سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

۱۶ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

آیت الله سید محمد باقر موسوی فرزند سید هادی مشهور به موسوی همدانی اولین امام جمعه شهر نراق بعد از انقلاب از تاریخ 3 خرداد 1359 لغایت 24 بهمن 1360 به مدت بیست ماه حضور در نراق خدمات شایانی را به سرانجام رسانید .
ایشان طی مدت کوتاه مرتب در حال نویسندگی و در کنار آن مدیریت پیشرفت و آبادانی را با مسئولین ذی ربط پی گیری می کرد .

مرحوم آیت الله سید محمدباقر موسوی همدانی

حسینیّه نراق به سفارش او و توسط معمار استاد حسین بهی بازسازی شد ولی بعدا در اثر عدم رسیدگی تخریب گردید .از ابتدای مهر سال 1359 که جنگ بر ایران تحمیل شد جهاد وی نیز آغاز شد . در اولین اقدامش در فصل ابتدایی دفاع مقدس ستاد امور مهاجرین جنگ را در مسجد حاج شیخ عباس(قمر بنی هاشم) تشکیل داد و حاج حسینعلی محمودی را مسئول آن گذاشت .

برای جنگ زدگان صندوق وام قرض الحسنه درست کرد و مسئولیت آن را بر عهده آقای عزت الله اکبری گذاشت . هفتگی چند جلسه به فرزندانش علی و حسین شریف موسوی از کتاب اخلاقی معراج السعاده علامه حاج ملا احمد نراقی در منزلش تدریس می کرد . این منزل موسوم به خانه آقا اکنون تخریب شده و روبروی کاروانسرای بازار می باشد .

معلم و استاد دروس قرآن و عربی دبیرستان حاج عباس معصومی شهر نراق بود و با جوانان دوستی و الفت پیدا می کرد و آنان را به مسایل دینی و مسجد رهنمون می ساخت . تقریبا یکی از اولین افرادی بود که به آموزش و پرورش شهرستان دلیجان و عناصر فرهنگی شهر نراق در خصوص تغییر نام دبیرستان عباس معصومی به نام یکی از شهدا اعتراض نمود و سرانجام نام به حالت اولیه درآمد .
با هماهنگی و مدیریت آقای موسوی با فرمانداری شهرستان دلیجان در زمستان سال ۱۳۵۹ چندین گروه از شهر نراق به پادگان منظریه(۱۹ دی) شهر قم اعزام شدند تا در ارسال مهمات جنگی به سرحدات میهن اسلامی کمک کرده و در مسئله مهم دفاع مقدس شریک باشند .

سال ۱۳۵۹ به کمک آقای موسوی سهمیه تیر آهن برای مردم به نراق داده شد و مسئول توزیع آن را به عهده حاج علی اکبر اکبری فرزند نعمت اله گذاشت . همچنین سهمیه و خرید و فروش گندم را هدایت می کرد و یکی از مسئولین آن را محمد رضا رمضانی(شهید) گذاشت .
اولین فروشگاه تعاونی شهر نراق بعد انقلاب در سال ۱۳۵۹ توسط آقای موسوی در مغازه فعلی حاج سید احمد موسویان در میدان شهر راه اندازی و آقایان : سید احمد باشی ، غلامحسین رزاقی و کاظم رمضانی را مسئول فروش اجناس ارزان قیمت فروشگاه انتخاب نمود .

دارالایتام قم را راه اندازی کرد و در شهر نراق نیز یتیمان را مساعدت می کرد .
خودش یاور بسیجیان بود و دو فرزندش حسین و علی نیز از اعضای بسیج نراق بودند و همچنین مساعدت های بی دریغ به جبهه های جنگ داشت . وی از یاوران نزدیک شهید نواب صفوی بود و خاطرات زیادی از ایشان نقل می کرد .

سید محمدباقر موسوی همدانی (1304-1379)، از مجتهدین و محققین و مدرسان حوزه علمیه در دوران معاصر است. علاوه بر خدمات شایانی که داشت ، نویسنده چندین کتاب می باشد . از جمله آثار وی می توان به ترجمه چهل جلدی «تفسیرالمیزان» تألیف علامه طباطبائی اشاره کرد . ترجمه کتاب تفسیر المیزان را در پایین ترین مکان مسجد جامع شهر نراق بر روی ورق های چکنویس می نوشت تا بعد تایپ شود .

همان نقطه نیز به سوالات شرعی مردم و رفع مشکلات آنان همت می گماشت . کمتر در صدر مسجد جلوس می کرد مگر اینکه برای وعظ و خطابه بالا برود .

دستخط حجت الاسلام سید محمد باقر  موسوی همدانی اولین امام جمعه فقید شهر نراق که تیر و مرداد سال 1359 در خصوص ساخت حمام عمومی شهر نراق به استانداری استان مرکزی به مرکزیت اراک نامه ارسال نموده است :

باسمه تعالی
مدیریت محترم دفتر فنی استانداری استان اراک
پس از اهداء سلام ، همانطور که علی القاعده مهندسین محترم و خصوصاً جناب مهندس صهبا باستحضار رسانیده اند از اول تیرماه سال جاری اعتباری جهت ساختن یکباب حمام در شهرستان نراق از اعتبار یکروز نفت در اعتبار این شهرستان قرار گرفت تا بفرموده مهندسین اعزامی به محل تحت نظارت نماینده امام و شهرداری نراق بمصرف برسد .
تا اواخر تیرماه چندین بار در مورد اینکه این ساختمان بدست چه کسی انجام شود با مهندس صهبا که نظارت این پروژه را بعهده دارند مشورت شد و چون در منطقه شخص و یا شرکتی که مورد اعتماد باشد نبود سرانجام متوسل به آیت الله بهاء الدینی(سیّد رضا بهاءالدینی) که در جناب حاج حسین بهی معمار باسابقه نفوذ داشت ایشان را برای انجام این کار راضی سازد .
چون در سال های قبل هم معمار نامبرده در نراق و محلات و دلیجان کارهائی انجام داده بود و همه مردم نسبت به وی و خود اینجانب نسبت به آقای بهاء الدینی اعتماد داشتم و سرانجام توانستیم وی را به انجام این کار راضی سازیم .
و مجلسی در حضور آیت الله نامبرده (بهاءالدینی) که مورد توجه خاص امام(آیت اله سید روح اله خمینی رحمت اله علیه)هستند و در حضور مهندسین محترم استانداری و معتمدین محل منعقد نموده قراردادی بدین منوال منعقد گردید که پیمانکار نامبرده(حاج حسین بهی) از بیمه و مالیات معاف باشد .

مهندسین محترم هم نیز فرمودند چون بودجه این حمام از پول نفت است تنها قیدش این است زیر نظر نماینده امام‌ مصرف شود و مشمول محاسبات ذیحسابی نیست ، بنده نیز به این سخن اعتماد نموده مسئولیت را گردن گرفتم و با اینکه کار شخصی بنده نویسندگی و ترجمه تفسیر المیزان است و برای آن اهمیت بسیاری قائلم این کار را کنار گذاشته به نظارت در ساختمان حمام و نیز کانال زیرزمینی فاضلاب آن بطول چهار صد متر که به یک مُقنی مورد اعتماد و بمبلغ بسیار نازل کنترات داده بودم و نیز به نظارت در کار ساختمان اداره مخابرات(اداره مخابرات نراق) پرداختم .
و معمار هم همچنان مشغول بود و به تصدیق مهندس صهبا و مهندس منظوری و سایرین کار را بنحوی انجام داد که در منطقه بی نظیر و یا حد اقل کم نظیر است و من برای گرفتن قسط پنجم وی به استانداری مراجعه نمودم آقای غیاثی اظهار داشتند که باید مالیات و بیمه‌ و سپرده را بپردازد .
در مراجعت(به نراق) جریان را به معمار(حاج حسین بهی) گفتم ایشان بلادرنگ ‌کار را تعطیل کردند ، با در نظر گرفتن سردی منطقه واحتیاج مردم به حمام و رو به خرابی رفتن ساختمان ناتمام و نیز با گرفتن ضمانت شرعی اینجانب و مهندسین دستور فرمائید تتمه حساب معمار را بپردازند .چون اینجانب بُنیه مالی آنچنان که از عهده این ضمانت برآیم ندارم .
مستدعی است جریان را با وزیر کشور در میان بگذارید که مسلماً ایشان راضی به ناراحتی اینجانب نمی شوند و راه حلّی ارائه می دهند .

سید محمد باقر موسوی همدانی(اولین امام جمعه بعد از انقلاب شهر نراق)

                      محمود مرادی                                            سید مجتبی غفاری
سایت سلحشوران شهر نراق از جناب آقای محمود مرادی به واسطه در اختیار گذاردن تصویر این نامه و از استاد سید مجتبی غفاری به جهت بازخوانی سند سپاس گزاریم .

۱ نظر ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۲۳:۰۰
سلحشوران شهر نراق
مخفی نماناد که چون وجه مشتری از آقا علیرضا محلاتی که مبلغ چهارده تومان است در اِزاء این الله مراد همشیره زاده او به جناب آقا میرزا عبدالوهاب تاجر نائینی داده شود و برات گرفته شود بحواله جناب خیرالحاج حاجی محمد ابراهیم تاجر نراقی پس از ورود برات جناب حاجی عذر آورده قبول نکردند و همان برات را الله مراد مذکور تسلیم جناب مستطاب خیرالحاج حاجی محمد رضا نمود و مبلغ چهارده تومان را نقداً از جناب حاجی دریافت نمود
لهذا قرار شرعی شد که هرگاه برات را ندهد در تامین به آقا میرزا یوسف یا اینکه علاوه از ده روز طول بکشد وجه را با فرع از قرار ماهی تومانی ده شاهی الله مراد مذکور به جناب حاجی محمد رضا کارسازی نماید .
تحریراً فی 22 شهر صفر 1290(برابر 1 اردیبهشت 1252)
مهر : عبده الراجی محمد تقی
مهر: سلام علی ابراهیم
مهر : یا غفار


سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد ارجمند آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی وجوه پرداختی بین چند نفر در 152 سال قبل سپاس گزار می باشیم .
۱ نظر ۲۸ خرداد ۹۹ ، ۱۵:۵۶
سلحشوران شهر نراق

بانوی مکرمه ای از اهالی شهر تاریخی نراق به نام خانم شمسی حیدری فرزند علی ابن عباس ابن نادعلی ابن حیدر جهت ایجاد زندگی آرام بخش وارد روستای واران جاسبِ دلیجان گردید .

سرکار خانم شمسی حیدری

همسرش آقای علی اکبر عابدینی فرزند عباس ابن عابدین از اهالی نیکو صفت روستای واران جاسب بود که بعدا در شهر دلیجان سکونت یافتند .سال 1346 خداوند متعال فرزندی به این زوج خوشبخت نصیب کرد که نامش را محسن عابدینی نهادند .

مرحوم علی اکبر عابدینی

اوج شرایط جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران بود که سال 1364 محسن دفترچه آماده به خدمت دریافت و از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان وارد دفاع مقدس گردید .
تاریخ 31 تیر 1364 محسن و چند سرباز در جبهه روستای صفر مرزی شیخ صله شهرستان ثَلاث باباجانی استان کرمانشاه در اثر برخورد با مین کاشته شده از سوی نیروهای متجاوز ارتش بعث عراق به شهادت رسیدند . پیکر اربا اربای آنان به تهران منتقل و به خانواده های معززشان تحویل داده شد .

پیکر سرباز وطن محسن عابدینی به شهر قهرمان پرور دلیجان وارد شد ولی پدرش آقا علی اکبر با اینکه جنازه جگر گوشه اش سَر در بدن نداشت و بالا تنه اش در اثر انفجار مین آسیب دیده بود ولی بوی فرزند را استشمام نمی کند و برایش قابل قبول نمی شود . عموی شهید حاج غلامرضا عابدینی مدیر شیرینی سرای بُن بُن چمن دلیجان هر کاری می کند دل برادرش علی اکبر آرام و قرار نمی گیرد .

آیت الله سید محمد رضا موسوی گلپایگانی به جهت گذراندن تابستان از قم به منطقه زیبا و مفرح جاسب عزیمت نموده بود و در منزل آقای ناصری مدیر شرکت حلوای عقاب به سر می بُرد . آقای علی اکبر عابدینی خود را نزد آیت الله گلپایگانی رسانده و موضوع را با ایشان مطرح کرد و از وی درخواست نمود تا اجازه دهد مزاری که فرزندش محسن در بهشت زهراء(س) تهران به اشتباه خاکسپاری نمودند را نبش قبر نموده و اجازه دهند طبق وصیتنامه شهید پیکر به زادگاهش واران جاسب منتقل و کنار دوستش شهیدش محسن ابوالقاسمی دفن گردد .

راهنمایی های آیت الله گلپایگانی موثر واقع نشد تا اینکه دست نوشته ای از ایشان دریافت و و برادران علی اکبر و غلامرضا با پیکر شهید راهی ستاد معراج شهدای تهران می شوند .
پاسداران و مسئولین امر وارد شور شده و نهایتا برادرِ سرباز شهیدی که یکی دو روز قبل پس از تشییع در گلزار بهشت زهرا خاکسپاری شده بود را دعوت و شرح ماجرا برایش توضیح و نبش قبر انجام می گیرد . علی اکبر با نشانه هایی که مطرح کرد اذعان می دارد این پیکر مثله شده جوان رعنای من محسن عابدینی است .

پیکر مطهر به دلیجان انتقال و مردم دین مدار و شهید دوست دلیجان در تشییع جنازه سنگ تمام گذاشته و نهایتا جاسبی های پاک سرشت و آرمان طلب همراهی می کنند تا پیکر فرزند سرکار خانم شمسی حیدری نراقی در زادگاهش واران جاسب آرام گیرد .

          

   مزار شهید در گلزار شهدای واران جاسب                                    سنگ یادبود برای شهید در گلزار شهدای نراق

                  مزار شهید در گلزار شهدای واران جاسب                              سنگ یادبود برای شهید در گلزار شهدای نراق

salahshorannaragh.blog.ir

دو ماه از شهادت سرباز وظیفه سپاه دلیجان نگذشته بود که پدرش علی اکبر عابدینی بدرود حیات گفت و به فرزندش محسن پیوست .
سه خواهر شهید و برادرانش مهدی و مصطفی عابدینی از رهروان راه برادر هستند و از اینکه مردم به خون و آرمان های شهدا احترام می گذارند خوشحال هستند .

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۲۲:۲۴
سلحشوران شهر نراق

بسم العزیز المحبوب
تصدقت گردم، اعلی دست خط مبارک که مایه حیات و فرح و انبساط بود زیارت شد قوت بَصر گردید و نور فؤاد و شرح صدر بخشید و لِسان به حمد محبوب یکتا قیام نمود که بحمدالله که این معدوم فانی بدون استحقاق و قابلیت مورد عنایت و الطاف اصفیاء و اولیاء خود فرموده .
از دست و زبان که برآید           کزعهده ی شکرش به درآید
باری از آن حضرت همواره مستدعی و متمنّی بوده هستم که این ذلیل لا شیء را از لحاظ مرحمت نصیب و بی بهره نفرمایید.
چه نیکو گفته : من که باشم که بر آن خاطر عاطر(عطر دوست) گذرم ، ولی از فرط محبت و ذره پروری آن حضرت رجاء و امید قطع نشده و نخواهد شد. روحی فدای الطاف مبارکست. کجا پیش آفتاب تواند خود بنماید که من یکی از هزارم .
 باری در این هفته تعلیقه منیر مبارک حضرت حاجی میرزا حیدرعلی(میرزا حیدرعلی زردوز پیرو کتاب بیان ازلی) از بادکوبه(باکو پایتخت جمهوری آذربایجان) رسید و به زیارتش و فائز شدیم
مژده های بسیار خوش مرقوم فرموده بودند. منجمله لوح مبارک اتی امرالله(آثار بهاییت) را مرحمت فرمود ومنجمله مخذول و منکوب شدن اهل فتور و باسفل نیران مقبّل گشتند. و طیور لیل و ناعقین را در درکات مجیّن محبوس و موذب فرمودند و راه فرار اهل غرور و نخوت و انکار و استکبار را از جمیع جهات مسدود نمودند .
 لدا العظمة و قدرة و الکبریاء ولد السّطوت و العزت والاستعلاه لا اله الا هو البهی الابهی و انّا کل بامره بوجه ناظرون و متوجّهون و علی عهدالقدیم ثابتون و بذیل عطوفته مرکز میثاقه و عبد بهائه فسئل الله بان یطائفها متوسلون فسئل الله بان یعاملنا بفضله و یفدینا فی سبیل احبائه الذین ما نقضوا عهده و میثاقه العظیم کذلک.

