سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

۳۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

شماره 2/8854
12/9/1342 تاریخ :

وزارت فرهنگ
اداره فرهنگ شهرستان محلات

http://www.8pic.ir/images/75665030767658503140.jpg

مرحوم مرتضی جعفری فرزند عباس

آقای مرتضی جعفری آموزگار دبستان های نراق

بموجب این ابلاغ و بنا به پیشنهاد شماره 1388 – 27/8/1342 فرهنگ نراق بِسمت سرپرست و مربی پیش آهنگی دبستان های نراق منصوب می شوید .

لازم است با کمال علاقه و دلگرمی نسبت به انجام امور پیش آهنگی فرهنگ نراق اقدام نموده و گزارش فعالیت های خود را مرتبا وسیله فرهنگ نراق ارسال نمائید .


رئیس اداره فرهنگ شهرستان محلات – عنایت الله تنوتاس

رونوشت : جهت اطلاع به فرهنگ نراق


=-=

1545
17/9/1342

رونوشت جهت اطلاع به آموزشگاه امینیان نراق ارسال می گردد .

نماینده فرهنگ شهر نراق علی اکبر غفاری(فرزند آقا میرزا حسین)

۰ نظر ۱۳ دی ۹۴ ، ۲۰:۵۳
سلحشوران شهر نراق

شماره : 1470
تاریخ :6/8/1327

اداره فرهنگ شهرستان محلات

معلم بازنشسته علی  اکبری نراقی

احتراما معروض می دارد برای تاسیس دبستان نو بنیاد خاوه اردهال که آقای علی اکبری نراقی (فرزند حبیب الله) را به نام آموزگاری اعزام فرموده اند در تاریخ روز چهارشنبه 5 آبان 1327 از ساعت 8 صبح شخصا در معیّت نامبرده به طرف خاوه رهسپار و ساعت 5/11 به خاوه وارد و در منزل دهدار عدّه ای از معتمدین و متمکنین خاوه را احضار و با تشویق لازم خانه ای که از هر جهت موافق با موازین بهداشتی و مشتمل به 3 باب اطاق با سایر مستغلات و متعلقات تعهد نمودند فعلا برای مدّت 3 سال به رایگان در اختیار اداره فرهنگ گذارند .

اینک دو برگ تعهدنامه عادّی بضمیمه تقدیم و تقاضا دارد مقرر فرمایند اثاثیه آموزشی جهت دبستان خاوه و وسایل ممکنه را زودتر بفرستند تا دستورالعمل آن به خاوه با هزینه خود اهالی داده شود .

نماینده فرهنگ شهر نراق – شریف بیان الحق قهفرخی


۲ نظر ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۱:۱۴
سلحشوران شهر نراق

برای لوله کشی آب آشامیدنی و احداث خیابان جدید شهر نراق از سازمان برنامه تقاضای وام شده است و در صورتیکه موافقت شود کار لوله کشی و احداث خیابان عملی خواهد شد .

در غیر اینصورت چون بودجه شهرداری ضعیف است به وقت دیگری موکول می گردد .


شماره : 37
تاریخ 8/4/1350
خبرنگار اطلاعات در شهر نراق سید مصطفی غفاری

۱ نظر ۱۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۴۸
سلحشوران شهر نراق

ذکر پاره ای از خصایل شهید مصطفی طالبی که ناشی از ارتباط دوستی و همکلاسی و هم خدمتی بودن دوران سربازی با اینجانب است را صرفا بر حسب تکلیفی که مدیر سلحشوران بر عهده ام قرار داد یاد آوری میکنم .

شهید مصطفی طالبی

- شهید مصطفی به واقع بعنوان چشمه سار خصایل نیکوی انسانی و سجایای اخلاقی در دوره خود بی نظیر بود. وی را مظهر نرمخویی ،دلسوزی و گذشت و ایثار و دارای خلق و خوی شایسته می شناسند .

تواضع و فروتنی و حلم و بردباری وی در برابر ناملایمات زندگی زبانزد عام و خاص بود . در کار و تلاش و درس خواندن دارای اراده و پشتکار قوی و حیا و عفت او از ویژگیهای منحصر بفرد او می باشد . مصطفی در همه جا و با همه افراد چهره خندان و بشاش و رویی گشاده داشت.

در بین دوستان و همکلاسی ها همیشه امین و مورد وثوق معرفی می گردید . گفتار و منش و خلق او پاک و طاهر وفضل او ظاهر می کرد .

سجایای اخلاقی و اوصاف نیکوی این بزرگوار در خانه و مدرسه و کوچه و خیابان و جبهه و پادگان بر هیچ کس پوشیده و مستور نیست .

پیکر مطهر شهید مصطفی طالبی

نامبرده همواره اعتقاد داشت مرگ در صورتی که آگاهانه انتخاب شود خود زندگی است و چنین مرگی را آغاز حیات می دانست ، مانند خود او که شهادت را برگزید. پس او براستی زنده است و زندگی و حیات جاودانه دارد .


روحش شاد و راهش مستدام باد


آقای علی محمد میرشکاری فرزند علی اهل شهر نراق 27/10/1393


توضیحات سلحشوران شهر نراق

مصطفی طالبی فرزند حسین سال 1341 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد گردید . پدرش مرحوم حسین طالبی(1289 - فوت 5/6/1349) فرزند علی عسگر و مادرش مرحومه منور اصفهانی(1305 - 29/9/1364) فرزند عباس نام داشتند .

    

مرحوم حسین طالبی                                               مرحومه منور اصفهانی

مصطفی در مقطع دوران سربازی در ارتش جمهوری اسلامی ایران تاریخ 16 فروردین 1361 طی عملیات والفجر یک در جبهه زبیدات عراق بال در بال فرشتگان گشود و در گلزار شهدای شهر نراق منزل اختیار کرد .

تشییع پیکر مطهر شهید مصطفی طالبی


۶ نظر ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۹:۱۴
سلحشوران شهر نراق

وضع بهداری نراق چه موقعی خوب خواهد شد ؟


نراق که دارای موسسات دولتی و ملی زیادی است و تقریبا بخش است فاقد ساختمان بهداری و دکتر و دارو می باشد .

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/ae/Red_Lion_and_Sun_Society_of_Iran.gif

حال که پزشک بهداری در مرخصی بسر می برد افراد مریض باید به مراکز درمانی شهرستان های دیگر مراجعه کنند یا در انتظار بمانند تا دکتر درمانگاه مشهد اردهال هفته ای دو روز به آنها سری بزند .  اهالی از مسئولین تقاضای رسیدگی دارند .

شماره : 36
تاریخ 8/4/1350
خبرنگار اطلاعات در شهر نراق سید مصطفی غفاری

۱ نظر ۱۱ دی ۹۴ ، ۱۶:۱۹
سلحشوران شهر نراق


14 ماه 2 سنه 1335 قمری ( 14 صفر 1335 یعنی102 سال قبل) برابر 19 آذر 1295 شمسی

مخفی نماند بموجب دستخط مبارک بندگان حضرت اجل * آقای سهام نظام * حُکمران محلات و سایرالبلوک* و مضافات * دام اقباله بما مودّت الحاصله آقای آقاحسینخان * صادر و فرستاده بودند معلوم شد که آقای منصورخان * امین مالیه محض بقای خود ؛ خود در اداره مالیه * و پایمال نمودن حقوق و تظلمات اهالی و خوردن مال دیوان(خزانه) و اهالی دیگر چاره ای ندیده جز اینکه قلم کذب برداشته و بر صفحه افترا آنچه مکنون(پنهان) خاطرش باشد بنویسد و بر رعیت فقیر افترا بسته و نسبت اجتماع و ممانعت از ورودش را داده و اظهار کرده که رعیت مالیات غیر مستقیم نمی دهد و قس علی ذالک * .

و حکومت جلیله * با وجودیکه در نراق نماینده ... گذاشته و به یقین مبین می دانسته این اظهارات خلاف صرف و کذب محض است ؛ باز هم محض تحقیق و رضایت اداره مالیه مامور فرستاده و در محل تحقیق فرموده که آنچه را آقای منصورخان اظهار کرده کذب محض بوده و مقصودش فساد و انقلاب و آشوب و بی نظمی محل است که به این واسطه باز هم مال دولت و ملّت و رعیت را حیف و میل نماید و تظلمات اهالی را پایمال نماید .

با همه این افتراهای وارده باز هم محض اینکه اداره مالیه محلات(شهرستان محلات) ملتفت شود که مقصود آقا منصورخان چیست ؛ بر حسب حکم مبارک حکومت جلیله که با مامور فریفته است و امرو مقرر داشته که التزام حتما سپرده شود و حال آنکه ابدا قانون تجویز نکرده و نمی کند که اهالی ولایتی محکوم به حکم مبتلا و میل و خودش و کذب و افترا و خیانت و اجحاف و تعدّی یکنفر امین مالیه شوند که خیانتش به دولت و ملّت اظهر من الشمس است .

بموجب این نوشته اهالی(شهر نراق) ملزم هستند تا جائیکه قانون حکم می کند اجتماع و تظلم و فریاد از منصورخان بنمایند و کما فی السابق اوامر مطاعه و قوانین دولت را به جان و دل منقاد(فرمانبردار) و مطیع ؛ چنانچه تا حال بوده و هستند من بعد هم باشند . مشروط بر اینکه آقای منصورخان و چند نفر مغرض مفسد که سالی مبالغی مال دولت و ملّت را می خورند و حیف و میل می نمایند دست از تعدیّات و اجحاف و هتاکی و فحاشی و آنچه خلاف قانون است بردارند و اهالی(نراق) را دچار صدمات ننمایند .

و دیگر افترا به رعیّت نزنند و التزام بسپارند که بر خلاف سابق راپورت کذب ندهند و بدون جهت مثل همین روزها دسته بندی و تفنگ چی جمع ننمایند و ولایت را آشوب نکنند و با تفنگ چی دلیجانی و اجتماع داده نشود و آشوب و انقلاب نکنند و از دیوار خانه مردم سالم بالا نرود و بدون مراجعه به حکومت بی جهت و تقصیر مردم را کتک و چوبکاری ننماید .

آنچه خلاف قانون است عمل ننماید . در این سال گرانی و سِن خوارگی(آفت محصول مثل گندم) و غارت توده مردم را آسوده بگذارد .


توضیحات سلحشوران شهر نراق


نامه از طرف فضل الله نراقی فرزند محمد جواد ملقب به معاون التجار نراقی به سال 1335 قمری در بیش از یک قرن پیش تهیه گردیده

* حضرت اجل : لقب مخصوص وزیران

* آقای سهام نظام : حاکم وقت شهر محلات و سایر البلوک و بلاد تابعه در زمان رضا شاه

* در اسناد بسیار قدیمی و کهن نامی از محلات آورده نشده است، ولی از نامهایی مانند انابار و سایرالبلوک سخن به میان آمده که منظور همین منطقه یا شهر محلات است .محلات را از آن جهت سایرالبلوک گفته اند که برحسب نقشه آن زمان از بلوکات قم و کاشان نبوده است . فتحعلی شاه محلات و سایرالبلوکات را در عوض مواجب دختر خود که همسر آقاخان محلاتی بود به ایشان واگذار کرده بود. در زمان حکومت رضا شاه در سال1316 هجری شمسی در تقسیمات جدید ایران تغییرات صورت گرفت و ناحیه قم که محلات نیز یکی از بخشهای آن بود به شهرستان جداگانه تبدیل شد.

* اداره مالیه : پول و وجه نقد و دولت و ثروت

* مضافات : بلاد و نواحی که به شهری وابسته باشند

* حسین خان : حسینخان یوسفی فرزند محمد یوسف خان یکی از خوانین مورد احترام مردم نراق

* منصورخان : یکی از مامورین اداره مالیه شهر محلات

* دام اقباله : پیوسته باد دولت و طالع و نیکبختی او

* قس علی هذا : بر همین منوال قیاس کن

* حکومت جلیله : فرمانروایی کردن

* راپورت : ارسال گزارش کتبی یا شفاهی

استفاده از تصاویر سند و متن بازخوانی شده صرفا با ذکر نام سلحشوران شهر نراق بلامانع می باشد .

از آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی سند کمال تشکر را داریم .


۲ نظر ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۵۹
سلحشوران شهر نراق

هیئت امور تربیتی دبیرستان امینیان شهر نراق به دنبال اقدامات خود و فعالیت های آن نسبت به تشکیل 12 کلوپ هنری ؛ اخلاقی ؛ اجتماعی ؛ ادبی و غیره اقدام نمود .

این کلوپ ها با همکاری کلیّه دبیران و دانش آموزان این دبیرستان بکار ادامه داده و مشغول کار شدند .

شماره 186
تاریخ 11/9/1348
خبرنگار اطلاعات در شهر نراق سید مصطفی غفاری

۰ نظر ۰۹ دی ۹۴ ، ۲۲:۳۷
سلحشوران شهر نراق
به روستای مهدی آباد اردهال زادگاه شاعر مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری خوش آمدید



کُرَجار (کُره جار- کُلَجار – کُلَه جار - گلجار) دهی است که قبلا جزء دهستان مشهد اردهال در شهرستان کاشان بود و لیکن پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در بهمن سال 1357 به نام مهدی آباد تغییر نام یافت و از توابع شهرستان دلیجان در استان مرکزی محسوب گردید .
روستای مهدی آباد در 15 کیلومتری شهر نراق و در واقع مرز بین استان های مرکزی و اصفهان تلقی می گردد و تا دلیجان 35 کیلومتر و تا کاشان 40 کیلومتر فاصله دارد .

مهدی آباد با مضجع مبارک حضرت سلطانعلی ابن محمد باقر علیه السلام فرزند بلافصل امام پنجم شیعیان جهان ۵ کیلومتر فاصله دارد .



جمعیت روستای مهدی آباد بر اساس سرشماری سال 1385 مرکز آمار ایران 134 نفر(68 خانوار) است ولی اغلب اهالی به دلیل عدم امکانات کافی پس از ترک دیار خود در شهرهای تهران ؛ کاشان ؛ شهرری ؛ دلیجان سکونت یافته اند و در ایّام خاص مثل عید نوروز و محرم در روستا دور هم اجتماع می کنند .



بقعه متبرک حضرت شاهزاده فضل از منتسبین امام موسی بن جعفر علیه السلام در این روستا از زمان های قدیم زیارتگاه عاشقان اهل بیت بوده است .

24 نفر از جوانان متعهد مهدی آباد اردهال طی دفاع مقدس از سال 1359 الی 1367 به شهادت رسیدند که مقبره نه نفر آنان در کنار زیارتگاه شاهزاده فضل(ع) قرار دارد و مورد احترام همه اهالی خداجو می باشند .



چند مشاهیر در این خطه وجود دارد که از زمره آنان مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری از شاعران سده دهم هجری می باشد . چون در عهد ایشان قصبه کُرَجار در زمان های متفاوت از ولایت شهرهای قم و کاشان بوده به این جهت از روی اشتباه گاهی به قمی یا کاشانی معرفی گردیده است . ولی اصالت و زادگاه این شاعر ذی نفوذ شعر و ادب قصبه کُرجار (کُلجار- گُلجار)می باشد و مردم این خطه(مهدی آباد) به وجود این سخنور تاریخ افتخار می کنند .



پدر و مادرغضنفر بدون شک در روستای کُرجار یا همین مهدی آباد فعلی در 50 کیلومتری کاشان سکونت و به کشاورزی و دامپروری مشغول بودند . غضنفر در قریه کُرَجار رشد و نمو یافت و سپس به هنگام جوانی به کاشان و قم هجرت نمود ولی مرتب به زادگاه خویش مسافرت و به خانواده و منطقه اردهال تعلق خاطر وافر داشت .
شیره انگور این منطقه در گذشته حلاوت ویژه ای در کام مردم شهرهای مجاور از جمله نراق ؛ دلیجان ؛ محلات ؛ کاشان و قم داشت .

مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری حدود سال 937 هجری قمری(500 سال قبل) در روستای کُرَجار(مهدی آباد) متولد و پس از 66 سال عمر شریفش به سال 1003 هجری قمری (434 سال قبل) رحلت نمود .

دیوانی به نام دیوان غضنفر قمی از مولانا غضنفر کُرَجاری در موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی وجود دارد .



غضنفر کُرَجاری در دورانی زندگی می‌کرد که سه دولت مقتدردر قسمتی از گیتی فرمانروایی می‌کردند: گورکانیان در هند، شاه سلیمان قانونی در عثمانی(900 هجری قمری– 974 هجری قمری) و شاه تهماسب صفوی در ایران؛ که از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بر اوضاع زمان خود تأثیرگذار بودند.

دوران زندگی این سخنور ادیب و این شاعر بزرگ ایران، همزمان با پادشاهی شاه تهماسب(طهماسب) صفوی ؛ شاه اسماعیل دوم صفوی(943 هجری قمری – 984 هجری قمری) و شاه محمد خدابنده‌ صفوی(939 هجری قمری – 1003 هجری قمری) فرزند بزرگ شاه تهماسب بود .


در بررسی عمومی در خصوص شاعر نامی ایران مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری نوشته شده :

" وی از قریه گُلجار ؛ میان قم و کاشان است و لذا به غضنفر گلجاری نیز معروف است . او با وحشی بافقی و شاعران نام بردار کاشان چون محتشم و موحد الدین فهمی معاصر بود و با ایشان مشاعره و معارضه و مناظره داشت . مهاجاتی(عیب همدیگر را گفتن) از او با برخی از شاعران زمان خود باقی مانده است . او در پایان عمر به تدریس و تعلیم اشتغال داشت .

در کتاب تذکره مجمع الخواص صفحات 206 و 207 در مورد مولانا شجاع الدین غضنفر کُلَجاری چنین آمده است:

"مولانا عضنفر کله جاری، کله جار قصبه ایست در نزدیکی کاشان و مولانا از آن قصبه است. شخصی است بسیار دردمند و شهرتش از شعرش بیشتر است."
باز به کوچه هوس طفل مذاق مدعی
بی ادبانه میرود سیلی روزگار کو؟

علامه ؛ دانشمند شیعه ؛ شاعر ؛ مجتهد ملا احمد نراقی (1185 هجری – 1245 هجری) فرزند ملا محمد مهدی متخلص به صفایی در صفحات 444 و 445 کتاب خزائن خود بیش از 200 سال پیش در خصوص تایید شخصیت برازنده و علمی مولانا شجاع الدین غضنفر کرجاری ابیاتی از این شاعر را مرقوم فرموده :


در وقت دعای من و هنگام فسونم
تاثیر ز افسوس و اجابت ز دعا رفت
نه حُسن ز گل بینم و نه عشق ز بلبل
از گلشن ایّام مگر وقت نوا رفت

وله(غمگینی – به سود – میان پرده)

سیر نجوم و گردش دوران دون بَس است
این طرح کهنه گشت مکرر کنون بس است

https://www.ghaemiyeh.com/media/com_mtree/images/listings/m/11422.jpg

وله(غمگینی – به سود – میان پرده)

می فریبی دیگر ای شعبده پرداز مرا
می دهی وعده دل در طمع انداز مرا
نیست امید وصال تو بدینگونه که هست
دل بی رحم تو را طالع ناساز مرا
چون منم مرغ گرفتار تو هر جا که روم
رشته شوق بسوی تو کشد باز مرا

وله(غمگینی – به سود – میان پرده)

تا بوالهوس نگردد گرد محبت او
بد مهر ساز یا رب آن تَرک ماهرو را

وله(غمگینی – به سود – میان پرده)

غضنفر کرجاری مگر رعیت عشقی
که تَرک غمزه برات ستم بنام تو دارد

وله(غمگینی – به سود – میان پرده)

باز بکوچه هوس طفل مذاق مدعی
بی ادبانه می رود سیلی روزگار کو
باز رقیب را به هم این همه الفت از چه شد
شرم رقیب بر طرف تندی خوی یار کو


تذکره نویسان از جمله امین احمد رازی نیز در تذکره ی هفت اقلیم غضنفر کله جاری را چنین معرفی نموده :

"غضنفر کره جاری در سلک سالکان سخن گزاری انتظام دارد. کنام معارضه را غضنفریست مرد افکن و مضمار مشاعره را دلیری قادر سخن و او را با اکثری از شعرا مناظرات دست داده..." (تذکره شعرای قم، ص۲۴۶)
سه کتاب به نامهای مثنوی موسوم به (پیر و جوان) که قریب به چهارهزار بیت بوده و کتاب (دیوان غزل) و کتابی به نام (پیش آمد احوال از همه قسم سخن) مربوط به غضنفر کُرَجاری است .



مولانا شجاع الدین غضنفر در زمان حیات خود با شاعران و مشاهیر زیر هم عصر بود و با آنان مباحثه داشت :

کمال الدین علی محتشم کاشانی فرزند خواجه میر احمد نراقی (905 قمری – 996 قمری )
کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی ( 939 قمری – 991 قمری)
موحد الدین فهمی ( 0 – 1012 قمری )
مولانا شجاع کاشانی ملقب به کور(0 – 987 قمری)
مولانا هیبت الله(کمال الدین حاتم) کاشانی

فرق است بین مولانا غضنفر کُرَجاری و مولانا غضنفر فرزند فهمی

مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری در زمان حیاتش با پدر و پسری به نام فهمی و غضنفر معاصر بود که به دلیل تشابه اسمی بعضی محققین این دو غضنفر که هر دو متعلق به منطقه کاشان هستند را اشتباه قلمداد می نمایند .
مولانا غضنفر فرزند موحدین فهمی خوش نویس بوده و آثار " یاقوت مستعصمی " را تقلید می کرده و کسی نمی‌توانست تشخیص دهد که کدام خط غضنفر است و کدام خط یاقوت . غضنفر در جوانی و اوایل تابستان سال 993 هجری قمری در اثر مبتلا به بیماری لاعلاج فوت می کند . پدرش موحدین فهمی نیز 19 سال بعد از فوت جوانش در سال 1012 هجری قمری به رحمت خدا می پیوندد .

کمال الدین علی محتشم کاشانی فرزند خواجه میر احمد نراقی (905 قمری – 996 قمری ) در ارتباط با غضنفر فرزند فهمی و سال مرگش 993 قمری چنین قطعه ای سروده است :

غضنفر گل گلشن قابلیت/ که حرمان او موجب صد الم شد
سیه ابری از رفتن او برآمد/ که روی زمین غرق سیلاب غم شد
سخن مختصر، آن گل کم توقف/ چو نزهت ده بوستان عدم شد
به لوح بیان بهر تاریخ فوتش/ «گل گلشن قابلیت» رقم شد
*
در کتاب خلاصه الاشعار و زبده الافکار صفحات 613 الی 617 در خصوص غضنفر فرزند فهمی اشعاری نگارش شده که ظاهرا از قول پدرش سروده شده و به جهت متمایز نمودن از غضنفر کرجاری چند بیت از سروده هایی که فقط نام غضنفر عنوان شده استخراج گردیده است :

آن کس که ریخت خون غضنفر به جرم عشق
آیا به روز حشر چه باشد بهانه اش
*
غضنفر اختراع است اینکه داری
جهانی سوز و انکار محبّت
*
به افسون محبّت رام کی سازی غضنفر را
نمی بایست صیدی این چنین وحشی رها کردن
*
دولت وصل فلک چون به غضنفر بخشید
چاکری کو که ازو داد دلی بستاند
*
درد و اندوه غضنفر کم مباد
کین متاع ؛ آرایش دکان ماست
*
غضنفر آن قدر نالیدم از بیداد آن بد خو
که بر من دوستان را رحم آمد بلکه دشمن هم





تقی الدین اوحدی و مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجار :

تقی‌الدین محمد اوحدی حسینی دقاقی بلیانی(973 هجری قمری - 1030 هجری قمری ) شاعر، تذکره نویس و مؤلف قرن دهم و یازدهم دوره صفویه در کتاب تذکره عرفات‌العاشقین و عرصات العارفین یکی از بزرگترین و مهم‌ترین تذکره‌های فارسی در خصوص شاعر توانمند مولانا شجاع الدین غضنفر کلجاری در صفحه 522 و همچنین پاورقی کتاب خلاصه الاشعار و زبده الافکار در صفحه 335 نوشته است :

شیر بیشه معنی گزاری(گذاری) ؛ غضنفر کلجاری " کلجار قریه ای ست از کاشان" . و وی از شعرای معروف و مشهور است . با محتشم و وحشی و شجاع و فهمی و حاتم معاصر بوده و هم مشق ؛ و ما بین ایشان مباحثات و مشاعرات واقع شده .
غضنفر گر چه عامی وش بود امّا بغایت خوش طبیعت و با مزّه سخن و درست کلام است .
سلوک درویشانه داشت و بالذّات نیک نفس آمده بود . امّا با جمعی ستم ظریف ستم شریک ناشاعر عاجز ؛ منافقانه زیستی می کرد ... وی همه شعرای زمان خود را در هجویات و مهازلات حلقه در گوش کشیده ؛ از آن جمله در هجو مولانا وحشی گفته :

وحشی که گرفته شوره دور سر او          دایم ز سر کَل است شور و شر او             در حدود هزار و اند فوت شده .

مولانا شجاع الدین غضنفر در خصوص حضرت علی بن باقر علیه السلام

455 سال قبل در سال 982 هجری قمری زلزله ویرانگر منطقه کاشان و حومه از جمله کُرَجار ؛ نراق و پیرامون را سخت به لرزه در آورد و مایحتاج مردم با مشکل مواجه گردید . مولانا غضنفر در این رابطه و تکریم مقابل مضجع حضرت سلطانعلی بن محمد باقر علیه السلام فرزند بلافصل امام پنجم شیعیان در مشهد اردهال سروده است . مُشرف در دوره صفویه به معنی ناظر به کار رفته و منظور گنبد و بارگاه امامزاده رفیع و افراشته است .

آنقدر قوت نیست در مشهد
که شود صََرف مُشرف و ناظر
مشهدی آنچه می خورد قَسَمَت
به علیّ محمد باقر


سوره الاعراف آیه 46 قرآن مجید نیز در ارتباط با اعرافیان، مشرف و ناظر بر همه اهل محشر نوشته است :

" وَبَیْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الأَعْرَافِ رِجَالٌ یَعْرِفُونَ کُلاًّ بِسِیمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوهَا وَهُمْ یَطْمَعُونَ "



نظر شاعر سید مسعود قمی(0 - 976 قمری) از سادات طباطبایی در خصوص غضنفر کرجاری :

بارها می گفت که رُستایی ولایت قم یعنی مولانا غضنفر کرجاری به وادی شعر می رسد و بعد از این کسی در شاعری بهتر از او نیست .

وله الرباعیّات و هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا غضنفر کرجاری در خصوص شاعر کمال الدین (شمس الدین) محمد وحشی بافقی و برادر بزرگش مرادی بافقی :

وحشی و برادرش که خلوت کردند
در ملک سخن رفع خصومت کردند
هر شعر که در کهنه کتابی دیدند
بردند و برادرانه قسمت کردند


هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا غضنفر کرجاری در خصوص شاعر سده دهم قاسم اردستانی :

قاسم که غزلهای عجایب دارد
در اردستان شهرت کاذب دارد
هر شعر کلوخ چین که زد بر قالب
گوید که چو خشت چار جانب دارد



وله الرباعیّات و هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا غضنفر کرجاری در خصوص شاعر کمال الدین حاتم کاشانی :

حاتم که نه مذهب و نه ملت دارد
رنگ جُعَل و خصلت عقرب دارد
ذاتش که مرکب است از دوده جهل
در علم سخن ؛ جهل مرکب دارد




وله الرباعیّات و هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا غضنفر کرجاری در خصوص شاعر میرزاعلی چرم ساز کاشانی متخلّص به همدمی :

جمال هَمدمی و مولوی هلاکی را
به هم مصاحبت افتاده بعد چندین سال
چو خواستم به هلاکی قرین شوم نفسی
جمال همدمیّم کُشت و همدمیِّ جمال


وله الرباعیّات و هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا غضنفر کرجاری در خصوص میریعقوبی شاعر خیاط پیشه قمی :


میر یعقوبی که شد خیاط شعر
این زمان از کار و بار افتاده است
بس که می دوزد لباس شعر بد
بخیه اش بر روی کار افتاده است




وله الرباعیّات و هزلیات(اشعار دو بیتی و شوخی آمیز) مولانا فخری کاشانی در خصوص غضنفر کرجاری :


مولانا فخری کاشانی شاعر عامی زمان شاه تهماسب بود که صاحب بغّالی و از خط و سواد بی بهره بود و در زمان شاه سلطان محمد خدابنده درگذشت. فخری قطعه ای بر علیه مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری سروده :

گفته بهر میریعقوبی ؛ غضنفر قطعه ای
واندر آنجا طالبی را و مرا؛ دد گفته است
گر ددی بد گفته نیکان را چو شعر خویشتن
نیست جای گفتگو گُه خورده و بَد گفته است
ما و ملا طالبی هستیم چون آب روان
خویشتن بینی سوی ما دیده و خود گفته است


احتمالا منظور از طالبی شاعران طالب آملی یا ابوطالب کلیم همدانی باشد.


