سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

۲۰ مطلب در دی ۱۳۹۲ ثبت شده است

پسر عمویم ابوالفضل بیابانگرد دومین روز نوروز 1361 طی عملیات فتح المبین به شهادت رسید . خانواده ما پیرو راه شهید بزرگوار و شرمسار خون مقدسش می باشیم .



مرحوم علی اکبر بیابانگرد

پدرم آقای علی اکبر بیابانگرد فرزند حسن متولد 1315 در شهر نراق بود و شوخ طبعی و اخلاق نیکویش همچنان ورد زبان اهالی می باشد .



تاریخ 11/11 1365 که مرحله دوم سپاهیان محمد(ص) به جبهه اعزام می شدند شهر مملو از شور و عشق و معنویت شده بود .



مرحوم بیابانگرد در کنار حاج آقا مهدیزاده نراقی


نیروهای زیادی از بسیج شهر نراق از میان جمعیت حاضر که اسپند دود کرده و فرزندانشان را از زیر قرآن عبور می دادند راهی جبهه گردیدند .

 


پدرم در سن 50 سالگی به فرمان مقتدایش آیت الله سید روح الله خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب پیشانی بند بر روی پیشانی و عَلمی بر دوش به عنوان پرچمدار غافله در جلوی صفوف بسیجیان با هیجان وصف ناپذیر و روحیه بخش حرکت می کرد و جملگی شعار می دادند :

لبیک یا خمینی لبیک یا حسین است .




پدرم به علت کهولت سن و عدم توان رزمی به مدت دو ماه در واحد آشپزخانه و تدارکات حضرت معصومه(س) در شهر اهواز مرکز استان جنگی خوزستان سازماندهی گردید . این مکان طعام روزمره رزمندگان را تهیه و تامین می کرد .


    

پیر غلام ابا عبدالله الحسین(ع) مرحوم علی اکبر بیابانگرد



66 سال عمر پر از زحمت و کوشش و سختی آقای علی اکبر بیابانگرد به سر آمد و سرانجام تاریخ 8/8/1381 بدرود حیات گفت و پس از مراسم تشیع و تدفین با حضور مردم و خانواده در وادی السلام شهر نراق خاکسپاری گردید .

   
                                                                        سرکار خانم عفت اشرفی


مادرم سرکار خانم عفت اشرفی فرزند حسین با اشک و حسرت آن روزهای گرانقدر را یاد می آورد و اظهار می کند خوشحال هستیم که قطره ای از دریای بی کران دفاع مقدس شامل زندگی و خانواده ما هم گردید .




علی بیابانگرد فرزند علی اکبر اهل شهر نراق 30/7/1390
۲ نظر ۳۰ دی ۹۲ ، ۱۰:۱۲
سلحشوران شهر نراق


متولد 1349 در شهر نراق و سابقه دو بار اعزام به جبهه در هشت سال دفاع مقدس دارم .

fgu.jpg

حسین حبیبی

بسیجی بودم که اوایل زمستان 1366 در خط پدافندی شلمچه خرمشهر مستقر شدیم و فاصله ما با نیروهای ارتش عراق کمتر از 50 متر بود .


img_2880.jpg

فرمانده گفت تند تند از این دوربین خرگوشی تحرکات دشمن را زیر نظر بگیر و با هر واکنشی پاسبخش را خبر کن .

 روی یک کانال سرپوشیده سنگر دیده بانی بود و باید موقع نگهبانی داخل سنگر نشسته و از دوربینی که به بالای سنگر زاویه داشت مواضع عراقی ها را رصد می کردیم .

cguiog.jpg
حبیبی در سالهای دفاع مقدس

ساعتی گذشت و با چابکی مرتب دوربین را کنترل می کردم . چشمتان روز بد نبیند بار دیگری که به خرگوشی نگاه کردم دیدم یک عراقی تا پای دوربین آمده و جنب و جوش می خورد .

ترس تمام وجودم را فراگرفت و بی حس شدم و احساس کردم اسلحه بالای سرم گرفته و می خواهد شلیک کند .


vuiovho.jpg


جرات نگاه کردن به دوربین و یا بلند شدن داخل سنگر و یا بلند کردن سرم را هم نداشتم . چاره ای نبود و باید از شجاعت بسیجیگری ام در این سنین کم استفاده می کردم .
 
چشمم را مجددا به دوربین انداختم و دیدم گربه ای در حال فاصله گرفتن از سنگرم می باشد .

img_2879.jpg


۲ نظر ۲۹ دی ۹۲ ، ۱۷:۵۴
سلحشوران شهر نراق

سید غلامرضا باشی اسوه اخلاق ناب محمدی(ص) بود.خنده هایش آرام و متین بود.خیلی با قرآن و نهج البلاغه مانوس بود.

1 (42).jpg
شهید سید غلامرضا باشی

من نمی دانم نوشته هایش در اختیار کیست ؟ ولی اگر پیدا شود هر خط آن برای همه درس بزرگی خواهد بود.



1 (37).jpg

پس از 28 سال اکنون میشود زبان گشود و گفت در زمان حضور در جبهه و مقرهای پشت خط علاوه بر رزمندگان نراق خیلی از رزمندگان اهل محلات و خمین و...آرزوی مصاحبت با این سید را داشتند.



