سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

۲۱ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است


عملیات‌ والفجر2 از سلسله‌ عملیات‌های‌ والفجر از تاریخ 29/4/1362 تا بیشتر از دو هفته در منطقه‌ مرزی‌ شهرستان پیرانشهر در استان آذربایجانغربی و بلندی‌های «حاج‌عمران» در شمال‌ غربی‌ ایران، توسط‌ یگان‌های‌ سپاه‌ پاسداران‌ و ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ به‌ اجرا درآمد . حمله‌ در ساعت 24با رمز « یا الله‌ یا الله‌ یا الله » آغاز شد. هدف‌ نیروهای‌ خودی‌ تجزیه‌ و انهدام‌ نیروی‌ دشمن‌ و فتح‌ چندین‌ ارتفاع‌ مهم‌ منطقه‌ به‌ منظور خارج‌ ساختن‌ شهرهای‌ مرزی‌ از آتش‌ سنگین‌ توپخانه‌ و دید دشمن‌ بود .

طی این عملیات پادگان‌ حاج‌ عمران آزاد و نیروهای‌ ایرانی‌ بر شهر "چومان‌ مصطفی" عراق‌ مسلط‌ شدند. همچنین‌ تردد افراد ضد انقلاب و نادان کومله و دمکرات ‌ و نفوذ آنها از سوی‌ خاک‌ عراق‌ به‌ ایران‌ محدودتر و زمینه‌ برای‌ اجرای‌ عملیات‌ نفوذی‌ به‌ قلب‌ دشمن‌ فراهم‌ شد . بویژه‌ آنکه‌ شهر «اربیل» و «کرکوک» عراق‌ و تأسیسات‌ نفتی‌ شهر کرکوک‌ به‌ محل‌ استقرار نیروهای‌ خودی‌ نزدیک‌ بود . طی‌ این‌ عملیات‌ و در همان‌ ساعات‌ نخستین، ضمن‌ آزادسازی‌ چندین‌ روستای‌ منطقه، گمرک‌ پیرانشهربه‌ دست‌ نیروهای‌ ایرانی‌ افتاد و تا پایان‌ دو هفته‌ نبرد و درگیری‌ چندین‌ تنگه‌ مهم‌ و ارتفاعات‌ معروف‌ منطقه‌ و مجموع‌200 کیلومتر مربع‌ از خاک‌ ایران‌ و عراق‌ آزاد شد.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/srtg.jpg       http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/img_1672.jpg

شهید ابوالفضل شاطری

از جمله‌ اتفاق‌ مهم‌ برای مردم شهر شهید پرور نراق در این‌ عملیات ، شهادت یکی از همولایتی های خود به نام پاسدار ابوالفضل شاطری در بیست و نه سال قبل بود . ابوالفضل شاطری فرزند غلامرضا متولد 1344 اهل شهر نراق تاریخ 14/5/1362 طی عملیات والفجر دو در منطقه عملیاتی حاجی عمران پیرانشهر فاتحانه به شهادت رسید .

 

۰ نظر ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۲۵
سلحشوران شهر نراق

 

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله متولد سال 1344 و اهل شهر تاریخی نراق تاریخ 2/1/1361 در سن 16 سالگی طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم و تاریخ 29/5/1369 با سایر اسرا آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00516.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

عراقی ها در اردوگاه موصل در طول 24 ساعت دو نوبت غذا می دادند . علی الظاهر در کل اردوگاه های نگهداری اسرای ایرانی همین شرایط حکفرما بود . صبح ها فقط آش می دادند که ما به آن آش شوربا یا آش عربی می گفتیم و محتویات آن برنج و رب گوجه فرنگی بود . میزان آن نیز به اندازه حدود یک لیوان به هر نفر به اضافه یک قرص نان سمون و یک لیوان چای شامل می شد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dzdfhz2.jpg

نشسته از راست : آزاده جانباز قدرت الله ایزدی ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی ، ناشناس ، آزاده جانباز عباس باقری

ظهر ها نیز نهار برنج و خورشت و یک قرص نان سمون می دادند . در تقسیم به هر اسیر حدود ده قاشق برنج بیشتر نمی رسید . آشپزخانه را اسرای ایرانی با نظارت عراقی ها اداره می کردند و هر روز از هر آسایشگاهی ده نفر موظف بودند به عنوان خدمه در آشپزخانه فعالیت داشته باشند . آشپزها به خاطر اینکه اسرا به غذای بیشتر برسند مجبور بودند دست به اقداماتی بزنند که دوستانشان به نوعی سیر شوند . مثلا روزی که قرار بود بادمجان با برنج توزیع شود بادمجان را پوست نمی کندند و درسته پخت می کردند . بر این اساس اسیران ایران به خاطر بی توجهی عراقی ها نسبت به تغذیه آنان دچار سو’ هاضمه ؛ کمبود کالری و مشکلات گوارشی و امراض داخلی دیگر گردیده بودند .

در هر اردوگاه حدود 1800 نفر اسیر اسکان داده بودند و داخل هر اردوگاه حدود 15 ساختمان وجود داشت و 120 نفر داخل هر ساختمان زندگی می کرد که به آن آسایشگاه می گفتند . نگاه ما به این فضاها شبیه زندان تلقی می گردید که بند بند بودند .
ماه مبارک رمضان سیستم غذایی فرق نمی کرد ولی زمانش متفاوت می شد . یعنی سحر برنج و خورشت می دادند و وقت افطار آش توزیع می کردند . تنها ارفاقی که داشتیم زمان افطار به جای یک چای دو لیوان چای می خوردیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rtus6.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrfydty.jpg

مراسم استقبال از آزادگان سرافراز شهر نراق

نان سمون گرد و داخلش خمیر بود . اسرا خمیرها را در آورده و خشک می کردیم و بعد با هر زحمتی سرخ می کردیم و بعضی موقع ها حلوا درست کرده و بعضا کمی شکر به آن افزوده و شیرینی می پختیم. 99درصد اسرای ایرانی ماه مبارک رمضان در اردوگاه های عراق روزه می گرفتند . با اسیری به نام محمد کرمعلی فرزند حبیب الله اهل شهرستان محلات آشنا شده بودم که در درمانگاه اردوگاه موصل خدمت می کرد و چون بتوانم برای گرفتن روزه دوام بیاورم و ضعف نداشته باشم برایم آمپول های تقویتی تزریق می کرد . بعضا نیز ظرف های خالی سرم را از ایشان می گرفتم و از بالای آن آب می ریختیم و داخل یک پیت فلزی آشغال با المنت دست ساز آب را جوش می آوردیم و سرم را داخلش می انداختیم و چای درست می کردیم و یا آب جوش آمده برای استحمام اسرا استفاده می شد .کرمعلی سرباز وظیفه بود که سال 1360 اسیر عراقی ها شده بود . شب های احیاء رمضان حال و هوای خاصی داشت . اسیران در کشور عراق و تقریبا نزدیک شهر های کوفه و نجف و کربلا مسلما انگیزه بالاتری برای عبادت داشتند . اوایل اسارت مفاتیح و قرآن نداشتیم و با حضور سه نفر روحانی در بین اسرا با سختی جوشن کبیر می خواندیم . چون حافظه افراد توان یاداشت هزار نام متبرک خداوند را نداشت و 100 بند جوشن کبیر را هیچوقت نتوانستیم بخوانیم . فقط قرآن سر گرفتن را پنهان از سربازهای عراقی انجام می دادیم . آنهم چند ورق بیشتر نبود و بقیه به جای قرآن فقط دست بر سر می گرفتند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyujs5.jpg

نشسته از چپ : ابوالحسنی در مراسم استقبال در گلزار شهدای شهر نراق

سال های بعد روی کاغذ های لف که کاغذ دور سیگار بود سوره های کوچک قرآن را نوشته و بین اسرا تقسیم می شد تا مورد استفاده معنوی آنان قرار گیرد .بدترین صحنه زمانی بود که شب احیاء با آن قریبی و غربتی که در عراق و نزدیکتر از ایرانی ها به کوفه ، کربلا و نجف بودیم زمزمه می کردیم الهی به علی ، الهی بالحسین ، الهی بالحسن و ... که انکار خمپاره 60 میلی متری کنارمان بر زمین خورده و باید خودمان را پرتاب می کردیم به سمت پتوها و خودمان را به خواب می زدیم . چون سربازهای نگهبان عراق به آسایشگاه نزدیک می شدند . دسته جمعی هم که نمی توانستیم حلقه بزنیم . مجبور بودیم دو سه نفره با هم زمزمه کنیم و اشک بریزیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ttgd1.jpg

ابوالحسنی در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

زمانی که بیشتر دلمان می شکست وقتی بود که رادیو ایران که مخفیانه در آسایشگاه نگهداری می شد و مسئولش اطلاع رسانی می کرد مردم در بارگاه ملکوتی هشمین پیشوای شیعیان علی ابن موسی الرضا(ع) احیاء گرفته و قرآن به سر نموده اند .
سال های بعد با اعتراض شدید اسرا به صلیب سرخ جهانی چندین مفاتیح و قرآن به آسایشگاه ها اضافه شد . باز شبهای احیا قرآن ها را از جلد خارج کرده و ورق های آن را بین تعدادی بیشتر اسرا تقسیم می کردند و بعد یکی از اسرا چون به کار صحافی آشنا بود با سوزن و نخ قرآن را به حالت قبل در می آورد و چسب کاری می کرد که البته هیچوقت مثل اولش نمی شد . مامورین عراق با خواندن جوشن کبیر و بردن نام ائمه اطهار در اردوگاه نگهداری اسرا مخالف بودند و مجموعا فعالیت های گروهی آنان را نگران می کرد . با نماز خواندن و عبادت فردی اسیری مخالفت نمی کردند لیکن آن اسیر اگر غیر متعارف عبادت می کرد و مثلا نماز شب می خواند مظنون می شدند و اینگونه قلمداد می شد که او به خلیفه اشان خمینی علاقه بیشتری دارد و باید مواظبش باشیم .با همه تنگناهایی که در اردوگاه های اسرای ایرانی در عراق حاکم بود ماه رمضان ویژه و شب های احیای روحانی و معنوی مناسبی برقرار می شد که از خاطره ها زدوده نخواهد شد .شبانه در اردوگاه عید فطر را اعلام می کردند . صبح که می شد دعا خوانده می شد و عراقی ها هم کاری نداشتند : الله اکبر الله اکبر، لا اله الا الله و الله اکبر، الله اکبر و لله الحمد، الحمد لله على ما هدانا، و له الشکر على ما اولانا.نماز عید را به جا می آوردیم و به خاطر اینکه پیشنماز لو نرود به گونه ای در صفوف می ایستادیم که عراقی ها وی را از پشت پنجره شناسایی نکنند . زیرا بعدا او مورد توجه قرار می گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tusfdty7.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdghj4.jpg

احمد ابوالحسنی و مادرش طلعت محمودی پس از هشت سال و نیم هجران

بعد اسرا برای عید دیدنی و مصافحه آسایشگاه به آسایشگاه می رفتند و از زیباترین روزها محسوب می شد و دوستان با صفا و صمیمیت بهتری همدیگر را می دیدند و در آغوش هم حتی گریه هم می کردند . از خمیر نان برای چنین روزی حلوا درست کرده و بین اسیران پخش می کردند . برگزاری مسابقات فوتسال و بستکبال و والیبال به مناسبت عید سعید فطر در محوطه اردوگاه نیز از جمله سرگرمی های شادی آفرین ماه مبارک رمضان در مقطع اسارت بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fhjf3.jpg

باز خوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده احمد ابوالحسنی تاریخ 28/5/1391

از ایران و شهر نراق           به اردوگاه اسیران عنبر در شهر الانبار عراق

بسم الله ارحمن ارحیم          خدمت برادر عزیزم احمد ابوالحسنی دارای کارت اسارت 3050

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستارم . باری اگر از احوالات ما خواسته باشید سلامتی برقرار و به دعاگوی شما مشغول می باشیم . و امید است که هیچگونه ناراحتی نداشته باشید و همگی ما حالمان خوب است . مادر ( طلعت محمودی) خدمت شما سلام می رساند . قاسم و محمد ابوالحسنی(برادران) خدمت شما سلام می رسانند . دایی علی با خانواده ( پدر و مادر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند . هم اکنون که نامه را می نویسم آقا رضا غفاری و خواهرمان فاطمه(ابوالحسنی) در نراق هستند و خدمت شما سلام می رسانند .فرج الله(ابوالحسنی) با خانواده سلام می رسانند . سید علی مهرزاد(داماد دیگر خانواده) سلام می رساند . دایی رضا ، دایی ولی ، دایی نصرالله ، دایی یوسف( پدر شهیدان نصرت الله و احمد رضا محمودی) و دایی علی ( پدر شهیدان عبدالله و کاظم محمودی) سلام می رسانند .حسن رضایی(داماد دیگر خانواده) و گوهر ابوالحسنی خدمت شما سلام می رساند . تمام دوستان خدمت شما سلام می رسانند .عباس باقری و قدرت الله ایزدی (دو نفر از اسرای شهر نراق) هر چند که پیش شما نیستند( در اردوگاه موصل به سر می برند) سلام برسان . غلامحسین رضایی و حسین اسماعیلی ( دو نفر از اسرای شهرستان محلات) را سلام برسان . تمام دوستانت( اسرای ایرانی) مخصوصا بچه های محلات را سلام برسانید.در ضمن کاظم هم پیش خدا عبدالله رفت ( کاظم محمودی از فرماندهان جنگ طی عملیات محرم شهید گردیده و نزد برادرش عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین شهید شده است ) . امید است از این موضوع ( شهادت پسر دایی ) ناراحت نباشی چون هدفشان همان بود که به آن رسیدند ( آرزویشان شهادت بود) . خدا روحشان را شاد کند . خداحافظ

محمد ابوالحسنی از شهر نراق تاریخ 5/11/1361

/////////////////////////////////////////////////////////////

از اردوگاه عنبر شهر الانبار عراق احمد ابوالحسنی دارنده کارت اسارت 3050

به ایران شهر نراق در استان مرکزی       بسم الله القاسم الجبارین

خدمت برادر بزرگ و ارجمند و گرامیم غلام محمد ابوالحسنی سلام

پس از تقدیم عرض سلام ، سلامتی شما را از درگاه ایزد متعال خواستار و امیدوارم که حالتان خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشی . باری عرض کنم نامه پر مهر و محبت شما در تاریخ 12/6/1362 ( بیش از هفت ماه تاخیر) به دستم رسید و بسیار خوشحال شدم . مادر عزیزم ( طلعت محمودی) را سلام برسان . فاطمه خانم( خواهرش) و همسرش ( رضا غفاری) را سلام برسان . محمد و قاسم )( برادران) را سلام برسان . زهره ، گوهر و فاطمه ابوالحسنی( خواهران) و همسرانشان آقا مهرزاد حسن آقا آقا رضا را سلام برسان .دایی علی عباسرضا ماشاءالله نصرالله یوسف و ولی محمودی را سلام برسان . کلیه عموها را با خانواده سلام برسان .بابابزرگ ( آیت الله سید روح الله موسوی الخمینی رهبر کبیر انقلاب) را سلام برسان .
راستی شنیده ام که مشغول کشاورزی و دامداری شده ای ؟ انشاء الله پیروز و سر بلند باشی .غلام جان (برادر) انشاء الله با رفتن عبدالله و کاظم ها ناراحت نباشی و نیستی ( شهادت پسر دایی عبدالله محمودی طی عملیات فتح المبین و کاظم محمودی طی عملیات محرم ) و خوشا به حال آنها که رفتند ( شهید شده اند ) و از این زندان ( دنیا) آزاد شدند . چون همانطور که حدیث است می گوید این دنیا یک زندانی است برای مومن . پس چه بهتر است که مومن زودتر از این زندان آزاد شوند ( مرگ در راه خدا نصیب کند که شهادت است ) . دعا کنید ما نیز از اسارت نفس آزاد شویم . چون اسارت بند خود به خود دیر یا زود آزاد خواهیم شد . دیگر عرض ندارم به جز دیدار شما که انشاءالله برادر زود دیدار ما تازه گردد . به امید پیروزی اسلام و عظمت مسلمین .                    احمد ابوالحسنی تاریخ 23/6/1362 از اردوگاه عنبر

مردم ایران توجه داشته باشید با وجودی که نامه اغلب سلام های عادی و احوالپرسی خانوادگی است بیشتر از هفت ماه مورد کنترل قرار گرفته تا ارسال شده است .

 آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 17/05/1391

 

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۱
سلحشوران شهر نراق

سی سه سال قبل تاریخ 28/5/1358 در پی تهاجم و تسخیر شهر کرد نشین پاوه در استان کرمانشاه و شهادت پاسداران و ارتشی ها توسط اعضای حزب منحله دمکرات کردستان و چند گروه خرده پای کردی حضرت امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران طی پیام فوری به ارتش و سپاه پاسداران و اقشار مختلف مردم خواستار شکست محاصره شهر پاوه از لوث ضد انقلابیون تجزیه طلب شدند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/24317852661443717413819321122885812165148.jpg
شهرستان پاوه

در شهر ولایت مدار نراق نیز همزمان با سطح کشور شوری به راه افتاد و داوطلبین مقرر شد که به هر طریق خود را به پاوه برسانند . قبل از 28 مرداد 1358 آقای حسین حیدری فرزند غلامحسین از اولین نیروهایی بود که به عنوان حرکت مردمی بسیج به همراه چند نفر از شهر قم به تهران عزیمت و از آنجا به سنندج مرکز استان کردستان و بعد شهرستان مرزی بانه اعزام شده بود .

      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zsdrtysadtu.jpg
جانبازحسین حیدری فرزند غلامحسین


چند نفر از جوانان انقلابی شهر نراق از جمله حسین نباتی فرزند مندعلی از نراق حرکت نموده و به شهر قم که می رسند اعلام می شود نیرو به اندازه کافی در پاوه حضور پیدا کرده و شهر پاوه پاکسازی شده و نفرات به زادگاه خویش باز گردند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tudryudfy.jpg
جانباز حسین نباتی فرزند مندعلی

نیروهای زیادی از اطراف و اکناف کشور آمادگی خود را برای حرکت به منطقه و سرکوبی اشرار اعلام نمودند.حضرت امام پس از بر طرف شدن سریع غائله پاوه در همان روز طی پیامی دیگر فرمودند من از مردم غیرتمند و برادران عزیز تشکر می کنم و از آنان تقاضا دارم به منازل خود مراجعت کنند.