در کتاب خلاصه الاشعار و زبده الافکار در خصوص مولانا شجاع الدین غضنفر کُرجاری صفحات 332 الی 351 طی بیست صفحه توسط مولف مرحوم میر تقی الدین محمد (میر تذکره)نوشته شده :

اگر چه اصل وی از ولایت قم (کُرَجار جزء ولایت قم بوده) است ؛ اما در دارالمومنین کاشان نشو و نمو یافته و در سلک مشاهیر شعرای زمان انتظام دارد بلکه عمده سالکان مسالک سخنوری و قدوه ناظمان مناظم نکته پروری است .
باطن خجسته میامنش ؛ محلِ ورود مضامین غریبه ؛ و ضمیر فیض پذیرش مظهر لطایف عجیبه .
و آن جناب در اوایل ایّام جوانی که قدم در طریق شعر و شاعری نهاده ؛ تا حال که سنّ شریفش به شست(شصت) سال رسیده ؛ در صحبت شعرا و خوش طبعان به سر برده و از برای هر کدام در هزلیات و هجویات چه با تقریب و چه بی تقریب مضمونی و معنایی که به خاطر عاطرش رسیده در سلک نظم انتظام داده و با وجود این حالت ؛ هیچ یک از ایشان از وی رنجش ندارند و در زمان فرخنده نشان نوّاب خان میرزا ولد اعتماد الدّوله العلیّه امیر معصوم بیک الصفوی( معصوم بیک صفوی سال 975 قمری در مکه به قتل رسید) که حکومت کاشان تعلّق به آن امیر زاده داشت فضلا و ظرفا و اهل نظم در اینجا مجتمع بودند و مولانای مشارالیه و مولانای وحشی با یکدیگر مصاحبت می نمودند ؛ نوبتی میان ایشان به واسطه شعر مخالفتی روی نمود .
هر یک از این دو شاعر ؛ سخن اشعریت خود و زبونی مصاحب خود را به عرض نوّاب میرزایی رسانیدند و آن حضرت حکم فرمود که هر دو شعری بگویند(حدود سال 973 قمری) مولانا غضنفر در حقّ وحشی این رباعی بگفت :

رباعیّه

وحشی که گرفته شوره دور سر او
دایم ز سر کَل است شور و شر او
افتاد میان ما و او کُشتی شعر
امّا نتوان نهاد سر بر سر او

و جناب مولانا وحشی بافقی این قطعه در سلک نظم ترتیب داد .

شعر

غضنفر کُرَجاری به طبع همچو پلنگ
رسید و خواست کند خویش را برابر من
ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت
غریب جانوری دور گشت از سر من



و چون این هر دو نظم اصلاح حضرت خان میرزا رسید ؛ شعر وحشی منظور نظر التفات نگردید و رباعی مولانا غضنفر مستحسن(نیکو شمرنده) افتاد ؛ لاجرم قامت قابلیّت مولانا را به خلع فاخره بیاراست .

و از آن ایّام تا حال قریب به سی سال باشد که مشارالیه روشناس مستعدان و خوش طبعان گردیده و در کاشانه لنگر اقامت انداخته به اندک حاصلی از خود و جزوی وظیفه از موقوفات مدارس ؛ اوقات می گذراند .

و ایضا جناب مولوی گاهی در سلک طلبه علم منخرط (آراسته) گشته به تکمیل علوم ظاهری قیام می نماید و به تصحیح عقاید دینیّه و تنقیح (ویرایش) مسایل تعیّینه(قانون واجب) اشتغال می فرماید ؛ و با وجود کمال در وادی شاعری و کِبَر سنّ از تلمذ و استفاده عار و استنکاف(عار داشتن) ندارد و به صفت کَسر نفس و عدم شان و بی تکلف زیستن در میان اقران(همتا) و اماثل (نظایر) اتّصاف(ستوده شدن) دارد ؛ و در مکارم اخلاق و ظرافت مجالس و استقامت مزاج(آمیختن) و روش اهل فقر و لزوم قناعت در تحریر(نوشتن) و تقریر(سخن گفتن) نمی آید .
و در وادی تجرّد (فراغت) از رسوم و عادات و تفرّد(به کُنجی خزیدن) از علایق و تقیّدات و خوش گذرانیدن بی اسباب صوری و مقیّد نبودن به مستلذّات(چیزهای مرغوب که بدان لذت گیرند) دنیوی همچو اویی در میان شاعران کم پیدا می شود .

مجملا فضیلت او همین بس است که در سواد اعظمی (به هر شهر بزرگ و پر جمعیت گویند) مثل کاشان ساکن شده و دامن عِرض(جانب – مال ملّت) خود را به اغراض دنیویّه نیالوده و آنچه بر این کمینه(کمیاب) ظاهر شده الحال مدّت بیست سال است که او را در میان شعرا و مستعدان می بینم ؛ هرگز نوعی نکرد که کسی از او رنجشی پیدا کند و گله مند گردد .

زهی ستوده خصالی که در صفات حمیده و سیرت گزیده مبالغه نماید و به حسب وسع و امکان ؛ از شِیَِم نامرضیه(ناپسند) عُجب(بالیدن) و انانیّت(خودبینی) احتراز(پرهیز) و اجتناب فرماید ؛ و تواضع و ادب ؛ داب ذات شریف سازد و تلطّف و رفق(مهربانی و مدارا) ؛ رسم مزاج لطیف گرداند تا به واسطه این صفات کمال و به سبب این نعوت جمال(نعمت زیبایی) ؛ مقبول خاص و عام شود ؛ بلکه مقبول درگاه کریم جمیل و مشمول عنایت رحیم جلیل گردد ؛ زنهار ای عزیز در طور مخالطت(در آمیختن) و مصاحبت منش و روشِ این مقدّم و رئیس موزونان را طریق و مسلک خودساز و چون دیگران حصول مرتبه شاعری و دیگر کمالات را موجب عجب و تکبّر مساز ؛ و خود را خاک راه دانسته مَهما اَمکَن(تا زمانیکه امکان پذیر باشد) به کسر نفس و فنای هستی خود بپرداز تا آنکه هم در این منزل فانی و هم در آن سرای جاودانی خوشحال و رستگار باشی چنانچه خود گفته .



رباعیّه

آنم که چو همراه شوم با یاری
بر خاطرش از من ننشیند باری

چون سایه چنان روم که موری هرگز
از رهگذر من نکشد آزادی


امّا مولانا شجاع الدین غضنفر کُرَجاری را در نظم اشعار قوت و قدرت بسیار است و اشعار وی از قصیده و غزل و رباعی و مثنوی بی شمار ؛ چنانچه الیوم ابیات غزلیاتش بغایت مشهور است و بر السنه و افواه معتقدانش مذکور ؛ و دیگر از منظومات مولانا کتاب مثنوی پیر و جوان است قریب به سه هزار بیت که در بحر یوسف و زلیخا در سلک نظم کشیده و در آن نسخه ؛ کمال شاعری و سخنوری خود ظاهر گردانیده و حقیقت این دعوی و حقیقت این معنی از مطالعه آن نسخه گرامی و انتخاب غزلیّات وی که در این خلاصه مثبت شده نیک ظاهر می شود ؛ لاجرم توصیف و تعریف آن اشعار بر زبان خامه بدیع بیان جاری نمی گردد .


انتخابات غزلیّاته


در خم طرّه تو دل ؛ بهر چه دست و پا زند
دام چو بسته تر کند ؛ مرغ پُر اضطراب را
باز خیالت ای صنم ؛ ساخته خانه در دلم
کرده ز نو عمارتی بتکده خراب را

***
خم تهی گشته و در ساغر ما نیست شراب
کار ما دُردکشان است ز سر چشمه خراب
پیش آن طفل چه حاصل که فرو ریزم اشک
نیست مرغی که شود رام بدین دانه و آب

***
آن پسر دوشینه(شب گذشته) گل بر گوشه دستار داشت
هر کجا شاخ گلی دیدم سری با خار داشت
کاری از سر رشته زهد ریا نگشود شیخ
متّصل تسبیح زاهد صد گره در کار داشت

***
باز خود می جویمت هر گه که می رنجم ز تو
صبر در پرهیز کردن عادت رنجور نیست
گرمی دوشینه با ما داشتی امروز کو
شمع صحبت را نمی دانم چرا آن نور نیست

***


مرغ دل گر دام زلف یار خود را بازداشت
رشته وابستگی بر پا ؛ سر پرواز داشت
باز چون پروانه خود را می زنم بر آتشی
خویش را از عادت دیرینه نتوان بازداشت

***
بهانه جویی و هر کس که آرزوی تو دارد
هزار دغدغه در دل ز بیم خوی تو دارد
چو نوگلی ست رقیبت خوشم به خار جفایش
چرا که با تو نشسته ست و رنگ و بوی تو دارد

***
من بیدل و در دل تو را ؛ قصد دل آزاری هنوز
آن دل که وقتی داشتم ؛ دارم تو پنداری هنوز
دوشینه گفتی کرده ام یاد فراموشان همه
گرد دل غافل مرا ؛ شاید به یاد آری هنوز

***
هرگز غضنفر حاصلی از دانه اشکت نشد
در شوره بوم آرزو این تخم می کاری هنوز

***
می شوم گستاخ هر گه مهربانی می کند
او به من کم لطفی از بسیار دانی می کند
اختلاط گرم او در آتشم می افکند
غیر پندارد که با من مهربانی می کند

***



سیل عشق آمد و در خانه عیشم افتاد
آن عمارت که تو دیدی همه بایر شد و رفت
تنگی جنس محبت بود و قحط وفا
سود کرد آن که از این شهر مسافر شد و رفت

***
چون گشت کنان ره به چمن آن صنم انداخت
صد مرتبه گل رخت به بالای هم انداخت
چون خسرو عشق آمد و از غم سپه انگیخت
من کشته شدم شعله آهم علم انداخت
در ملک وجود از غم دل جان المی داشت
آسود که خود را به دیار عدم انداخت
کی طعن توان زد که غضنفر سگ آن کوست
یعنی نتوان تیر به صید حرم انداخت

***
گه دل دهم گهی جان ؛ آن شوخ تندخو را
هر دم دهند چیزی طفل بهانه جو را

***
صبر کو تا بر سر رحم آورد یار مرا
شوق می دانم که ضایع می کند کار مرا
طفل خود کام دلم بیمار چندین آرزوست
طاقت پرهیز کردن نیست بیمار مرا

***
از آن لب صد سخن در صحبت یاران شود پیدا
شراب آنجا که باشد نقل می خواران شود پیدا
به دل ذوقی رسد از سوز عشقش زاهدان راهم
چنان کز می اثر در طبع هشیاران شود پیدا

***


ز آن نوک مژگان الحذر؛ کز گریه نازاست تر
امروز خود آبی ؛ داده ست تیغ تیز را

***
گوید رقیب حرف دگر هر زمان ترا
تا نگذارد حکایت من بر زبان ترا
ماهی اگر قرین تو گردد ز هر کنار
بیند دلم بچشم دگر در میان ترا

***
مسافر می شود جانان ؛ شب نزع من است امشب
علامت اینکه جان در خانه خالی کردن است امشب
چو شمعم شوق می سوزاند و سوزی عجب دارم
که آب دیده ام بر آتش دل روغن است امشب

***
به جای مهر دوشین در دل او کینه است امشب
خمارش از شراب الفت دوشینه است امشب
از آن صورت نمی بندد وصال آفتاب من
که صبح طالعم از زنگ در آئینه است امشب

***
داغداری چون من خونین جگر امروز نیست
هست در دل لاله را داغی ولی دلسوز نیست
داده ای از کف غضنفر آن تذرو ناز را
باز نتوان خواند مرغی را که دست آموز نیست

***


من خو کرده به هجران هوس وصل تو را
می توانم به رقیبان تو ارزانی داشت
بخت در خواب و مرا نقش وصال تو نمود
دیده عقل در این واقعه حیرانی داشت
هرگز از شرم غضنفر طلب وصل نکرد
جان قانع به خیال و دل هجرانی داشت

***
دل به صد خون جگر غم نامه هجران نوشت
هیچ کس دیدی که مکتوبی بدین عنوان نوشت

***
هرگز ازین نرنجم کش سر گرانیی هست
چون در میان چشمش ناز نهانیی هست
من دانم و غم او ای دل مخور غم من
در عشق از تو باشد گر شادمانیی هست

***
نشان پای سگت متّصل به دیده خوش است
گلی که دست کسی هرگزش نچیده خوش است
به من رسید ز نو سنگ یار خوش ثمری ست
اگر چه سخت بود میوه نو رسیده خوش است
غضنفر است و به عالم سفینه غزلی
به بحر شعر گر افتد کسی جریده خوش است

***
نگرفت در او چون دم گرمم چه کنم آه
این دم که مرا کار به پیغام فتاده ست

***


نپنداری که مردن بر من دلخسته دشوار است
که جان در سینه تنگم به درد دل گرفتار است

***
امروز هر که بود ز ما سر گران گذشت
گویا ز ما تو را گله ای بر زبان گذاشت
ما طول و عرض شرح تمنّا نداده ایم
بر رقعه توقّع ما می توان گذشت

***
حالی است مرا با تو که نتوان به زبان گفت
حیرت نه چنان بسته زبانم که توان گفت

***
در چشم ما خیالش اگر یادگار اوست
منّت نمی کشیم که بی اختیار اوست
هر جا که آهویی ست شکار غضنفر است
آنیست آهویی که غضنفر شکار اوست

***
هیچ جا بر خاک ننشستم که خاکستر نشد
گر میی دارم که هر جا تا نشستم پاک سوخت

***


اگر مایل به سوی من نگردد سرو رعنایت
روم در پای سروی سر نهم بر یاد بالایت
خیالت را میان دیده و دل جلوه گر سازم
که بی منّت کنم چندانکه دل خواهد تماشایت

***
شکوه عشق تو در عالمی نمی گنجد
دلا برون رو از این تنگنا که جای تو نیست

***
اگر به رغم من از بزم خشمگین برخاست
بدین خوشم که ز پهلوی همنشین برخاست

***
ای عشق مرا حسن جهانگیر تو باعث
میراث ز یوسف همه حسن است و تو وارث
گر لاف زند با رخ تو ماه دو هفته
آن نیست که نقصان نکند هفته ثالث

***
بازگشت مرغ دل با آفت جانی بود
همچو گنجشکی که دست آموز نادانی بود
شد دل خود دشمنم پروانه آن شمع وش
جان خود را دوست دارد هر که را جانی بود

***


شمع گر دوش به شکل قد او آمده بود
سحرش دیدم از آن پایه فرود آمده بود
تا دل از تو نکَند میل کمان ابرویی
پی دلدلری ما ناوک او آمده بود

***
وه نمی دانم که جام من خرابم می کند
تا خیال نرگس ساقی به خوابم می کند

***
زخم شمشیر جفای تو به مرهم ندهم
تا ازو چاشنی درد تو بیرون نرود

***
هر که میرد بودش حسرتی از عمر عزیز
خسته هجر تو در حسرت مردن باشد

***
عمر دراز خوبان آن سرو ناز باشد
این قوم را الهی عمر دراز باشد
اندیشه دهانش در دل نهفته داریم
تا چند سینه ما صندوق راز باشد

***


نپنداری که در عشق تو بر جا دیر می مانم
چو بر آتش سپندی می نشیند زود می خیزد
ز تاب شوق می گوید رقیب او صاف خطّ او
چه خرّم سبزه ای از آتش نمرود می خیزد

***
چه الم غم او روزی هر کس باشد
اینقدر هست که صد همچو مرا بس باشد

***
جگر خون چون نگین از شوق لعل دلستانم بود
نبودم بی خراش سینه تا نام و نشانم بود

***
آن طفل رخ ز باده چو گلبرگ تر کند
ما را گمان نبود که این رنگ بر کند
حرفی نگویمش ز غم جانگداز خویش
ترسم که در دلش سخن من اثر کند
چندین هوس بس است که دارم ؛ کجا برم؟
مهری که آرزوی مرا بیشتر کند

***
گویی مرا که وصل میسّر شود به صبر
دانسته ای که صبر میسّر نمی شود

***
ببین که آخر حسنش چه شور و شر دارد
بلی شراب کهن زور بیشتر دارد
ز اشکِ شیشه و ساغر مدام بارد فیض
چرا که گریه خونین دلان اثر دارد

***



هنوز آغاز عشق است اینکه راز خود نهان دارم
کند چون باده کار خود اثر معلوم خواهد شد

***
آن پسر پر کار و دل فرمانبر و من ساده لوح
هر زمان بازی مرا از وعده دیگر دهد

***
آزار عاشق تا دهد ؛ قرب تو جوید مدّعی
ظالم تلاش منصب از بهر ستمکاری کند

***
دارم از عشق حیاتی که مماتش نبود
ذوق آن غمزه ندارم که ثباتش نبود
موسی شوق که بر طور طلب گستاخ است
طاقت شعشعه پرتو ذاتش نبود
کیست کز بهر تو صد بار نمیرد هر دم
غیر از آن زنده که امکان وفاتش نبود
تا نمیرد ز کمند تو غضنفر نرهد
هر که در قید حیات است نجاتش نبود

***
همچو شمع از آتش دل اشک ریزم بر کنار
در میان آب و آتش کرده ام پا استوار

***


بگذشت روز وصل تو چون روزگار عمر
امشب خیال توست مرا یادگار عمر

***
مردم و گرمم ز تاب آتش سودا هنوز
سوختم چون شمع و دود دل بود بر جا هنوز

***
غمزه اش ساخته کار من و من غافل ازآن
مرغ بسمل شده و نیست خبردار هنوز

***
بر بساط خسرو افشان نقل عشرت ای فلک
پاره پاره کوه محنت بر سر فرهاد ریز
ما طلاق برگ عشرت گفته خوش فارغ شدیم
گو عروس دهر گل در دامن داماد ریز

***
بسته است به هم زلف تو زنجیر ستم باز
در دور قمر فتنه رسیده ست به هم باز

***
می نگارد خامه در بتخانه نقش پیکرش
می رود گستاخ و بر دیوار می آید سرش
بیشتر گردد کبوتر را حرارت در مزاج
نامه شوقم اگر بندند بر بال و پرش

***


کشیدم تیر از دل تا بر آید جان به فرمانش
ولی چون عمر باقی بود در تن ماند پیکانش

***
بهر قتل من که می گوید که خشم آلود باش
می کشد صد چون مرا عشقت برو آسوده باش

***
ز وصل او به خیالی از آن شدم قانع
که در میانه رقیبی نمی شود واقع

***
امشب به فلک دود دل من شده نزدیک
این سوخته چون شمع ؛ به مردن شده نزدیک

***
بعد چندین محنت هجران اگر یابم وصال
کی گذارد اضطراب دل که دریابم وصال

***
یارانه با رقیب بسی گفتگو کنم
تا در میان تفحّص احوال او کنم
آسایش است آنچه به خاطر نمی رسد
آن روزگار نیست که این آرزو کنم

***



خواب خوشش تبه شد از ناله صبحگاهی ام
آه که یک نفس نشد فرصت عذر خواهی ام
خاک ره قناعتم سایه ابر منّتی
گر به سرم فتد ؛ شود موجب روسیاهی ام

***
چون شام هجر نقش صبح وصال بندم
مانند خردسالان در عین گریه خندم

***
پیش آن گل خویشتن را خار دیدم سوختم
همچو خاشاکی به آتش تا رسیدم سوختم

***
عرق از درد می روح فزا می گیریم
گرو باقی عمر است که ما می گیریم
کشتگان دامن قاتل دم محشر گیرند
ما شهیدان غم عشق که را می گیریم

***
ز خوی یار چون اندیشه بسیار می کردم
حدیث آرزو از صد یکی اظهار می کردم

***
گرچه از یار چو طومار به خود پیچیدم
هر کجا خواند مرا مایل او گردیدم
بی رخش خواستم از جانب آیینه صفا
کار بر عکس خرد کردم و از خود دیدم

***


چنین که با همه بد مهریت یقین دارم
ندانم از چه جهت با رقیب کین دارم
درآ به صلح ؛ که با خشم خوی خواهم کرد
به روز غیرت اگر خویش را بر این دارم

***
چون در بر آستانت اگر پا نهاده ام
آنجا ز بیم خوی تو باز ایستاده ام
در عشق آرزوی تنعم نکرده ام
هرگز قرار وصل تو با خود نداده ام

***
از آن مدهوشترم گشتم که در محشر بهوش آیم
ز جام عشق او امروز خوردم ؛ بخش فردا را

***
نه غرض در وصل دارم نه شکایت از فراق
ساده لوحی بی زبان چون من نخواهی یافتن

***
بسته زنجیر عشقم پیچ و تاب من ببین
شعله شوقم سراپا اضطراب من ببین
از دل خودکام ؛ دایم می شوم خار(خوار) و خجل
دشمنم پیوسته در پهلو ؛ عذاب من ببین

***
دل به هجران می نهم در وعده گاه وصل او
بس که نومیدم ز بخت واژگون خویشتن

***


به تو شرح غم هجران ننویسم که مباد
این حکایت ز زبان قلم آید بیرون

***
نه صبر بی تو از این بیشتر توان کردن
نه غیر صبر علاجی دگر توان کردن
نه آرزوی تو گنجد تمام در دل تنگ
نه هرگز این هوس از دل بدر توان کردن

***
ز نهایت تعلّق به تو دارم اتّحادی
که تو هم نمی توانی ز من احتراز کردن

***
عهد شباب(جوانی) و ما را در دیده اشک حسرت
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
امروز مدعی هم گریید در وداعم
کز سنگ گریه خیزد روز وداع یاران

***
دلم پر آتش و چشمم پر آب شد هر دو
دو خانه وقف تو کردم خراب شد هر دو

***


به خوابم کام حاصل شد ز لعل میگسار او
دمی از عمر آسودم ولی بی اختیار او

***

تا به فراق خو کنم صبر کجا قرار کو
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو
باز به کوچه هوس ؛ طفل مذاق مدعی
بی ادبانه می رود ؛ سیلی روزگار کو؟
تا شده ام ستمکش مملکت محبتش
مرحمتی ندیده ام ؛ رحم در این دیار کو؟
یار و رقیب را به این همه الفت از کجاست
شرم رقیب بر طرف ؛ تندی خوی یار کو؟

***
چون مدعی ست مصلحت اندیش کار او
گر وعده ای دهد نکشم انتظار او

***
حدیث درد من خواهد گذاشتن پیش یار آخر
به جایی می کشد این داستان ؛ آهسته

***
بر رخ آتش وَشَش شد زلف عنبر بو گره
آری آری می شود از آب و آتش مو گره
تا به جعد زلف آن ترک خطا شد دل اسیر
شد مرا خون در جگر چون نافه آهو گره

***
چون مرغ آزادم کنون از لطف بازم دانه ده
تا بسته دامت شوم نازیم صیّادانه ده
حیران چشمت مانده ام پر عشوه در کارم مکن
ساقی چو مستم کرده ای کمتر مرا پیمانه ده
ناصح به دُور چشم او ؛ می گوییَم هشیار شو
مست و نصیحت ای خدا ؛ عقلی به این دیوانه ده

***


از سفر این بار دست داغدار آورده ای
خوش گلی ای نخل رعنایی به بار آورده ای
از شراب کهنه آن جام حسن ای نو سفر
بهر ما سوغات چشم پر خمار آورده ای

***
آمد پی وداعم آن ماه کاروانی
امروز هم بکردی ای کاش مهربانی
در پیش راه وصل و بر دوش بار هجران
راهی به این درازی ؛ باری به این گرانی
از چشم پر عتابش ای دل چو شکوه کردی
دیگر به خواب بینی ؛ آن عشوه نهانی

***
سوزدم پیرانه سر حسنِ کمِ لولی و شی
کارگر در پنبه خشک است اندک آتشی

***
زهره ام نیست که احوال ز قاصد پرسم
بس که اندیشه کنم از خبر نومیدی

***
گر نامه را بشویی از گریه ای غضنفر
در دفتر تو باشد صد گونه رو سیاهی

***
دل که در مشت از کمند آن پسر دارد کسی
همچو مرغی می طپد کز دام بر دارد کسی
در دیار بی کسی دل با خیال او خوش است
غم ندارد چون رفیقی در سفر دارد کسی

***
تو که خو نمی توانی که کنی به مهربانی
به دل من است جورت بکن آنچه می توانی
شده عمر صرف هجران نشده وصال حاصل
تو بگو که زنده باشم به کدام زندگانی
منم آن که خوش درآیم ز در نیازمندی
ز تو آن زمان که بینم همه ناز و سر گرانی
همه ساز شوق سازم به نوای بینوایی
همه راز عشق گویم به زبان بی زبانی

***

ز طالعم عجب آمد که ماه اوج کمال
طلوع کرد در این برج بعد چندین سال
زهی شرف که بر این بوم سایه تشریف
همای عزم تو انداخت ای همایون فال
دلم به قلب زمستان شکفت از آمدنت
چو غنچه فصل بهاران ز رهگذر شمال
بود بهار ز هجرت چو فصل دی ناخوش
خوش است قلب زمستان به نوبهار وصال
نوید آمدنت تا رسید مرغ دلم
نمود سوی تو پرواز بهر استقبال
ز شوق مقدم فرخنده تو جاری شد
زبان شکر گذارم بدین خجسته مقال
که اختر فلک فهم خواجه عبدی بیگ(شاعر زین العابدین علی شیرازی)
هزار شکر که آمد به دولت و اقبال
تویی خلاصه ارباب نظم و غیر تو نیست
ممیّزی که تمیز سخن کند الحال
عروس معنی رنگین به صورت مطبوع
کند در آینه خاطر تو عرض جمال
مثال صفحه تصویر لوح خاطر تو
مصوّر است به تصویر نقشبند خیال
فلک طلسم و در او عقل گشته سر گردان
برد مهندس فکر تو ره بدین اشکال
نشد مثال تو صورت نگارِ خط پیدا
که در قلمرو این فن تویی عدیم(نابود) مثال
بدان مثال بود سطر نامه با قلمت
که شاخ سنبل نورس فتد بپای نهال
ز صاحبان عمل چون تو با همه قدرت
میان آدمیان نیست یک فرشته خصال
تو را ز ثبت عمل های دیگران چه گناه
فرشته نیز نویسد جریده اعمال
چو آفتاب به هر ذره آنکه دارد مهر
تویی که ذات تو را ذرّه ای مباد زوال
یکی منم که در ایّام دولت تو کنم
هزار شکر به درگاه ایزد متعال
مرا ز غایت اخلاص خویش معلوم است
که در رعایت مخلص نمی کنی اهمال
شود ز چشمه چشم آب و دانه ام حاصل
ببین که چیست در این موضعم ز عین المال
دهند زرع مرا آب قطره های سرشک
ولی چه بهره دهد آبیاری اطفال
سلوک اگر نکشم در معاش دهقانی
حرام بر من درویش آب و نان حلال
چو مرغ قافیه سنجم به دولت تو مگر
ز گرد محنت این خاکدان فشانم بال
مرا نه در خور وصفی ست طبع نظم روان
عجب نباشد اگر آب خوش خوری ز سفال
منم ز یمن مدیح تو شیر بیشه شعر
غضنفرم که درین بیشه ام مدیح سگال(مدیح سنج)
همیشه تا دهد این لاجورد صفحه نشان
مثال وار ز طغرای(خط منحنی تو در تو و نام شاه) روزگار مثال
رسد به نام شریفت مثال عمر و شرف
به هر مثال که خواهی ز ایزد متعال

***



و له فی المقطعات(شعرهای کوتاه و سَبُک وزن)

دیروز که از تصدّق شاه
دینار دو اَلف بود در کار
می گفت طمع که در فن اخذ
مبرم شو و بی حیا و جرّار
من نشنیدم نصیحت او
یک الف رسید آخرین بار
تحقیق شد این مثل که گویند
پندی بود و هزار دینار

***
به صورت ؛ میر هزلی چون افندی است
اگر چه نیست در کاشان افندی
به تحسین کلامش می توان گفت
افندی یار افندی جان افندی

***
میا پیش این چنین ای خواجه زین پس
بیندیش از قباحت کردن خویش
قباحتها بسی کردی و بردی
به پشتیّ محمّد قاسم از پیش

***
مشاهیر روستای مهدی آباد مرحوم دکتر محمد صفدری(1300 - 1339) فرزند حسن
با نشئه تریاک غضنفر می باش-تا وقت هلاک
فربه نشود تن تو لاغر می باش-می خور تریاک
تریاک اگر کند تنت را چو خلال-دل دار قوی
گو طعمه مور و مار کمتر می باش-در عالم خاک

***
دل پرده آب و گل گشاید آخر
وز ظلمت تن جان بدر آید آخر
آیینه روح چون بر آید ز غلاف
روی عمل تو وانماید آخر

***
آنیست تو را که خود به آن نازد حُسن
هر روز از آن خوبترت سازد حُسن
حُسن تو کجا به عشق ما پردازد
امروز که عشق با تو می بازد حُسن

***

قطعه

بهر بیماریی که من دارم
التفات حکیم می باید
تب افلاس(تنگدستی) محرق(افروخته) است مرا
قرص کافور سیم می باید

***


شهاب گنده بینی بر حذر باش
ز خوی پادشاه ؛ ار هوش داری
شنیدی گوش می برّند و بینی
اگر بینی نداری ؛ گوش داری

***
کلاغ بد خبر حاتم که باشد
غلام مولتانی(شاعرشهرمولتان پاکستان) را نمونه
چو خواهد من بمیرم ؛ خود بمیرد
که باشد کار هندو واژگونه

***
قناد من که نقل غمش می خورد دلم
امروز بر دکانچه شادی نشسته است
فرداست کش بر آمده گِرد عِذار خط
بر جنس ناز ؛ گَرد کِسادی نشسته است

***
کار خود مشکل نمی سازد غضنفر در طمع
زآنکه دندان طمع از خلق آسان می کَند
مال پیش اهل عالم همچو جان باشد عزیز
هر که از مردم گدایی می کُند جان می کَند

***

قول حسن کی می کند در صالح طالح(نابکار) اثر
پند پدر مانع نشد رسوای مادر زاد را

***
مشاهیر روستای مهدی آباد مرحوم حسین طهماسبی(1302 - 1380) فرزند محمد علی عضو گروه فداییان اسلام و همرزم شهید سید مجتبی میر لوحی مشهور به نواب صفوی


وله فی الرباعیّات و الهزلیات( اشعار دو بیتی که دارای مضامین شوخی آمیز باشد)


ای حضرت شیخ زاده خودکام مباش
گو مبرز خانه تو حمام مباش
تالار تو را اگر شکستند چه شد
گو تخته کلاه بر سر بام مباش

***
سلطان سخنوران قم معتبر است
نو شاعر و نوخاسته و نو سفر است
در شعر پسندیده او عیب مجو
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است

***

در بروی همه بستیم ولی نتوان بست
به خیال تو در خانه ی تنهایی را

***
تا به فراق خو کنم صبر من و قرار کو ؟
وعده ی وصل اگر دهد طاقت انتظار کو ؟

***
کشیدم تیرش از دل تا برآید جان به قربانش
ولی چون عمر باقی بود در دل ماند پیکانش




تاریخ فوت مولانا شجاع الدین غضنفر شاعر کُرَجاری(مهدی آباد)

حیف از ملاّ غضنفر ؛ آن که بود
در سخن پرداختن ممتاز عهد
آن که مثلش در سخن سازی ندید
پیر دوران تا کنون زآغاز عهد
چون سخن پرداز عهد خویش بود
گشت تاریخش ؛"سخن پرداز عهد"
(سال فوت غضنفر کُرجاری به سال 1003 هجری قمری اشاره دارد )



منابع برسی و تحقیق :

1- کتاب خلاصه الاشعار و زبیده الافکار(بخش کاشان) تالیف میر تقی الدین کاشانی)

2- کتاب تذکره عرفات‌العاشقین و عرصات العارفین تالیف تقی‌الدین محمد اوحدی حسینی دقاقی بلیانی(973 هجری قمری -1030 هجری قمری) شاعر، تذکره نویس و مؤلف قرن دهم و یازدهم دوره صفویه در صفحه 522

3- کتاب تاریخ فرهنگی و اجتماعی مرکز ایران در نیمه دوم قرن دهم هجری بر اساس خلاصه الاشعار – مولف رسول جعفریان

4- کتاب لغت نامه دهخدا

5- کتاب کشف الظنون جلد 2 ستون 804

6- کتاب الذریه جلد 3 صفحه 200 و جلد 9 صفحه 790

7- کتاب مکتب وقوع صفحه 325

8- کتاب صبح گلشن صفحه 299

9- کتاب سفینه گلزار(جُنگ شاعران) مولف عباس همدانی

10- کتاب تذکره هفت اقلیم

11- کتاب تذکره شعرا و سخنوران قم صفحه ۲۴۶

11- کتاب تذکره مجمع الخواص صفحات 206 و 207

12- سایت خبری تحلیلی کاشان آنلاین

13- وب سایت سلحشوران شهر نراق

14- فضای مجازی در اینترنت

15- کتاب خزائن مولف علامه حاج ملا احمد نراقی بن ملا محمد مهدی


   سردار حاج اسدالله محمدی
تا کنون به طور جامع به زندگینامه و معرفی شاعر بزرگ سده دهم ایران استاد شجاع الدین غضنفر کُرَجاری پرداخته نشده بود و سلحشوران شهر نراق افتخار دارد تحقیق و مطالب جمع آوری شده را به مردم خداجوی روستای مهدی آباد اردهال به ویژه سردار فاتح دفاع مقدس جانباز سرافراز شیمیایی حاج اسدالله محمدی تقدیم نماید .

   مرحوم حاج حسن مبینی               مزار مرحومه زهرا محمدی                                مرحومه زینب مبینی

ثواب این اقدام را به روح مرحوم حاج حسن مبینی و همسرش مرحومه زهرا محمدی و نیز روح بزرگ جوانمرگ مرحومه زینب مبینی  که در روستای مهدی آباد سر بر آستان دوست نهاده تقدیم می کنم .


محمد عضایی – دی 1394
۲۷ نظر ۰۸ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۹
سلحشوران شهر نراق

زمستان 1365 شهر قم توسط هواپیما های متجاوز عراقی بمباران شد ؛ عده ای شهید و مجروح شده بودند .

 

شهید سید حسین هاشمی

بعضی از شهدا ومجروحین زنانی بودند که در یک مجلس روضه خوانی شرکت داشتند واین ساختمان ویران شده بود . برادرم سید حسین که جبهه جنوب بود مرتب سفارش می کرد در تمامی مراسم شهدا وتشییع آنان شرکت کنید وبا خانواده آنان همدردی داشته باشید .

برای تشییع گل های پرپر از بمباران رفته بودم و در برگشت به منزل دلشوره خاصی داشتم و از مسافرمان چند روزی بود خبر نداشتیم . ناگهان دیدم در خیابان عده ای از نیروهای بسیج در صدد بر پا کردن حجله شهیدی هستند .

قلبم به شدت می زد ؛ نزدیکتر رسیدم و از آنان سوال کردم مگر شهید از جبهه آوره اند؟

گفتند آری .

گفتم این شهدا از گردان و یا گروه خاصی هستند ؟
گفتند آری ؛ اینها سلحشوران گردان حضرت ابوالفضل (ع)اند .

     

من نمی دانستم برادرم سید حسین در کدام گردان است اما دلم گواهی بدی می داد . نمی دانم مسیر را چگونه طی کردم اما وقتی به منزل رسیدم از برادر دیگرم سید ابوالفضل پرسیدم داداش حسین در کدام گردان تو جبهه فعالیت دارد ؟

وقتی گفت گردان حضرت ابوالفضل(ع) انگار داشتم غش می کردم . سوال کرد برای چه می پرسی ؟
به او گفتم بسیجی ها حجله می زدند وگفتند شهدای این گردان را آورده اند . رنگ رخسارش زرد شد اما هر دویمان دیگر ادامه ندادیم . پرس وجوی بیشتر اضطرابمان را زیاد می کرد .

حسین برادرم ؛ با اینکه تو در سردخانه شهر در تابوت عشق آرمیده بودی اما پای حرکت برای رفتن وپرس و جو کردن نداشتیم . شب بدی در پیش بود و نسیم سردی در زمستان می وزید و بوی تو را به مشاممان می رساند ؛ اما باز ترجیح می دادیم ساکت ومنتظر باشیم .

شهید سید حسین هاشمی در کنار مادر و همسر و تنها یادگارش علی

در حالیکه جسم تو و همرزمانت در سردخانه که نه ؛ چون تعداد شهدا زیاد بود در فضای باز قبرستان شهر قم در تابوت بود وارواح مطهر شما به گردش در همه جا و فارغ از هر غمی و با قلبی آسوده سیر می کردید . با نام و یادتان به ما گوشزد می کردید که مقاومت و پایداری تلاش و تعهد لازم دارد تا راهتان پربار باشد .

پیکر مطهر شهید سید حسین هاشمی

وامروز که سالها از آن روز می گذرد راهت را بیشتر شناخته ام و وقتی تاریکی های جهل وغفلت بر چشم باطنم می نشیند ومانع دیدن این مسیر پوشیده از لاله های سرخ در خون طپیده می شود با آمدن بر سر مزارت خاطرات آن روزهای به یادماندنی و زیبا اما پر اضطراب را از ضمیر نا خود آگاه بیرون می کشم وغبار روبی می کنم .

خانم منیرالسادات خواهر شهید سید حسین هاشمی فرزند سید ماشاالله اهل شهر نراق 5/10/1393



توضیحات سلحشوران شهر نراق

پاسدار سید حسین هاشمی فرزند سید ماشاالله سال 1342 در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی متولد گردید . والدین شهید به اسامی حاج سید ماشاالله هاشمی فرزند سید عباس و حاجیه مرحمت اسماعیلی فرزند یوسف هر دو اهل شهر نراق می باشند .

  

                   شهید سید حسین هاشمی     مرحوم حاج سید ماشاالله هاشمی    حاجیه مرحمت اسماعیلی

سال 1348 همه اعضای خانواده از نراق به شهر قم نقل مکان نمودند . سید حسین هاشمی تاریخ 22 دی 1365 در جبهه شلمچه استان خوزستان طی عملیات کربلای 5 در گردان حضرت ابوالفضل(ع) جمعی لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) در خونش خضاب نمود و جان تابناکش را هدیه به درگاه دوست کرد و در گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) قم در ایوان عرش منزل گرفت .

                           

به احترام شهید و خانواده اش در زادگاهش سنگ یادبودی در گلزار شهدای شهر نراق مد نظر قرار گرفته شده است .
ایشان مقطع شهادت دارای همسر و یک فرزند به نام سید علی می باشد .

                                         

سلحشوران شهر نراق سی امین سالگرد شهادت پاسدار سید حسین هاشمی نراقی را گرامی داشته و صلوات و فاتحه نثارش می کنیم .


۵ نظر ۰۷ دی ۹۴ ، ۱۸:۵۵
سلحشوران شهر نراق

کلاس های پیکار با بیسوادی بوسیله معلمینی که دوره دیده اند افتتاح شد . برای مبارزه با بیسوادی و جهالت و پیکاری که بهمین منظور انجام گرفته کارکنان آموزش و پرورش شهر نراق هم در این پیکار شرکت نموده اند .

پس از آن برای خدمت به هموطنان بیسواد خود با آن نبرد نموده و در حدود 200 نفر در چند کلاس به تحصیل اشتغال دارند که با همکاری چند تن از معلمین پیکار تدریس می شود . مربی این گروه آقای مرتضی یوسفی می باشد .