از فوق پاکتی رسید حامل چند لوح مبارک و تعلیقه جناب آقا میرزا حبیب مرقوم فرموده به رسم ارمغان لفّا ارسال خدمت نمودم. لوح مبارک اتی امرالله گمان رفت که شاید از برای شما از قزوین یا جهات اخری فرستاده باشند ارسال نشد.
و عرض کندم مرحمتی سرکار رسید مایه امتنان این فانی شد. الحمدالله همیشه خیری را می طلبد و هر فیضی را مرکز الحمدالله در این یوم نشور مبعوث به رسم و صفات هر دو گشته اید و از هرگونه قیودات رسته جان و دل به حبل محکم متین سلطان عهد و میثاق بسته اید و کمر بر خدمت در امر مبارک بسته.
 امیدوارم از فضل حضرت عبدالبها(عباس افندی فرزند ارشد حسینعلی نوری بهاءالله بنیانگذار بهائیت) که همیشه به جوهر رضا فائز و مؤید و در اعلاء کلمةالله و نشر نفحات الله چون بدر کامل در سماء اثر رخشنده و نوّار باشید. فدایت گردم فله الحمد قبل از دعا اجابت مقرون گشته جسارت آخرین فیض مبارک را به ملاحظه رسیدن تقدیم حضور نگشت ولی بعد از صوم قصد نرفتن به نراق و جاسب دارم انفاد(نابود گردانیدن) حضور خواهم نمود.
و عرض دیگر خدمت سرور معظم مکرم جناب مستطاب آقای آقا محمد باقر(محمدباقر نراقی فرزند حاج محمد مهدی ابن عبداله) و قرة عیون الاحباب و الاخیار آقای آقا میرزا فضل‌الله( معاون التجارفضل اله نراقی فرزند محمد جواد ابن حاج محمد مهدی ابن عبداله) و سایر آقازادگان و محبوب جان دوران جناب آقا میرزا موسی(احتمالا میرزا موسی فرزند آخوند ملا آقاجان) کذلک سایر دوستان لکمین جمیعاً با بدها و احسن تکبیرات البهائی مکرم جناب آقای آقا سید محمد و حضرت حاجی و سایر احباب باب ها تکبیرات نور البته مکبرند و عرض دیگر مرقوم فرموده بودند که احباب آمریکا ابتدا یک نفر و ثانی چهار نفر دو مرد و دو زن آمده مشرف شدند.
به خضوع و خشوع و ادبی که  لم ترعین الملک بمثلها چون اذن مشول حاصل شد تا حضور مبارک مکرر سجده نمودند و دامن مبارک را بوسیدند و بوییدند و بر چشم مالیدند و به نوعی گریه و بی قراری و ناله نمودند که جمیع حضار به گریه در آمدند تا زمانی به وسایلی ساکتشان می‌فرمایند و اظهار عنایت می‌فرمایند که وقت گریه نیست به ادب خضوع و خشوع سجده می‌نمایند عرض می‌کنند که از شدّ سرور و حبور(دانایان) است
و تشکر الی نعم لا شبهه لها
 ما کجا و این مقام اقدس اعلی
ما کجا و این مقام ارفع ابها
ما کجا و حسنت عرفان
ما کجا رضوان ایقان
ما کجا و زیارت و طواف
ما کجا و لقا و اعتکاف
بعد تمنای لقای احباب را نمود
بعد از اذن مبارک به ادب و خضوع با احباب ملاقات می‌فرمایند که گویا هزار سال است در ظلّ امر فی سلیت شده اند و بعد از ملاقات احباب اذن باغ رجا می نمایند. بعد الاذن به باغ رضوان می‌روند به خضوع و خشوع لا تحصی وارد می‌شوند او را ... می‌بویند و می‌بوسند و از برای تبرک و ارمغان حفظ می‌نمایند تا به قرب حجره ی مبارک میرسند ز فرات قلوب را به عنان آسمان می‌رسانند و نماز و نیاز می‌نمایند و بیرون آمده در کالسکه ی مخصوص خودشان محرم حرم مقصود می‌شوند. بین راه موکب همایون را مشاهده مینمایند فورا خود را به خاک انداخته سجده می‌نمایند و بعد به رکاب مبارک می‌شتابند بعد از اظهار عنایت امر سوار شدن و رفتن می‌فرمایند.
می‌روند، در مسافر خانه بهجی چون انوار جلال و جمال مشرق و ... شد می‌روند سجده و تعظیم و سروری می‌نمایند که اشجار و اعجار را به سرور می‌آورند و به نوعی تفرع و تحلیل و تسبیح به اذن مبارک قصد مقام مقصود می‌نمایند، قریب به روضه ی مبارک حضرت عبدالبهاء سجده می‌نمایند و ایشان محل قدم مبارک را سجده می‌نمایند و کفش را درآورده به سجده و ادب و تعظیم و رکوع داخل می‌شوند و چون داخل صحن می‌شوند بسیار گریه و ناله و بی قراری می‌نمایند که مدت ها حاضرین مدهوش و مبهوت و منصعق(بیهوش) بودند و روی و موی خود را به خاک می مالیدند و هر زمان که وجه مبارک توجه به ایشان می‌فرمود فی العین سجده می‌نمودند دائماً به رکوع و سجود بودند و برگ ها و گل ها و ریگ ها در جیب و بغل نهاده جهت ارمغان و هر کجا قدم مبارک گذاشته شده بود محل قدم مبارک را سجده نموده و ریگ و علف آن محل را برداشته در جیب و بغل نهاده و بعضی از اهل نقض و قطور هم از دور و نزدیک ملاحظه نموده می سوختند جیم رجیم شیده دار با کبر و غرور به گمان آنکه تشریف برده اند بیرون آمده که ناگاه چشمش به جمال مبارک عبدالبها و زائرین افتاده که حمد مستنفره فرت می شوره از شدت وحشت که از راه بیرون رفته تا اینکه در ظهار و باطن گمراهی او معلوم باشد.

 باری فدایت شوم دختری از شاه زادگان آمریکا با نمره ی اول یا ثانی در علم و فضل و فنون و حکمت و غناء من جمله از دولت او نوشته بودند که ملیون می‌باشند چنان ذی شأن و مقام است که حرکت او را تلگرافا  خبر داده و در روزنامه ها نوشته شده به امر مبارک از آمریکا حرکت کرده به پاریس رفته و جمیع را تبلیغ نموده و از آنجا حرکت کرده وجمعی از آمریکا و تبلیغ شدگان پاریس را به همراه می‌آورد چنانچه از پاریس به حیفا(شهری در اسرائیل) تلگراف نمود که فلان خانم آمریکایی از پاریس به جهت زیارت عکّا(عکّا مقدس‌ترین شهر اسرائیل برای پیروان بهائی) حرکت نموده و در آمریکای جنوبی مدرسه و معلم خانه از برای تربیت و تعلیمات احباب بنا نموده و در خدمت و نصرت سعی قریبی دارد و در قفقاز فوج فوج ایمان می‌آورند کذلک در هند و آفریک و تاجیک.

بازخوانی پشت صفحه نامه :
فدایت شوم جناب یوسف خان اذن شرف شدن از برای ایشان حاصل شده قصد قرب و زیارت جمال ذوالجمال حضرت عبدالبها(عباس افندی) را دارم امیدواریم از برای جمیع دوستان و احبائش مقدر فرماید و هیچ کس را محروم نفرمایید .

از استاد گرانقدر آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی این سند  سپاس گزار می باشیم .

از جناب آقای حمیدرضا  سلطانی شایان فرزند اکبر اهل شهر نراق از بابت بازنویسی ، تایپ و تنظیم متن سند مربوط به 110 سال پیش قدردانی می گردد .

۰ نظر ۲۷ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۵۳
سلحشوران شهر نراق

غم فراق تو در باورم نمی گنجد

... انقلابی بودند و بر علیه رژیم ستم شاهی مبارزه کرده و با رهبرشان امام خمینی پیروز شده بودند . همدلی در اوج خود بود . مهر ماه 1358 در دبیرستان رای گیری شد . مسئول کتابخانه عباس باقری گردید . ولی مسئولیت برای آنان معنی نمی داد . چون یک صدا بودند و یک نفس . کتاب های قدیمی برچیده شد و کتاب های جدید با اندیشه اسلامی و تربیتی و مورد پسند جوانان در قفسه ها چیده شد . عضو گیری کردند .

افتخار دانش آموزان این بود وارد کتابخانه دبیرستان حاج عباس معصومی شوند تا چهره متبسم و مطالعاتی سید غلامرضا باشی را ببینند . دقایقی با عباس باقری صحبت کنند تا از وضعیت روز سیاست آگاهی پیدا نمایند . ابوالفضل بیابانگرد و ... خودشان مثل کتاب بودند . بهانه ای بود تا دانش آموز وارد کتابخانه شود تا با این چهره های ارزشمند و تاریخ ساز گپی زده و آنگاه کتابی را برای مطالعه تحویل بگیرد .
انجمن اسلامی تشکیل شد باز همین عده و به اضافه چهره های محبوب و ذی نفوذی همچون عباس رمضانی - قاسم جعفری - عبدالله محمودی- محمد رضا بخشی - و محمد رضا رمضانی و ...

مدت ها بسیجی بودند و لیکن مقر بسیجشان را در 10 مرداد 1360 در قبرستان متروکه و درمانگاه بلااستفاده صفایی راه اندازی نمودند . موسسین به گروه بیست نفره مشهورند . همین ها که زجر کشیدگان و غصه خوران شهر بودند . اغراق نیست اگر عنوان شود مدرسه عشق و زندگی آنها ابتدا بسیج طیبه و بعد منزل بود . جنگ مجال نداد ، تا انتهای سال ۱۳۶۰ شهر نراق پنج شهید تقدیم نموده بود . اسامی آنان :

محمدعلی قجری اولین شهید نراق و استان مرکزی

احمد ابراهیمی دومین شهید و اولین شهید سرباز نراق

محمدرضا پورصادقی سرباز فداکار تیپ هوابرد که پیکرش با تاخیر آمد

اسدالله خسروی اولین شهید پایگاه بسیج شهر نراق

و علی اصغر مهدوی سرباز بی مزاری که جنازه اش از ارتفاعات شیاکوه گیلانغرب باز نگشت .


باید به جهاد اصغر می رفتند . در سر افکاری بلندی داشتند که از جمله مهمترین آنها فعالیت فرهنگی و ورود جوانان شهر به دانشگاه و طی نمودن مدارج عالی بود . چون بسیاری از آنها نخبه های تحصیل بودند. سفارش به تحصیل شده بودند و می بایست بقیه را در این راه رهنمون می شدند .

سال آخر دبیرستان در سال ۱۳۶۰ دو نوبت به جبهه های انرژی اتمی و دارخوین رفتند و آمدند تا سرانجام در فتح المبین گلزار شهدا با خون چهار نفر از بهترین بندگان خدا خضاب گردید و فتح بابی شد تا این گلزار با شهیدان بلند مرتبه سید غلامرضا باشی ، عبدالله محمودی ،ابوالفضل بیابان گرد و مهدی عباسی راه اندازی شود .
از پدران و مادران بپرسید نراق غوغایی بود . هر خانه ای پرچم عزا . چهار شهید سه اسیر و بقیه زخمی ... وضعیت شهر از عید نوروز خارج شد . مسابقه فوتبال به هم خورد . مراسم سیزده بدر آصف آباد برای همدلی با خانواده شهدا در گلزار شهدا برگزار گردید . شهر یکصدا یک فریاد داشتند و مردم یک نوا شده بودند . هر کَس هر کاری از دستش بر می آمد برای خانواده شهدا ، اسرا و مجروحین فتح المبین انجام می داد .

