دلتنگم
شنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۷، ۰۷:۲۷ ق.ظ
گره واکن زِ اَبرویت بزن شانه به گیسویت
دهم من مژده ای یاران که امشب یار می آید
به سوی دَر دویدم من زبانک خوش شنیدم من
غَمَت بیرون کن از منزل بدان این بار می آید
چراغان کُن جهانی را به بلبل مژده گل ده
که از باغ جنان اینک گلی بی خار می آید
به عطرستان سفر کردم به هر جایی نظر کردم
شدم بی هوش زان عطری که عنبر وار می آید
گشودم لب که گویم با کسی امروز دلتنگم
به لبخند ملیحی گفت مهِ رخسار می آید
دلم نازک شد و اینک به سیل اشک می گویم
یقین دارم که آن خوش خوی خوش کردار می آید
تو ای ابر می آلوده نمان آنجا که می دانی
یکی خورشید مه چون دلبر و دلدار می آید
گشودم فال حافظ را جوابم این چنین آمد
کنون رزمنده در میدان بمان سردار می آید
شعر از علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۷/۰۷/۲۸
ضمن تقدیر و تشکر بابت ثبت شعرهای زیبای پسر عموی گلم
خسته نباشید خدمت شما و آقای علی رضایی
زنده و پایدار باشین