درد دلی با بزرگ بسیجی شهر نراق ، مرحوم جانباز حاج محمود رزاقی
سلام حاجی محمود
تلویزیون نگاه می کردم ، شبکه 1 برنامه روایت فتح تاریخ 22/1/1390 وگزارشی از عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه سال 1365 را پخش می کرد....به ناگاه دوربین برنامه روایت فتح به خاکریزی رسید که تعدادی از رزمندگان اسلام در پشت آن پناه گرفته بودند .
تو را دیدم که با لباس خاکی بسیجی در پشت خاکریز نشسته بودی و با خلوص نیت و با احساس ناشی از اوج اعتقادت به سوالات خبرنگار پاسخ می دادی و می گفتی که اهل شهرنراقی ، کشاورز و دامدار و در نهایت بسیجی و... در کنارت حاج قنبرعلی عابدی را دیدم که او نیز به سوالات خبرنگار پاسخ داد و دوربین چرخید و رفت ....
از راست : قنبر علی عابدی ، حاج محمود رزاقی
دل تنگ روزهایی شدم که هنوز بودی...شنیده ام که در تاریخ 11/9/1362 جذب بسیج شهر نراق شده ای . راستی حاجی؛ یادش به خیر چه عاشقانه و فاتحانه از خاطرات جنگ و جبهه برایم می گفتی..... خوب یادم هست وقتی در خاطراتت که برایم نقل می کردی به نام برادرم شهید غلامرضا یوسفی که می رسیدی اشک در چشمانت حلقه می زد و با لهجه ی نراقی می گفتی : بچمون غلامرضا
از راست : شهید غلامرضا یوسفی فرزند عباس ، مرحوم جانباز حاج محمود رزاقی
هر زمان با شما هم صحبت می شدیم آنقدر با روحیه بودی که اگر انگیزه و روحیه ما در انجام امور کم شده بود در ادامه دادن راه مصمم تر می شدیم.حاجی ؛ حسرت می خورم که چرا بیشتر نتوانستیم از روحیات بسیجی شما استفاده کنیم.....حاجی ؛ با بسیاری از رزمندگان و شهدای شهر نراق همرزم بودی و به عنوان امدادگر بسیاری از زخمها و آلام آنان را مرهم نهاده و پانسمان می کردی، و در عملیات کربلای 5 از ناحیه صورت مجروح شدی و یکی از چشمانت را تقدیم اسلام کردی.شاید زمان زیادی از آشنایی ما نمی گذشت ولی در همین زمان کم شیفته مرام و مردانگیت شدم...کاش زودتر می شناختمت....
حاج محمود رزاقی
با حضور در هیئت عاشقان ثارالله شهر نراق همیشه مانند ستونی در آن هیئت بودی تا محرم سال 1389 که فقدانت به خوبی برای همه ما احساس می شد. حاجی ؛ چه با مهربانی و محبت با ما صحبت می کردی ، مهربانی که ناشی از قلب رئوف بود.....بعد از جنگ بدون هیچ چشمداشتی دوباره به سراغ شغلت که همان کشاورزی و دامداری بود رفتی و انگار نه انگار که جانباز جنگ تحمیلی هستی و استخوان خرد کرده جنگ و به دنبال سهم خواهی نرفتی...راستی چرا؟ این روزها عده ای برای خود سابقه جبهه نرفته درست می کنند و ..... بماند.
تو را بزرگ بسیجی شهرمان خواندیم که کسی لایق تر از شما برای این نام پیدا نکردیم ، زیرا همیشه بزرگترین افتخارت این بود که بسیجی هستی و در کنار بسیجیان سالهایی از عمر با برکتت را سپری کردی.
از راست : شهید محمدعلی نوری ، مرحوم حاج محمود رزاقی ، شهید غلامرضا یوسفی فرزند عباس
و کلام آخر ....حاجی ؛ انشاالله در جوار رحمت حق و در کنار شهدای شهرنراق و دوستانت آرمیده ای ، ای کاش ما نیز تا آخر بسیجی بمانیم.
مهدی یوسفی فرزند غلامعباس اهل شهر نراق 23/01/1390