1 (1).jpg    1 (79).jpg
شهید سید غلامرضا باشی در سالهای حماسه و خون
مداحی می کرد.دعا های کمیل و توسل و... را به زیبایی قرائت می کرد. صدا و صوت دلنشینش هنوز در گوش خیلی از نراقی ها و رزمندگان طنین انداز است.
1.jpg
مادرش چقدر برایش مقدس و پدرش مورد احترام ویژه اش بود و به بقیه اعضای خانواده مساعدت داشت.در مقطع تحصیلات راهنمایی در امر قالی بافی و نظافت منزل و... به مادرش کمک می کرد.این ویژگی کمتر در بین جوانان نراق رایج بود.


1 (234).jpg
عاشق ولایت مداری امام خمینی(ره) بود .به تهذیب نفس و خود سازی اهمیت ویزه ای قایل بود.حتی در جبهه نیز با مطالعه کتاب های اخلاقی از نفس خودش حساب کشی می کرد.
1 (52).jpg                                                                    1 (14).jpg

خیلی در شهر نراق جستجو کردم اما یک نفر حتی از اعضای طایفه اش از سید غلامرضا باشی ناراحتی نداشته اند.بنابراین بر اساس حدیث قدسی من عشقته عشقت ... روشن است که خالقش نیز عاشق او بوده و در عملیات فتح المبین در تاریخ 61/2/1 به همراه سه یار خداجویش (بیابانگرد-محمودی-عباسی) به سوی معبودش پر کشید و عاقبت به خیر شد.


1 (13).jpg

ما هم رهرو شهیدان همچنان " تا انتها حضور " خواهیم داشت و راهشان را ادامه می دهیم.
1 (67).jpg

مطلب رسیده به وبلاگ سلحشوران شهر نراق 1/2/1390

۲ نظر ۲۸ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۷
سلحشوران شهر نراق

سال 1367 جنگ تحمیلی پایان یافت و در همان سال دانشگاه آزاد اسلامی در شهر نراق تاسیس گردید .

در منزلم دختر خانم دانشجویی مستاجر شد که توی همان اوان حضورش متوجه اعتقادات من شد علی الخصوص اینکه رزمنده بودم و عضو فعال بسیج هستم و با هیکل درشت به دایی میرزاعلی مشهور می باشم .

fyux.jpg

این دانشجو روزی به همسرم گفت " حاجی خانم " من روزه نمی توانم بگیرم و نمازم را هم گهگاهی می خوانم . به این " میرزا کوچک " بگو کاری به کار من نداشته باشد .

img_4247.jpg
علی قجری فرزند غلامعلی(دایی میرزاعلی) اهل شهر نراق 13/6/1391

۱ نظر ۲۷ دی ۹۲ ، ۰۰:۰۸
سلحشوران شهر نراق

به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی(ره) همه مردم از جمله جوانان انقلابی بر علیه حکومت ستم شاهی محمد رضا پهلوی مبارزه می کردند .

http://www.jamejamonline.ir/Media/images/1388/11/20/100866999993.jpg
روزهای منتهی به پیروزی انقلاب رسم بر این بود که مردم با ماشین های شخصی و کامیون ها و انواع موتور سیکلت ها به مناطق دیگر می رفتند و با همراهی مردم آنجا تظاهرات می کردند . مردم نراق به دلیجان آمده بودند و تا پلیس راه همگام و همراه انقلابیون این خطه جوشش خود را به نمایش گذاشتند .



فشار مردم به دستگاه پهلوی زیاد بود و هر روز منتظر سقوط پهلوی بودیم . 26 دی 1357 شاه از کشور گریخت و باعث شادمانی قاطبه مردم شد .

همزمان با جشن و سرور ایرانیان در سراسر کشور مردم مومن شهرستان دلیجان نیز سراسیمه به خیابان ها ریخته و این روز تاریخی را جشن گرفتند .
 

image۲۴۴۴.jpg

علی محمد صادقی

سپس با همان حال خوشحالی با وسایط نقلیه به سمت شهر نراق حرکت کردیم و در میان پخش گل و شیرینی من در میدان این شهر روی یک ماشین رفتم و شروع به جشن و پایکوبی کردم .

شاه فِرارش کرده  -   تُنکه جورابش کِرده

 

http://abbasimehr.ir/site/wp-content/uploads/2009/10/photoblog10.jpg

روزهای پایانی سپری شد و کمتر از یک ماه پس از فرار شاه، بهمن ماه 1357 طومار عمر 53 ساله دودمان پهلوی رضا شاه و پسرش محمد رضا) در هم پیچیده شد .

 

image۲۴۴۳.jpg

علی محمد صادقی فرزند علیرضا اهل شهرستان دلیجان 19/12/1391

۰ نظر ۲۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۳
سلحشوران شهر نراق

مرداد سال 1367 در منطقه اهواز بودیم که قرار بود گردان به عملیاتی در جبهه شلمچه اعزام گردد . حتی نیروها سوار بر ماشین هم شدند ولی بعد از مدت کوتاهی دستور آمد که فعلا عملیات منتفی شده و همه نیروها از ماشین پیاده شوند.

cfyicy.jpg
احمد مرادی

روز بعد دوباره اعلام شد که قرار است نیروها به منطقه غرب کشور به استان کرمانشاه اعزام شوند چرا که نیروهای سازمان منافقین از این منطقه قصد ورود به کشور را دارند. رزمندگان سوار بر اتوبوس شده و راهی منطقه غرب شدیم .