راه آغاز شده بود .بیت المقدس سه تازه داماد دیگر به جمع گلزاریان اضافه نمود و غلامرضا قجری و علیرضا قجری و محمد رضا رمضانی بر سر دستان مردمان پاک طینت شهر نراق آوازه تاریخ گشتند .غلامرضا قجری مرد عشق و پارسایی بود و نگاهش عبادت .علیرضا قجری از زمره شجاعان روزگار و هدفش رضایت باریتعالی بود .محمدرضا رمضانی تهذیب نفس از فضایل روزمره او بود . عشق در سر و تبسم بر چهره داشت .
دیری نپائید رمضان آمد و جمع دبیرستانی ها کم کم به گرد یکدیگر جمع می شدند و این بار محمد رضا بخشی و عباس رمضانی جاودانه تاریخ و شهرمان نراق شدند . از کودکی در یک محل با هم بزرگ شدند . یار هم بودنند و غمخوار یکدیگر . مدرسه ؛ مسجد ؛ بسیج ؛ جبهه و... در کنار هم بودنند . فاصله شهادتشان کمتر از دو هفته به طول انجامید.
آقای غلام محمد ابوالحسنی نامه ای از عباس رمضانی یکروز قبل از شهادتش ارائه داد که چقدر در فراغ محمدرضا بخشی و دوستان شهیدش می سوخته و آزرده خاطر بوده است .

http://bayanbox.ir/view/8242822619652232774/%D8%BA-25.jpg

مسیرادامه یافت واعزام جوانان بسیجی شهرنراق نه تنها کم نشد و لیکن روز افزون گردید . عملیات مسلم ابن عقیل در سومار کرمانشاه پیروزی های چشمگیری دردفاع مقدس برجای گذاشت و باز سهم شهر نراق غلامعباس علی آقایی یکی از دلاور مردان ارتش جمهوری اسلامی را به جمع گلزاریان افزود . از او تاکنون درست و حسابی ننوشته اند ولی بی شک پهلوانی بوده است. وصیتنامه اش مملو از درس میباشد .
آه که چه سخت است نوشتن این مطالب . اگر کسی در نوشتن و مطالعه آن فغان و فریاد نزد به قلب خود رجوع کند . محرم نیز فرا رسید و کاظم محمودی و مظاهر لطفی شهر و منطقه را متحول نمودند. در عملیات محرم هر دو فرمانده بودند . مظاهر فرمانده دسته و کاظم جانشین گردان . حماسه هایشان سینه به سینه نقل می گردد . بی غل و غش بودند .علاقه داشتند خدمتگزار مردم باشند . هر دو بر علیه رژیم ستم شاهی پهلوی فعالیت داشتند و از زمره انقلابیون بودند ..

https://bayanbox.ir/view/1733866869104748951/1-72.jpg

آیا تا کنون از خود پرسیده اید چه زمان دشواری بر این پدران و مادران و اعضای خانواده می گذشته است . آنگاه که نراق در سطح کل منطقه به نسبت جمعیت بالاترین رزمنده بسیجی را در جبهه داشته است . تا کنون اندیشیده ایم داغ دو جوان رعنا و تازه داماد محمودی ها(عبدالله و کاظم ) با فاصله هفت ماه چقدر دشوار است . تاریخ نمونه صبر و شکیبایی این نمونه خانواده ها را کمتر به ثبت رسانده است .
محرم هنوز ادامه داشت و اربعین حسینی فرا رسید و دو روز پس از اربعین سال ۱۳۶۱ روز چهارشنبه ساعت 19 بود و رزمنده ها در سنگری در حال دعای توسل بودند و خبر آمد که جبهه پاسگاه شرهانی مشرف بر شهر زبیدات عراق دو نفر اهل نراق به شهادت رسیده اند که بهت مردم و تاریخ شده است .
مُندعلی نباتی حبیب ابن مظاهر شهدا و علی رزاقی جوان رعنای ۱۶ ساله که هنوز مو در صورتش نروئیده بود .
حال تصور کنید یکماه از گلگون کفنان قبلی گذشته است . دو گلگون کفن دیگر با یک خمپاره . در یک سنگر . آخر شما چه سنخیت و نسبتی با یکدیگر داشته اید ؟ آیا از قبل یکدیگر رامی شناختید که اکنون با هم عروج کرده اید؟ نمی شود مطلبی عنوان کرد و مقایسه ای را عمومی کرد ولی بهتر است ساعاتی در گلزار سیر کرد وآفاق و انفس الهی در فلسفه این دو مهاجر را درک کرد .

اگر بدانی مصطفی طالبی چه شخصی بود.یتیم بود و سرپرست خانواده. مرغداری حاج علیرضا عابدی گواه دست های پینه بسته اوست. سختی کارگری در کوره پزخانه ها و... و تحصیل زیبا در مدرسه کوهی ازتحمل را در او ایجاد نمود و به سخت کوشی مشهور بود . یا کار و یا تحصیل . بسیجی بود و با بسیجان به جبهه رفت و در محمدیه دارخوین از ناحیه چشم زخمی شد . برای خدمت سربازی به ارتش رفت و در والفجر یک در زبیدات عراق جاودانه شد .

بهمن 1364 و عملیات والفجر هشت و فتح بندر فاو عراق در محدوده کارخانه نمک . این جنازه جوان هفده ساله از چه پدر و مادری است که غریبانه عروج نموده و به خدا رسیده است . در دل تاریک شب که خفاشان در کمین هستند کبریت را روشن می کنیم خدایا چه می بینم . این صورت نورانی و معصوم محمدعلی نوری است . جوان دوست داشتنی و متبسم . چاره چیست بر بالین او بمانیم و گریه کنیم که نه در انتهای وصیت نامه اش نوشته چون جوان بودم برای علی اکبر امام حسین گریه کنید . پس صلاح است راه ثواب او را ادامه دهیم .

سال ۱۳۶۴ مقر لشکر 17 علی ابن ابیطالب(ع) در انرژی اتمی جاده اهواز - آبادان سخت بمباران شد و در هنگامه دیگر شهیدی با راکت هواپیما پرواز کرد و جنازه حسین قجری را آوردند . او هم گل نشگفته بود . سرباز وظیفه سپاه بود که برای حفظ سغور مرزهای وطن اسلامی اش لباس رزم بر تن کرده بود .
پس از سید غلامرضا باشی این بار نوبت دومین شهید سیّد نراق بود ، سیدحسن جوادی . مال این دنیا نبود و به چهره اش که می نگریستی مشخص بود که نور بالا می زند روزهای نوروز ۱۳۶۵ خداوند سپری شد که سیّد در شهر اهواز دعوت حق را لبیک گفت .
چهار روز بعدش طلبه ای دیگر از شهر به نام حسن کرباسی در آغوش خاک گلزار فرود آمد . این دومین طلبه شهید شهر بعد از محمدرضا رمضانی بود .معصومیت چهره اش و بانک های اذان مسجد جامع اش چه حکایت های ناگفته ای را رقم زد .

 زمان ، دی ۱۳۶۵ را نشانه گرفت ! آه آه در شهر نراق فتح المبین دیگر در راه است و انکار دوباره چهار گل سرخ و چهار پَرکشیده از دنیا را می آورند . بروم کمی جلوتر ببینم چه خبر است . این که غلامرضا یوسفی فرزند عباس است . این یکی هم غلامرضا یوسفی فرزند نوروز است . مواظبت کنم آن دو را با هم اشتباه نکنم . این تاریخ چگونه تفاوت رشادت های آنها را می نویسد که من بفهمم و درکش کنم . وای چه جوانانی ؟ چه سلحشورانی ؟ چه دست هایی جرات می کند این گل های یاس نشگفته را به خاک سرد تاریخ بسپارد .نگرانم که اسلحه های آنها و اندیشه هایشان بر زمین بماند . نه انکار اعزام ها دیگر در راه است و جوانان پیشانی بندهای سبز و قرمز را بر پیشانی بسته اند .
وای وای وای این طرف چه خبر است این قاسم جعفری من است . فرمانده دلاور دسته است . من دیگر تاب تحمل فراق ندارم . من طاقتم به سر آمده . زانوهایم سست شده و دیگر نمی توانم روی پاهایم بایستم . جگرم می سوزد و قلبم درد گرفته است . کاش این یکی را دیگر خدا بر من منت می گذاشت و نمی برد . چون او آیینه تمام دوستان شهیدمان بود .

این دو نفر کیستند که نالان تر از من هستند و بر سر و سینه می کوبند . در آغوشم که قرار می گیرند متوجه می شوم برادرش کاظم جعفری و برادر همسرش سید مرتضی بابایی هستند . آن ها گفتند شب هنگام کربلای پنج بود . نماز مغرب و عشا با تیمم و با پوتین و لباس رزم و به صورت نشسته در پیشگاه خداوند با صفا و لذت بخش گذشت .حرکت به سمت دشمن آغاز گردیده و خمپاره ای فرود آمد و قاسم در دم به آرزویش رسید . سید مرتضی جنازه را از جاده به کنار خاکریز می برد . کاظم مطلع شده و صبر پیشه می کند اما هر چه که باشد برادر است . داغ برادر کمر شکن است . انکار ساعاتی بیشتر نگذشته است که عکس دخترش سمانه را از جیبش بیرون آورده و او را بوسید و به من فهماند که اگر داشتن دختر ؛عزیز است ولیکن وطن اسلامی و مکتب نیاز به فداکاری دارد . حسین زمان بانک هل من ناصر ینصرنی سر داده است باید لبیک گفت .
دوستان ؛ قاسم رشید است و شاید در تابوت جا نشود . زود باشید مادرش منتظر است سر قبر تا حماسه بیافریند . بگذار ببینم پدرش حاج ابراهیم زیر لب چه می گوید که اثری از گریه از وی مشاهده نمی شود ؟ آهان ! دائم ذکر می گوید و شکرگزار خداوند است. قاسم رشیدم ، عزیز برادر ؛ من هم در فراق تو چاره ای جز گریه ندارم شاید آرام گیرم .

آه آه این بدن بی سر ؛ دیگر ازکیست ؟ بروم بر بالینش . این که غیاث عابدی خودمان است. آیا می شود لختی این بدن را در آغوش بگیرم . آخر سر را انتخاب کنم یا بدن تیر و ترکش خورده را ؟ رو به تاریخ کنم و فریاد برآورم که چرا نمی نویسی که یاران خمینی برای اعتلای راهشان سر از بدنشان جدا شد . غیاث جان آیا بسیجیان از تو فیلمی ساخته اند و یا از تو مطلبی برای عبرت تاریخ نوشته اند . آیا نوشته اند که با دارا بودن شش فرزند مسیر الی الله را اینگونه پیمودی ؟
انگار تاریخ شهر کوچک نراق تمامی ندارد و فرشتگان سه هفته بعد سرباز دیگری از وطن را به آسمان ها بردند . نوبت غلامرضا حسینی است . اکثر ما با فقر بزرگ شده ایم ولی این فرد استثناتر بود . پدر شریفش و مادر محترمش چه سختی هایی برای تربیتش انجام دادند . غلامرضا و خانواده زحمت ها کشیدند تا سربلند باشند و با عزت بمیرند .

و اما جعفر کمره ای . از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۲ خدمت سربازی در لشکر ۷۷ خراسان بود . و یکبار از ناحیه دست در مقطع آزاد سازی خرمشهر مجروح می گردد . بعد به عضویت سپاه پاسداران در می آید .
سلطان منطقه سردشت لقب اوست .مرد سختی ها . سفت و محکم در مقابل دشمن داخلی و آرام در مقابل دوست .کوه و دشتی نبود که زیر پایش در منطقه سردشت پیموده نشده باشد .  چشمان تیز بینش دشمن زبون کومله و دمکرات را به خوبی می دید . کمینگاه های دشمن را می شناخت.
در عین حال دلش می سوخت که چرا این جوانان فریب خورده اند و راضی به خودمختاری کردستان و قطعه کردن وطن خوبمان ایران می باشند .تلاش می کرد هدایت شوند ولی اگر کسی تعدی می کرد سرسختانه مبارزه می کرد .
پیشنهاد داشتن مسئولیت به او دادند او نمی پذیرفت ولی همه جا حضور داشت . فعالیت هایش را به رایگان در خدمت نظام قرار داده و ادعایی نداشت .تیم های عملیاتی بدون حضور او روحیه بخش نبود .بسیاری از دوستانش پیشمرگان کرد مسلمان و برادران اهل سنت بودند . ترسی نداشت چون به راهش اطمینان داشت . عقبه دشمن را ملاحظه می کرد که تار عنکبوتی بیش نیستند و آینده ای ندارند .

همیشه آماده بود . یاد می آوری آن جوراب های پشمینه که به دور پاهایت محکم می بستی که در کوه های برفی و به هنگام تعقیب دشمن در کولاک و سرما سست نگردد .کمرت همیشه بسته بود و لباس های رزمت همیشه پوشیده. فقط نیاز بود لحظه ای کلاشینکفت را بر روی دوشت بیاندازی و حرکت را آغاز کنی . به همه جا به میرآباد- نلاس - کانی زرد – وَرده – بُلفت و دوپازا - قاسم رش-کیله –کرژال - ربط - شلماش و... هر جایی که هیچ کَس نمی رود . حتی شمال عراق
مهر ۱۳۶۵ عملیات مشترک سپاه و یکتی بر علیه مواضع دولت عراق چه جانفشانی ها داشته ای . در آنجا مجروح گشته ای و در سلیمانیه مداوا شده ای. جعفر جان کسی نرفت دوستانت را پیدا کند و از زبان آنها رشادت ها و سلحشوری هایت در منطقه سلیمانیه ؛ کرکوک؛ و ... عراق را پرس و جو کند . هنوز هم دیر نشده چند نفری از آن جمع باقی است .مطمئن هستم پیشمرگان اتحادیه میهنی کردستان عراق موسوم به یکتی هم در کردستان عراق از شجاعت های تو مبهوت بوده اند .

دوستان هم رزم در سردشت یادتان هست پیامی به کردستان عراق ارسال شد که چون جعفر نامزد دارد برای او مرخصی اجباری بگیرید تا کمی بیاساید .
نیروهای کومله و دمکرات خسته فعالیت امثال شما شده است.اذعان به رشادت های شماها دارد .
ولی راهی است که خودت انتخاب کرده ای .شب است و بهتر دیدی از سید عباس باشی خداحافظی کنی. ظاهرا او آخرین نفری است که دیده ای ؟ نکند که فردا باز نگردی ؟ توکل بر خدا
امروز یازدهم اردی بهشت ۱۳۶۶ است . ماموریت روی خط صفر مرزی ایران و عراق در روستای گوره شیر از توابع سردشت . نیروهای حزب منحله دمکرات کردستان آنجا ناامنی ایجاد کرده است. مرحله اول چه زیبا پیروز شدید . دوستان پیشمرگ مسلمان مگر زمان پیغمبر را فراموش کرده اید چرا محل های استقرارتان را ترک و به جمع آوری غنایم می پردازید. دشمن بفهمد دخلمان را می آورد. انکار نفرات آخر دشمن زبون در حال فرار صحنه را دیده و به سرعت به فرمانده هیز (گردان) ماجرا را اطلاع می دهد. او با زیرکی از پشت روستا با سازماندهی مجدد می تازد .جنگ پارتیزانی در مناطق کوهستانی شرایط ویژه ای دارد. سنگر نداشته باشی از پای در می آیی .

دشمنان نزدیک و نزدیکتر شده و حلقه محاصره تنگ می شود. مکان جعفر کمره ای برای فرار باز است ولی او نراقی و افکار حسینی دارد . می ماند و مبارزه می کند .چند نفر را از اسارت شدن نجات می دهد . قوتی به نیروهای خودی می دهد. اما نابرابری وجود دارد و اشرافیت جنگی سخت می گردد . جنگ تن به تن آغاز می شود و باز غلبه بر دشمن امکان پذیر نمی گردد و تا جایی که جعفر و دوستانش مجروح می شوند توان وی برای مبارزه پایین می آید تا جایی که محاصره تمام می شود و به شهادت می رسد .
صادق کلهر زودتر شناخته می شود . دمکرات ها مدعی می شوند که این فرد به خلق کرد در منطقه سردشت ظلم می کرده است. بر این اساس پیکرش بیشتر مورد اذیت و آزار قرار می گیرد . جعفر اما مبارز بوده ولی تجزیه طلبان ادعا دارند او به مردم کرد ظلمی نکرده ولی استقامت بالایی داشته و دمکرات ها همیشه از این افراد عصبانی هستند. بنابراین او نیزاز نظر دمکرات های نادان ، مجرم است که برای امنیت کشورش فعالیت داشته و باید شکنجه و اذیت شود . آمده ایم که اینگونه بمیریم .
بگذار ببینم چند نفر شهید شده اند ؟ یک ؛ دو ؛سه ....هجده نفرند .

آی دمکرات ها حالا که برای چند روز دنیا و زرق و برق آن پیروز شده اید چرا دیگر به جنازه ها اذیت و آزار می رسانید . اینها که به خانواده اشان وصیت کرده اند که اگر جنازه ای از ما نیامد در گلزار شهدای نراق یادبودی برای خالی کردن عقده های تنهایتان درست کنید تا آرام گیرید .
آی واسطه های به دشمن نزدیک. آیا این پول ها بسنده نمی کند . اکنون چند روزیست که امروز و فردا می کنید تا جنازه ها را به سردشت انتقال دهید . آنچنان راهی هم تا مرز نیست .
بنازم به جوانمردی و پی گیری سلحشوران شهر نراق که عزم را جزم کرده اند . روز بعد جنازه به سردشت و بعد به زادگاه جعفر در شهر نراق منتقل می گردد.
رادیوی حزب منحله دمکرات کردستان با شادی خبر کشته شدن عده ای از پاسداران و پیشمرگان کرد مسلمان را اعلام می کنند. رادیو بی بی سی انگلستان نیز عین خبر را پخش می کند. مرد ساده اما سیاست باز نراق بسیجی مرحوم مسلم مرادی این خبر را دریافت می کند که هجده نفر به اسامی ... و جعفر کمره ای یکی از جنگجویان گردان نبی اکرم(ص) سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سردشت به دست اعضای حزب دمکرات کشته شده اند .

و باز مسیر ادامه یافت...
حجت الله ایزدی عروج نمود . بی ریا و بی تکبر . با کوله باری از دانش و اندوخته . اطلاعات و عملیات جنگ ؛ حرفه هر کسی نیست که بتواند از عهده اش بر آید . نترس و شجاع ولی زیرک و باهوش . آنسوی سنگر دشمن را نشانه می گرفت . اخلاص او زبانزد دوستان بوده و هست .
حجت جان چه وصیت نامه ای نوشته ای ؟ نوزده آیه از قرآن مجید ذکر کرده ای بی آنکه یک سفارش دنیوی داشته باشی . یعنی ما با قرآن و معانی آن مانوس باشیم که واجب تر از وصیت است . عملیات والفجر ده در حلبچه عراق تو را در آغوش گرفت و 22 اسفند 1366 جاودانه شدی .

جنگ در حال پایان است و قدرت الله کمره ای همچنان در حال مبارزه است.بارها در جبهه ها حضور داشته و اثرات شیمیایی در بدن دارد . و تجربیات فراوانی کسب نموده است . بی سیم و مخابرات و ملزومات آن از وی شخصیتی ساخته که شهرستان اراک مرکز استان مرکزی ایشان را جزء مفاخر تاریخ به ثبت رسانده است. کوشا و پر تلاش و خستگی ناپذیر . اغلب در زنده ماندنت لقب شهید زنده خطاب می شدی چون متعلق به این دنیا نبودی تا سرانجام تاریخ 4 خرداد 1367 فرا رسید و شلمچه آخرین شهید جنگ عراق بر علیه ایران را به به نراق فرستاد تا در گلزار معطر شهدا دفن و به تاریخ افتخارات این مرز و بوم افزوده شود . پس از رفتن تو جنگ عراق و ایران نیز به پایان رسید . زینبت آرزوهایت را برآورده کرده و آسوده خاطر باش که پیروز شدید .


جنگ به آن سوی مرزها کشیده شد و افغانی های ارزشمند ساکن نراق نیز در تیپ فاطمیون به کشور سوریه اعزام شدند و نبرد سنگین بر علیه داعش را ادامه دادند . یکی از این فتوت مردان محمد براتی فرزند امام علی است . او متولد 1362 در تلخاب افغانستان بود که تاریخ 22 آبان 1396 در جبهه المیادین استان دیرالزور سوریه در مصاف با ددمنشان داعش به شهادت رسید و در گلزار شهدای شهر نراق آرمیده شد .

دوستان همراه آیا درب باغ شهادت بسته شده است ؟
و آیا کسی در نوبت قرار دارد ؟
آیا همچنان این دعا ورد زبانمان هست؟
اللهم الرزقنا التوفیق الشهاده فی سبیله


۰ نظر ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۳۷
سلحشوران شهر نراق

قبول اجاره شرعیه نمودم اینجانب عباس مهدوی نراقی از جناب عالیجاه جعفرقلی قجری وَلَد مرحوم آقا حسنعلی نراقی مجری المیاه(محل عبور آب) هشت سَرَجه آب دشت سُفلای نراق را الی انقضای مدت یکسال شمسی تمام‌ به مال الاجاره مبلغ چهل ریال وجه نقد که عبارتست از چهار تومان ..... از حال التحریر الی انقضای مدت چهار ماه دیگر به نحو علی الوجه بپردازم تا واضح بوده باشد .  این چند کلمه به رسم اجاره نامچه قلمی گردید .
 بتاریخ ۱۳۱۸/۱/۱۵ مطابق چهاردهم شهر صفر المظفر سنه ۱۳۵۸.
عباس مهدوی نراقی

از استاد گرانقدر آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود بابت بازخوانی قباله فروش باغ ابراهیم کاظم در نراق سپاس گزار می باشیم .

از آقای حاج علی اکبر رضایی فرزند نظر از بابت ارائه تصویر سند صد ساله قدردانی می کنیم .

توضیح سایت سلحشوران شهر نراق :

دو نفر عباس مهدوی مد نظر است که معلوم نیست کدامیک مربوط به این سند دلالت دارد :
1- عباس مهدوی فرزند فضل اله معاون التجار

2- حاج عباس مهدوی فرزند حاج محمد ابراهیم ابن میرزا کوچک

 

۱ نظر ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۰۷:۴۸
سلحشوران شهر نراق

مقدار و موازی دوازده مَن نصف شش مَن گندم پاک بومی نراق عُرف پسند از مال خاص خالص عالیقدر آقا غلام رضا ابن مرحوم استاد آقاجونی نراقی بر ذمه و  رقبه خود قبول شرعی دارد عزت شعار استاد اسماعیل کلاهی نراقی که انشاالله تعالی مقدار مزبور را از حین تحریر الی پنج ماه تمام ادا و کارسازی نماید
و به عذریکه خلاف شرع انور مطاع بوده باشد موقوف و معطل ندارد . و کان‌ذالک تحریر تحریراً فی عزه رمضان المبارک1323
1 رمضان 1323(برابر با 8 آبان 1284)
مهر محمد اسمعیل
اعترف بما رقم فیه لدی حره ها
مهر ... حسین

سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد گرانقدر آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی سند کارسازی بین نراقی ها در قدیم سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۲۵ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۴
سلحشوران شهر نراق

مبلغ چهارتومان و چهار قِران نصف دو تومان و دو قِران وجه نقد از مال خاص خالص جناب آقا میرزا علی محمد فرزند آقا محمد سلیمان نراقی مهدوی بر ذمه و رقبه خود قبول شرعی دارد عالیشان محمدابراهیم ‌خلف مرحوم آقا نصرالله عبدالرحمن نراقی که ان شاالله تعالی وجه مرقوم را از حالتحریر الی انقضاء مدت پنج ماه تمام‌ دیگر ادا و مهمسازی نماید و عذری که خلاف شرع انور بوده باشد نیاورد .

تحریراً فی نهم شهر شعبان ۱۳۴۴
9 شعبان 1344(برابر با 3 اسفند 1304)

توضیح آنکه سَوای مبلغ متن مبلغ یازده قِران دیگر بر ذمه مدیون در متن می باشد فی تاریخ فوق
محمد ابراهیم قهوه چی(محمد ابراهیم رحمانی)
مراتب متن شهادت دارم
هدایت الله رضوانی(فرزند محمد حسین اهل نراق)
اعترف بمارقم فیه لدی
نصرالله(نصراله رحمانی فرزند عبدالرحمن)
 بمراتب متن شهادت دارم
مهدوی(احتمالا علی محمد مهدوی)
اعترف بما رقم فیه لدی
نصرالله یوسفی(فرزند آقاعلی نراقی)

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود به جهت بازخوانی سند نزدیک به یک قرن قبل سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۲۴ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۰
سلحشوران شهر نراق

و بعد حضوریافت سیادت پناه آقا رضا حسینی دارنده شناسنامه شماره ۸۴۹ صادره از نراق فرزند مرحوم‌آقا سید جلال حسینی و بعدالحضور اصالتاً از طرف خود و نیابتاً از طرف اخوان وخواهران خود بنام آقا سید حسن حسینی دارنده شناسنامه شماره ۲۰۶۳ صادره از نراق و آقا سید حسین حسینی دارنده شناسنامه شماره ۲۰۶۴ دو هزار و شصت و چهار و خانم حسینی دارنده شناسنامه شماره ۸۴۸ و سیاره حسینی دارنده شناسنامه شماره ۴۰ موالید صادره از نراق و آغا بیگم حسینی دارنده شناسنامه شماره ۳۵ صادره از نراق فرزندان مرحوم آقا سید جلال حسینی و بمبایعه لازمه جازمه صحیحه شرعیه قطعیه بیع نمود و بفروخت به عالیقدر آقای محمد جعفری دارنده شناسنامه شماره ۲۰۰۲ صادره از نراق فرزند آقای حسین جعفری همگی و تمامی ششدانگ‌یکباب تحتانی واقع در حصاری که در جلو همان تحتانی میباشد فی محله شنگولیها شهره محدود به حدود اربعه ذیل السطر بانضمام همان‌حصاری که درجلو آن تحتانی واقع است و جزء مبایعه میباشد:
حدّی به کاهدان مالکی آقا رضا ،
حدّی به کاهدان و حصار میرزاعلی قجری ،
ّحدّی بکوچه شارع محله بخانه ورثه قلی رمضان

که این تحتانی با حصار حسب الارث از ماترک والدین آنها به آنها اختصاص یافته با کافه ملحقات و منضمات و متعلقات آن‌از ممر و مدخل و ابواب و مشاعات و آنچه که در خانه مزبور جزء مشاعات محسوب شود دون استثناء شیئی منه ذکرام لم یذکر و سمی ام لم یسم بطوریکه قبلاً در تصرف والدین آنها بوده به ثمن مال المبایعه مبلغ پانصد تومان (نصف دویست و پنجاه تومان) وجه نقد رایج ایران ‌و تمامی مال المبایعه نقداً فی المجلس واصل و عاید فروشندگان‌مزبور گردید و به وصول آن اقرار و اعتراف نمودند و پس از اخذ مال المبایعه مبیع موصوف را تاماً کاملاً از ید تصرف خود اخراج نموده به تصرف مشتری مزبور دادند
و در ملکیت مشارالیه قرار و استقرار یافت الیوم‌تمامی تحتانی نامبرده با حصار محقری که در جلو آن میباشد حق صرف و ملک طلق مشتری مزبور است و احدی را در آن به هیچ وجه من الوجوه حقی و بهره ای باقی نمانده ،بین الجانبین قبض و اقباض و تسلیم و تسلم و تخلیه و تصرف لا علی رسم القباله معمول و مرعی گردید ،الیوم تمامی تحتانی موصوف با حصار جلو آن حق صرف و ملک طلق مشتری مزبور است و احدی را در آن حقی و بهره ای باقی نمانده و صیغه مبایعه لازمه جازمه صحیحه شرعیه قطعیه جامع جمیع شرایط و ارکان خالی از کافه نواقص و بطلان با اسقاط جمیع خیارات محتمله و متصوره سیماً خیارالغبن ولو کان فاحشاً بینهما کما هوالمقرر فی الشریعه المطهره جاری و واقع گردید
و بعد تلک المراتب در ضمن عقد خارج لازم ملتزم شرعی شد بایع مزبور فوق که چنانچه احیاناً ازحین التحریر الی پنجاه سال دیگر فسادی در مبیع ظاهر گردد به نوعی از عهده برآید که دیناری راجع به مشتری نباشد .
بینهما کما هوالمقرر فی الشریعه المطهره جاری و واقع گردید
بتاریخ هفتم مرداد ماه ۱۳۲۹

اثر انگشت ستاره حسینی گواهی می شود
سید حسن حسینی
اثر انگشت آقا رضا حسینی گواهی می شود
اثر انگشت سید حسین حسینی را گواهی دارم
سید حسین هاشمی
اثر انگشت خانم بیگم حسینی را گواهی دارم


از آقای احمد جعفری نراقی فرزند محمد ابن حسین بابت ارسال تصویر سند ۷۰ ساله قدردانی می شود.

Related image

از استاد ارزشمندحاج سید مجتبی غفاری از بابت بازخوانی و تنظیم سند سپاس گزاریم.

۰ نظر ۲۳ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۶
سلحشوران شهر نراق

عالیجاه عزت همراه محمد ابراهیم را مرقوم می دارد از قرار راپورت(گزارش) که رسیده است چند فقره گِله(شکوائیه) از خارجه شاش(قریه ای منسوب به ری)آمده است رسیدگی نمائید ، هرگاه صِدق است باید تعارف حکومتی(پیشکش کردن به مامورین حکومتی) داده شود . مطلب دیگر از هر بابت از جزئی و کلّی در عمل رسیدگی نمائید ، و چنانچه آمدن من لازم ‌است اطلاع دهید خودم بیایم .
مطلب دیگر مبلغ دو تومان باید آورده باشند به کُرَجار(روستای کُرَجار از توابع شهرستان دلیجان که بعد انقلاب به مهدی آباد تغییر نام داد) از آنها خبری نشد ،مبلغ دو تومان را گرفته با علی حضرت عودت نمائید .
حج امیر(حاج امیر)

سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد گرانقدر آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی این نامه دولتی سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۲۲ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۶
سلحشوران شهر نراق
از مال خالص جناب مستطاب فخرالحاج حاجی محمدرضا خلف مرحمت پناه حاجی عبدالهادی تاجر نراقی مبلغ شش تومان ( نصف سه تومان) رایج خزانه سلطان روپیه عددی بیست و شش نخود و رُب یکهزار(مثقال شرعی) رواج ثابت و لازم است شرعاً بر ذمه و رقبه ستوده آداب استاد عبدل بقال شهره ولد مرحوم استاد رمضان سلمانی که انشاالله تعالی وجه مرقوم از حال تحریر الی مدت یکماه و شش یوم دیگر بدون عذر شرعی اداء و مهمسازی نماید و عذری که خلاف شرع انور اقدس نبوی (ص) بوده باشد نیاورد .

✍️و کان ذالک تحریر فی بیست و ششم شهر شعبان المعظم مطابق سنه 1288
6 شعبان 1288(برابر با 29 مهر 1250)
قبول دارم این شش تومان وجه ظهر را اگر چنانچه یوم موعود نرسید بنده که اقل الحاج میرزا کوچک هستم بدهم بتاریخ متن سنه 1288
مهر : میرزا کوچک ابن علینقی
مهر : عبده محمد اسماعیل
مهر : عبدالباقی ابن عبدالغفور
 اعتراف بما رقم فیه لدی
مُهر : عبده الراجی محمد جعفر



سایت سلحشوران شهر نراق ، از استاد ارجمند آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود بابت بازخوانی کارسازی مالی بین نراقی ها 154 سال پیش سپاس گزار می باشیم .
۰ نظر ۲۱ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۰
سلحشوران شهر نراق

واضح و رایج باد که چون مطبخ خانه مرحوم حاجی محمد جعفر مشترک فیمابین آقا محمد علی و آقا محمدتقی خَلَفان مرحوم حاج محمد باقر و آقا محمد شفیع و ورثه مرحوم آقا محمد مهدی خَلَفان مرحمت شان حاج محمد جعفر بود سهم هر یک یکدانگ و نیم لهذا حاضر شدند آقا محمد تقی و آقامحمدعلی و بالمناصفه یکدانگ و نیم از مطبخ ... را فروختند به بیع لازم جازم صحیح شرعی به آقامحمد شفیع و او نیز تصرف مالکانه و مستحقانه نمود و ثمن او که مبلغ سه تومان بود تمام و کمال واصل و عاید مشتریان گردید و سپس آقا محمد شفیع بیع نمود و بفروخت فی المجلس تمامی یکدرب بالاخانه که درب او در چهارصُفه مفتوح است مع ممر و مدخل و مشاع واقع در سر دالان مع ممر و مدخل و مشاع قهوه خانه حوالی .... آقا محمد تقی است باستثناء بالاخانه که در سر دالان مطبخ واقع است ودرب او در فضای سر.... خانه آقا محمد شفیع که مفتوح شود به آقا محمدتقی به مبلغ پانزده هزار و ثمن واصل گردید و بعد از این مراتب چون ‌وصی مرحوم آقا محمد مهدی مرحوم حاج میرزا محمد بود وآن مرحوم در هنگام حیات خود وصایت را به والده مرحوم آقا محمد مهدی واگذارده بود والده آقا محمد مهدی حسب الولایه و حسب الوصایه و جناب آقا زین العابدین عم صغار حسب الله به اذن و اجازه علما ء بلاد حاضر شدند و حاضر گردیدند و با وجود .....و صرفه صغار .... نموده در مقام تقسیم برآمدند با تمامی شرکاء چون خانه صغار و آقا میرعلی و آقا محمد تقی درجنب چهار صفّه بود و خانه آقا میرشفیع در ورآن تخت لهذا با وجود .... حاضر شدند

جناب آقا زین العابدین و والده آقا زین العابدین از جانب صغیر و آقا محمدعلی و آقا محمد تقی و مصالحه صحیحه شرعیه نمودند آنچه حق و حقوقی که سایر شرکاء در نصفه مطبخ تحت خانه آقا محمد شفیع بود به حق و حقوقی که آقا محمد شفیع را در آن مطبخ بودبه صد درهم گندم بومی نراق و نیز محمد شفیع بدین نهج مصالحه نمود و نیز قرار این است که زمین های دیوار را هر کس نصف بدهد و مخارج دیوار را سه قسمت آقا محمد شفیع بدهد و دو قسمت آقا محمد علی و آقا محمد تقی بدهند با ....رجوع ندارد .
و کان ذالک تحریر فی چهاردهم شهر محرم مطابق سنه 1275
14 محرم 1275(برابر 2 شهریور 1237)

Related image

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی قباله خرید و فروش مطبخ خانه در بیش از یک قرن و نیم پیش سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۲۰ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۱۰
سلحشوران شهر نراق

وزارت داخله
ورقه اظهار نامه
سجل احوال
نمره اظهار نامه 1136
نمره دفتر ولایتی
در تاریخ 12 ماه جمادی الثانی1324(11 مرداد 1285)

اظهار کننده ذیل
نام و نام خانواده ابراهیم طبیب زاده غفاری شغل تجارت
در معیت شهود ذیل
آمیرزا حسین(غفاری) شغل تجارت- آقا هدایت الله(رضوانی) شغل تجارت
ساکن نراق
اطلاعات راجع به هویت شخص ذیل را به این طریق اظهار دارید
اسم : ابراهیم‌ طبیب زاده غفاری
تاریخ تولد : 1312 قمری(1273 شمسی)
نام پدر خانواده : مرحوم آقا میرزا عبدالباقی
محل تولد: نراق
اسم مادر: بیگم‌جان غفاری
محل تولد : نراق
سواد فارسی : دارد
شغل پدر : طبیب
مذهب : اسلام
عدد اولاد: ۱
عدد عیال: ۱
محل تولد : نراق
درجه نسبت با اظهار کننده: خود اینجانب
امضاء اظهار کننده : ابراهیم طبیب زاده
امضاء شهود :حسین غفاری(فرزند عبدالباقی) -هدایت الله رضوانی(فرزند محمد حسین) .
امضاء مامور سجل احوال

از سرکار خانم افسون طبیب زاده فرزند عزت اله بابت ارائه اظهارنامه سجلی پدربزرگش قدردانی می کنیم .

Related image

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب استاد حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود از بابت بازخوانی اظهارنامه ابراهیم‌ طبیب زاده غفاری فرزند میرزا عبدالباقی طبیب سپاس گزار می باشد .

۰ نظر ۱۹ خرداد ۹۹ ، ۱۲:۰۵
سلحشوران شهر نراق

قبول اجاره شرعیه نمود عالیقدر آقا عبدالرحیم ابن مرحوم آقا موسی ملا جعفر نراقی(عبدالرحیم فرزند موسی ابن ملا جعفر) از عالیحضرت آقا غلامرضا خلف الصدق استاد آقاجانی آقاعبدالکریم نراقی(غلامرضا فرزند استاد آقاجانی ابن عبدالکریم) همگی و تمامی یکدرب انبار واقعه در خانه حاجی محمد جعفر آقا ابراهیم(محمد جعفرفرزند ابراهیم) شهره فی محله علیای قصبه نراق که همان انبار در تحت اطاق مستاجر مرقوم واقع است بانضمام یکدرب کاهدان و یکدرب اسطبل که در جوف یکدیگر واقع اند در خانه مرقوم مع یکدرب طویله بزرگ‌ شهره که در تحت اطاق مشهور به اطاق احمد واقع است بانضمام تمامی باغچه خانه مزبوره را از حال تحریر الی انقضای مدت معین ده عام تمام به مال الاجاره مقدار یکمَن به وزن شاه نمک شایع آران و صیغه جاری شد و شرایط صحت بعمل آمد و مقرر آنکه در مدت مسطوره آنچه سبزی کاری در باغچه مزبوره بشود و هر قبیل نهالی غرس نمایند حاصل سبزی کاری بینهما مشترک باشد ولی هرقبیل درختی غرس شود بالاتمام همان اشجار مخصوص موجر به تنهائی باشد و مستاجر به هیچ وجه حقی به اشجار مغروسه نداشته باشد و آنچه خاشاک هم در اسطبل های مزبور جمع شود کلاً مال موجر باشد و به هیچ‌ وجه رجوعی به آقا عبدالرحیم مستاجر نداشته باشد .
توضیح آنکه آنچه خاشاک در اسطبل های مرقوم و زمین جمع بشود قرار شد که بین ...الیهما بالمناصفه و بالسویه نصف مال موجر و نصف مال مستاجر بوده باشد

تحریراً فی دهم ماه ثور(رجب) سنه ۱۳۰۱مطابق با ئیلان ئیل(سال مار) یکهزارو سیصدو ده هجری
10 رجب 1301 برابر 17 اردیبهشت 1263

اعترف بمارقم فیه المتن والهامش لدی حره الخاطی۱۳۱۰
مُهر: ابوالقاسم(ملا ابوالقاسم نراقی(فروغی) فرزند ملا عبدالکریم ابن ملا عبدالمبین)

از استاد گرانقدر آقای حاج سید مجتبی غفاری فرزند سید محمود بابت بازخوانی اجاره مِلک در کمتر از یک قرن و نیم پیش سپاس گزار می باشیم .

از آقای حاج علی اکبر رضایی فرزند نظرعلی از بابت ارائه تصویر اجاره انبار ، کاهدان و استبل در 140 سال قبل قدردانی می کنیم .

۰ نظر ۱۸ خرداد ۹۹ ، ۱۱:۴۴
سلحشوران شهر نراق

عصر آدینه جهان منتظر یک نفر است
به گمانم که جهان را خبر اندر خبر است

کاش این جمعه به دنیا خبری خوش برسد
چشم ها خیره و مبهوت به این قفل و دَر است

قفل و زنجیر قفس کاش ز هم پاره شود
که پرستوی دلم را هوس بال و پَر است

کاش آزادی من از قفس امضاء گردد
آری آن لحظه که از شوق مرا دیده تر است

تا بیاید بکنم پاره ز تن پیراهن
که تُراب قَدمش سُرمه این چشم تَر است

مژده دادند که این غُصه به پایان آمد
که از امروز یتیمان جهان را پدر است

دوست دارم که غلام سَر کویش باشم
من که یک عمر خطا کردم و او دَر گذر است

شاعر : علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق  جمعه ٩ خرداد ۱۳۹۹
۱ نظر ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۹
سلحشوران شهر نراق

هوالله
شرفیاب حضور حضرت مستطاب اشرف،ابوی مُکرم معظم محترم روحانی آقای آقائی معاون عبدالبها جلّه کبریائه ملاحظه فرمایید

یا احیاء کننده روحانی این ذره بی مقدار روح و جسم و ذات کنونیّت تا این فانی به قربانیّت و تصدقت گردد. پس از امکان تشکرات حضرت محبوبی یکتا مربی عالم و موجد الم مالک الوّهاب اهل امکان ،آن خداوند سبحان حافظ و حارس(نگهدار) عالمیان دعاگو و ثنا خوان و مداحی حضرت مستطاب عالی ذاکر و آمل به طور امکان به حقیقت حضرت بهاءاله(میرزا حسینعلی نوری فرزند عباس) قسم است،هرگاه بخواهم شرح عبودیت خود را در حق حضرت مستطاب عالی بدهم کتباً عاجز.
لهذا مدتی است مدید مکافاتی است بعید که از فیض حضوری و پرتوی مبارک محروم مانده ام و یا سعادت یاری کرده باشد که کتباً عریضه نگار شوم که از جمله محو شدگان بوده باشم. مستدعیِ دعای حضرت عالی هستم که در حق این عَبد عَبید فانی از هر جهات بفرمایید.
لذا چنانچه جویای این گمنام باشید،مدت دو شب بود که تهران بودم.الیوم دو هفته می شود از تهران بیرون آمدم، سه یوم است وارد عراق(عراق عجم)شده ام.در دولت سرای حضرت مستطاب آقای آقا میرزاخان دام توفیقه مشرف شده ام. از شدت بی شغلی از تهران بیرون آمدم.

ایحال قصد بروجرد را دارم که شرفیاب حضور مبارک آقای آقا میرزا احمد خان(میرزا احمد خان نراقی فرزند محمد مهدی ابن زین العابدین) شوم . امید که در آنجا موفق به شغلی گردم. هرگاه از روی عبد نوازی مرحمتی فرموده نامه ای به جناب مستطاب آقای آقامیرزا احمد خان(احمد نراقی فرزند محمد مهدی) مرقوم بفرمایید که تأکید اَکیده درباره فانی(جانثار) فرمایند . امیدوار چنانم اشغل حضرت عالی دلیل بر محو نشود.
خدمت سَرور مکرم معظم آقای ناظم التجار(احتمالا محمد کاظم ناظم التجار نراقی فرزند محمدجعفر فوت 1303 شمسی) زیده توفیقه عرض تکبیر الهی ابلاغ می دارم.
آقا زاده حضرت الله جناب آقاعلی را عرض تکبیر می رسانم. خدمت جناب مستطاب ابوی صفات آقای مُلا علی(احتمالا محمدعلی فروغی) عرض عبودیت می رسانم . خدمت جناب مستطاب آقائی حبیب الله صبّاغ(حبیب اله رنگرز صبّاغ نراقی) زید توفیقه عرض تکبیر می رسانم .
خدمت آقایان گرام آقا محمد یوسف  سلام رسانم که از اقارب فانی است.
عرض سلام رسانم عذر مکتوب جداگانه را می خواهم.
خدمت جناب آقای میرزا صادق دام توفیقه عرض سلام رسانم.
خدمت حضرت مستطاب آقازاده حضرتعالی عرض سلام رسانم.
خدمت حضرات مستطابان آقایان صغیر و کبیر عرض سلام رسانم.
ضمنا اگر چنانچه خواسته باشید از احوالات ملکوتی تهران بحمدالله در ایام عید رضوان و عید مخصوص که واجب و لازم بود گرفته شد.حق شاهد است هرگاه بخواهم شرح بدهم که چقدر مرتب و منظم بود کُلُکُم عاجز هستم.
تقریبا در باغ جمشیدیّه بیست هزار احباب(یاران) حضور داشتند، تقریبا دوهزار نفس اغیار(بیگانگان) بود در آن مجلس که یکی از آنها معرض برنخواستند.تماماً دوستانه برادرانه تنفق و متحد بیرون آمدند. مجلس دیگر محله حکیمی ها ده هزار نفوس از احباب و اغیار بود.
چون گنجایش نداشت، وسعت نداشت در خانه صاحب دیوان مجلس تشکیل داده بود.نطق ها شد که اغیار تمام دوستانه برگشتند با منت های استقبال و شوق ذوق در باغ جمشیدیه از اعیان  رجال دولت و صاحب منصبان دولت بودند. از یک ساعت از آفتاب بر آمده تا غروب آفتاب پانصد دُرشکه و کالسکه در باغ ایستاده بودند.آنروز در شهر تهران در توپ خانه و خیابان ها ده دُرشکه کرایه پیدا نمی شد،تمام دُرشکه ها درب باغ جمشیدیه بودند.
مجلس دیگری در باغ ناجی محمد جواد قزوینی،آنهم تقریبا پانزده هزار جمعیت از جماعت زردشتی و جماعت کلیمی و مسیحی و اهل تسنن بود نطقی کردند که در واقع اسباب حیرت همگی شده چون انتظاری اهل تسنن غیر منتظر اهل تشیع  است.
آن مهدی موعودی در حدیث است موافق آیه قران قائلند و قبول دارند نطق نمودند،هرکدام از این ملل مطابق کتاب خودشان صحبت شد.الحمدلله الحمدلله الف الحمدلله که در کوچه و بازار تهران ،هر نقطه ای که عبور می کردم نطق احباب بود که مشغول تبلیغ بودند. محض اطلاع و بشارت عرض شد.
ایام عزت مستدام.
العبد العبید فانی محمود بن مرحوم ملاحسن نیموَری(محمود فرزند ملا محمد حسن نیم وَری)

از جناب حاج سید مجتبی غفاری بابت بازخوانی نامه بیش از یک قرن قدردانی می کنیم .

سایت سلحشوران شهر نراق از جناب آقای حمیدرضا  سلطانی شایان فرزند اکبر از بابت تایپ، بازنویسی و تنظیم متن سپاس گزار می باشد .

توضیح سایت :
1- احتمالا دریافت کننده نامه فضل اله نراقی ملقب به معاون التجار باشد .
2- یک قرن پیش خدیجه سلطان فرزند آخوند ملا محمد حسن نیم وَری همسر محمد هاشم ابن مرحوم آقا محمد عصار نراقی بود که به دلیل اختلافات موجود میرزا محمود نیم وَری فرزند ملا محمد حسن شکایتی به وزارت امور داخله تنظیم نموده است . 
خدیجه سلطان همچنین زمان دیگر همسر مشهدی یوسف عصار نراقی(احتمالا فرزند حبیب اله) بوده است .

۱ نظر ۱۳ خرداد ۹۹ ، ۱۸:۰۰
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook