سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

غلامرضا قجری اهل شهر نراق به ملکوت اعلی پیوست

دوشنبه, ۱ خرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۰۳ ب.ظ

مقطع عملیات بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر دو گروه از شهر نراق در جبهه حضور داشتند.من با شانزده نفر جداگانه اعزام شدیم . و در گردان امام سجاد(ع) با رزمندگان سپاه خرمشهر سازماندهی شدیم . و خواهر زاده ام غلامرضا قجری فرزند علی و علیرضا قجری فرزند سلطانعلی و هشت نفر دیگر در تیپ هفت دزفول که بعدا به تیپ ولیعصر (عج) تغییر نام یافت سازماندهی شده بودند .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gyhiogvhio.jpg          http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/gkfgk.jpg

                                                                                                                                       شهید غلامرضا قجری                 شهید علیرضا قجری

 

هیچکدام از دو گروه از وضعیت استقراری یکدیگر مطلع نبودیم .من خیلی سعی کردم آنها را در منطقه پیدا کنم و با آنها از جمله غلامرضا ملاقات داشته باشم ولیکن موفقیتی حاصل نکردم .تاریخ 27/02/1361 مرخصی گرفتم و آمدم شهر اهواز مرکز استان خوزستان تا با خانواده ام در شهر نراق تماسی بگیرم . در سالن مخابرات در نوبت تلفن انتظار می کشیدم که یکباره دیدم فردی با لهجه زیبای محلاتی صحبت می کند . رفتم مقابلش گفتم شما اهل شهرستان محلات هستی ؟
گفت بله . گفتم از رزمندگان نراقی خبر داری ؟ گفت کدامشان ؟
گفتم قجری ها . گفت کدام قجری ؟ گفتم غلامرضا قجری فرزند علی .
با اخلاص و طمانینه ای که داشت گفت ایشان به ملکوت اعلی پیوست .
گفتم جنازه اش ؟ گفت بردیم نراق تشیع و دفنش کردیم و من دوباره به جبهه بازگشتم .
گفتم از علیرضا قجری چه خبر ؟
گفت او هم شهید شده ولی دنبال جنازه اش هستیم .پاهایم سست شد . روحیه ام متزلزل شد . دنیا روی سرم خراب شد . طاقتم به سر آمد . مو بر تنم سیخ شد . به زمین میخ کوب شدم . نا آرام گردیدم .
او متوجه منقلب شدنم شد و سوال کرد شما کی هستی و با این شهیدان چه نسبتی داری ؟
بغض در گلویم شکست . با تضرع گفتم جناب ، غلامرضا قجری خواهر زاده مظلوم و عزیز دل من بود و علیرضا قجری شجاع نراقی ها از اقوامم و از دوستان گرانقدرم می باشد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/yidfy.jpg

ایمان بالایی داشت و مطلبی نگفت ولی شاید در دلش گفت کاش آنقدر صریح اللهجه بیان نمی کردم .تا خواست از من جدا شود گفتم آقا شما کی هستی که این شهیدان را می شناسی ؟گفت من احمد صفری فرزندمحمدحسن اهل محلاتم . شوهر خواهر رمضان و علیرضا قجری هستم . با غلامرضا نیز به تازگی برادری و دوستی بینمان برقرار شده و از نیکان روزگار بود . خدا رحمتش کند احمد صفری نیز چند ماه بعد به شهادت رسید .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/cvbjmb.jpg

شهید احمد صفری

 

آن موقع تمام منازل نراق از خطوط تلفن برخوردار نبود . با هر شرایط روحی که داشتم به منزل خواهرم خانم طلعت قجری همسر رضا نظر زنگ زدم یکی از اقوام گفت همه رفته اند منزل خواهرت زهرا خانم (مادر شهید غلامرضا) و فهمیدم غوغایی در منزل آنهاست.

نالان و غمگین به خط جبهه خرمشهر بازگشتم . سید هاشم فراهانی فرمانده سپاه پاسداران شهرستان محلات نیز آنجا بود و تالمات روحی من را درک کرد . عملیات بیت المقدس ادامه داشت و هنوز خرمشهر از چنگال ارتش عراق خارج نگردیده بود و گروه ما همچنان در پدافندی عملیات بودیم که دستور پایان ماموریت دادند و گفتند به شهرهایتان باز گردید.

تاریخ 31/02/1361 بود و در شهر قم از قطار پیاده شدیم و در راه آهن مشاهده کردیم تعدادی از اهالی نراق آمده اند تا جنازه علیرضا قجری را تحویل بگیرند . جنازه این شهید اشتباها به تبریز رفته بود و دوباره به اهواز منتقل شده بود تا پس از شناسایی دقیق تر به استان مرکزی بفرستند .

وقتی آن قطار به راه آهن رسید من و مندعلی نباتی(شهید) که از عملیات بیت المقدس بازگشته بودیم داخل سردخانه روی قطار رفتیم و جنازه علیرضا قجری را از زیر انبوه جنازه ها پیدا کرده و تحویل گرفتیم . ما هم با همان وسایل نقلیه همزمان برای تشیع جنازه و خاکسپاری وارد شهرمان نراق شدیم .
علیرضا وصیت کرده بود بدون تابوت تشیع شود که همه ببینند هیچ از دنیا نبرده و نباید ظلمی کرد . در عین حال خودش مورد ظلم قرار گرفت . فلذا با برانکارد تشیع شد .

شهید غلامرضا قجری ضمن اینکه خواهر زاده ام بود مثل دو دوست با هم بودیم . او ابتدا شاگرد مغازه منبت کاری ام در خیابان دامپزشکی تهران بود که سال 1360 به نراق بازگشت و همزمان عضو بسیج شد و هنر منبت کاری را نیز ادامه داد.

 علیرضا قجری نیز علاوه بر نسبت فامیلی مثل دو رفیق بودیم . شجاع ترین آدمی که تا کنون دیده بودم .

شهادت قجری ها 17/2/1361 روز جمعه مصادف با 13 رجب سالروز تولد امام علی (ع) بوده است . غلامرضا و علیرضا قجری در یک روز به شهادت می رسند لیکن جنازه غلامرضا یک هفته بعد منتقل و تاریخ 24/2/1361 دفن و جنازه علیرضا به دلیل اشتباه در انتقال به شهرستان تبریز و بازگشت آن در تاریخ 31/2/1361 در گلزار شهدا شهر نراق به خاک سپرده می شوند .

سه روز بعد تاریخ 3/3/1361 در شهر نراق بودیم که خبر آزادی خرمشهر را شنیدیم و علی رغم اینکه دوستان و اقوام نزدیکمان شهید شده بودند در شادی مردم شرکت جسته و خداوند را به خاطر فتح بزرگ شاکر شدیم .

در عملیات پیروزمند بیت المقدس و آزاد سازی خرمشهر همچنین سه نفر دیگر از اهالی شهر نراق به اسامی محمدرضا رمضانی ، محمدرضا باقری و علی اصغر عبداللهی به شهادت رسیدند.

 

 

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/we77ty.jpg

رزمنده علی قجری

 

 

 

 

   علی قجری فرزند غلامعلی اهل شهر نراق 18/02/1390

 


۹۱/۰۳/۰۱
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook