بد عهدی روزگار و بی وفایی یار
گَر به چُوگان کَفَش بخت رساند سَرِ ما
می نَهد بر سَر ما دستِ فَلَک افسرِ ما
در طواف حرم کعبهٔ کوی تو برفت
همچو مُرغِ کفِ بازیچه طفلان برِ ما
گر نداری سَرِ آبادی دل های خراب
کو کجا رفت و چه شد رَحم به چشم تر ما
نالهٔ ما نَبُود از سِتَم بخت٘ نگون
روی ما شد سیه از تیرگی اخترِ ما
باشد از دوست عجب آنکه کند سِیر جهان
نکند میلِ تماشای سرِ بسترِ ما
سرِ کاری نَبُود هیچ به اَبنای زمان
گر لبالب شود از دختر زَر ساغر ما
خشک شد خشک ز بی آبی الطاف بُتان
نَخل امّید دلِ خستهٔ غم پرور ما
گر دهان تلخ شد از حَنظَلِ دشنام چه عجب
شَکَرینِش کُند از بوسه لب دلبر ما
حال دل خوش بُوَد از یاس ندانم که کجاست
گر بُوَد خون به جهان از اَلَمِ بی برِ ما
نه همین ناله بر آید زدلم وقت حیات
آسمان کَر شود از نالهٔ خاکستر ما
"حسرت"از نَکهَت گُل کرد تَنفُّر چه شنید
شِمَّه ای از صِفَتِ طُرَّهٔ مه پیکر ما
مولانا "حسرت نراقی"
تنظیم وباز نشر: استاد مرتضی علی آقایی نراقی