شماره :168
تاریخ 21/8/1348
خبرنگار اطلاعات در شهر نراق سید مصطفی غفاری

۴ نظر ۰۶ دی ۹۴ ، ۱۹:۰۱
سلحشوران شهر نراق

موفقیت پی در پی جناب آقای سلمان عُضایی در ورزش کشور باعث افتخار و مباهات می باشد .

روز جمعه 4 دی 1394 چهارمین دوره مسابقات موتور ریس قهرمانی کشور در پیست آزادی تهران برگزار گردید و سلمان عُضایی در کلاس 600 سی سی بین ورزشکاران صاحب نام این رشته به مقام دوّم ایران دست یافت و بر بام سکوی قهرمانی ایستاد .

تاریخ 14 مهر 1394 از سوی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران نیز مسابقات موتورسواری برگزار گردید که در کلاس 600 سی سی آقای سلمان عُضایی مقام سوم را کسب نمود .

    

تاریخ 15 آبان 1394 مسابقات سه منظوره(دریفت – سرعت – موتور ریس) از سوی هیئت موتورسواری و اتومبیلرانی استان تهران برگزار گردید که سلمان عُضایی مقام اول در سطح استان تهران را بدست آورد و مدال قهرمانی را بالای دست برد .

     

موفقیت چشمگیر جوان با غیرت ایران زمین را به این قهرمان تبریک گفته و از خداوند برایش تندرستی و عاقبت به خیری طلب می کنیم .

 

 

 

 

 

۱۷ نظر ۰۵ دی ۹۴ ، ۱۸:۲۷
سلحشوران شهر نراق

                 

دانش آموزان مدرسه فاضل نراقی شهر نراق - سال 1354
دوستان متوفی و شهید داخل عکس را شناسایی کنید



                  

مزرعه گلیجه شهر نراق سال ...

مرحوم حاج علیرضا عابدی فرزند حسین بن غلامرضا – مرحوم حاج غلامعلی قجری فرزند ...


    

مقابل شرکت تعاونی شهر نراق در خیابان امام – سال 1352

از راست : سیامک سلمانی فرزند احمد - فرامرز رحیمی فرزند ماشاالله - فردین رحیمی فرزند ماشاالله - مرحوم نعمت الله کریمی فرزند علی اکبر(1310 – 1367) مشهور به نعمت سیاره -  خانم اکبری فرزند حسن


    

منزل حاج رضا رضایی فرزند نظر در شهر نراق و حضور خانواده هلالی از جنگ زده ها – سال 1360

از راست : ناشناس – ناصر هلالی فرزند احمد – مرحوم احمد هلالی فرزند ... – علی رضایی فرزند رضا – امیر هلالی فرزند احمد – مرحوم حاج رضا رضایی فرزند نظر – مرحوم علی اصغر عابدی فرزند علیرضا


                      

مزرعه بهشت آباد (آبشتا) - سال 1358

از راست : غلامعباس علی آقایی فرزند یوسف(1338 - شهادت 9/7/1361) - سید جعفر جوادی فرزند ... - مرتضی علی آقایی فرزند علی اکبر - سید محمود حسینی نراقی فرزند سید تقی

     

مراسمی در شهر نراق در فصل سرما و زیر کُرسی – سال 1359

از راست : سید شهاب موسوی فرزند سید جمال – سید جمال موسوی فرزند سید محمد - ... میرکریمی فرزند ...-

احمد کاظمی فرزند غلامرضا – محمد رضا بحرینی فرزند حسین – علی اکبر تیموری فرزند امرالله – کودک ناشناس – علی عابدی فرزند رحمت الله - ... عضایی فرزند علیرضا – مرحوم علی اصغر عابدی فرزند علیرضا – ناشناس


                  

شهر ....- سال1353

از راست : اکبر اکبری فرزند نعمت الله - حسین عضایی فرزند ماشاالله


       

 
شهر نراق – سال 1358

از راست : مرتضی اصفهانی فرزند قاسم – شعبانعلی یوسفی فرزند قاسم – اسدالله کمالی فرزند ابراهیم – مجتبی طالبی فرزند حسین

                

شهر نراق - سال...

از راست : خانم لطفعلی فرزند حسین - مرحوم کربلایی حسین لطفعلی فرزند لطفعلی - علی لطفعلی فرزند حسین

         

مرحوم استاد نعمت الله اکبری فرزند رضا و همسرش مرحومه صنعت ترابی فرزند رضا(1332 قمری – 1366 شمسی) در کنار عکس نوه شان شهید بزرگوار مهدی اکبری فرزند اکبر(1340 – شهادت 24/2/1362)


                        

سال ....

سید کاظم میرسلطانی فرزند سید حسن

    

محوطه ساختمان بسیج شهر نراق – سال 1361

از راست : جعفر حمزه ای فرزند محمد علی – علی اصغر حیدری فرزند حسین – ناشناس - ابوالفضل کریمی راد فرزند تقی –  غلامعباس حسینی فرزند علی - احمد غریبی(طاهری نژاد) فرزند سلطانعلی – تقی پورصادقی فرزند علی اکبر


                      


     

شهر نراق - سال ....

مرحومه نصرت اشرفی فرزند حسین بن کَرَم


    

دانش آموزان دبستان فاضل نراقی - سال 1381

از چپ : مسعود حیدری فرزند علی - علی حمیدی فرزند حمید - حسین حمیدی فرزند حیدر - مرحوم حسین قاسمی فرزند حمید - مرحوم رضا رمضانی فرزند محمد - مصطفی رجبی فرزند جواد - محسن عضایی فرزند اسماعیل


این عکسها گویای خاطرات قشنگ زندگی است .خاطراتی که هنوز با وجود گذشت سالها از آن  بوی تازگی و عطر خوش مهربانی می دهد . هنوز هم که هنوز است وقتی  آلبوم خاطرات آن روزگار را مرور می کنیم اشک شوق و لبخند دلنشین  دوستی با هم در می امیزند و ساعت ها وقتمان صرف مرور این خاطرات می شود.


خاطرات خوش گذشته را با هم ورق می زنیم تا.............



سلحشوران شهر نراق

۶ نظر ۰۳ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۵
سلحشوران شهر نراق

به : طهران
از : نراق
تاریخ : سال 1333 قمری برابر 1293 شمسی

موضوع : عریضه عده ای ازاهالی نراق به مجلس بر علیه مامور مالیه محلات

مقام مقدس وکلای محترم مجلس دارالشورای ملی شیدالله ارکانه و ارواحنا فداهم

نوشتن مکرر این مُشت رعیت بیچاره مظلوم نراق که جزء ملّت ایران محسوبند .
از بابت مالیات نراق که اصلا فرعا مبلغ یکهزار و نوزده تومان یک هزار و هفتصد دینار است عارض و متظلم شده ایم و جوابی که مرحمت شده به تصدیق پیشکار مالیه محلات فلان قدر علاوه تر است .

تمام فریاد و آه و ناله این دعاگویان از تعدیات خودِ پیشکار محلات است . خودِ او باعث این ظلم و بدعت است که در سنوات استبداد به اسم چوب فلک مستوفی گری ولایت را به مباشر محل اجاره می داده و پول می گرفته .

در مالیاتی دیناری از مبلغ فوق علاوه بر وجه مدت هشت ماه است مالیات خود را پرداخته ایم و جمیع دوائر دولتی تظلم نموده ایم .

و الی حال کسی را دادرسی نکرده ؛ خدا می داند راه به جائی نداریم . محض رضای خداوند به درد دل این مظلومان برسید . تعدیل و تشخیص مالیات کتابچه دولتی است مستوفی محلات(شهرستان محلات استان مرکزی) معلوم است پول می خواهد و رعیت که قوه ی دادن ندارد و سال به سال زیاد می کنید .

آیا جواب دهنده و رفع ظلم از بیچارگان کردن جز بعهده نماینده ملّت است ؟ آیا ملجا و پناهی و دادرسی دیگر مشهود است که دامن او را بگیریم ؟

مخصوص جناب معاون التجار نراقی (آقای فضل الله نراقی بن محمد جواد ) که در طهران هستند وکیل نمودیم که به هر وسیله که می تواند اسباب آسایش و راحت این اهالی را فراهم نماید . از آنهم الی حال چاره ای نشده .
دخیلیم ؛ جان این بیچارگان را از ظلم پیشکار مالیه محلات (شهرستان محلات) آسوده فرمائید .
امرکم مطاع مطاع مطاع

اثر مُهر شخصی 30 نفر از امضا کنندگان نراقی در پشت نامه به چشم می خورد که از جمله آنها : حاج محمد جعفر – طوقان – رضا ابن طوقان – نظرالله – ناظم التجار نراقی – حبیب الله – محمد باقر – رحمت الله – حاج فتح الله – باباخان – محمد ابن کاظم احمد – محمد حسین می باشند .

از جناب آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود در بازخوانی سند کمال امتنان و تشکر می شود .


۲ نظر ۰۲ دی ۹۴ ، ۲۳:۴۷
سلحشوران شهر نراق

به علت نبودن شهردار و بخشدار در شهر نراق حقوق کارمندان و کارکنان شهرداری به تعویق افتاده است .

این شهر مدتی است که شهردار ندارد و تا چندی پیش سرپرستی آن با بخشداری دلیجان بود تا اینکه آقای بخشدار هم با رفتن به آمریکا هم بخشداری و هم شهرداری را بدون مسئول گذاشت .

نزدیک 3 ماه است رُفتگران و کارکنان شهرداری نراق حقوق خود را نگرفته و از این بابت ناراحت هستند و از مقامات مسئول می خواهند که در این مورد اقدام شود .


شماره :170
تاریخ 22/8/1348
خبرنگار اطلاعات در شهر نراق سید مصطفی غفاری

۲ نظر ۰۱ دی ۹۴ ، ۲۳:۲۶
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook