروح گردید . برادرش علی اصغر جانباز جنگ می باشد . دیگر برادرش علی اکبر همان ابتدای جنگ برای مقابله با تهاجم دشمن به آبادان رفت . برادران دیگرش هم مثل غلامعباس انسان صالح و محمد در نبرد زبیدات جانفشانی نمود .
مهدی جعفری
این زن نمونه و وفادار ضمن دلجویی از فرزندش و رسیدگی به همسر و خانواده اش بزرگترین مسئولیت خود را در ستاد پشتیبانی جنگ به منصه ظهور رساند .
وای خدا چقدر تلاش و چه اندازه کوشش و مگر هر فرد چه میزان توانایی دارد؟ زحمت کشید و سلحشوران را فرزندان خود می دانست .
در تنور حومه مسجد نراق نو به همراه زنان دیگر نان می پخت و نان ها را برای فرستادن به جبهه در مسجد می خشکاند . بعد چهارتیکه داخل گونی کرده تحویل بسیج نراق می داند تا به همراه اقلام دیگر به جبهه بفرستند . مرحومه صغری سلیمانی(صغری بگم) و مرحومه ماشال خانم عظیمی و زنان دیگر کمک حالش بودند .
دو نوبت پتوهای خون آلود و گِلی و کثیف که از جبهه با کامیون انتقال داده بودند مقابل منزلش شستشو دادند و زنان دیگر نیز در سَر دهنه آصف آباد قسمت بیشتر پتوها را شستند . یک بار قطعه انگشت شهیدی را لای پتو می بیند و فغان سر می دهد . خود می گوید به احترام ایثارگران در تمام مراحل با وضو کار می کردم .
ایام عید سهم آجیل های مرزداران را از منازل جمع کرده و بسته بندی و تحویل ستاد جنگ می داد .
مدتی هم گردو و بادام های اهدایی کشاورزان را شکسته و مغزش را قاطی کشمش و نقل و آجیل کرده و به جبهه می فرستاد . ساخت جوزغند که فعالیت روزمره زنان بود تا فرزندانشان در سرحدات را تقویت نمایند .
درخت آلبالو منزلش وقف رزمندگان بود و هر سال آن را می چید و می جوشاند و مربای آن را به جبهه می فرستاد و حتی شربتش را هم داخل ظرف به ستاد تحویل می داد تا با اقلام به مرزداران بفرستند . روزانه اقلام مورد نیاز جبهه ها مثل آب لیمو؛ تائید ؛ سیگار ؛ صابون ؛ گونی ؛ چراغ والور و ... را از خانواده های خونگرم در کوی نراق نو گرفته و برای جبهه جمع آوری می کردند .
خودش و زنان دیگر حتی طلاجات خود را هدیه کرده اند . اینگونه بگویم که فعالیت های ستاد پشتیبانی جنگ در محله نراق نو را با کمک زنان اداره می کرد .
در تمام مراحل فرزندان و همسر وفادارش آقای علی جعفری یاور و کمک حالش بود .
حتما شناختید ولی برای اینکه تاریخ هم او را بشناسد مشخصاتش خانم صدیقه(فاطمه) عظیمی فرزند امیدعلی متولد 1328 در شهر دلیران نراق می باشد که به مادر بسیج لقب داشت .