 

۰ نظر ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق


اینجانب عباس باقری فرزند حسینعلی اهل شهر تاریخی نراق تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم و تاریخ 29/5/1369 با سایر اسرا آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/hklv.jpg

آزاده جانباز عباس باقری

علی رغم پیروزی های چشمگیر رزمندگان سلحشور ایرانی طی عملیات فتح المبین عراقیها از تعداد اندک اسرای ایرانی سوء استفاده نموده و در مسیر و شهرها خصوصا در بغداد به وسیله اتوبوس چرخانده شدیم تا بلکه کمی از شکستشان را پوشش دهند . سرانجام در بیمارستان اردوگاه عنبر تحت مداوا قرار گرفتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4420.jpg

از راست : آزاده جانباز قدرت الله ایزدی ، آزاده جانباز عباس باقری ، آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

اردوگاه عنبر در شهر الانبار در استان پر مساحت الانبار قرار داشت و مرکز این استان شهر الرمادی می باشد .بیمارستان عنبر حدود چهل مجروح از رزمندگان ایرانی تحت ضعیف ترین درمان ها قرار داشتند . سی دو روز پس از اسارت یعنی تاریخ 4/2/1361 برای حفظ روحیه و بالا بردن توان دفاعی و توسل به ائمه اطهار به خواندن دعای توسل بدون داشتن کتاب دعا پرداختیم . یک شعری بود که آقای غلامرضا سازگار به صورت مداحی خوانده بود که :

کربلای ما خودش یه کشوره           دامنش پر از گل های پرپره

این مطلب را من بین دعا از حفظ خواندم و روحیه ی خوبی دریافت نمودیم . غافل از اینکه سرگرد مشعل ، محمودی و عثمان پشت پنجره بیمارستان صداهای دعا خواندن ما را شنیده اند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguovgj.jpg

باقری در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

 

محمودی که به زبان فارسی کاملا مسلط و اهل یکی از شهرهای مرزی بود و با عراقی ها همکاری صمیمانه داشت وارد بیمارستان شدند و مشعل گفت کی میخواهد شربت شهادت بنوشد . من را بردند داخل حمام و با وضعیت وخیمی که داشتم تا توان داشتند کتکم زدند . یک دشداشه عربی تنم بود و زمانی که نگاه کردم از خون سرخ شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ffxx33.jpg

 

باز خوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده عباس باقری تاریخ 26/5/1391

از ایران و شهر نراق

به اردوگاه موصل عراق آقای عباس باقری فرزند حسینعلی کارت اسارت 3096

بسم الله الرحمن الرحیم

در بستر خویش آسودن را   در ساغر مرگ سرخ ، لب سودن را   بنگر که چه عاشقانه تفسیرش کرد    با خون گلوی خویش بودن را

خدمت دوست و برادر عزیز عباس باقری سلام علیکم و بما صبرتم

با درود و سلام بر منجی عالم و نائبش ( حضرت آیت الله سید روح الله خمینی) و دوستداران آنها . عباس جان انشاءالله که حالت خوب باشد و در پناه ایزد یکتا محفوظ باشی . نامه ات رسید بی اندازه خوشحال شدم و تا کنون یک نامه از شما بیشتر نرسیده و من این سومین نامه است که می نویسم . از نامه ات بسیار بهره مند شدم . منتظر ادامه آن هستم و در آرزوی روزی هستیم که مانند قبل آن همه خاطره ها و با هم بودن ها را تازه کنیم ولی با این تفاوت که بهترین یاران ( شهیدان شهر نراق) از میان ما هجرت کردند و ما را تنها گذاشتند . باشد که خدا به ما صبر و بردباری عطا کند انشاءالله . قاسم حسینی ( پاسدار) و حسین حسینی(بسیجی) و کلیه برادران ( بسیجیان و رزمندگان شهر نراق) خدمت شما سلام می رسانند . از قول ما هم خدمت احمد ابوالحسنی و قدرت الله ایزدی ( دو نفر از اسیران نراق) و کلیه برادران ( اسرا) را سلام برسان . جایگاه هم پاسگاه می شود ( ستاد ناحیه مقاومت شهر نراق به پاسگاه سپاه ارتقاء می یابد) و وضع خوب است ( جذب نیرو و اعزام افراد به جبهه ها مناسب است) . ولی خوب بعضی موقع ها بی خبران از قدرت خدا و منافقان سد راه می کنند و می خواهند مانع حرکت شوند ( بد خواهان نظام چوب لای چرخ می گذارند) که عنایت خداوند بالاتر از این هاست . عباس جان انشاءالله که ما را از دعای خیر خود فراموش نکنی . به امید دیدار و به امید رهایی . (بازگشت اسیران به ایران . باباجان ( حضرت آیت الله سید روح الله خمینی رهبر کبیر انقلاب) با کلیه بچه هایش ( طرفداران نظام و ولایت و رزمندگان ( حالشان خوب و سلام و دعا می رسانند خدا حافظ التماس دعا

دوستدارت محمد تاریخ 17/1/1363

//////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

از اردوگاه موصل عراق عباس باقری کارت اسارت 3096

به ایران و شهر نراق

بسمه تعالی

خدمت برادر گرامی و دوست صمیمی سلام

پس از تقدیم عرض سلام ، موفقیت شما عزیزان اسلام را از یکتای هستی بخش جهان بشریت خواهان و خواستارم . امیدوارم که هیچگونه نگرانی نداشته باشید و برای خدمت به اسلام عزیز موفق و موید باشید و مکتبی که اثبات کرد به جهانیان مدعی که انسان چیست و احترام به حقوق آن به چه نحو خواهد بود . برای کسانی که در دنیای امروز مدعی اند که متمدن و پیشرفته اند و با سلاح های مدرن می توانند با اسلام مبارزه کنند . اما غافل از هست پروردگار مکتب توحیدند . یک موقع قدرت های کذاب از خواب خرگوشی بیدار شدند ودیدند که اسلام قدرتی مافوق قدرت ها و دارای سلاح های بت شکن و اهریمن شکن است که هر موقع اراده کند می تواند هر طغیانگر و تجاوزگر را سر جای خود بنشاند . پس بیائید قدر این فداکاری ها و راد مردی ها را بدانیم و از خداوند پیروزی اسلام را طلب کنیم . محمد جان نامه پند آمیز شما برای من و احمد ابوالحسنی رسید و خیلی خوشحال شدیم . انشاءالله که ما را از موعظه و پند توسط مکاتبه فراموش نکنی و سلام ناقابلم را پذیرفته و خدمت خانواده مهربانت و خانواده ام و خانواده شهدا و کلیه دوستان و خویشاوندان برسانی و مرا از احوال خود و دگرگونی های بیشتر از این مطلع سازی


کسی که همیشه به یاد شماست الاحقر عباس باقری تاریخ 25/4/1363

 

 

 

آزاده جانباز عباس باقری فرزند حسینعلی اهل شهر نراق 03/03/1391

 

 

۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۷
سلحشوران شهر نراق

تعدادی از نیروهای مومن و معتقد به آرمان های اللهی و مقدس بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) به جرم فعالیت های انقلابی توسط اعضای سازمان منافقین مورد سوء قصد قرار گرفته اند .سی و یکسال قبل تاریخ 26/5/1360 بسیجی قدرت الله آقاصادقی فرزند علی محمد متولد 1334 اهل شهر نراق و قربانعلی احمدی فرزند علی متولد 1336 اهل خمین و ساکن نراق در خیابان ملاصدرا تهران مورد تهاجم تروریست های منافقین ( سازمان مجاهدین خلق ) قرار گرفتند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvkckkyy.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhkcghkhk.jpg

قدرت الله آقاصادقی                              قربانعلی احمدی

دو ضارب منافق دو روز بعد زمانی که قصد اقدام تروریستی دیگری را داشته اند طی درگیری با پاسداران کشته می شوند .

مصاحبه با ترور شدگان و زندگینامه و شرح واقعه :

قدرت الله آقاصادقی متولد 1334 و خانواده ام دامدار و کشاورز بودند . سال 1347 در سن سیزده سالگی از شهر نراق به تهران آمدم و تا سال 1355 در مغازه جوشکاری کار می کردم . پس از دریافت پایان خدمت سال 1357 همزمان که انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) پیروز شد به شهر قم آمدم . فعالیتم در مسجد کرامت بود و به عضویت بسیج در آمدم . حدود چهار ماه با تعدادی دوره آموزشی و مربی گری را گذراندم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhinjkjhk.jpg

جانباز قدرت الله آقاصادقی

تاریخ 31/6/1359 رژیم عراق جنگ را بر ایران تحمیل نمود . شانزده روز از آغاز تجاوز ارتش عراق با حمایت جهانیان نگذشته بود که با سی نیروی آموزش دیده از قم به جبهه اعزام شدیم . در مدرسه پاسارگاد اهواز مستقر و در ستاد جنگ های نامنظم مهندس چمران سازماندهی گردیدیم و تا فروردین 1360 در جبهه سوسنگرد فعالیت داشتم و به قم بازگشتم .برای کار گچکاری به تهران رفتم و با دوستم قربانعلی احمدی کار می کردیم . قربانعلی فردی مومن و طرفدار نظام بود . صبح روز 26/5/1360 از خانه خارج شدم . من آن روز بر حسب اتفاق لباس سبز به تن داشتم که معمولا پاسداران کمیته انقلاب اسلامی می پوشیدند و با ریش بلند بودم .چهارراه ملاصدرا تهران مقابل یک گل فروشی بودیم و اطرافمان کسی نبود و دقایقی مشغول نگاه کردن به گل ها شدیم که ناگهان صدای تیراندازی با کلت صورت گرفت و یک فشنگ به بالای کشاله ران نزدیک کمرم اصابت کرد و نقش بر زمین شدم و دوستم آقا قربانعلی نیز مورد هدف قرار گرفت و یکی از تیرها به زیر شانه اش اصابت کرد . ما در آن شرایط الله و اکبر و خمینی رهبر و همچنین شعار مرگ بر منافق گفتیم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xfxf.jpg

     قدرت الله آقاصادقی

مهاجمین دو ترورست از سازمان منافقین و سوار بر یک دستگاه موتور سیکلت هوندا 125 بودند و پس از انجام ترور از صحنه گریختند . سال 1360 مملو از ترور و خیانت منافقین در تقویم به ثبت رسیده است و مردم نیز با جنایت های آنان آشنا بودند . امت انقلابی در صحنه دور ما را گرفتند . لابلای مردم فردی به نام حسن برزی پاسدار کمیته انقلاب اسلامی من را بیمارستان شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد در خیابان پاسداران انتقال داد و بعد چهار نوبت نیز به ملاقاتم آمد . نیروهای انتظامی و امنیتی هم از شرایط اتفاقیه گزارش تهیه کردند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5732.jpg    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ft7ifguovbjl.jpg

تاییدیه های پزشکی و نظامی ترور جانباز قدرت الله آقاصادقی

چهار ماهی در بیمارستان لبافی نژاد تحت درمان بودم و تیر ستون فقرات و کمرم را تحریک کرده بود و زجر می کشیدم . مدتی نیز در بیمارستان نجمیه در خیابان حافظ تهران بستری بودم تا اینکه یکسال و سه ماه بعد از ترور تاریخ 7/9/1361 در بیمارستان نجمیه فشنگ کلت 45 میلی متری را از کمرم بیرون آوردند که هنوز به یادگار نگه داشته ام .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyicfgyjcgh.jpg

جای تاسف داشت که رزمندگان در جبهه با کفر جهانی نبرد و جهاد می کردند ولی منافقین در شهرها از جمله تهران دست به ترور و آشوب و بلوا می زدند .از سال 1362 به نراق بازگشتم و در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان عضویت یافتم و بعد در جبهه های نبرد حق علیه باطل شرکت داشتم و اکنون با 25 درصد جانبازی بازنشسته شده ام . همسرم خانم معصومه کاظمی خواهر شهید محمد کاظمی است  .شهید علی اکبر آقاصادقی برادر زاده ام می باشد . همچنین شوهر خواهرم رضا مهرانی از شهدای ورزشکار و شهید حسن کرباسی نیز از اقوامم می باشد .

///////////////////////////////////////////////////

اینجانب قربانعلی احمدی متولد 1336 در قورچی باشی خمین می باشم . سربازی ام را در تیپ هوابرد شیراز گذراندم و تاریخ 15/4/1357 کارت پایان خدمت دریافت کردم . ریشه نراقی داریم و پدر بزرگم کربلایی قاسم عبدالجبار در بقعه زبیده خاتون دفن می باشد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyxfhkxvh.jpg

     جانباز قربانعلی احمدی

بحبوبه انقلاب در سال 1357 به شهر نراق مهاجرت و زیباترین روز زندگی ام ورود امام خمینی رهبر انقلاب اسلامی از تبعید بود که ما همانروز جشن ازدواجمان با خانم عشرت رمضانی فرزند علیرضا را برگزار کردیم .بعد به تهران نقل مکان و در بلوار کشاورز سکونت یافتیم . یکی دوسال بعد سازمان ها و گروهک ها از جمله منافقین به نشانه سهم خواهی از انقلاب مبادرت کردند و سطح خیابان های تهران روزمره شاهد میلیشیا و برگزاری میتینگ های مختلف آنان بود . بعد از ظهرها که از گچکاری باز می گشتم حوالی منزلم از نزدیک با آنها بحث می کردم و فریب خوردن آنها را متذکر می شدم تا اینکه مورد تهدید قرار گرفتم و از من خواستند تا از فعالیت های انقلابی ام به نفع مسیر الی الله امام خمینی فاصله بگیرم .ابتدا یک جلد کتاب به منزلم انداخته بودند که تبلیغ به نفع سازمان منافقین و نامی از مسعود رجوی و موسی خیابانی برده بود . بار دیگر چهار لاستیک ماشین پیکان جوانانم را با چاقو پاره کردند .از سال 1360 ترورهای منافقین به اوج رسید و تقریبا هر روز شاهد ترور انقلابیون و مردم زحمتکش بودیم  تاریخ 26/05/1360من و دوستم قدرت الله آقاصادقی صبح هنگام در حال رفتن برای گچکاری منزل فردی بودیم که در چهار راه ملاصدرا خیابان شیراز مقابل یک گل فروشی مربوط به آقا نبی اهل شهرستان خمین ایستادیم و از طراوت و زیبایی گل ها لحظاتی استفاده کنیم که حدودا از فاصله چهار پنج متری از پشت سرمان صدای تیراندای بلند شد که از سه تیر شلیک شده یکی هدر رفت و بعد قدرت الله از ناحیه کشال ران تا کمر مورد اصابت قرار گرفت و سومین تیر کلت 45 میلیمتری نیز به پائین کتف من خورد و از سمت کمرم خارج شد .اتوبوس دو طبقه در حال عبور بود که جوانی پیاده شد و به همراه مردم جلوی ماشینی را گرفتند و ما را ابتدا به کلنیک ونک در حومه میدان ونک و از آنجا با آمبولانس به بیمارستان لبافی نژاد منتقل نمودند .پرونده اولیه ما در کلانتری یوسف آباد تشکیل شد و نیروهای امنیتی و انتظامی تحقیقات به عمل آوردند .در بیمارستان از طریق رسانه ها شنیدم که دو منافق که دو روز قبل در چهار راه ملاصدرا دو بی گناه را ترور کرده بودند در باغ های منطقه ده ونگ طی درگیری با پاسداران کمیته کشته شده اند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rusdrtu.jpg

     قربانعلی احمدی در شهرستان سقز

من پس از یک هفته بهبودی نسبی ام را به دست آوردم ولی به علت آسیب در زیر شانه ام دیگر نتوانستم گچکاری کنم ولی قدرت الله صادقی تا مدت ها تحت درمان بود و حتی مدتی در بیمارستان نجمیه نیز بستری بود .ابتدا برای من در بنیاد جانبازان 25 درصد جانبازی در نظر گرفتند ولی چند سالی است که به 10 درصد کاهش داده و از هیچ امکاناتی برخوردار نیستم .بعدا کارمند وزارت بازرگانی شدم و در قسمت مرکز تهیه و توزیع قطعات الکتریک به اتفاق باجناقم سید مرتضی موسوی فرزند سید حسن مشغول شدم و از طریق بسیج ادارات دو نوبت به جبهه های نبرد نور علیه ظلمت در سقز و اسلام آباد غرب اعزام شدم که در نوبت اول با باجناقم سید مرتضی با هم ماموریت 45 روزه ای در سقز کردستان بودیم . اکنون نیز به عنوان راننده کامیون مشغول اداره زندگی می باشم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gj2.jpg

از راست : سید مرتضی موسوی با باجناقش قربانعلی احمدی در سقز

جالب است بدانید منهای ترور نافرجام ، یک بار دیگر نیز از مرگ حتمی(شهادت) نجات پیدا کرده ام و تاریخ 24/12/1363 به اتفاق پسر خاله ام آقای سعید باطنی فرزند محمدعلی کارمند وزارت امور خارجه به نماز جمعه در دانشگاه تهران رفته بودیم و دقیقا همان نقطه ای نشسته بودیم که بعد انفجاری رخ داد . سعید گفت بیا برویم جلوتر بنشینیم تا هم صف نمازگزاران پر شود و هم نزدیک تر به سخنران و جایگاه باشیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00299.jpg

        قربانعلی احمدی

آیت الله سید علی خامنه ای که آن زمان ریاست جمهوری ایران را عهده دار بود در حال قرائت خطبه در خصوص آیت الله کاشانی و دکتر مصدق بودند که صدای انفجار مهیبی همه محیط را پر کرد . رژیم عراق در محمل یک قالیچه بمب گذاری شده توسط دو نفر از ایادی مزدور و منافقش به زمین چمن دانشگاه تهران نفوذ کرده و پس از اقدام تروریستی چهارده نفر از مومنین نماز گذار شهید و 88 نفرمجروح گردیدند ولی آیت الله خامنه ای با صلابت خطبه ها را ادامه دادند و نقشه دشمن مبنی بر عدم حضور مردم در نماز را خنثی کردند                          

از آقایان آقاصادقی و احمدی بابت مصاحبه متشکریم .

 اطلاع داشته باشید دهه 60 سازمان منافقین ترورهای زیادی انجام می داد و مردم شاهد وحشی گری های آنان بودند . یکماه و نیم قبل از ترور این دو نراقی تاریخ 7/4/1360 دفتر حزب جمهوری اسلامی توسط انفجار تروریستی با خاک یکسان شد و دکتر بهشتی و بیش از 72 نفر از مسئولین نظام به شهادت رسیدند که یکی از این شهیدان علی اصغر آقازمانی فرزند علی محمد اهل شهر نراق بود . دو هفته بعد از ترور نراقی ها تاریخ 8/6/1360 رجایی رئیس جمهور و باهنر نخست وزیر توسط اقدام تروریستی منافقین به شهادت رسیدند . و ده ها ترور در سطح خیابان ها و مغازه ها صرفا به علت داشتن ریش یا انقلابی بودن و... صورت می گرفت .بی شک برای جوانان امروز کشورمان که پس از سال های 70 به دنیا آمده اند ، موضوعاتی چون لو رفتن حمله ، آمدن شهیدان به فاصله ختم تا هفت یکدیگر ، ترور اعضای خانواده پای سفره افطار ، انداختن سه راهی و بمب در منازل و مغازه های مردم ، ترور افراد عادی جامعه از خیاط گرفته تا نانوا و کفاش ، موضوعی قابل هضم نیست .


۰ نظر ۲۵ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق

سال 1345 متولد شدم و تا کلاس دوم راهنمایی تحصیل نمودم . تاریخ 18/4/1365 به خدمت سربازی رفتم و سه ماه دوره نظام وظیفه آموزشی ارتش را در چهار راه قصر تهران گذراندم . سپس از اواسط مهر 1365 در لشکر 58 تکاور ذوالفقار سازماندهی و در مناطق عملیاتی دفاع مقدس در جنوب و غرب کشور انجام وظیفه می نمودم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/78dtyty.jpg

آزاده جانباز سعید سلیمانی

در پائیز سال 1365 در تک ارتش عراق در جبهه جزیره مجنون بر اثر بمباران شیمیایی مجروح شدم . همچنین در تاریخ 23/10/1365 در عملیات کربلای شش در منطقه عمومی در نوار مرزی نفت شهر و سومار از توابع قصر شیرین استان کرمانشاه مجددا در اثر بمباران شیمیایی وسیع منطقه مجروح شدم . عملیات کربلای شش با رمز یا فاطمه الزهرا در نفت شهر چهار روز پس از عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه خرمشهر انجام گرفت و نیاز بود افکار دشمن از جنوب به غرب متوجه گردد. تاریخ 27/4/1367 جمهوری اسلامی ایران قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد را پذیرفت و حضرت امام خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب در این خصوص فرمود این مسئله برای من از زهر کشنده تر است ، ولی راضی به رضای خدایم و برای رضایت او این جرعه را نوشیدم .خدمت بنده به پایان رسید و تسویه حساب دریافت کرده بودم و روز آخر بود که به دلیل شهادت چند نفر از دوستان و کمبود نیرو در یگان مربوطه فرمانده درخواست نمود یک روز دیگر در جبهه بمانم و روز بعد خداحافظی کنم . ارتش عراق در واپسین روزها از فرصت پیش آمده سوء استفاده نموده و مجددا به باز پس گیری مناطق ایران نمود که از آن جمله منطقه عمومی نفت شهر و سومار در استان کرمانشاه بود .سه روزی در محاصره قرار داشتیم و نبرد می کردیم تا اینکه تاریخ 31/4/1367 در شرایط سخت جنگ به همراه عده ای سرباز دیگر از لشکر 58 تکاور ذوالفقار به اسارت نیروهای ارتش صدام حسین گرفتار شدم . در دو اردوگاه اسرای ایران در شهر بعقوبه مرکز استان دیاله در پنجاه کیلومتری بغداد که به بعقوبه 18 مشهور بود و شهر تکریت مرکز استان صلاح الدین در 140 کیلومتری بغداد که به تکریت 14 مشهور بود نگهداری می شدیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/y81mhd52qvhs0oky11dl.jpg

بسیاری از اسرای ایرانی در اردوگاه های بعقوبه 18 و تکریت 14 به صورت مخفیانه و به دور از ثبت نام در صلیب سرخ جهانی نگهداری می شدند . در مدت بیست و شش ماه اسارت من حتی یک نامه و عکس با خانواده هایمان رد و بدل نشد.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5227.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                                                       آزاده جانباز سعید سلیمانی

بنیاد شهید به خانواده ام مفقودالاثر بودنم را اعلام کرده بودند . حتی شهرداری قرار بوده نام کوچه محل سکونت ما را به نام شهید سعید سلیمانی تابلو بزند که با مخالفت مادرم مواجه می شوند .مادرم حاجیه خانم کبری خسروی فرزند شهبازعلی و پدرم رضا(علی) سعیدی فرزند یوسف هر دو اهل شهر نراق و خواهرم زهره و سه برادرم مسعود ، ناصر و محمود و سایر اعضای دیگر خانواده مشکلات عدیده ای را طی این مدت متحمل شدند . تا اینکه لحظه غرور آفرین و سرنوشت ساز پیروزی فرا رسید و تاریخ 26/6/1369 آزاد و به میهن اسلامی ایران بازگشتمهیچ کس باور نمی کرد من زنده هستم و در کمال ناباوری خانواده ام به جمع آنان برگشتم .غریو شادی و هلهله بر پا شد و مشاهده فیلم استقبال از من در آن مقطع شور و احساس زیبایی برایم ایجاد می کند . پس از بازگشت از اسارت بنیاد جانبازان در کمیسیون پزشکی اعلام کرد به افتخار 30 درصد جانبازی نایل آمده ام و دیپلم افتخار به من دادند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrghadg.jpg       

شهید عباس رمضانی             شهید لطف الله صادقی



در پایان ذکر این نکته ضروری است لطف الله صادقی فرزند غلامرضا که تاریخ 22/11/1357در هنگام تصرف کلانتری شش تهران به شهادت رسید پسر عمه من و همچنین عباس رمضانی فرزند حسن که تاریخ 7/5/1361 طی عملیات رمضان در پاسگاه زید به شهادت رسید پسر خاله ام می باشند

 

آزاده جانباز سعید سلیمانی فرزند رضا اهل شهر نراق 22/05/1391

۰ نظر ۲۴ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۱
سلحشوران شهر نراق

اینجانب حسین اکبری فرزند اکبر متولد 1345 و ساکن شهر نراق هستم . بسیجی بودم که برای اولین بار دی ماه 1361 به جبهه اعزام و در لشکر 17 علی ابن ابیطالب سازماندهی شدم . تاریخ 17/11/1361 برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شدیم . در تاریکی شب تیربارچی عراق در سنگر مطمئنی به سمت رزمندگان سلحشور ایران آتش سنگین می ریخت و مرتب در حال شلیک بود .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sfhxfhdff.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری

فرمانده رو کرد به تعدادی از نیروها و گفت بین شما کسی داوطلب هست برود صدای تیربارچی را خاموش کند . بلافاصله با عشق و شور حسینی که داشتم اعلام آمادگی کردم و یک نفر هم از اهالی شهر قم پیشقدم شد . با حرکت تاکتیکی جلو رفتیم و موضع مناسبی پیدا کردیم و تا رفتیم شلیک کنیم که توپ مستقیم تانک زوزه کنان کنارمان به زمین خورد و انکار دنیا به هم ریخت .
رزمنده قمی در دم به شهادت رسید و من در اثر ترکش و موج انفجار به سختی مجروح گردیده و به اسارت دشمن گرفتار شدم . ولی چون در حالت اغما به سر می بردم هیچ چیز متوجه نشده بودم . سه ماه بعد در اردی بهشت 1362 در بیمارستانی در زندان بغداد به هوش آمدم و تا یکماه نیز فراموشی گرفته بودم . کم کم احساس کردم اسیر شده ام . هشت ماه به همین منوال گذشت تا اینکه مهر ماه 1362 به بیمارستان اردوگاه اسرای عنبر واقع در شهر الانبار در استان پهناور الانبار به مرکزیت شهر الرمادی عراق منتقل گردیدم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/2011-09-1112.jpg
نشسته از چپ : جانباز حسین اکبری در اردوگاه عنبر

در اردوگاه عنبر با یکی از اسیران جوان و با روحیه شهر نراق به نام احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله آشنا شدم و مدتی با همدیگر بودیم . او 16 سال بیشتر نداشت .بیست و هشت ماه در شرایط سخت و دشوار و عدم رسیدگی در بیمارستان های اردوگاه اسرا گذشت تا اینکه خرداد ماه 1364 صلیب سرخ جهانی با همکاری دولتین عراق و ایران تصمیم به معاوضه اسرای مجروح و معلول می نمایند . مجموعا سی نفر که اکثرا دست و پا قطعی و دارای مجروحیت بالا بودند با اسرای عراق معاوضه شدیم . پس از ورود به ایران در شهر تاریخی نراق با مردمان مذهبی و خونگرم استقبال بی نظیری از من به عمل آوردند که هنوز شرمنده محبت های آنان هستم و همان روز نیز مردم روستای جاسب نیز به همین طریق من را مورد تفقد خود ساختند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/wrtasrsss.jpg

اکبری در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

 

70درصد جانبازی توسط کمیسیون پزشکی بنیاد جانبازان برایم در نظر گرفته شد . آن مقطع با شرایط جسمی دشواری که داشتم تا مدتها با ویلچر تردد می کردم .

خانم فاطمه حبیبی فرزند اکبر یکی از زنان مومنه شهر نراق با فداکاری بی دریغ برای رضای خدا و سهیم بودن در اجر معنوی دفاع مقدس داوطلب امر خیر شد و با یکدیگر ازدواج نمودیم . تلاش های مشارالیها قوت مضاعفی در زندگی مشترک ایجاد نموده است . من همیشه خداوند را شاکر و از ایشان متشکر هستم . مشارالیها به همراه دیگر اعضای خانواده از فعالان ستاد پشتیبانی جنگ بوده و برادرانش نیز از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس محسوب می شوند . حاصل ازدواج ما سه فرزند به نامهای زهرا ، مریم و عطیه می باشد . اکنون در زعامت مقتدایمان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از هیچ تلاشی برای سربلندی کشور اسلامی ام فرو گذار نیستم و آماده جانفشانی برای عزت ایران می باشم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/e467ru.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری فرزند اکبر ساکن شهر نراق 15/11/1389

۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق

رزمندگانی که از شهر نراق بیست و هفت سال قبل در عملیات عاشورای دو تاریخ 24/5/1364 در جبهه چنگوله حضور داشتند عبارتند از :


      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ddtysdtyyt44.jpg
1-  جانباز غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dryufyti.jpg
2-  سردار شهید قدرت الله کمره ای فرزند رمضان

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/11yuoiuohi.jpg
3-  شهید محسن کمره ای فرزند رضاعلی

نتیجه عملیات عاشورای 2 :
عملیات محدود «عاشورای 2» روز 24 مرداد ماه 1364 با رمز «یامهدی (عج)» در منطقه عمومی «چنگوله» واقع در جنوب شهر مرزی «مهران» در استان ایلام توسط نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی صورت پذیرفت. رزمندگان در این حمله یک روزه ضمن انهدام نیروهای ارتش عراق مستقر در منطقه چنگوله ، 510 نفر از آنان را به اسارت در آورده و تپه دو قلو را آزاد می کنند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/amaliateaashouraye21.jpg
منطقه عملیاتی عاشورا روستای چنگوله

در عملیات عاشورا 2 محسن کمره ای فرزند رضاعلی متولد 1345 اهل شهر نراق در جبهه چنگوله به شهادت رسیده و جنازه اش در بیابان منطقه جنگی باقی می ماند و نهایتا پس از هشت سال پیکر مطهرش به علت سکونت خانواده اش به شهر قم منتقل و در گلزار شهدای علی ابن جعفر به خاک سپرده می شود .عموی محسن به نام سردار شهید قدرت الله کمره ای فرزند رمضان فرمانده مخابرات تیپ یک لشکر 17 علی ابن ابیطالب (ع) متولد 1340 در شهر نراق تاریخ 4/3/1367 در پدافندی جبهه شلمچه خرمشهر در استان خوزستان به شهادت رسید . دوستانی که از رزمندگان دیگر نراقی در عملیات عاشورای دو در جبهه چنگوله مطلع هستند اعلام نمایند تا در کتاب حماسه آفرینی های شهر ثبت شود .


۰ نظر ۲۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق

سرباز وظیفه ارتش جمهوری اسلامی ایران علیرضا کاظمی فرزند سلطانعلی اهل شهر نراق وافع در استان مرکزی در مرداد ماه 1362 در محور پیرانشهر _ سردشت در جاده میرآباد و نزدیک جنگل های آلواتان در کمین نیروهای تجزیه طلب حزب منحله دمکرات کردستان ایران به اسارت درآمد .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5228.jpg

وی مدت پنج ماه در زندان متعلق به این گروهک ضد انقلاب گرفتار بود و مورد اذیت و آزار اعضای بی فرهنگ آنان قرار گرفته تا جائی که خارج از هرگونه ضوابط حزبی از اسرای محبوس بیکاری می گرفته اند . ایشان نهایتا دی ماه 1362 در جریان پیروزی های رزمندگان در منطقه سردشت آزاد گردیده و در میان استقبال مردم به زادگاهش شهر نراق بازگشت .

به درخواست مردم کفر ستیز نراق آقای کاظمی در مسجد جامع حضور یافته و به تشریح خیانت های حزب دمکرات به خلق کرد و مرزداران کشور پرداخت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asryasfgasf.jpg


آقای علیرضا کاظمی از کارمندان موفق اداره بهزیستی شهرستان دلیجان می باشد و در تمامی مراسم های مربوط به دفاع مقدس شرکت داشته است . اکنون از نیروهای ولایتمدار و برای آینده درخشان تر جمهوری اسلامی تلاش می کند .
 
کرارا از این آزاده گرانقدر عکس و خاطره درخواست گردیده که تاکنون موفقیتی حاصل نگردیده است .

 

۰ نظر ۲۲ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۳
سلحشوران شهر نراق

 موضوع: روایت برادر آزاده علی اکبر حیدری فرزند رضا

سال 1347 در دوران سختی و رنج  و در میان اتاقهای گلی ٬ در آغوش دستانی پینه بسته از کار و در کنار پدر و مادری زحمت کش ومهربان در شهر نراق واقع در استان مرکزی کودکی چشم به جهان گشود که نامش را علی اکبر  گذاشتند . دوران کودکی به سرعت سپری گشت و او پا  به  مدرسه و درس  نهاد . با دستان کوچکش کلمات مشق را بر روی کاغذهای کاهی می نوشت وآنها را در میان مزرعه تکرار می کرد. 

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfyiduigu.jpg

آزاده جانباز علی اکبر حیدری در نوجوانی

روزگار نوجوانی و جوانی در زمان رژیم ستم شاهی پهلوی فرا رسید و فی الاجبار تحصیلات را تا دریافت سیکل ادامه داد. بعد وارد کار و تلاش گردید . در تیر ماه 1365 به خدمت مقدس سربازی در سپاه  معرفی می شود از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان به پادگان کارچان اراک عزیمت و پس از چهل و پنج روز سپری نمودن دوره آموزشی به لشکر 42 قدر  در اهواز اعزام می گردد و در قسمت تعمیرگاه وسایط نقلیه راه سازی لشکر سازماندهی می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/khifuyrr.jpg

حیدری در زمان اعزام به سربازی

بر این اساس هر نقطه از مناطق جنگی در غرب یا جنوب مثل جزیره مجنون-جزیره فاو-شلمچه-گیلانغرب و... نیاز به تعمیر ماشین های راه سازی باشد اکیپ آنها مستقر و نسبت به رفع مشکل بر می آیند .مدت بیست و چهار ماه بر این منوال گذشت و علی اکبر به دلیل پایان خدمت ، تسویه حسابش را دریافت می نماید . فرمانده درخواست می کند به عنوان آخرین ماموریت به جبهه شلمچه اعزام و مشکل وسیله ای که به گل نشسته است را حل و فصل کنند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guivbjbj.jpg

در تاریخ 5/4/1367 یعنی بیست و چهار روز قبل از پذیرش آتش ایران در جنگ تحمیلی عراق علی اکبر حیدری به همراه دو بسیجی  به اسامی احمد ... اهل دزفول و ابراهیم  لربهاری فرزند محمود اهل دزفول که از مکانیک های با تجربه هستند به سمت خطوط جبهه حرکت می کنند . در بیست کیلومتری جاده خرمشهر و محدوده جبهه های کوشک و طلائیه ، مورد تهاجم نیروهای ارتش بعث عراق قرار  می گیرند .دو سمت جاده به طول حدود دو کیلومتر مثل کمینگاه در تسلط عراقی ها بوده و ماشین تویوتا لنگروز  این افراد ابتدای کمینگاه که وارد می شوند مورد تهاجم قرار می گیرند و هر سه نفر و همچنین ماشین آنها شبیه آبکش می شود . نوع این کمین به گونه ای بوده که تا انتهای خط جنبنده ای سالم به انتها نرسد . یعنی هر ماشینی که از مقابلشان عبور می کرد مورد تیراندازی قرار می گرفت .در انتهای سنگربندی عراقی ها ماشین در اثر پرتاب نارنجک و شلیک بی امان ، به آتش کشیده شده و در کناری متوقف می گردد  .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guiguijkuivgui.jpg

علی اکبر دو همرزمش که به سختی مجروح شده بودند را با هر تلاشی از ماشین  بیرون می اندازد تا از سوختن نجات پیدا کنند .یکی از بسیجیان به نام احمد .... مغزش متلاشی شده و بقیه بدنش نیز مورد اصابت تیر خصم قرار می گیرد . بسیجی دیگر ابراهیم  لر بهاری سیزده تیر به بدنش خورده و به مثابه شهید روی زمین افتاده  و عراقی ها نیز تصور می کنند که وی کشته شده است .حیدری نیز خود را به کوشه خاکریز بلند کنار جاده انداخته و متوجه می شود حالش وخیم است و هفت گلوله به دست و پاهایش خورده است .در همین اثنا ماشین تک سرنشین تویوتا لندگروز  دیگری که به سمت خرمشهر در حال تردد بود به این قتلگاه وارد می شود و شبیه ماشین قبلی مورد تهاجم بی امان عراقی ها قرار می گیرد . راننده که معلوم نشد ارتشی بود یا بسیجی و سپاهی ماشینش به محض اینکه مجبور به توقف اجباری در نزدیکی ماشین قبلی می شود از وسیله پایین آمده و قصد داشته خود را به گودال آبی که شب قبل عراقی ها آنجا را آبریزی کرده بودند پرتاب کند که در این لحظه  موشک آر پی جی هفت بدن ایشان را تکه تکه می کند . لحظاتی بعد صدای آتش رگبارهای دشمن خاموش می شود و نیروهای عراقی به ماشین ها و رزمندگان ایرانی نزدیک می شوند . بالای نیروها که می رسند علی الظاهر فقط علی اکبر حیدری سالم است .درجه دار با عربی اشاره می کنند بلند شو و همراه ما بیا ولی هر چه تلاش می کنند او توان حرکت ندارد . خون زیادی در حال بیرون آمدن از بدنش می باشد . با زور وی را کشیده و به آنسوی خاکریز پرتاب می کنند . جسم بی رمق وی را روی زمین کشیده و نیروی پیاده عراق بی رحمانه به خدمه ای که پشت تانک بوده اشاره می کند حرکت کن و ایشان را زیر شنی له کن .تانک به حرکت در می آید و نزدیک و نزدیکتر می گردد . علی اکبر رمقی در بدن ندارد ولی ثانیه دیگر پودر خواهد شد . یا علی گویان با هر چه که در توان داشته روی باسن قرار گرفته و کشان کشان خود را از زیر تانک دشمن خارج نموده و تانک عبور می کند . خدمه تصور نموده که رزمنده ایرانی زیر شنی مثله شده است.پیاده نظام خود را به او رسانده و بر سرش فریاد می زند و مجددا از خدمه تانک می خواهد مجددا حرکت خود را تکرار کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguofguou.jpg

در همین لحظه ماشین جیپ نیروهای عراقی سر می رسد و با پارچه ای روی بازوانشان نوشته انتظامات و آنها مسئول جمع آوری و انتقال اسرای ایرانی به عقبه جبهه  خود می باشند . وقتی متوجه می شوند هم کیشانش قصد داشته اند اسیر را به هر طریقی از بین ببرند سر آنها داد می زند که ما موظف به سالم نگه داشتن اسرا هستیم تا بتوانیم تعداد آنان را با آمار بیشتر در مقابل ایرانی ها معرفی نماییم .فرمانده که درجه دار ارتش بود ، ابتدا  حیدری را با جیپ از صحنه درگیری خارج می کند و سپس ایشان را به راننده یک لودر تحویل و از او می خواهد که اسیر را به عقب انتقال دهد . همزمان نیز عقب نشینی نیروهای لشکر عراق به مواضع خود آغاز می گردد که در این زمان آتش بارهای توپخانه ایران منطقه حضور عراقی ها را زیر آتش سهمگین قرار می دهد . علی اکبر در این اوضاع و احوال و درد شدید به خود می پیچد و از راننده لودر تقاضا می کند وی را از بین برده و خلاصش کند و لیکن راننده لودر با اشاره به شانه اش اشاره می کند که درجه دار تو را تحویل داده و مسئولیت جان شما به عهده من است . ایما و اشاره ها به اتمام نرسیده که توپ مستقیم از جبهه ایران فرود می آید و در جلوی چشمان علی اکبر ، یکی از دستان راننده نگون بخت قطع می گردد و همرزم هایش سریع او را با آمبولانس به سمت اورژانس منتقل می نمایند تا به بصره ببرند .عراقی ها مجبور می شوند در هنگام عقب نشینی حیدری را سوار بر ماشین آیفا نموده و به شهر بصره انتقال دهند . علی اکبر  با گریه و حسرت اظهار می دارد در هنگام عقب نشینی نیروهای عراقی با ماشین بی رحمانه روی اجساد شهدای ایرانی که در درگیری روز قبل در صحنه به جای مانده رفته و تعدادی را نیز به داخل آب کنار جاده می انداختند .حیدری در شهر بصره داخل چادری هدایت می شود که حدود صد نفر از اسرای مجروح ایران بوده اند . بسیاری تشنه بودند و صدایشان روز بعد به گوش نمی رسید و از تشنگی شهید شدند . تعدادی دست و پایشان قطع بوده و به علت عدم رسیدگی مقاومت خود را از دست داده و به لقاءالله پیوسته اند .شهدا با ماشین آیفا به جای نامعلومی برای دفن منتقل می شوند و زخمی ها به بیمارستان بصره برده می شوند . ساعاتی بعد بدون مداوا و دادن آب و غذا ، مجروحین اسیر ایرانی با اتوبوبس های تخت دار که به آمبولانس سیار شبیه است به راه آهن بصره انتقال داده می شوند و از آنجا نیز با قطار به بغداد پایتخت عراق روانه می گردند .  اسرا از جمله  حیدری در یکی از بیمارستان های بغداد مورد پذیرش ابتدایی قرار گرفته ولیکن آنجا نیز با کمبود جا و کادر پزشکی مواجه بوده و در نهایت به پادگان تموز متعلق به نیروی هوایی ارتش بعث هدایت گردیده و در سوله های بزرگ که از قبل آماده شده ، اسکان داده می شوند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20110105160413734_21.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20090802_1351005231_000.jpg

اکیپ تازه وارد به تموز مشاهده می کنند که اسرای زخمی دیگری نیز در این پادگان نگهداری می شوند که حال و روزی مناسبی ندارند . امکانات خیلی کم و رسیدگی ضعیف می باشد . بالغ بر هزار و پانصد اسیر مجروح ایرانی در این چند سوله با فشردگی نگهداری می شوند . پتو و زیرانداز کم است و اکثر اسرا چند روزی روی خاک و موزائیک استراحت می کرده اند . مکان زخم ها اغلب دارای عفونت گردیده و بوی تعفن سالن را پر نموده به گونه ای که دوستان مشمئز از این شرایط بوده اند .حدود چهل و پنج روز با مشکلات فراوان و معالجه کم  روزگار سپری می شود و هر روز شهادت چند همرزم در جلوی چشمان فغان و گریان آنان اتفاق می افتد . سپس علی اکبر  به همراه تعدادی از اسرا برای اسکان ثابت به اردوگاه شماره سیزده شهر رمادیه انتقال داده می شوند .حیدری تا حدود چهار ماه روی باسن حرکت می کرده تا به مرور مکان هفت گلوله ای که به بدنش خورده بهبود می یابد . در این مقطع جنگ ، فشار عراقی ها زیاد بوده و باعث اذیت و رنج بیشتری بر اسرای ایران می شوند . ده روز پس از ورود حیدری به اردوگاه 13 رمادیه نیروهای صلیب سرخ جهانی از این اردوگاه بازدید نموده و نام علی اکبر حیدری در لیست اسرا ثبت و کارت اسارت به شماره 17104 دریافت می نماید و امکان مکاتبه در شرایط محدود با خانواده اش  مهیا می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dr78idui.jpg

    علی اکبر حیدری

اکنون مجددا به فضای جبهه بازگشته تا ببینیم همسنگران و خانواده های رزمندگان این واقعه چه اتفاقاتی را رقم زده اند . همزمان با عقب نشینی لشکر عراق در منطقه ذکر شده و  اتمام شلیک  آتشبارهای خودی  ، پیشروی نیروهای ایرانی نیز آغاز می گردد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhjvhjk.jpg

رزمندگان به محل درگیری می رسند و با جنازه به اصطلاح سه شهید و سوختن ماشین ها مواجه می گردند . فرمانده فریاد می زند ابتدا محیط را پاکسازی کنید تا اگر مجروحی وجود داشت سریعا تحت معالجه قرار گیرد و جمع آوری اجساد شهدا را به مرحله بعد موکول کنید . دقایقی بعد نیروهای امداد اعلام می کنند مجروحی در صحنه نیست و فقط همین سه شهید در این نقطه وجود دارد که باید به عقبه خط منتقل شوند .در این اثنا یکی از رزمندگان مشاهده می کند  پای یکی از این افراد تکان می خورد و انگار به نیروها می فهماند که من زنده ام و هنوز به شهادت نرسیده ام . بهیار به بالای سر ایشان می آید و با معاینه اولیه متوجه از زنده بودن ابراهیم  لربهاری می شوند . با سرعت مداوای ابتدایی روی او انجام می گیرد و پس از تحویل به اورژانس نهایتا برای مداوای بیشتر و بهتر با هواپیما به مشهد رضوی منتقل و در یکی از بیمارستان های این شهر تحت درمان قرار می گیرد . سیزده تیر کلاشینکف بر بدن این بسیجی اصابت نموده است . مدتی پس از بهبود نسبی جهت سپری شدن دوره نقاهت به زادگاهش شهر دزفول مراجعت می نماید .حدود بیست روز از این واقعه می گذرد و خانواده هیچ اطلاعی از وضعیت فرزندشان به دست نمی آورند آقای علیرضا حیدری جهت روشن شدن وضعیت برادرش علی اکبر به دزفول عزیمت و از ابراهیم می خواهد آخرین اطلاعات خود را در خصوص برادرش و صحنه را ارائه نماید . ابراهیم پس از توضیحات صادقانه به تصور اینکه علی اکبر قطعا شهید شده و چون علاقه ندارد خانواده این حرف را مصداق صحبت وی قرار دهد به علیرضا  می گوید من علی اکبر را با حالت مجروح مشاهده کردم و لیکن از سرنوشتش مطلع نیستم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/uifguifguiguofguo.jpg

نفر وسط نشسته : علی اکبر حیدری در اردوگاه الرمادیه

در ادامه ماجرا نیروهای امداد در تفحص  و جستجو از داشبورد ماشین سوخته شده به یک پلاک شناسایی برخورد می کنند . همچنین یک فانسقه و باقیمانده لباس های سوخته از این وسیله کشف می شود . در فاصله کوتاهی جنازه مثله شده شهیدی نقش بر زمین است (این شهید همان فردی است که به تنهایی با وسیله اش در کمینگاه عراقی ها وارد و با آر.پی.جی هفت مورد هدف عراقی ها قرار گرفته بود ) . در تشخیص اولیه تصور می شود این شهید متعلق به همین ماشین سوخته است و پلاک پیدا شده نیز قاعدتا باید از ایشان باشد . زمانی که خبری از او بدست نمی آید شک را به یقین نزدکتر می کند . بررسی ها ادامه می یابد و بر این اساس همه اجزای جمع آوری شده  در غالب یک فرد ،جهت شناسایی به تعاون سپاه تحویل می گردد . در تحقیق و مراجعه به لیست پلاک علی اکبر حیدری فرزند رضا سرباز وظیفه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و اهل شهر نراق مورد شناسایی قرار می گیرد .  بی توجهی حیدری این بوده که پلاک شناسایی اش را به جای اینگه بر گردنش بیاندازد داخل داشبورد ماشین گذاشته است . پس از بیست روز اضطراب و دلهره سرانجام با آدرس موجود جنازه در تاریخ 25/4/1367 به نراق انتقال و پس از تشیع جنازه با شکوه در جوار دیگر قدسیان در گلزار شهدا به خاک سپرده می شود .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyucfyi.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sryisfykfk4.jpg

لکن برادر دیگرش محمدرضا حیدری که خود از بسیجیان جانباز به شمار می رود در دل نگران است و قبول اینکه این جنازه به برادرش تعلق دارد را با دشواری می پذیرد و برای اینکه برنامه های مشخص شده به هم نخورد سکوت اختیار می کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvhkjlbjl789.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyiocgj.jpg

 هفته بعد سنگ قبری نیز بر مزارش نهاده می شود . مراسم های سوم و هفت در اندوه تمام به پایان می رسد .هر شب جمعه دوستان و خانواده و از جمله مادر بر سر مزار این جوان بیست ساله آه و فغان نموده و لیکن خوشحال از این هستند که فرزندشان در مسیر ابا عبدالله الحسین قدم برداشته است .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyjdfhkghk.jpg

 چهلم شهید با حضور مردم و طایفه بزرگ حیدری ها در مورخ 6/6/1367 نیز در مسجد جامع نراق برگزار می شود و ده روز بعد در تاریخ 16/6/1367 هلال احمر جمهوری اسلامی نامه اسیری از عراق را به خانواده حیدری تحویل می دهد که همه را در بهت و حیرت فرو می برد .باور کردنش مشکل،و بیان لحظاتش غیر قابل توصیف است . در میان بهت و تحیر همگان در متن نامه نوشته شده اینجانب علی اکبر حیدری سالم هستم و در اردوگاه رومادیه 13 عراق به سر می برم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/13670616.jpg

 خانواده خوشحال می شوند ولی شهید گمنام  دفن شده در گلزار را فرزند خود می دانند . سنگ قبر به نام شهید علی اکبر  حیدری برداشته می شود و سنگ جدید که بر روی آن نام شهید گمنام نقش بسته است کار گذاشته می شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ftuofiguiog.jpg

علی اکبر حیدری

جنگ پایان می پذیرد و دو سال و دو ماه از اسارت ایشان گذشته است . چند اسیر دیگر شهر  با استقبال بی نظیر مردم به خانه و کاشانه خود مراجعت نموده اند . تاریخ 5/6/1369 است و روز سرنوشت سازی در حال رقم خوردن است . حیدری با جمعی از دیگر اسرا از مرز خسروی وارد کرمانشاه می شوند و مورد استقبال مردم و مرزداران قرار می گیرند . بر خاک وطن اسلامی بوسه می زند و نماز شکر به جای می آورد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtudtudfuz.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdfusfyudfy.jpg

بعد از طریق هواپیما به فرودگاه مهرآباد تهران انتقال می یابد . به مدت سه روز در پادگان لشکرک در منطقه لویزان ، قرنطینه صورت گرفته و ایشان تحویل اقوام منتظر می گردد . ابتدا از ماجرای به اصطلاح شهادتش هیچ خبری ندارد تا اینکه یکی از پسر عموهایش اعلامیه ترحیمش مربوط به دو سال قبل را نشانش داده و شرح ماوقع را برایش توضیح می دهد و او نیز شرایط به وجود آمده را برایشان بازگو می کند . اولین قدمگاه مورد نظر حیدری و همراهان زیارت مرقد پاک و نورانی رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) در بهشت زهرای تهران است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyuioghokfgh.jpg

در ادامه مسیر سه ساعت بعد محل زادگاهش که همه خاطراتش در آن نهفته است در انتظارش لحظه شماری می کند . شرایط و زمان حساسی است . مردم شهر نراق منتظر استقبال زائری هستند که دو سال قبل بر روی دوش های خود تشیع و به خاک سپرده شده است و اکنون می خواهند وی را بر بالای سر گذاشته و  از وی استقبال کنند .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxghjvhk74.jpg

                 حیدری در میان خیل انبوه مستقبلین

علی اکبر وارد دروازه شهر می شود . جمعیت انبوهی ساعت ها چشم انتظار هستند . دسته های گل بر روی شانه هایش انداخته می شود .محل تجمع نهایی گلزار شهدا می باشد . به روح طیبه شهدا فاتحه ای قرائت می شود . آنگاه بر مزار قبری که تا چندی پیش خودش در آن دفن بوده و اکنون شهید گمنامی در آن آرمیده شده نیز فاتحه ای قرائت می کند .چند نفر از آزادگان شهر ازجمله آزادگان عملیات فتح المبین ( عباس باقری - قدرت الله ایزدی - احمد ابوالحسنی) از جمله مستقبلین و مشایعت کنندگان هستند . حتی احمد ابوالحسنی با قد و جثه کوچک جوانمردی نموده و لحظاتی حیدری را در مسیر عبوری قلم دوش می کند که مورد توجه ویزه مردم قرار می گیرد . جوانان احترام کرده علی اکبر را بر دوش خود می نهند و مراسم شادی کنان ادامه می یابد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/adujvhk365.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcgxcg9.jpg

مراسم استقبال از آزاده جانباز علی اکبر حیدری در گلزار شهدای شهر نراق

جالب است خانواده و مردم رنج کشیده از جنگ این روزها برایشان شادی آفرین است و دیگر نیاز نیست جوانان سلحشور را بر سر دست تشیع کنند چرا که دفاع پایان یافته و اسرا را بالای سر می برند و فریاد پیروزی سر می دهند . هنوز ورود آزادگان به شهر نراق پایان نیافته است زیرا بیست روز دیگر آخرین آزاده مرتضی عابدینی را نیز باید مورد تفقد قرار دهند .
انصافا زنان و مردان شهر نراق که تا آخرین روزهای دفاع مقدس حامی رزمندگان بودند در روزهای مسرت بخش ورود آزادگان حضور با شور و شعوری را در تاریخ این دیار کوچک به ثبت رساندند . خانواده او را در آغوش گرفته و نوازش می کنند . مادرش سرکار خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم از جمعیت رخصت می طلبد تا لحظاتی با فرزندش آرام گیرند و زجر چند سال دوری را التیام بخشند .
 بوسیدن و بوئیدن مادر کمی به جسم و روحش آرامش می بخشد ، آنگاه در همهمه جمعیت روبروی پسرش می ایستد و می گوید  :علی اکبر جان ، مدتی قبل به تصور شهادت تو جنازه مثله ات را بغل نمودم و اکنون به خواست پروردگار ، خودت در آغوش من هستی . من بمیرم برای دل غم زده آن مادری که چشم انتظار جنازه جوانش است ولی خبر ندارد در این شهر کوچک میهمان قلب های مردم است علی اکبرم ، پسرم ، من سعی می کنم در حق این جوان گمنام وطن  که به جای تو تشیع و دفن شده ، نیز مادری کنم . من او را فرزند میهن اسلامی و فرزند خود می انگارم و هر شب جمعه بر مزار او شمعی روشن کرده و فاتحه ای می خوانم . علی اکبرم ، مادر به فدای تو و این شهید گمنامی که درخشش نورش ، شهر ما را با برکت نموده است .عزیز دل مادر ، بیشتر از همه برای دل آن مادر داغدیده و رنج کشیده دعا خواهم کرد که خدا صبر و استقامت به او عطا کند ، تا در مقابل این داغ ، زینب گونه استقامت داشته باشد .پسرم ، علی اکبرم  ، من مادرم و می دانم مادر این شهید گمنام  و همه مادران شهدا از راه صالح و نیکوی فرزندانشان ناراحت و غمگین نیستند . آنان می دانند که فرزندانشان با عشق و علاقه به فرمان ولی شان امام خمینی (ره) در این راه پاک قدم نهاده و این راه همان راه انبیاء است .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxfhzh74.jpg    

         خانم کلثوم(گلی)خسروی فرزند عظیم

بعد از دعای شکرانه این مادر و پس از استقبال امت خداجوی و اجرای مراسم ، نامبرده را تا درب منزلش مشایعت می کنند .پخش گل و شیرینی و نقل همزمان با بوی اسپند در هر کوچه و برزن حال و هوای محیط کوچک نراق را شادمان تر از گذشته نموده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdgujh.jpg

علی اکبر حیدری در عنفوان جوانی

 آزاده سرافراز  آقای علی اکبر حیدری می گوید؛ امروز پس از سالها خانواده ما این شهید گمنام را جزء خانواده خود می داند، چرا که عنایات این شهید عزیز همواره به خانواده ما می رسد و ارتباط با او منشاء برکات بوده است.اکنون چند سالی است فی ما بین شهید زنده و جانباز فداکار ، بسیجی " ابراهیم   لربهاری " و  آزاده و جانباز  علی اکبر حیدری رفت و آمد خانوادگی برقرار گردیده و در ملاقات همدیگر یاد و خاطره زیبای با هم بودن را مرور می کنند و فاتحه ای برای دوست بسیجیشان شهید احمد... قرائت می کنند .حیدری اکنون با 30 درصد جانبازی به همراه دوستانش برای پیشبرد اهداف مقدس جمهوری اسلامی فعالیت دارند .ایشان ضمن اینکه یکی از اعضای فعال هیئات مذهبی در شهر نراق است ، کمک حال نیازمندان و محرومین نیز می باشد و از مساعدت به همنوعان خود دریغ نمی ورزد . این آزاده با نیتی که دارد و جهت پیمان با مولایش هر سال در ایام محرم به همراه همسرش سرکار خانم سیده اعظم حسینی فرزند سید تقی و فرزندش عارف حیدری در کشور عراق به زیارت عتبات عالیات نایل می گردد تا دل و جانشان با عطر و بوی امامان معصومش با طراوت گردد .

   http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xcghuxvc.jpg

             عارف حیدری

عارف حیدری از نوجوانان موفق بسیجی است و ضمن تحصیل در هیئات مذهبی و امورات خدماتی مسجد جامع خدمتگذار مردم مهربان شهر نراق می باشد . عارف همه ساله در ایام محرم به همراه خانواده محترمش به کشور عراق مسافرت و به زیارت عتبات عالیات مشرف می شود و تا کنون هشت بار به این افتخار نایل گردیده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtuxfyi63.jpg

۰ نظر ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۳
سلحشوران شهر نراق

آزاده جانباز مرتضی عابدینی فرزند علی اصغر سال 1347 در شهر نراق متولد گردیده است . سابقه دو بار اعزام به جبهه از طریق بسیج شهر نراق را در کارنامه خود دارد.

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fhjvhj.jpg
آزاده جانباز مرتضی عابدینی

در عملیات والفجر هشت و فتح بندر فاو عراق در دی ماه 1364  از حماسه آفرینان بوده و یکی از بهترین دوستانش به نام محمد علی نوری فرزند حسین در این عملیات به شهادت می رسد .فعالیت وی در دفاع مقدس ادامه می یابد و اینبار در عملیات والفجر ده در حلبچه عراق در اسفند 1366 شرکت جسته و به وسیله ترکش خمپاره و مواد شیمیایی عراق مجروح گردیده و به خیل جانبازان می پیوندد و اکنون از جانبازان پانزده درصد جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران می باشد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2660.jpg
نفر نشسته : عابدینی

همچنین فعالیت های وی در دفاع مقدس ادامه یافته و مقطع سربازی در ارتش جمهوری اسلامی طی عملیات آفندی در حد فاصل شهر زبیدات و پاسگاه شرهانی عراق تاریخ 21/4/1367 به اسارت نیروهای عراق در می آید . اسارت ایشان بیست روز قبل از پایان جنگ هشت ساله بوده است.

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tdh789.jpg
مرتضی عابدینی

عابدینی یکسال اول اسارت را در اردوگاه شماره سه موصل واقع در شمال عراق سپری می نماید تا اینکه تاریخ 25/6/1369 با سایر اسرای ایرانی آزاد و به میهن اسلامی باز می گردد. مردم با حضور در منزلش از ایشان استقبال نموده و بازگشتش به شهر نراق را تبریک گفتند

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dghshgf365.jpg

به دلیل پایان یافتن جنگ و بررسی آزاد سازی اسرای فی مابین ، عکسی از زمان اسارت آقای مرتضی عابدینی در اردوگاه موصل عراق به خانواده اش ارسال نشده و فقط چندین نامه مکاتبه گردیده است که علی رغم پی گیری هنوز در اختیار وبلاگ سلحشوران شهر نراق قرار نگرفته است

۰ نظر ۱۸ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق


اینجانب قدرت الله ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق تاریخ 10/1/1360 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات در آمدم و همزمان با سومین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری آیت الله سید روح الله موسوی خمینی در 22 بهمن 1360 با خانم زهرا صالحی ازدواج نمودم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/stysdty74.jpg

آزاده جانباز قدرت الله ایزدی

28 روز بعد برای سومین بار به جبهه اعزام شدم و تاریخ 02/01/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم . مورخ 29/5/1369 زمانیکه به میهن اسلامی ایران و شهر نراق بازگشتم دخترم مرضیه ایزدی که تاکنون او را ندیده بودم نه ساله و کلاس دوم ابتدایی بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4426.jpg

مرضیه ایزدی در آغوش پدر

القصه خرداد 1368 اردوگاه موصل واقع در شمال عراق به سر می بردیم . یک دستگاه رادیو دور از چشم مامورین عراق به طور مخفیانه نگهداری می کردیم که متوجه شدیم رسانه های ایران از مردم درخواست کرده اند حال آیت الله سید روح الله مصطفوی موسوی خمینی در بیمارستان قلب تهران وخیم اعلام شده ، فلذا برای سلامتی معظم له دعای خیر کنید .تاریخ 14/3/1368 بلندگوی اردوگاه اعلام کرد صدا و سیمای جمهوری اسلامی برنامه های عادی خود را قطع نموده و فقط قرآن پخش می کند و رهبر ایران فوت کرده است . اسرا متوجه شدند که اتفاقی ناگواری رخ داده و ناراحت شدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/scan0077.jpg

نفر اول از چپ :  قدرت الله ایزدی در اردوگاه موصل عراق

محوطه اردوگاه موصل که 1700 اسیر ایرانی در آنجا نگهداری می شد در غم و ماتم فرو رفت و سکوت زجر آوری حاکم شد . آری پدر اسیران از دنیا رحلت نمود و غصه های آنان را افزایش داد . اسرا در آسایشگاه ها عزا به پا کردند . هر کسی در کنجی صدای هق هق گریه اش بالا رفت و بر سر و سینه می زدند . همه اسرا مراسم های ختم و سوم و هفتم امام خمینی را برگزار کردند . مهمتر از همه اینکه عراقی ها که به عزاداری سیدالشهداء حسین ابن علی(ع) اعتراض داشتند واکنشی در ارتباط با عزاداری برای رحلت امام خمینی نشان نمی دادند فعالیت های مختلف از قبیل ورزش های همگانی به مدت سه روز تعطیل شد و همزمان با مردم ایران به طور ویژه عزاداری می کردند . با وجود همه ناراحتی هایی که وجود داشت خبر خوشایندی دل همه اسرا را شاد کرد و آنهم انتخاب آیت الله سید علی حسینی خامنه به عنوان رهبر جدید انقلاب مردم بود . روحیه مناسبی به اردوگاه بازگشت و برای حفظ روحیه اسرا ورزش ها و فعالیت های روزمره از نو گرفته شد و تلاش گردید در مقابل دشمن نشان داده شود که روحیه اسیران بالاست .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/kkjhioy.jpg

نمونه نامه های زمان اسارت

جنگ تحمیلی هشت ساله عراق بر علیه ایران پایان یافته بود و علاقه داشتیم در اولین سال رحلت امام خمینی در ایران باشیم لیکن مقتضیات زمان میسر نگردید و تاریخ 29/5/1369 زمانی که به میهن اسلامی بازگشتیم سالگرد امام برگزار شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvhjvj.jpg

ایزدی بر روی دوش مردم نراق

 

بازخوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت آزاده قدرت الله ایزدی تاریخ 17/5/1391

 

از اردوگاه موصل عراق به ایران و شهر نراق

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام . از وصول نامه محبت آمیزتان بسیار مسرور شدم . انشاءالله پیوند قلبی و آن ادای احترامات و وظیفه ای که بر دوشمان نسبت به همدیگر هست انجام داده و در تکاپوی بیشتر آن باشیم .بعدها هم که با بازگشت کلیه برادران اسیر به آغوش گرم عزیزان بتوانیم انجام وظیفه کنیم به نفع احسن .عرض ندارم . انشاءالله مرضیه کوچولو الان دیگر بزرگ شده و به مدرسه می رود . اگر قرار باشد ما اینجا بیشتر بمانیم با دست خط خودش نامه بنویسد ، بسیار باعث مسرور و شادی است . اولین جمله ای که نوشت و رسید بابا است . بابا به قربانت گردد . اگر نیستم ولی دستم را بر سرت می کشم . رویت را می بوسم . نوازشت می کنم . از صمیم قلب . انشاءالله درس هایت را خوب بخوانی . باباجان تا من بر می گردم برایت جایزه می آورم

شما را به خدا سپردم

قدرت الله ایزدی تاریخ 15/01/1367

////////////////////////////////////////////////////////////////

از ایران و شهر نراق به اردوگاه موصل در عراق آقای قدرت الله ایزدی

بسم الله الرحمن الرحیم

حضور محترم همسر عزیز و گرامی ام سلام عرض می کنم . پس از سلام ، سلامتی شما را از درگاه باریتعالی خواهان و خواستارم . امید است حال شما همسر عزیز خوب باشد . سالم و سلامت باشی و اگر از حال همسرت خواسته باشی حال من خوب است و سلامتی که یکی از نعمت های الهی است برخوردار هستم . فقط ناراحتی و نگرانی که دارم برای خاطر شماست . خیلی نگران هستم . دلم می سوزد . چاره ای در کار نیست . همسرم ، نامه پر مهر و محبت شما که تاریخ 22/10/1366 نوشته بودی برای مرضیه به دست ما رسید . بی نهایت خوشحال شدم .مرضیه دختر عزیزت هم حالش بسیار خوب است و از راه دور خدمت شما سلام و دعا می رساند . این فرزند عزیز الآن شش سالش است . پدر را ندیده است . می خواهد امسال که می آید برود مدرسه درس بخواند . همیشه می گوید بابایم کی می آید ؟ چرا نمی آید ؟همسر عزیزم سال ها و روزها می گذرد . ولی چه روزهایی و چه سال هایی ؟ خداوند هر چه زودتر راه نجات شما را فراهم کند . خوب همسرم ، اگر از حال پدر و مادرت بخواهی حالشان خوب است و خدمت شما سلام و دعا می رسانند . پدر و مادر خودم حالشان خوب است و سلام و دعای فراوان می رسانند . دیگر برادرانت و برادرانم و خواهران هم خدمت شما سلام و دعا می رسانند.

خدا نگهدار

زهرا صالحی 16/03/1367

 

به تاریخ مکاتبات فی مابین که توجه شود به دلیل کوتاهی نیروهای عراق و ایجاد جنگ روانی و فشار روحی به اسرا و خانواده آنان ، پاسخ نامه پس از دو ماه اجازه ارسال به ایران یافته است .

 

قدرت الله ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق 09/09/1390

 

 

۰ نظر ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق

اینجانب احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین در روستای زعن در منطقه شلش شوش در استان خوزستان مجروح و سپس به اسارت نیروهای ارتش عراق درآمدم . زمان اسارت پانزده سال بیشتر نداشتم و تاریخ 29/5/1369 به میهن اسلامی بازگشتم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guxu.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی

یکی از اسرا به نام غلامرضا بیات ترک فرزند رمضان متولد 1335 اهل مشهد رضوی از دوستانم می باشد که در اردوگاه نگهداری اسرای ایرانی در شهرموصل واقع در شمال عراق با او آشنا شدم . در خصوص مقابله با توطئه افسران ارتش عراق در داخل اردوگاه و موضوع بلوک زنی مطالب متفاوت شنیده بودم تا اینکه به سفارش " وبلاگ سلحشوران شهر نراق " شنبه تاریخ 14/5/1391 طی تماس تلفنی با ایشان در مشهد مقدس توضیحاتی داد که ماحصل آن را برایتان بازگو می کنم :

سرباز منقضی خدمت 1356 بوده که به دلیل نیاز جبهه فراخوان می شوند و برای حفظ ثغور مرزها به کمک سایر رزمندگان در استان مورد تهاجم در خوزستان شتافته اند . بعد به اسارت ارتشیان عراق گرفتار می گردد و شماره کارت اسارتش 730 اعلام می شود .زمستان 1361 بود که فرمانده اردوگاه همه را به صف کرد و گفت شما لازم است در کار بلوک زنی به ما کمک کنید و ما هم در قبال آن مبلغی دینار به شما می پردازیم . یک هفته بعد ماشین های ماسه و سیمان خالی شد و مقرر شد هر روز پانزده نفر از هر آسایشگاهی داوطلبانه به بلوک زنی مبادرت نمایند . در ذهن و افکارعراقی ها آسایشگاه ها و اردوگاه ها درجه بندی بود . مثلا برایشان بعضی آسایشگاه ها اینگونه تعریف شده بود که نسبت به حکومت ایران پایبندی کمتری دارند فلذا ابتدا داوطلبین را از آنجا انتخاب می کردند تا اینکه نوبت به اردوگاه موصل چهار که به " قفس الحرس الخمینی " مشهور بود رسیدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdtuyzdt.jpg

نفر دوم از راست احمد ابوالحسنی در اردوگاه موصل عراق

اسرا از این اقدام سرپیچی نموده و عنوان می کنند شما از این بلوک ها در جبهه بر علیه مواضع ایرانی ها استفاده می کنید و حس وطن پرستی ما اجازه این عمل را نمی دهد . سروانی معروف به احمد سیاه و بعد سرگرد احمد و سرهنگ محمد نیز نمی تواند اسرای این قسمت را به بلوک زنی وادار کند تا اینکه آنها مجبور می شوند از جو فشار بر علیه ایرانیان استفاده کنند و انواع اذیت و آزارها را به اسرا وارد می کنند تا روحیه آنان تضعیف گردد ولی مقاومت ایرانیان آنها را عصبانی و جری تر می کند . شبی می گویند هر کس نامش حسین است بیایند بیرون صف و آنها را می برند و کتک کاری می کنند . در اینجا غلامرضا بیات ترکی پس از مشاهده این صحنه ها ناراحت می شود و زیر پتو دعای توسل می خواند تا شر دشمن مرتفع گردد .شبی عراقی ها می آیند و می گویند هر کس نامش حسین است بیاید بیرون صف . برای دفعه بعد که حسین ها فراخوانده می شوند زمانی که هنوز دسته بندی تمام نشده غلامرضا با توجه به جثه قوی هم که داشته داخل صف شروع به سر و صدا می کند و سرهنگ محمد فریاد می زند تعل تعل وقتی عمو غلام نزد سرهنگ می رود می گوید باید مطلبی را عنوان کنم . مترجم آماده می شود و عمو غلام پس از بسم الله می گوید ما سربازان خمینی هستیم و حاضریم کل بدن اسیران را قطعه قطعه کنید ولی کار زور انجام نمی دهیم و بلوک زنی نمی کنیم . سرهنگ اظهار می کند شما اسیر ما هستید و هر چه ما تصمیم می گیریم باید انجام دهید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdysdtu.jpg

غلامرضا تیغ ریش تراشی را از جیبش بیرون کشیده و مقابل سرهنگ شروع می کند به قطع کردن یکی از انگشتان دستش که خون فوران می زند و قصد داشته استخوان را نیز ببرد که اسیری به نام محمد ننه جگری از پشت سر عمو غلام را در بغل گرفته و تیغ را از دستش می گیرد و اجازه نمی دهد غلام آسیب بیشتری ببیند . در این اثنا بقیه حسین ها از بلوک زنی معاف می شوند و سرهنگ هم صحنه را ترک می کند .عراقی ها غلامرضا را می برند فرماندهی و با همان وضع توی گوشش نواخته و می گویند خلیفه را پیدا کردیم یعنی رهبرشان را به دام انداختیم . شدت کتک کاری باعث بی هوشی عمو غلام می شود و در دی ماه 1361 آب سرد روی صورتش می ریزند تا هوش بیاید . بعد که به زندان می اندازند آب زیرش رها می کنند تا زجر بیشتری بکشد و نخوابد . بیست روزی در زندان سپری می شود تا اینکه استخبارات برای بررسی موضوع به اردوگاه آمده و در زندان با غلامرضا بیات ترک صحبت می کنند و مقاومت ایشان باعث می شود که بگویند " هذا مجنون " .عمو غلام به آسایشگاه باز گشته ولی انگشتش به شدت باد کرده و عفونت نموده است . اسیری به نام دکتر رضا در بین اسرا بود که تخصصش توسط عراقی ها شناسایی نشده بود و از این فرصت استفاده می شود و برای اینکه عفونت وارد خون غلام نشود ابتدا وی را در حمام شستجو داده و با تیغ گوشت های اضافی را بریده و با نخ های زیر پوش که متمایل به ابریشم بود بخیه زده و با آب پیاز انگشت را شستشو و استرلیزه می کنند . برای اینکه غلامرضا فشار وارده را تحمل کند بقیه اسرا دست و پای او را نگه داشته و یک حوله نیز در دهانش می گذارند تا صدای فریاد کمی کنترل گردیده و عراقی ها حساس نشوند . در هر صورت دکتر رضا موفق می شود دو رگ را پیوند زده ولی دو رگ دیگر قطع می شود . برای اینکه عراقی ها نسبت به عمو غلام توجه کمتری داشته باشند موهای سر و صورت و حتی ابروهایش را می تراشند .

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtyjxfjkf78.jpg

    ابوالحسنی و سید آزادگان ابوترابی

بعد آزاده حجت الاسلام سید علی اکبر ابوترابی نیز وساطت کرد و مشکل حل شد و از آن به بعد بلوک زنی تعطیل شد و حتی کتک زدن به اسرای ایرانی نیز کاهش یافت .آقای غلامرضا بیات ترکی پس از بازگشت به ایران درمرداد ماه 1369 در لباس مقدس و سبز سپاه پاسداران انقلاب اسلامی فعالیت به نفع جمهوری اسلامی را ادامه داد و اکنون بازنشسته شده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/atrtsryry.jpg

آزاده جانباز احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 14/5/1391

۰ نظر ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۶
سلحشوران شهر نراق


پس از دو بار اعزام به جبهه و یک بار مجروحیت به فرمان مقتدایمان امام خمینی و فراخوان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات ، تحصیل در مقطع دریافت دیپلم را رها کرده و به همراه بیست نیروی سلحشور بسیج مجددا از شهر نراق عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شدیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/yufsyufyul.jpg

تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین نبرد سخت و حماسی در جبهه روستای زعن در منطقه شلش در شهرستان شوش دانیال استان خوزستان به وقوع پیوست . مجموعا از منطقه محلات 34 نفر شهید و 22 نفر پس از مجروحیت به اسارت ارتش عراق در آمدند . از این تعداد چهار شهید و سه اسیر سهم شهر نراق بود .من هم یکی از اسرا بودم .روزی که به جبهه اعزام می شدم خودم را وزن کردم ترازو 65 کیلوگرم را نشان می داد ولی پس از هشت سال اسارت وقتی به میهن اسلامی و زادگاهم نراق بازگشتم 45 کیلو بودم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guiguiguiu.jpg          http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/etsdtsdtydt5.jpg

                                                                                                                                   نمونه نامه های زمان اسارت


بازخوانی و تفهیم گذاری نامه اسارت :


محمد از ایران به اردوگاه موصل عراق

بسم الله الرحمان ارحیم

حضور محترم دوست و برادر عزیزم عباس باقری

سلام علیکم ؛ امیدوارم که حالت خوب باشد و ملالی در بین نباشد . و از حال حقیر هم بخواهی به شکر الله خوبم و دعاکوی شما عزیزان می باشم .چندین نامه برایت نوشته ام و جوابی نیامده ( عراقی ها برای فشار روحی روانی اجازه ارسال همه نامه ها را نمی داد) ولی جای نگرانی نیست . بارها در نامه نوشته ام که حرف و حدیث زیاد است ولی جا کم و باید ساده هم نوشت ( به گونه ای نوشته شود که عراقی ها اجازه انتقال نامه را بدهند) . اینجا الحمدالله گرم و پر شور است (مبارزه و دفاع مقدس) و اطمینان کامل می رود که قطعی است (پیروزی) .دوستان و آشنایان سلام می رسانند . حسین نباتی ، سید حسن باشی ، سید ابوالفضل بابایی ، سید مهدی موسوی(فرزند سید احمد) ، اسماعیل عضایی ، حسن ترابی ، اسماعیل حبیبی ، نصرالله حیدری و خانواده خودم و خودت سلام می رسانند .از قول حقیر دوستان (اسرای شهرستان محلات) و قدرت الله ایزدی و احمد ابوالحسنی را سلام برسان . جهت اطلاع ، حقیر نیز در خانه قبلی محمد قجری هستم( یعنی در محل شهادت محمد قجری در کردستان انجام وظیفه می کنم) ولی در کل جای اطمینان بخشی است(رزمندگان در حال پیشرفت و پیروزی هستند).قاسم جعفری(بعدا به شهادت رسید ) نیز حالش خوب و سلام می رساند .آرزوی موفقیت از خدا برایت تمنا دارم و از شما هم می خواهم که بنده را فراموش نکنی . 15/12/1364

///////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////////

پاسخ عباس باقری از عراق به ایران


سلام علیکم خدمت برادر مهربانم دوست با وفایم سلام


ضمن عرض سلام سلامتی شما و همگی عزیزان را از خداوند یکتا خواهان و خواستارم . به حضور شما و خانواده محترمتان سلام عرض دارم . از راه دور درود گرم به گرمی خورشید ، سلامی که از اعماق جان و برخواسته از قلب است . قلبی روشن و امیدوار به دیدن شما(اطمینان از پیروزی و آزادی اسرای ایرانی) و پر از مهر و محبت لایزال دارم .نامه شما به دستم رسید . نامه ای که مرا مسرور کرد و جان تازه بخشید . با دیدن خط شما بر روی صفحه ذهنم آینده روشن و درخشانی را برایتان تصور و سعادت و خوشبختی شما را در ذهنم ترسیم کردم .چرا که می دانم در اوج نشاط و قوتی و صاحب یک دنیا اراده و در معنویات قوی و استوار و صبورانه همچنین به کار خود ادامه می دهی . ضمنا موفقیت و کامیابی شما را از ذات اقدس حق طلب می کنم و امیدوارم که در همه کار هایتان به خدا متوسل شوید . اگر انسان در کارهایش به خدا تکیه کند و از او کمک بخواهد ، خداوند دستش را می گیرد و توفیق عطایش می نماید . زیادی سرت را درد نمی آورم . از اینکه در این پناهگاه هستی(در حال خدمت به نظام جمهوری اسلامی در کردستان) که حافظ همان پناهگاه اصلی یعنی آخرت است خوشحالم . در پایان سلام ناقابل این حقیر را پذیرفته و با زبان گویایت به خانواده ات و خانواده ام و جمیع همکاران و دوستان و اقوام برسان . از اینجا هم دوستان شما ( اردوگاه اسرای عراق)سلام می رسانند.

عباس باقری خداحافظ 3/8/1365


به تاریخ مکاتبات فی مابین که توجه شود به دلیل کوتاهی نیروهای عراق و ایجاد جنگ روانی و فشار روحی به اسرا و خانواده آنان ، پاسخ نامه پس از هشت ماه و نیم اجازه ارسال به ایران یافته است .

 

 

آزاده جانباز عباس باقری فرزند حسینعلی اهل شهر نراق 08/05/1391

 

 

۰ نظر ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۷
سلحشوران شهر نراق


از روز شنبه مورخ 14/5/1391 تا انتهای مرداد ماه و سالروز ورود آزادگان سرافراز شهرمان نراق ، قصد داریم به تناسب از خاطرات و عکس های آنان بهره مند شویم .با توجه به اینکه از آزادگان نراق تا کنون خاطره ای منتشر نشده است درخواست می کنیم هر گونه خاطره ، دلنوشته و عکس از آزادگان را به آدرس وبلاگ سلحشوران شهر نراق ایمیل نموده و یا در نراق به  مدیر وبلاگ تحویل نمائید . از هم اکنون متذکر می شویم نوشتار بیشتر از آزاده ای است که در خصوصش مطلب ارسال شود . لطفا گلایه نکنید.


اسامی آزادگان شهر نراق به ترتیب اسارتشان :


1-  عباس باقری فرزند حسینعلی تاریخ اسارت 2/1/1361

2-  قدرت الله ایزدی فرزند عباس تاریخ اسارت 2/1/1361

3-  احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله تاریخ اسارت 2/1/1361

4-  حسین اکبری فرزند اکبر تاریخ اسارت 17/11/1361

5-   علیرضا کاظمی فرزند سلطانعلی تاریخ اسارت ./5/1362

6-  سعید سلیمانی فرزند علی تاریخ اسارت ././ 1365                                                                   

7-  علی اکبر حیدری فرزند رضا تاریخ اسارت 5/4/1367  

8-  مرتضی عابدینی فرزند علی اصغر تاریخ اسارت21/04/1367

       

۰ نظر ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۱
سلحشوران شهر نراق


اسفند 1364 مقطع عملیات والفجر هشت و فتح بندر فاو عراق یک هفته ای بود که از کشیدن سیگار بی بهره بودم و تلاش برای پیدا کردن یک نخ آن در آن شلوغی بی ثمر بود . تدارکات نیز اقدامی برای آوردن سیگار به خط مقدم نبرد انجام نداده بود .

ناخوداگاه حین حرکت در بیابان منطقه فاو مشاهده کردم یک پاکت سیگار سومر عراقی افتاده است و دو سه روزی یک بسته را دود کردم و رفت تو هوای عراق .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dryudfyuyyy4.jpg

 

 

محمدرضا(علی) قاسمی نراقی فرزند حسن اهل شهر نراق 22/01/1390

 

۰ نظر ۱۲ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/img_1771.jpg

 سی و یک سال پیش تاریخ 10/5/1360 روز فاخر و شکوهمندی رقم خورد و با پشتیبانی مردم " بسیج شهر نراق " راه اندازی گردید و عاشقان مکتب حسین(ع) و پیروان روح الله گرداگرد هم جمع شده و یک نوا را طنین انداز کردند :

لبیک یا خمینی                           لبیک یا حسین است

 پس از فرمان حضرت سید روح الله خمینی (ره) رهبر کبیر انقلاب در تاریخ 05/09/1358 مبنی بر تاسیس بسیج مستضعفین جوانان شهر نراق نیز فعالیت هایی را در دستور کار قرار دادند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/20090306144700c200-9.jpg

آن مقطع حفاظت شهرها توسط نیروها در مساجد و مراکز دولتی و با استفاده از چوب به جای سلاح به کارگیری می شد . آغاز مهر ماه 1359 و شروع تحصیلی مدارس که جنگ عراق بر ایران تحمیل شد فعالیت جوانان شهر نیز برای حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی افزایش یافت و خود را برای دفاع مقدس نیز آماده نمودند .در تاریخ 29/12/1359 اولین دوره نسبتا طولانی آموزش بسیجیان نراق و محلات چهارده روز در مرکز آموزش صفی آباد محلات صورت گرفت .مربیان آموزش در صفی آباد آقایان علی اصغر هادی زاده مشهور به حاج کویت و پاسدار سید محمد حسینی فرزند عباس بودند. یک مربی دیگر به نام مجتبی شعبانی اهل محلات نیز مختص تدریس کلاس آر. پی. جی هفت بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xftjxkvhk2.jpg             http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/seysdty1.jpg

یکی از ویژگی این دوره آموزش این بود که تقریبا بسیجیان برای اولین بار به مدت کوتاهی از خانواده و شهر دور بودند و راه را برای ماموریت های خطیر آینده هموار می نمودند.بسیجیان نراق 13 نفر و تاریخ اعزام به دوره آموزش 29/12/1359 لغایت 13/01/1360بود.علت اعزام در ایام نوروز و تعطیلات عید به دلیل تحصیلات اغلب بسیجیان در دوره متوسطه(سوم و چهارم دبیرستان) بوده است.روز سیزده بدر آخرین روز تعطیلات نوروزی به دلیل بارش باران امکان تمرین تیراندازی به وجود نیامد ولیکن یک هفته بعد تاریخ 20/1/1360 فراگیران آموزش به یکی از بیابان های شهرستان محلات عزیمت و با اسلحه ژ3 بر سیبل های آماده تیراندازی و نمره قبولی را دریافت کردند . چند نفر از بسیجیان که موفق به حضور در دوره آموزش نشدند در روز تیراندازی حضور داشتند که از جمله آنان مظاهر لطفی فرزند محمد - ابوالفضل بیابانگرد فرزند حسینعلی و محمود مرادی فرزند علیرضا بودند .

اسامی فراگیران آموزش در صفی آباد محلات عبارت بودند از :


1-  سید غلامرضا باشی فرزند سید علی(شهید)

2-  مهدی ایزدی فرزند عباس

3-  عباس باقری فرزند حسینعلی(آزاده جانباز)

4-  احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله(آزاده جانباز)

5- عبدالله محمودی فرزند علی(شهید)

6-  غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی(جانباز)

7-  غلامرضا قجری فرزند علی (شهید)

8-  اکبر قجری فرزند احمد(جانباز)

9-  حسین حیدری فرزند محمدعلی(جانباز متوفی)

10-  مهدی عباسی فرزند غلام محمد(شهید)

11-  عباس رمضانی فرزند حسن(شهید)

12-  محمد رضا بخشی فرزند عباس(شهید)        

13-  محمد عضایی فرزند ابراهیم

14-  محمد رضا رحمانی فرزند نصرالله

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxhzcgh3.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xdtuxfguxg5.jpg

یک دوره آموزش دیگر تعدادی از افراد فوق الذکر حدود اوایل اردیبهشت سال 1360 یک هفته طول کشید و در اردوگاه منظریه واقع در شمال تهران که اکنون به آن اردوگاه شهید باهنر می گویند صورت گرفت. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات فرا خوان داد و جوانان به تاسی از فرمان مقتدا و ولی شان امام خمینی برای رفتن به جبهه درس و تحصیل را رها نموده و اولین اعزام گروهی بسیجیان از تاریخ 29/2/1360 لغایت 1/5/1360 به جبهه شکل گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtufyicguk6.jpg

محل استقرار رزمندگان انرژی اتمی و سه راهی دارخوین و شرکت در پدافندی عملیات فرمانده کل قوا در مقطع عزل ابوالحسن بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود . پس از بازگشت بسیجیان سلحشور از جبهه های نور علیه ظلمت در خطه مورد تهاجم خوزستان تاریخ 10/5/1360 بسیج مستضعفین شهر تحت نام " ستاد ناحیه مقاومت نراق " در محل درمانگاه صفایی عملا راه اندازی گردید

درمانگاه صفایی در داخل قبرستان قدیم در سال 1337 با همت و مساعدت آقای دکتر حسینعلی صفایی فرزند شکرالله راه اندازی می شود و تا سال 1352 فعالیت عام المنفعه مناسبی به شهروندان داشته است . پس از بازگشایی مرکز بهداشت و درمان مرحوم شنتیایی نراق در تاریخ 6/6/1352 عموم مردم از این مرکز استفاده می کنند . دکتر حسینعلی صفایی چندین سال در آمریکا سکونت داشت و همچنین به میهن اسلامی ایران نیز تردد می نمود و مدتی در تهران زندگی می کرد تا اینکه تاریخ 14/11/1374 در تهران فوت نمود و پس از انتقال جنازه به شهر مقدس قم در " قبرستان نو " مقابل بارگاه کریمه اهل بیت حضرت معصومه(س) به خاک سپرده می شود .

                         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/vhjcvhjhj.jpg

                                                                                                                                                                                                                                                                                          حسینعلی صفایی

در اینجا لازم است از مرحوم امرالله  تیموری فرزند علی اکبر از خدمت گزاران شهر که صادقانه در درمانگاه صفایی  فعالیت پزشکی انجام داده و در تاریخ31/3/1350 فوت نمود یاد شود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dsc00067dffhjx.jpg

     امرالله تیموری

زمزمه های وجود داشت که سپاه پاسداران محلات قصد دارد برای فعالیت بسیجیان نراق ساختمان تعطیل شده درمانگاه صفایی را تحویل بگیرد . رئیس شبکه بهداشت و درمان شهرستان دلیجان آقای ابراهیم نجفی برای حفظ این مکان و استفاده در راستای فعالیت های پزشکی به کارکنان درمانگاه شنتیایی ابلاغ نموده بود عصرها ویزیت اهالی را در یکی از اتاق های درمانگاه صفایی انجام دهند تا ساختمان مورد استفاده باشد . پس از طرح خروج  دکترهای هندی و پاکستانی از ایران اولین دکتر ایرانی آقای محمدعلی  کریم زاده اهل تهران از شیراز به نراق منتقل گردید و خدمات شایسته ای ارائه نمود . ایشان نیز توجیه شده بود تلاش نماید درمانگاه صفایی محفوظ نگه داشته شود . کلید های درمانگاه صفایی در اختیار کارکنان مرکز بهداشت شنتیایی بود . لذا بسیجیان برای استفاده بهینه از این ساختمان متروکه با اذن سلسله مراتب این مکان را در اختیار گرفتند. یک تخت بالینی-چند نیمکت - چند میز و صندلی- وسایل بیمارستانی که اکثرا کهنه بودند بنا به تشخیص در اختیار مرکز بهداشت قرار گرفت .

دراولین اقدام مکاتبه ای از درمانگاه شنتیایی به مرکز بهداشت و درمان دلیجان صورت می گیرد و سلب مسئولیت از اموال مستعمل و ساختمان می گردد . حدود هشت سال نیز در دادگاه های دلیجان و محلات پرونده ساختمان مذکور و قبرستان قدیمی و متروکه بررسی و نهایتا  پس از کش و قوس های زیاد و مسافرت آقای حسینعلی صفایی از آمریکا به ایران و حضور در جلسه قضایی سرانجام  دادگاه در تاریخ 18/11/1369 شش دانگ پلاک شماره ملک 2586 فرعی 4224 به مساحت یک هزار و هشتصد و سی و چهار متر مربع ، رای به نفع ستاد ناحیه دو مقاومت ثارالله شهر نراق وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دلیجان صادر و توسط اداره ثبت اسناد و املاک شهرستان دلیجان سند مالکیت آن صادر می گردد

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/rsrusyusffyuf.jpg

سند مالکیت بسیج شهر نراق

یادآوری می شود قسمت اعظم قبرستان متروکه در تصرف شهرداری بود که با تحویل یک قطعه زمین  در شهرک فاضل نراقی از سوی بسیج به شهرداری معامله قانونی و پایاپای صورت می گیرد . ضمنا پس از راه اندازی بسیج در مهر ماه 1360  یک نامه تحریک آمیز نیز از سوی دبیرستان حاج عباس  معصومی به ریاست پاسگاه ژاندارمری نراق ارسال می شود که چند نفر از دانش آموزان این محیط از جمله عباس باقری ، وارد درمانگاه صفایی شده اند فلذا نیاز است با آنها برخورد قانونی صورت گیرد . لیکن هیچ توجهی به نامه نمی شود .   هسته اولیه  به گروه هجده نفره مشهور بودند. قبلا در مراکز مختلف فعالیت داشتند تا اینکه مورخ 10/5/1360 در ساختمان متروکه و بلا استفاده  درمانگاه صفایی " ستاد ناحیه مقاومت شهر نراق " را تاسیس نمودند و به مرور نسبت به بازسازی ساختمان اقدام کردند . این قطعه مکانی شد برای رشد و تعالی خیل عظیم جوانان و آمادگی لازم برای دفاع مقدس . از آن زمان تاکنون 480 نفر در بسیج ثبت نام نموده  و پرونده فعالیت تشکیل داده اند .

این 18 نفر عبارتند از :

 

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sryshxfhh.jpg

1- سید غلامرضا  باشی فرزند سید علی( تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/arghzdfgzf.jpg

2- عبدالله  محمودی فرزند علی( تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید)

      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/aetzd.jpg

3- ابوالفضل  بیابانگرد فرزند حسینعلی( تاریخ 2/1/1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fgyuifcghkchg.jpg

4- مهدی عباسی فرزند غلام محمد( تاریخ 2/1/1361  طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dxfyufguj.jpg

5- محمد رضا  رمضانی فرزند غلامعلی( تاریخ2/3/1361 طی عملیات بیت المقدس شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/qaewr.jpg

6- محمد رضا بخشی فرزند عباس ( تاریخ23/4/1361 طی عملیات رمضان شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/hibvhklbnk.jpg

7- عباس رمضانی فرزند حسن ( تاریخ 7/5/1361 طی عملیات رمضان شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/astst.jpg

8- مظاهر لطفی فرزند محمد ( تاریخ 11/8/1361 طی عملیات محرم شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dtusdgdg.jpg

9- قاسم جعفری فرزند ابراهیم (تاریخ 3/11/1365 طی عملیات کربلای پنج شهید شد)

      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/alitavakoli015.jpg

10- قدرت الله کمره ای فرزند رمضان(تاریخ 4/3/1367 پدافندی جبهه شلمچه شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtxfg.jpg

11- عباس  باقری فرزند حسینعلی - جانباز و آزاده

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/uxfduf.jpg

12- احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله جانباز و آزاده

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asryfg.jpg

13- مظاهر پیشه ور فرزند حسین - جانباز

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/nhhkyl.jpg

14- غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی - جانباز

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2841.jpg

15- حسین حیدری فرزند محمدعلی - جانباز متوفی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/aesea.jpg

16- مهدی جعفری فرزند علی - جانباز

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4726dtfg.jpg

17- اسدالله خسروی فرزند احمد(مدتی پس از تاسیس در بسیج عضویت یافت و22/9/1360 شهید شد)

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fudfysrtasrt.jpg

18- غلامرضا قجری فرزندعلی(مدتی پس از تاسیس در بسیج عضویت یافت و17/2/1361 شهید شد)

 سه  پاسدار اهل شهر نراق جمعی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات  نیز در روز بازگشایی بسیج  حضور داشته و نسبت به راه اندازی پایگاه فعالیت موثری داشتند  به اسامی :

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtsfjxf.jpg

پاسدارحسین نباتی فرزند مندعلی - جانباز

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfyzxcfy.jpg

پاسدارمحمد (غلام) ابوالحسنی فرزند عزت الله - جانباز

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tyfxghxg.jpg

پاسدارمصطفی قجری فرزند رمضان

 

 اکثر نیروها و پایگاه ها زیر نظر بسیج و سپاه محلات و آنان نیز زیر نظر سپاه شهر قم اداره می شدند .فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات حاج محمد مهدیزاده فرزند غلامحسین (برادر شهید آیت الله فضل الله مهدیزاده) بود که پس از ایشان پاسدار سید هاشم فراهانی این مسئولیت را بر عهده گرفت . حجت الاسلام حیدر زهرابی(ظهرابی) فرزند ابراهیم اهل ور سفلی از توابع شهرستان محلات از فرماندهان وقت سپاه پاسداران در راه اندازی بسیج نراق حضور داشته و مساعدت نمودند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ryufjfyujdfuyy44.jpg

                                                                                                                                                          حیدر ظهرابی

 

  اسامی مسئولین بسیج شهر نراق از ابتدای تاسیس تاکنون

 1- بسیجی عباس باقری فرزند حسینعلی از مرداد 1360

2- پاسدار علیرضا  خراسانی فرزند علی اکبر اهل محلات از شهریور 1360

3- پاسدار ولی الله  قربانی فرزند رحمت الله اهل محلات از مهر 1360

4- پاسدار حسن   محمد کریمی فرزند علی اهل مشهد اردهال از آبان 1360

5- پاسدار امرالله   احمدعلی بیگ فرزند عزیزالله اهل محلات از آبان 1360

6- پاسدار حمید(امیر)حسینی فرزند حسینجان اهل محلات(شهید) از آذر الی دی 1360 

7- پاسدار حسن   ایرانشاهی فرزند جعفر اهل خمین و ساکن محلات (شهید) دی و بهمن و.. 1360

8- پاسدار احمد  روحانی فرزند حسین اهل محلات از 1361

9- پاسدار نورالله  رجبی فرزند ولی الله اهل محلات( به مدت دو ماه در سال1361)

10- پاسدار حمید رضا   بهرامی ترابی فرزند محمد جواد اهل محلات حدود خرداد تا اوایل تیر1361

11- پاسدار محمد  ابوالحسنی فرزند عزت الله مشهور به غلام (تیر و مرداد و...1361)

12- پاسدار محمد  هادی فرزند غلام اهل محلات (شهید) شهریور تا مهر1361

13- پاسدار ... کلهر فرزند.... اهل شهر قم (مهر 1361 )

14- بسیجی صادق  رضی  فرزند منصور(آبان تا بهمن سال 1361به مدت سه ماه)

15- پاسدار صفرعلی غضنفری فرزند محمدتقی اهل محلات(اسفند1361 (فرمانده سابق سپاه محلات)

16- پاسدار حسین  یوسفی فرزند محمدعلی اهل جاسب(از تاریخ 17/5/1363 لغایت 18/11/1363)

17- پاسدارمحمد رضا  عابدینی فرزند علی (از اسفند 1363 ..   .الی 1363

18- پاسدارقاسم جعفری فرزند ابراهیم(شهید) ( از ./11/1363 الی./9/1365 )

19- پاسدارمحمد رضا(علی)  قاسمی نراقی فرزند حسن(در مقطع آزادی اسرا 29/5/1369)

20- پاسدارحبیب الله شعبانی فرزندعباس اهل ریجان مشهد اردهال 1367

21- پاسدار علی محمد  رجبی فرزند بخشعلی اهل ریجان مشهد اردهال دی ماه سال 1368

22- پاسدار محمد علیخانی فرزند احمد اهل سینقان

23- پاسدارقدرت الله  آقاصادقی فرزند علی محمد حدودا از تابستان 1371 الی 1373

24- پاسدارعباس حیدری فرزند حسن ( حدودا از سال 1373 الی 1379 )

25- پاسدارسید حسن  باشی(حسینی نژاد) فرزند سید میرزاآقا(از 11/1/1382 لغایت 31/1/1386)

26- پاسدار مهدی نباتی فرزند مندعلی از اردی بهشت 1386 الی بهمن 1386

27- پاسدارمصطفی فروغی فرزند حسین از بهمن 1386 تا اسفند 1389

28- پاسدار مهدی یوسفی فرزند عباس از فروردین 1390 الی فروردین 1391

29- پاسدار مهدی نباتی فرزند مندعلی از فروردین 1391 تا کنون

 از روز بازگشایی بسیج نراق تاریخ 10/5/1360 تا کنون 28 فرمانده معرفی شده که چهار نفرشان به شهادت رسیده اند به اسامی :

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4931.jpg

پاسدار حمید(امیر) حسینی فرزند حسینجان اهل محلات

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxfzxfh.jpg

پاسدار حسن ایرانشاهی فرزند جعفر اهل خمین ساکن محلات

    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image5474.jpg

پاسدار قاسم جعفری فرزند ابراهیم اهل شهر نراق

http://www.shiaupload.ir/images/80083050311904233520.gif

پاسدار محمد  هادی فرزند غلام اهل محلات

 

علت تغییرات فرماندهی بسیج طی سال های 1360 و 1361 اعزام های فوری جبهه و تحصیل مسئولیت های مهمتر و شهادت پاسداران بوده است . به دلیل جایگاه بسیج نراق و حضور گسترده مردم در تمامی صحنه ها از جمله دفاع مقدس به جزء یکی دو مورد تا کنون مسئولیت این پایگاه در اختیار پاسداران با درجات شایسته بوده است .بسیج که راه اندازی می شود شور و شعف خاصی ایجاد شده بود . مردم نراق به بسیجیان احترام ویژه ای قایل بودند.در داخل محوطه درمانگاه به محض ورود تمیز کاری و نظافت شروع شد . سه چهار روزی طول کشید تا پاکسازی ساختمان تمام شود .داروها و آمپولهای تاریخ گذشته جمع آوری شد. بعضا نیزشیشه های  آمپول شکسته و دست افراد را می برید.یکی از نو جوانان آن روزگار در سن چهارده سالگی آقای هادی ایزدی فرزند عباس بود که در هنگام پاکسازی محوطه دستش با همین آمپول ها بریده و خونین شده بود.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dtdtuidtuiof.jpg

                                                                                                                                                            هادی ایزدی

نوجوانان پر شوری مثل حسن نباتی فرزند مندعلی که آن موقع دوازده ساله بود به دلیل حضور برادرش حسین در سپاه  به بسیج تردد داشت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image3104.jpg

                                                                                                                                                             حسن نباتی

علی  قجری فرزند غلامعلی که برای دیدار خانواده اش از تهران به نراق مسافرت نموده بود در روز بازگشایی بسیج با یک جعبه شیرینی وارد ساختمان شد و به برادران تبریک گفت . ایشان اوایل نوروز 1361  در نراق سکونت یافت و پس از عضویت در بسیج به دایی میرزاعلی مشهور گردید.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4292.jpg

                                                                                                                                                           علی قجری

اسماعیل عضایی فرزند ابراهیم که در آموزش و پرورش شاغل بود به بسیج تردد داشت و کمک حال برادران بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/w67wr678sr68.jpg

                                                                                                                                                         اسماعیل عضایی

در محوطه ساختمان قبور اموات مربوط به بیش از هشتاد سال وجود داشت .مختصری از سنگ قبور خوانا و ناخوانا و شکسته بود. به یکباره قبری زیر پایت خالی می شد و استخوان و جمجمه ای نمایان می شد که به حرمت اموات  روی آنها خاک ریخته می شد و نهایتا به مرور صاف شد. و خار و خاشاک و آشغال ها جمع آوری گردید.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2839.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ih0hkp.jpg

 اتاق ها تقسیم شد . تک اتاق جلوی ساختمان به دفتر بسیج تا سال ها مشهور بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tydtydt.jpg

اتاق کوچک به اسلحه خانه تبدیل گردید و یک اتاق نسبتا بزرگ نیز آشپزخانه شد . یک اتاق کناری به روابط عمومی و تبلیغات و آموزش تعلق گرفت. در سالن بزرگ نیز دوازده تخت خواب های فلزی دو طبقه برای استراحت بر پا گردید . این تخت ها نسبتا مستعمل و بلا استفاده و مربوط به دانشسرای مقدماتی سابق نراق (مستقر در دبیرستان معصومی) بود . اولین فردی که هفته اول در حالت خواب از طبقه دوم تخت به زمین افتاد مظاهر پیشه ور بود که از ناحیه دندان آسیب دید . زیر زمینی نیز از سطح زمین به وسیله نرده بان به پائین راه داشت که اغلب به صورت انباری استفاده می شد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrasrzdhdghcgcg.jpg             http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2872.jpg

برای هر کدام از بسیجی ها یک پست و جایگاه در نظر گرفته شد . به تعدادی که مسئولیت آنها تهیه شده اشاره می شود :

عباس باقری فرزند حسینعلی  مسئول ستاد مقاومت

عباس رمضانی فرزند حسن   جانشین ستاد مقاومت

محمدرضا رمضانی فرزند غلامعلی مسئول امور مالی

سید غلامرضا باشی فرزند سید علی مسئول تبلیغات

ابوالفضل بیابانگرد فرزند حسینعلی مسئول تسلیحات

عبدالله محمودی فرزند علی مسئول تربیت بدنی

محمدرضا بخشی فرزند عباس مسئول موتوری

مظاهر پیشه ور فرزند حسین مسئول تدارکات

قدرت الله کمره ای فرزند رمضان مسئول اطلاعات

مهدی جعفری فرزند علی مسئول عملیات

غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی مسئول مخابرات

حسین حیدری فرزند محمد علی مسئول پشتیبانی

قاسم جعفری فرزند ابراهیم مسئول طرح و برنامه

مظاهر لطفی فرزند محمد مسئول پذیرش

و یک نفر نیز مسئول بهداشت

 اولین فردی که با اسلحه ام یک خالی از فشنگ مقابل درب ورودی ساختمان بسیج به نگهبانی ایستاد مهدی جعفری بود .ابتدا یک نگهبان روی پشت بام و یک نگهبان جلوی درب ورودی بسیج پست می دادند. برای رفتن به بام از پشت ساختمان نردبان آهنی بلند کار گذاشته شده بود . از زمان تاسیس بسیج  و همزمان با جنگ تا چندین سال یک نگهبان به صورت نوبه ای جلوی بسیج  به طور مسلح حضور داشت و بعضا پاسخگوی مراجعین بود .  سمت راست در قسمت غرب ، قبرستان متروکه ای بود که از ناحیه شهرداری در سال 1377 به پارک تبدیل شد و نام آن بوستان بسیج گذاشته شد . سمت چپ در قسمت شرق نیز زمین خالی بود که در سال 1374 سالن چند منظوره ورزشی به نام شهید رجایی احداث گردید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fguggifguigu.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtfyuxc.jpg

                                                                  سالن ورزشی شهید رجایی                                          بوستان بسیج

تنها همسایه شمالی بسیج ، منزل و باغ آقای علیرضا  یوسفی فرزند شکرالله بود . اوایل دیوار حایلی وجود نداشت که به مرور از ناحیه طرفین دیوار کشی صورت گرفت . آقای یوسفی نیز در تاریخ  3/7/1385 به رحمت خدا پیوست و در شهر اصفهان به خاک سپرده شد .

حوض  زیبایی در محوطه وجود داشت که به صورت اس انگلیسی  طراحی گردیده  بود .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtstdt.jpg

بهار 1362 نیز این حوض با سبک آبی لاجوردی توسط بسیجی تقی باقری رنگ آمیزی شد و صفای خاصی به محوطه داد. همچنین درختکاری و سبزی جات و گل نیز کاشته شد و یکی دو سال بعد قسمت اعظم باغبانی و فضای سبز توسط بسیجیان از جمله حاج محمود رزاقی ، حاج سید حسن حسینی نژاد ، حاج قنبرعلی عابدی، حاج سید رضا بابایی، حاج اسدالله کمالی و... درخشش بیشتری به محوطه داد . یادآوری می گردد این مکان که قسمت اعظم آن را قبرستان متروکه ای احاطه کرده بود سال ها بسته بود و کسی در آن تردد نداشت

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xccncv.jpg

اولین پرچمی که بر گنبد مبارک شاه سلیمان نصب گردید در سال 1361 توسط یک بسیجی به نام محمد  با سختی از داخل گنبد انجام گرفت .اولین تابلوی آهنی که نام علامه فاضل نراقی درآن نقش بست به همت چند بسیجی در ابتدای ورودی شهر در سال 1361 نصب گردید که روی آن نوشته شده بود : به شهر ملا احمد و ملا مهدی نراقی خوش آمدید .

اولین طاق نصرت شهر با استفاده از پوکه های مهمات جنگی مقابل بسیج و شهرداری به همت چند بسیجی و هنرنمایی آهنگر بسیجی ‌‌محمود ایزدی فرزند حسین در سال 1362 ساخته و نصب گردید . پاسدار جانباز هادی ایزدی فرزند عباس در ادامه بر روی طاق نصرت دو موشک رنگ آمیز شده که انتهای آن چراغ های رنگارنگ خاموش و روشن می شد نصب نمود . مرمی این موشک ها از جنس چوب توسط یک هنرمند لال اهل محلات درست شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gxghggggf.jpg

طرح آرم جلاله الله  مزین به پرچم مقدس جمهوری اسلامی در سال 1364 به همت بسیجیان از جمله سردار شهید قاسم جعفری بر روی اولین تپه ورودی شهر نراق که اکنون به تپه شهدا نام گذاری شده نصب گردید . سازنده این تابلوی بلند آهنی، ناصر خسروی فرزند غلامرضا (برادرشهید جهانگیرخسروی) می باشد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/aesyady.jpg

قبل از آن نیز در سال 1361 این تپه با همت بسیجی مجید قیومی فرزند سلطانعلی(برادر شهید مهدی قیومی) با سنگ مرمر مزین به آرم جمهوری اسلامی  شده بود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/jo-o.jpg

                                                                                                                

بسیجیان مرتب در حال فراگیری آموزش های مختلف عقیدتی وسیاسی و نظامی بودند. این آموزشها در مناطقی از شهر از جمله کتابخانه مقابل مسجد جامع (اکنون تخریب شده)  و در شهرستان محلات و از جمله صفی آباد صورت می گرفت.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gjjjhyjhhthg.jpg    http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sfgxfghxfg.jpg       http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ettusuy4.jpg

دو نفر به اسامی علی اصغر   هادی زاده فرزند محمد مشهور به حاج کویت و پاسدار سید محمد حسینی فرزند عباس از اهالی شهرستان محلات مربیان اولیه آموزش بسیجیان نراق طی سال های 1359 و 1360 بودند . مسئول بسیج محلات نیز سید حسن رضوانی فرزند سید مدیر بود که رابطه صمیمانه ای با نیروهای نراقی داشت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/euwsustrusdty.jpg

                                                                                                                                                   سید حسن رضوانی

حجت الاسلام سید محمد باقر  موسوی همدانی فرزند سید هادی اهل روستای آل کبود بخش گروس همدان در مسئولیت اولین امام جمعه شهر نراق نیز از حامیان بسیجیان بود . ایشان از تیر ماه 1359 تا بهمن ماه 1360 امام جمعه  و همچنین دبیر علوم دینی مدارس نراق بودند . آقای موسوی تاریخ 7/10/1379 در سن 75 سالگی در قم فوت نمود .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ftuxfyuj.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/guifcguigu.jpg

سید محمد باقر شریف موسوی همدانی

 حجت الاسلام هبت الله  نوروزی فرزند حسنعلی اهل همدان به عنوان دومین امام جمعه از مدافعین بسیج و دفاع مقدس بود و زحمات زیادی برای جمع آوری کمک های مردمی و ارسال به جبهه ها کشید و خودش چندین نوبت برای بازدید از مناطق عملیاتی و ملاقات با رزمندگان راهی جبهه گردید .آقای نوروزی از اسفند 1360 تا سال 1374 دومین امام جمعه شهر نراق بود . وی تاریخ 10/12/1382 در سن 72 سالگی زمانی که امام جمعه رامهرمز بوده فوت نموده و در شهر قم مدفون گردید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/tuidtuidgui.jpg

      هبت الله  نوروزی

حجت الاسلام علی اکبر  حیدری فرزند حسین سومین امام جمعه شهر نراق همگام با بسیجیان در جبهه های جنگ حضور داشت و یار و یاور آنان بود .آقای حیدری تاریخ 20/1/1374 لغایت 7/5/1390 امام جمعه نراق بودند و سپس به عنوان امام جمعه شازند اراک در استان مرکزی انتخاب گردیدند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/drtydty.jpg

    علی اکبر  حیدری

چهارمین امام جمعه نراق حجت الاسلام مهدی  ایمانی فرزند آشورعلی  اهل مشهد مقدس نیز خود بسیجی  و از مربیان حلقه صالحین می باشد . ایشان از تاریخ 18/6/1390 در مسئولیت امام جمعه وارد نراق شده اند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/56309847434902813068.jpg

        مهدی  ایمانی

چون همه می دانستند این جوانان هفده  هجده ساله بسیجی فقط علاقه دارند اسلام ناب محمدی را با فرامین امام خمینی (ره) اجرا و از ناموس و وطن و... دفاع کنند.ابتدا سمت راست درب بسیج یک سنگر با گونی خاک ساخته شد و بعد به سنگر آجری و سیمانی و خاطره انگیز تبدیل شد.این سنگر از ابتدای شکل گیری بسیج تا سال های بعد دارای نگهبان بود و به صورت شبانه روزی شیفت داده می شد.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dyzdrtysey.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gyidtydfyd.jpg

با ایجاد ایست و بازرسی جلوی بسیج دیگر کسی جرات نداشت محموله های قاچاق که آن زمان به نام احتکار بود را عبور دهند . و کنترل های دیگر که ضروری بود انجام می گرفت.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asrtasryzs.jpg  http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtstusrt.jpg   http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/untitled.jpg

بعدا برای پیش گیری از دزیدی احتمالی از بانک ملی به طور غیر محسوس به بسیج سیم کشی صورت گرفته بود و زنگی با صدای بلند در نزدیکی کنتور ساختمان تعبیه شده بود و در صورت هرگونه اتفاقی کلید از ناحیه کارمندان بانک به صدا در می آمد ولی این زنگ به جزء موارد آزمایشی هیچوقت به صدا در نیامد . در ابتدای شروع به کار بسیج  عضویت و جذب نیرو کمی به سختی انجام می گرفت و علاقمندانی برای حضور آمادگی داشتند . اولین نیروهایی که کمتر از سه چهار ماه در صف بسیجیان عضویت یافتند برادران اسدالله خسروی فرزند احمد غلامرضا قجری فرزند علی و... بودند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ktuiguiguk.jpg         http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/srtrtrtzrt.jpg

به جهت تناسب و ایجاد افکار مثبت ابتدا دو نفر از مسن ترها به اسامی سید عباس موسوی فرزند سید حبیب و علی محمد  صادقی فرزند اسماعیل به عضویت بسیج درآمدند . به مرور نیز  افراد دیگر جذب بسیج گردیدند .

 همزمان با گسترش بسیج ، حضور فعال زنان نیز در عرصه فعالیت و خصوصا سهمی در اداره دفاع مقدس باعث تشکیل " واحد بسیج خواهران " گردید و اولین مسئول آنها سرکار خانم جمیله قاسمی نراقی فرزند حسن به همراه سایر خواهران موفقیت های چشمگیری در عرصه های مختلف فرهنگی و سیاسی و... داشتند .حضور بسیج خواهران در کنار زنان قهرمان شهر نراق و فعالیت در راستای پشتیبانی از اعزام نیرو و جنگ و جهاد در سطح استان مرکزی نمونه است . شرکت فعال در مراسم های گوناگون از جمله تشیع پیکر مطهر شهدا ، ادعیه ها ، راهپیمایی های حمایت از جنگ و نظام از نمونه های تلاش آنان می باشد . زنان فداکار در اهدا’ طلا و جواهرات به جبهه های دفاع مقدس مقام اول را دارند . رسید های به جای مانده از مقطع جنگ آمار بالایی از اهدا’ النگو ؛ گوشواره ؛ انگشتر ؛ سینه ریز ؛ پلاک ، پول نقد و ... را نشان می دهد که از فروش آنها و کمک به جبهه زنان سهم به سزایی داشته اند . انتقال مرتب پتوهای گل آلود به وسیله کامیون به نراق و شستن دست جمعی در سرآسیاب آصیف آباد و عودت مجدد آن به خطوط نبرد از اقدام های افتخار آفرین زنان بوده است .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/1_8807041179_l600.jpg

جمع آوری مایحتاج رزمندگان ، ساخت جوزقند ، بافتن بلوز و کلاه ، درست کردن ماست کیسه ای و قره قوروت ، بافتن سالی یک تخته فرش 12 متری ، بسته بندی انواع آجیل های محلی ، ساخت انواع مربا و ترشیجات و ده ها فعالیت دیگر نشان از عزم راسخ زنان نراقی می دهد تا همپای مردان بتوانند نقش خودشان را در جهاد با جهانیان به منصه ظهور برسانند .پنج نفر از زنان فهیم شهر نراق به دلیل سهم بردن در اجر معنوی به طور داوطلبانه با چهار نفر از آزادگان و جانبازان دفاع مقدس ازدواج نموده و فشارهای سنگین خانه داری و پرستاری از معلولین جنگ را همزمان با شرایط دشوار زندگی را به جان و دل خریده و ثواب و اجر اخروی را نصیب خود کردند :

خانم جمیله قاسمی فرزند حسن ازدواج با آزاده جانباز 70 درصد محمدرضا بنی اسد فرزند فضل الله

خانم فاطمه حبیبی فرزند اکبر ازدواج با آزاده جانباز 70 درصد حسین اکبری فرزند اکبر

خانم عشرت قجری فرزند علی جعفرازدواج با جانباز 70 درصد عباسعلی ترقی فرزند یعقوبعلی

خانم توران آقاصادقی فرزند علی محمد ازدواج با جانباز 70 درصد رضا مهرانی فرزند علی اکبر(شهید شد)

خانم اکرم رضایی فرزند قنبر ازدواج با جانباز 50 درصد عزت الله سکارا فرزند صفدرعلی

امام جمعه شهر آیت الله  سید محمد باقر    شریف موسوی همدانی  پس از شکل گیری پایگاه ستاد مقاومت با بسیجیان همراهی  خوبی داشت و پشتیبانی های مورد نیاز بسیج و جبهه را انجام داد و دو پسرش سید محمد حسین و سید علی  شریف موسوی در زمینه های تبلیغاتی وفرهنگی با بسیج مستضعفین  همکاری  داشتند و بعدها در جبهه ها نیز حضور پیدا نمودند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdthdghxghxg.jpg

سید محمد حسین و سید علی شریف موسوی فرزندان سید محمد باقر

آقای موسوی برای توزیع بعضی از اقلام ضروری مردم مثل تیرآهن و...از بسیجیان نیز کمک می گرفت. که از جمله محمد رضا   رمضانی فرزند غلامعلی ( شهید )  در توزیع آنها مساعدت داشت .قبل از این نیز برادران در توزیع عادلانه اقلام ضروری مردم مثل رادیو ضیط ،تلویزیون،یخچال و... که ثبت نام آن در مسجد جامع انجام می گرفت فعالیت داشتند.با اذن آقای موسوی امام جمعه یک درصد سود حاصله از فروش آهن برای مصرف و هزینه بسیج نراق مورد استفاده قرار می گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/d7yufguigu.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/t7dtdti8tgif.jpg

 

همچنین از ناحیه ستاد جنگ زدگان میزانی مساعدت برای اداره امور بسیج نراق صورت می گرفت . این ستاد با پشتیبانی بی دریغ حجت الاسلام سید محمدباقر   شریف موسوی به مسئولیت افتخاری حسینعلی محمودی فرزند علی راه اندازی و سرویس لازم برای چهار صد نفر از مهاجرین جنگ انجام می گرفت .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdfzxf.jpg      http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zdfzxfg.jpg     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxfhzfh.jpg

 

متعاقب اینکه همه صنوف و ادارات در امر یاری بسیجیان فعالیت می کردند 38 نفر از رانندگان زحمتکش شهر نراق نیز به میزان مشارکشان در دفاع مقدس نقش داشتند .در صورت علاقمندی و استقبال عمومی مطالب نانوشته و دست اول در خصوص بسیج نراق ادامه خواهد یافت .

وبلاگ سلحشوران شهر نراق این روز با برکت را گرامی داشته و به کلیه بسیجیان نراق تبریک و تهنیت می گوید .

 

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyudvhdvh.jpg

 

 

۰ نظر ۰۹ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۲
سلحشوران شهر نراق

در جبهه ها مسئولیت های مختلف داشته ام . در عملیات رمضان در تیر و مرداد ماه 1361 مدتی در "معراج" یا به نقلی " ستاد تخلیه شهدا " فعالیت داشتم . شبانه به منطقه عملیاتی در پاسگاه زید می رفتیم و شهدا و مجروحین را به عقب جبهه انتقال می دادیم .برای همه جوانان شهید وطن ناراحت بودم ولی شهادت دو رزمنده جوان از شهر نراق بیشتر از پیش قلبم را آزرد .آنها به مثابه فرزندان من بودند .

شهیدان محمدرضا بخشی و عباس رمضانی دو نفر از مومنانی بودند که به شهادت رسیدند و من به کمک دوستانم جنازه مطهر آنها را بسته بندی و در تابوت گذاشته و به زادگاهشان نراق انتقال دادیم . هنوز چهره نازنین این دو نفر در نظرم مجسم می شود و خاطره تلخ آن روزگار روحم را نا آرام می کند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfidgkkgkc.jpg        http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyuxhjvh.jpg

                                                                           شهید محمدرضا بخشی                                      شهید عباس رمضانی                                 

 

یادآوری می گردد محمدرضا بخشی فرزند عباس متولد 1341 تاریخ 24/4/1361 و عباس رمضانی فرزند حسن متولد 1341 تاریخ 7/5/1361 طی عملیات رمضان در جبهه پاسگاه زید به شهادت رسیدند.  روح این دو شهید بزرگوار و بقیه شهدا شاد و از سفره نعمت الهی برخوردار باشند انشا’الله .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fgjxcgjxcv.jpg

قنبر عابدی فرزند کمال اهل شهر نراق 15/02/1390

۰ نظر ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق


در بهمن ماه 1364 در عملیات پیروز والفجر هشت و فتح شبه جزیره فاو عراق با یکی از رزمندگان شهر نراق به نام مرتضی قجری فرزند رمضان همسنگر بودیم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/zxgxfgzxf3.jpg

                                                                                                                                                          مرتضی قجری

حجم آتش نیروهای عراق روی مواضع ایرانی ها زیاد بود . در لابلای انفجارها و صدای رعد آسای توپ و خمپاره ها ، گلوله خمپاره شصت بر بام سنگر ما فرود آمد و یکی از گونی های سنگر  روی مرتضی که در حال استراحت بود افتاد . مرتضی به تصور اینکه موج انفجار من را به روی او انداخته با لهجه خودمانی گفت "  چه خبرته  " به ایشان گفتم داداش من نبودم ، نصف گونی رویت افتاده .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sduxfjx2.jpg

از سنگر بیرون آمدم و ملاحظه کردم گلوله خمپاره به  روی سنگر فرو رفته و انتهایش که شبیه پره بود بیرون مانده است . بدون هیچ احتیاطی انتهای آن را گرفته و از خاک گونی بیرون کشیدم و خیلی خونسرد به سمت آب پرتاب کردم و در این لحظه انفجار مهیبی را  شنیدم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/aeydthxcgjvghj1.jpg

علی محمد اسماعیلی فرزند عباس اهل شهر نراق 16/02/1390


۰ نظر ۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۷
سلحشوران شهر نراق

تاریخ 5/5/1367 با اینکه پایان جنگ اعلام شده بود ، تجاوزات ارتش عراق و جهان بر علیه ایران اسلامی تمامی نداشت ، لیکن سلحشوران شهر نراق از نفس نیافتاده و همچنان مقاوم و پر شور در دفاع مقدس حضور داشتند . آخرین حربه عراق استفاده از مزدوران و اجیر شدگان سازمان منافقین بود که خدا خواست در کمینگاه چهار زبر کرمانشاه شکست مفتضحانه خویش را به جهانیان نشان دهند .

اسامی رزمندگانی که در عملیات مرصاد و پدافندی آن حضور داشتند عبارتند از :

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/kfkdf.jpg

1-  مرحوم حجت الاسلام سید ابوالفضل بابایی فرزند سید رضا

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdtst.jpg

2-  سید مرتضی بابایی فرزند سید رضا

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/adhsadgh.jpg

3-  داود مظفری فرزند علی محمد

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dfxfhcgh.jpg

4-  حجت الاسلام علی اکبر حیدری فرزند حسین

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dyhzdfy.jpg

5- تقی آعلی فرزند اسماعیل

   http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/xvhjxfgch.jpg 

6-  غلامرضا حسینی فرزند شعبانعلی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/yytrr.jpg

7-  غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sfgzxfgxfgxf.jpg

8-  رضا قاسمی نراقی فرزند حسن مشهور به حمید

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dtyzdfh.jpg

9-  مرحوم جانباز محمود رزاقی فرزند صفرعلی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/dghjcgh.jpg

10-  شعبانعلی حسینی فرزند رضا

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ft7iftgu.jpg

11-  سید احمد باشی(موسویان) فرزند سید کاظم

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sr6tsrt.jpg

12-  غلامحسین ایزدی فرزند حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image2463.jpg

13-  احمد مرادی فرزند علی محمد

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cggvhkgvhk.jpg

14-  محمد رضا عابدینی فرزند علی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fuyfuio.jpg

15-  اکبر عظیمی فرزند حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sdzd.jpg

16-  ابوالفضل عابدی فرزند قنبر

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/srsrtgg.jpg

17-  داود محمودی فرزند حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/srsg.jpg

18-  عباس حیدری فرزند حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/lnklvghjc.jpg

19-  ابوالقاسم احمدی فرزند علی

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/1104.jpg

20-  علی محمد پیشه ور فرزند حسین

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sertase.jpg

21- غلامحسین رزاقی فرزند حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/ft7idftuidtu.jpg

22-  علی قجری فرزند فرج الله

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyigyuig.jpg

23-  علی اکبر کمره ای فرزند باقر

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/image4537.jpg

24-  پاسدار وظیفه فردین رحیمی فرزند ماشاءالله

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fgyudfhufh.jpg

25-  پاسدار وظیفه سید حسین حسینی فرزند سید حسن

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/hghcdh.jpg

26-  پاسدار وظیفه حسن کاظمی فرزند سلطانعلی

 

عملیات مرصاد در تاریخ 5/5/1367 نبردی بود که میان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و هوانیروز ارتش جمهوری اسلامی ایران با سازمان مجاهدین خلق موسوم به منافقین در اواخر جنگ ایران و عراق صورت گرفت. پس از سه روز درگیری که با حمایت رژیم عراق انجام شد در نهایت رزمندگان اسلام پیروز شدند و از سوی دیگر عملیات فروغ جاویدان که توسط سازمان مجاهدین خلق (منافقین) طرح ریزی و اجرا شده بود عملاً با شکست روبرو شد و تعداد زیادی از نیروهای دشمن در نبرد کشته شدند.

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/40202291272031253194194160196113299322852.jpg                http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/195117201786218207693129117674153155125.jpg

در آن تاریخ نیروهای نظامی منافقین پس از عبور از شهرهای کرند غرب و گیلانغرب از تنگه پاتاق تا منطقه چهارزبر در ۳۴ کیلومتری کرمانشاه را با سرعت طی کردند. علت سرعت بالای حرکت ستونهای نظامی منافقین عدم حضور قوای نظامی در غرب کشور بود. به دلیل هجوم سنگین ارتش عراق به جبهه جنوب(استان خوزستان)بخش عمده ای از توان نظامی ایران در جبهه های جنوب غربی مشغول دفع تهاجم عراق بودند . نیروهای اسلام در جایی که نیروهایشان برتری نسبی داشت به کمین نشستند و در منطقه چهار زبر، با احداث تعدادی خاکریز و یک خط دفاعی مستحکم در انتظار منافقین بودند.

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/bbd81235df.jpg           http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/13118401615_870511_l600.jpg

 

واژه عربی «مرصاد» به معنی کمین است و بخاطر کمین برنامه ریزی شده ای که نیروهای نظامی انجام داده بودند اینگونه نام گرفت.  

از رزمندگان هشت سال دفاع مقدس شهر نراق که در عملیات مرصاد یا پدافندی آن شرکت داشته اند درخواست می شود اسامی خود را اعلام تا در لیست اضافه گردد .

 

۲ نظر ۰۴ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۳۸
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook