چشم انتظاری
دوشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۷، ۰۷:۲۸ ق.ظ
آمد به باغ و چلّه نشین قناریّم
گل خنده کرد و گفت همیشه بهاریّم
بوسید گونه های گل آن عندلیب مست
گفتا برفت آن همه افغان و زاریّم
بلبل به گِرد باغ چو چرخید مژده داد
در آسمان ، نه کمتر از باز شکاریّم
غمهای من به کوچ اَبد بار می شوند
یعنی که غم بِمُرد به یک مُشت کاریّم
مدهوش و بی قرار در این فصل نو بهار
پیمانه پُر کنید و بیایید به یاریّم
یا رب مرا ببخش که بخشنده جز تو نیست
با اینکه مدتی زِ حضورت فراریّم
از هیچ کَس جز تو خدایا نخواستم
تا برطرف نماید این چشم انتظاریّم
شعر از علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۷/۰۸/۱۴