050450.jpg

 قرار بود در عملیات مرصاد جزء نیروهای عمل کننده باشیم ولی به دلیل اینکه اولا مسیر انتقال از مسیر جاده اصلی جدا بود (بدلیل مسائل امنیتی و اطلاعاتی) و ثانیا چند دستگاه از اتوبوسها در مسیر راه گم شدند و به عملیات نرسیدیم و فرماندهان از گردان های دیگر که نزدیکتر به منطقه بودند استفاده کردند.

از گردان ما برای پدافند یکی از مسیرهای اصلی تردد استفاده کردند این منطقه در بین گردنه حسن آباد و روبروی جاده ریجاب قرار داشت که فکر میکنم در حال حاضر یادمان شهید صیاد شیرازی در همانجا می باشد.

image8619.jpg

پس از استقرار در آنجا که منطقه کوهستانی بود تصمیم گرفتیم در فضایی باز بین درختان بلوط یک زمین والیبال درست کنیم و با همت بچه هایی که این ورزش را دوست داشتند این مکان را آماده کردیم.


xfyxfy.jpg

البته زمین هموار و مسطح نبود ولی کاچی به از هیچی بودو آن زمین برای ما در آن مکان بهتر از هر سالنی ارزش داشت. یادش بخیر پاسدار شهید مسلم قاسمی اهل شهرستان دلیجان از نیروهای کادر گردان یکی از افرادی بود که شور و نشاط در بین رزمنده ها ایجاد می کرد و فکر ساختن زمین ورزش هم از طرف ایشان بود.


yuyryrttttttt.jpg

کوه ها و کوهپایه های اطراف پر بود از مهمات و تجهیزات نظامی که از عملیات مرصاد بر جای مانده بود . هرگاه به صورت پیاده به اطراف می رفتیم مهمات و تجهیزات پیدا شده را به مقر می آوردیم. در بین مهمات مذکور بمب های عمل نکرده هواپیماها به چشم می خورد.

یادم هست یک روز با یکی از پاسداران کادر گردان به نام سعید ضرابی چند تا از بمب های خوشه ای عمل نکرده را پیدا کردیم و چاشنی انفجاری تی ان تی آنان را خارج می کردیم.


img_1894.jpg

آنجابود که متوجه شدم مواد تی ان تی بر اثر گرما حالت جامد بودن خود را از دست می دهد و مانند شمع آب میشود و هیچ حالت انفجاری نیز ندارد و تنها با وجود چاشنی منفجر می گردد. در جمع سه نفره من ،آقای سعید ضرابی و ابولقاسم جعفری از بسیجیان روستای راوه دلیجان تصمیم گرفتیم یکی از بمب ها را منفجر کنیم .

jhopbhjiop.jpg

باید فتیله متصل به چاشنی حرارتی درست می کردیم که با یک شگرد خاصی این کار انجام شدولی یک منبع حرارتی مثل فندک یا کبریت نیاز داشتیم که تقریبا آن روز نایاب بود. سرانجام با گشت و گذار از بین افراد کبریت پیدا کردیم ولی همه حساس شده بودند که ما کبریت را برای چه می خواهیم.

با رعایت مسائل امنیتی بمب را داخل شکاف یک صخره گذاشتیم و فتیله آن را آتش زدیم و پناه گرفتیم .


vnk nm.jpg

کمی صبر کردیم ولی خبری از انفجار نشد . با ترس و اضطراب بالای سر بمب رفتیم و دیدیم چاشنی حرارت لازم را ندیده و به همین دلیل منفجر نشده است . در آن لحظه به فکر افتادیم که چوبهای یک درخت خشک را روی بمب بریزیم و آتش بزنیم . همین کار را کردیم و از محل دور شدیم.

img_3495.jpg

احمد مرادی همراه فرزندش محمدرضا

ناگهان بعد ازپنج دقیقه صدای وحشتناکی در فضا پیچید که حتی خود ما که آمادگی انفجار راداشتیم از ترس فرار کردیم . در حال دویدن به سمت چادرها بودیم که پاسدار سید مرتضی بابایی اهل نراق مارا دید و فهمید که این کار توسط ما سه نفر انجام شده و کمی هم داد و فریاد زد ولی دمش گرم به کسی نگفته بود. راستش آن روز فرماندهان گردان و گروهان حضور نداشتند و اگر هم بعدا متوجه شده بودند ما خبردار نشدیم.


cvx.jpg

در زمان انفجار تعدادی از بچه ها در زمین والیبال مشغول بازی بودند و همگی فکر کردند منافقین دوباره حمله کردند و با سرعت به سمت چادرها رفتند تا اگر لازم باشد تجهیزات و اسلحه های خود را بر داشته و آماده باشند و وقتی فهمیدند که دیگر خبری نشد مجددا به بازی خود ادامه دادند.ما هم به خاطر اینکه کسی متوجه نشود که این انفجار کار ما است سریعا به میدان بازی رفتیم و انگار نه انگار که این کار توسط ما انجام شده است.

البته باید اشاره کنم که کار ما بسیار خطرناک بود وخدای ناکرده هر لحظه ممکن بود اتفاقی برایمان بیفتد ولی آقای سعید ضرابی پاسداری بود که تجربه زیادی در این خصوص داشت و نمیدانم ما به باد این شخص می پریدیم یا اینکه ایشان به باد ما می پریدولی در هر صورت به خیر گذشت و تجربه ای خطرناک برای ما تحصیل شد .

img_3454.jpg

جانبازاحمد مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق15/11/1389

۰ نظر ۲۵ دی ۹۲ ، ۱۳:۰۰
سلحشوران شهر نراق




طی هشت سال دفاع مقدس هر ایرانی برای دفاع از مرز و بوم هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد . یک چهره داش مشتی و دوست داشتنی در نراق جلب توجه می کرد که موقع حرکت و در لفظ کلامش بزرگی و منش خاصی یافت می شد .

j;bjt.jpg
مرحوم غلامرضا رمضانی

 جدی بود و کمتر شوخی می کرد . نامش جزء رانندگان دفاع مقدس شهر نراق به ثبت رسیده است .
آقای غلامرضا رمضانی فرزند محمد تقی سال 1313 در شهر نراق متولد شد . ایشان زمانی که در مرکز بهداشت و درمان شنتیایی نراق اشتغال داشت هر خدمتی از دستش بر می آمد برای خلق الله انجام می داد .


oftupofp.jpg

حتی با دکترهای هندی و پاکستانی که تا اوایل انقلاب در نراق فعالیت داشتند همکاری مناسبی داشت . رفتارهای شایسته وی و سایر همکاران بهداری غبار غربت از رویشان برداشته می شد .

سال 1366 از سوی مرکز بهداشت و درمان شهرستان دلیجان به عنوان راننده آمبولانس به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت ماموریت یافت .
jhpp.jpg
                                                                                                                                         سرکار خانم اصفهانی
همسر محترمه اش خانم اقدس اصفهانی فرزند عباس اظهار داشت :

آقای رمضانی پس از بازگشت ماموریت ضمن ستایش از سلحشوری رزمندگان گفت با آمبولانس مجروحین و شهیدان را از خطوط مقدم درگیری به عقب جبهه انتقال می داده و هیچ نگران وضعیت نبوده است .

gy8uiv.jpg

تعدادی از شهیدان در زمان انتقال به زادگاهشان و تشیع جنازه با آمبولانسی که راننده اش او بود هدایت می شدند .

فرزند مومن یادشده به نام محمد حسین بیان داشت :

روزی از پدرم پرسیدم از اینکه مرده ها را جابجا می کنی نمی ترسی که او با شجاعت گفت اینها که موردی ندارد ؛ در جبهه شهیدانی را منتقل می کردم که توپ و خمپاره بدن مطهرشان را له کرده بود .

gjkjkck.jpg   http://8pic.ir/images/29623522860074481952.jpg

اوج حرکت انسان دوستانه وی مقطع زلزله وحشتناک رودبار و منجیل استان گیلان در تیر ماه 1369 بود که نامبرده با آمبولانس بهداری نراق به مدت 18 روز به یاری آسیب دیدگان شتافت . 50 هزار نفر در این حادثه طبیعی و دلخراش از بین رفتند .


ftuofguo.jpg

برادر زاده ایشان محمد رضا رمضانی فرزند غلامعلی تاریخ 2/3/1361 طی عملیات بیت المقدس در جبهه خرمشهر به شهادت رسید .


                                                       ft789dt7.jpg

عاقبت این مرد راست گفتار تاریخ 5/4/1383 در سن 70 سالگی جان به جان آفرین تسلیم نمود و در قطعه 110 ردیف 80 شماره 41 بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری گردید .


drt7idtr7.jpg

با تشکر از بسیجی گرانقدر حاج احمد رمضانی فرزند غلامعلی اهل شهر نراق

۱ نظر ۲۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۰۰
سلحشوران شهر نراق

عملیات پر شهید کربلای 5 با رمز یا زهرا(س) تاریخ 19/10/1365 در منطقه عمومی شرق بصره عراق آغاز و هشت شبانه روز ادامه یافت .

1 (91).jpg
سید مرتضی بابایی

نیروهای زیادی از منطقه دلیجان در جبهه حضور داشتند و جمعی در گردان امام صادق(ع) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) سازماندهی شده بودیم . تنها از شهر کوچک و تاریخی نراق قریب به 80 رزمنده در نبرد حق علیه باطل شرکت داشت .


1 (80).jpg

طی عملیات کربلای پنج و پدافندی آن 10 شهید به نام نراق ثبت گردید که چهار نفرشان در گلزار شهدای نراق و مابقی در قم و بهشت زهرا(س) تهران به خاک سپرده شدند . همچنین 18 نفر مجروح گردیدند که بیشتر آنان به خیل جانبازی نایل آمدند .


1 (52).jpg     1 (11).jpg
سید مرتضی بابایی در کردستان
اکثر شهدایی که نام می برم تاریخ 27/10/1365 به شهادت رسیدند ولی چون بعضا جنازه هایشان با تاخیر به زادگاهشان رسید تاریخ شهادتشان متفاوت نوشته شد .
1 (7).jpg
1- خمپاره 60 میلیمتری بین من و غلامرضا یوسفی فرزند نوروز و سید حسین جوادی فرزند سید ماشاءالله فرود آمد . غلامرضا شهید شد . پیکر مطهرش را در آغوش گرفتم و سر مبارکش را روی زانوهایم گذاشتم تا بلکه تسکینی بر آلام دردهایم در آن لحظات سخت نبرد باشد .
   http://www.8pic.ir/images/94172253761667041600.jpg
شهید غلامرضا یوسفی فرزند نوروز

ترکش خمپاره به بیضه و شکم او اصابت کرد و به علت خونریزی داخلی صورتش باد کرد . پیکر نازنینش را با دشواری داخل آمبولانس کنار سایر شهیدان گذاشتم . با یوسفی همکلاس و هم سن بودیم و آسیب شهادتش برایم غیر قابل توصیف است .


http://8pic.ir/images/iut16vvrwpvvdx6wgfjn.jpg

                                                                                                                                                                                                   سید حسین جوادی

اما سید حسین به شدت از ناحیه شکم آسیب دید و بدن بی رمقش را روی جنازه شهدا داخل همان آمبولانس انداختیم که در صحنه نبرد باقی نماند تا شرمنده خانواده اش نباشم . جوادی بعدا در بیمارستان شریعتی اصفهان تحت معالجه قرار گرفتند .


2- فرمانده دسته ما شوهر خواهرم قاسم جعفری بود . من آر . پی . چی زن و دو خدمه ام اهل دلیجان بودند . قاسم عکس دخترش را از جیبش در آورد و بوسه ای به آن زد و گفت سید مرتضی آیا من یک بار دیگر دخترم را می بینم؟


         http://8pic.ir/images/6ezxaou36ew8t36a5ijc.jpg     http://8pic.ir/images/2dlqkydaddrnpygfoqwx.jpg

سردار شهید قاسم جعفری

در مسیر حزیره بوارین ترکش توپ فرانسوی باعث شهادت وی شد . پیکر مطهرش سالم بود و آن را به کنار جاده منتقل کردم ولی روز بعد که رفتیم بیاوریم به جنازه اش صدمه وارد شده بود و آن را تحویل تعاون دادیم .


3- عابدین فدایی فرزند حسن اهل دلیجان که آر. پی . جی زن بود با یکی از خدمه های نراقی اش به نام غیاث عابدی فرزند کمال در اثر اصابت ترکش توپ فرانسوی سرهایشان را تقدیم اهدافشان کردند . غیاث شش فرزند دارد و شهادت مظلومانه اش صبر زیاد می خواهد .


                                                                                                           image3558.jpg

                                                                                             پیکر بی سر شهید غیاث عابدی


4- پاسدار سید احمد جلالی فرزند سید حسینعلی اهل شهرستان دلیجان که مسئول تعاون گردان امام جعفر صادق(ع) بود توسط ترکش خمپاره به شهادت رسید . سید احمد متاهل و اخلاص و صفا در چهره اش موج می زد .

http://s5.picofile.com/file/8102188642/1191549KAKZ001_001.jpg   image3547.jpg

شهید سید احمد جلالی

5- پاسدار محسن حسنی فرزند ذبیح الله اهل روستای پنداس و ساکن دلیجان با هم روستایی اش پاسدارابوالفضل بابایی فرزند عباس در یک سنگر بودند که خمپاره سنگرشان را با خاک یکسان کرد .

total1 copy 100.jpg

محسن در دم به شهادت رسید و ابوالفضل را از زیر خاک بیرون کشیدم . او ترکش نخورد ولی موج انفجار گرفته بود .


6- شهیدان بسیجی علیرضا صفری فرزند... و علیرضا صفری فرزند... هر دو اهل دلیجان شجاعانه مقابل دشمن بعثی به شهادت رسیدند .

total1 copy 93.jpg                                                     total1 copy 92.jpg


7- سید جلال بابایی اهل مشهد اردهال مجروحیتش را مشاهده کردم ولیکن در شرایط بعد به شهادت رسید .


total1 copy 6.jpg

در همه شرایطی که به وجود آمد و شاهد و نظاره گر شهادت و مجروحیت بهترین بندگان خدا بودم روحیه ام را مضاعف کردم و از یکی از همرزمان یک قبضه نارنجک دستی گرفتم و صدای یک قبضه توپ 23 میلیمتری ارتش عراق که رزمندگان را مثل برگ خزان به زمین می رخت خاموش کردم .

1 (77).jpg

سید مرتضی در جبهه


8- محمد ابراهیمی بسیجی دلیجانی که جانش را برای مولایش هدیه داد .


total1 copy 139.jpg


9- جعفر دارابی فرزند رضا عضو بسیج و اهل دلیجان مشاهده شهادتش غم انگیز بود .


                                  total1 copy 172.jpg  image3546.jpg

شهید جعفر دارابی


10- معلم بسیجی سید رضا جلالی فرزند سید نظام اهل دلیجان در هنگام شهادت چهره معصومی داشت .


total1 copy 17.jpg


11- اسماعیل حافظی فرزند علی اکبر بسیجی اهل دلیجان


total1 copy 171.jpg


12- مجروحیت مرحوم حسین کرباسی فرزند علی و غلامحسین قجری فرزند حیدرعلی را نیز نظاره گر بودم . مرحوم حسین کرباسی فرزند علی مجروح از ناحیه دست و جانباز 15 %بود


1 (87).jpg   http://8pic.ir/images/87505367352954400134.jpg   http://8pic.ir/images/m088u5fbogsr621ag5.jpg

                              سید مرتضی بابایی                     مرحوم حسین کرباسی                    غلامحسین قجری

و . و .. و ... و .... و به همین منوال شاهد شهادت قریب به 200 نفر از مخلصترین بندگان خدا بوده ام . تعدادی از این شهیدان مظلوم مربوط به دوستان اهل تسنن ام در تیم عملیاتی ویژه و پیشمرگان کرد مسلمان در منطقه مرزی سردشت می باشد .


img_3909.jpg

رزمنده جانباز سید مرتضی بابایی فرزند سید رضا اهل شهر نراق 14/10/1390


۴ نظر ۲۱ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۳
سلحشوران شهر نراق

اربعین حسینی سال  1390 اولین حرکت پیاده روی محور نجف تا کربلا توسط  10  نفر از رزمندگان دفاع مقدس شهر نراق و اربعین سال 1391 دومین پیاده روی با حضور 27  نفر که چهار نفرشان زنان مومنه بودند شکل گرفت .


img_2416.jpg

اربعین حسینی سال 1392 سومین پیاده روی تعدادی ازاهالی شهر نراق به عنوان نایب الزیاره از طرف بقیه مردم با حضور  60 نفر توفیق این ثواب عظیم را کسب نمودند . در این دور هفت نفر از زنان سختکوش نیز شرکت داشتند .


dsc03142.jpg

اربعین در ایران دوم آذر و در عراق سه شنبه 3 آذر 1392 بود . مراسم پیاده روی شیعیان را تا 25 میلیون نفر تخمین زده اند که از ایران قریب یک میلیون دویست هزار نفر را شامل می شود .

همانند دو دوره گذشته اسامی زائران نراقی  سومین مسافرین عتبات عالیات به کشور عراق به شرح ذیل می باشد :

 

1- سید عباس جوادی فرزند سید ماشاءالله

2- سید ابوالفضل جوادی فرزند سید ماشاءالله

3- سید داود(سید مهیار) موسوی فرزند سید احمد

4- سید تقی سعیدی نیا فرزند سید رضا

5- سید محمدجواد حسینی فرزند سید محسن

6- سید علی حسینی فرزند سید مهدی

7-  فاطمه حیدری فرزند حسن

8- اعظم حیدری فرزند حسن

9- اکرم باقری نراقی فرزند حبیب

10- مریم باقری نراقی فرزند حبیب

11- مرضیه باقری نراقی فرزند محمد

12- ایران  آقاصادقی فرزند علی محمد

13- حسین نباتی فرزند مندعلی

14- ابوالفضل جعفری فرزند ابراهیم

15- مجتبی حمزه ای فرزند عبدالمبین

16- قاسم کمره ای فرزند حسین

17- علی کمره ای فرزند تقی

18- غلامرضا دارائی باف فرزند محمد کاظم

19- محمد فروغی فرزند حسین

20 علی محمد فروغی فرزند غضنفر

21- حسین قنایی فرزند میرزا

22- خلیل مولایی فر فرزند ابراهیم

23- مصطفی ایزدی فرزند نعمت الله

24- حجت قربانعلی فرزند فرهاد

25- هادی ایزدی فرزند عباس

26- اسماعیل حبیبی فرزند اکبر

27- محمد عضایی فرزند ابراهیم

28- علی اکبر رضایی فرزند نظر

29- مرتضی محمودی فرزند علی

30- محسن قجری فرزند رحمت الله

31-  مهدی قجری فرزند یوسف

32- غلامعباس فروغی فرزند نصرالله

33- ناصر طلوعی ازناوه فرزند محمد

34- عباس لطفغلی فرزند غلامرضا

35- غلامرضا قجری فرزند حیدرعلی

36- مجتبی عابدی فرزند غیاث

37- مرتضی عابدی فرزند غیاث

38- مصطفی خاکی فرزند ابوالفضل

39- محمد جواد خاکی فرزند ابوالفضل

40- غریب رضا شریفی فرزند سلطانعلی

41- سید محمد  باشی فرزند سید مرتضی

42- محسن عضایی فرزند اسماعیل

43- حمید رضی فرزند گل محمد

44- احمد جعفری نراقی فرزند محمد

45- محمود مرادی فرزند علی محمد

46- محمد عضایی فرزند علی

47- پرویز اکبری فرزند ابوالفضل

48- غضنفر(مهدی) فروغی فرزند حسین

49-  حسن شفیعی فرزند بشیر

50- حسین مهدیزاده فرزند قنبرعلی

51- جواد مهدیزاده فرزند قنبرعلی

52- رضا علی آقایی فرزند علیرضا

53- حسین قجری فرزند علی اکبر

54- محمد  علی اکبری فرزند حسین

55- کاظم لطفی فرزند محمد

56- رحیم نوروزی فرزند رمضان

57- اشرف رمضانی فرزند علیرضا

58-

59-

60-

 

 

امام صادق(ع) درباره ثواب زیارت امام حسین(ع) با پای پیاده میفرماید:

کسى که با پای پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود، خداوند به هر قدمى که برمی‏دارد یک حسنه برایش نوشته و یک گناه از او محو مى‏فرماید و یک درجه مرتبه‏اش را بالا مى‏برد، وقتى به زیارت رفت، حق تعالى دو فرشته را موکل او مى‏فرماید که آنچه خیر از دهان او خارج میشود را نوشته و آنچه شر و بد است را ننویسند و وقتى برگشت با او وداع کرده و به وى می ‏گویند: اى ولىّ خدا! گناهانت آمرزیده شد و تو از افراد حزب خدا و حزب رسول او و حزب اهلبیت رسولش هستی، به خدا قسم! هرگز تو آتش را به چشم نخواهی دید و آتش نیز هرگز تو را نخواهد دید و تو را طعمه خود نخواهد کرد.(کامل الزیارات ص134)


dsc03108.jpg

پس از زیارت مرقد مولی الموحدین علی(ع) در شهر نجف عراق زائران اهل نراق به پاس تلاش های علمی فاضلین نراقی بر قبر آنان در ایوان علما  حاضر شده و نثار روحشان صلوات و فاتحه ای تمنا می کنند . یادآوری می شود قبور فاضلین نراقی مثل اکثر علمای دیگر در مضجع منور علی بن ابیطالب(ع) فاقد قبر مشخص و تابلو می باشند .


http://www.ahl-ul-bayt.org/site/0/multimedia/image/49595_1.jpg

علامه ملا محمد مهدی فاضل نراقی سال 1146 قمری(289 سال قبل) در نراق متولد و تاریخ هشت شعبان 1209 قمری (226 سال قبل) در سن 63 سالگی در شهر کاشان ایران(45 کیلومتری نراق) وفات یافت و پس از انتقال جنازه اش به نجف عراق در آستان قدس علوی به خاک سپرده می شود .


http://naraqi.com/images/gallery/molaahma.jpg

علامه احمد فاضل نراقی فرزند برومند ملا محمد مهدی 14 جمادی الثانی سال 1185 هجری قمری (250 سال قبل) در نراق متولد و 23 ربیع الثانی سال 1245 هجری قمری(190 سال قبل) در سن 60 سالگی در اثر وبای عمومی در نراق کاشان وفات نمود. جنازه ایشان سپس به نجف عراق منتقل و نزد پدر بزرگوارش در ایوان علما به خاک سپرده می شود .

dsc03155.jpg

 وبلاگ سلحشوران شهر نراق 20/10/1392

۰ نظر ۲۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۶
سلحشوران شهر نراق

image8763.jpg

جشن ازدواج مرحوم نعمت الله رمضانی فرزند ماشاءالله و خانم عصمت بحرینی فرزند حسین - حدود 1340(50 سال قبل)

حسن صادقی فرزند رحمت - سید محمد کاظمی فرزند سید عباس - مرحوم عباس بحرینی فرزند عبدالباقی - رمضان طالبی فرزند حسین - مرتضی رادفر فرزند شکرالله - نصرت الله فروغی فرزند احمد

ردیف پایین : ناشناس – مرحوم ماشاءالله(نعمت الله) آعلی فرزند رضا - حسین صادقی فرزند رحمت 


image8674.jpg

از راست : قنبرصالحی فرزند یوسف – مرحوم حاج رحمت الله قجری فرزند رحمان– ابولفضل قجری فرزند رحمت الله – سلطانعلی صالحی فرزند یوسف – مرحوم علی صالحی فرزند رضا– دختر بچه ریحانه صالحی فرزند اصغر


image8681.jpg

گرمابه شهر نراق سال حدود 1360
از راست :
ناشناس – اصغر صالحی فرزند علی– ناشناس – مرحوم علی اکبر بیابانگرد فرزند حسن


2.jpg

سر آسیاب آصیف آباد شهر نراق– سیزده بدر سال 1356

اهالی شهر نراق با صفا و صمیمی جملگی به سر دهنه رفته و متداولترین بازی مردان " چوچو خطی " بود که سال هاست از بین رفته است .

تصویر مشهود مرحوم سید رضا حسینی فرزند سید باقر


image8666.jpg

مراسم استقبال از حجت الاسلام سید محمد علی شهیدی محلاتی فرزند ... نماینده سابق مردم محلات و دلیجان در مجلس و ریاست فعلی بنیاد شهید و امور ایثارگران

از راست :

اصغر اشرفی فرزند حسین – غلامرضا اشرفی فرزند حسین – سید باقر موسوی فرزند سید حسن – رمضان شاطری فرزندغلامعلی – سید هادی موسوی فرزند سید محمد – مسلم رجبی فرزند اسماعیل – علیرضا عابدینی فرزند شکرالله – ... اسماعیلی فرزند... – حسینعلی شریفی فرزند عبدالرحمان – علی محمد عظیمی فرزند امیدعلی – تقی پورصادقی فرزند علی اکبر – مهدی رزاقی فرزند حسن – ابوالفضل اشرفی فرزند حسین – مرحوم علی اکبر بیابانگرد فرزند حسن – غلامعلی رمضانی فرزند محمد تقی – سید.... موسوی فرزند سید حسین – حجت الاسلام سید محمد علی شهیدی محلاتی فرزند ... نماینده سابق مردم محلات و دلیجان در مجلس و ریاست فعلی بنیاد شهید و امور ایثارگران – سید عباس جوادی فرزند سید ماشا الله – مرحوم حجت الاسلام هبت الله نوروزی فرزند حسنعلی امام جمعه فقید شهر نراق – عباس سلیمانی فرزند احمد



این عکسها گویای خاطرات قشنگ زندگی است .خاطراتی که هنوز با وجود گذشت سالها از آن  بوی تازگی و عطر خوش مهربانی می دهد . هنوز هم که هنوز است وقتی  آلبوم خاطرات آن روزگار را مرور می کنیم اشک شوق و لبخند دلنشین  دوستی با هم در می امیزند و ساعت ها وقتمان صرف مرور این خاطرات می شود.


خاطرات خوش گذشته را با هم ورق می زنیم تا.............



سایت سلحشوران شهر نراق


۱ نظر ۱۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۷
سلحشوران شهر نراق

دو سال قبل که سلحشوران شهر نراق فعالیت خود را آغاز کرد تصمیم گرفت از جامعه انبوه زنان شهر نراق که در هشت سال دفاع مقدس همپای رزمندگان اسلام فعالیت داشته اند گزارشی تهیه شود .

12.jpg

به هر فردی مراجعه شد اشاره کردند ، خانم بزرگواری به نام بتول حمزه ای همه اوضاع و داستان را می داند . با هماهنگی قبلی به همراه دوسه نفر از پیشکسوتان جنگ خدمت ایشان رسیدیم و او شروع کرد به بیان ناگفته هایی که سی سال در سینه حبس کرده بود :

اولین روز آبان 1359 که رژیم بعث عراق تهاجم ناجوانمردانه ای را برعلیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی ایران روا داشت تصمیم گرفتم که در سرحدات به کمک مرزداران بپیوندم .


img_9104.jpg

            مرحومه بتول حمزه ای

لکن شرایط نراق و محیط خانوادگی و از همه مهمتر عدم نیاز نیروی زنان در خطوط جبهه باعث شد در پشت جبهه به یاری فرزندان ایران زمین بشتابم.

اولین امام جمعه شهر نراق حجت الاسلام سید محمد باقر موسوی فرزند سید هادی کمک بی شائبه ای نمود و به همراه مردان آزادیخواه و همیشه در صحنه نراق « ستاد پشتیبانی جنگ » را در حسینیه مقابل مسجد جامع راه اندازی نمودند .

70304_793.jpg

 دی ماه 1359 در شبی سرد از شبهای بلند زمستانی که باران رحمت خداوند می بارید دو یا سه دستگاه اتوبوس در میدان نراق متوقف و عده ای از زنان و مردان و کودکان از آن پیاده و به حسینیه نراق هدایت شدند.

این عده که بعدا نام جنگ زدگان را به یدک کشیدند ، خانواده هایی بودند که هر کدام وضعیت مناسبی در معیشت زندگی داشتند ولیکن در اثر بمباران شهرها از جمله اهواز و دزفول به مردم نراق پناه آورده و در واقع میهمان شدند .

1523761_194.jpg

خانم بتول حمزه ای در ادامه صحبتهایش افزود :

مردم نراق به منازلشان رفتند و چراغ والور ، پتو ، زیرانداز و مواد خوراکی هایشان را به حسینیه آوردند و در غم جنگ زدگان شریک شدند که این همدردی به رابطه دوستانه با آنها منتهی شد تا بدانجا که بین آنها نیز وصلت صورت گرفته است .

حجت الاسلام موسوی از طریق مردم نراق و کمک های ویژه ای که از قم و دلیجان دریافت مکرد ، پشتیبانی لازم را از جنگ زدگان به عمل آورد .

94264727274528621572.jpg

جامعه زنان نیز مثل یک گروه منسجم جانانه وارد فعالیت شده بودند . در حسینیه دار قالی برپاشد و علاوه بر آموزش به زنان و دختران جنگ زده ، سالی یک تخته فرش بافته می شد و پس از فروش پولش را برای سلحشوران در جبهه های جنگ می فرستادند .

image3094.jpg

جمعی از زنان غیور شهر نراق در ستاد پشتیبانی جنگ

تقریبا هر روز چند نفر از دختران و زنان نراق با عشق و علاقه می نشستند و قالی را می بافتند تا در دفاع مقدس سهمی داشته باشند .

دبه های پر از ماست  که توسط مردم هدیه داده می شد را داخل کیسه های مخصوص خالی می کردیم و به قول نراقی ها ماست سفت  یا همان ماست چکیده قسمتی از جبهه ها را تامین میکردیم . حتی آب اضافی از کیسه های ماست را جمع آوری و قره قوروت خوشمزه درست کرده و برای آشپزخانه های ایجاد شده در جبهه ها می فرستادیم .


70300_746.jpg

خلاصه شور بود و عشق  و صفا. با هر فرمان پیر و مرادمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر پشتیبانی از جنگ ، فعالیت های ما روتق بیشتری می گرفت .

 خانم حمزه ای با اشاره به نحوه جمع آوری کمک های مردمی به جبهه های حق علیه باطل در ستاد پشتیبانی  گفت :

در حسینیه ای که اکنون به نام حسینیه مسجد جامع مزین است چندین کیلو آجیل های مختلف روی هم انباشته شده بود . جوزغند ، یکی از سوغاتی های اصیل شهر نراق که در جبهه به بمب هسته ای مشهور بود را داخل پلاستیک های مخصوص ریخته تا در جبهه رزمنده ها تناول کرده و قوتی به دست آورند .

640px-iranian_women_cooking_for_soldiers_in_iran-iraq_war.jpg

در همین شرایط عده ای از زنان شال و کلاه و بلوز می بافتند تا غیورمردان تن هایشان را با آنها گرم نگه دارند . دیگر نوبت ساختن انواع ترشیجات بود ترشی ها را  در شیشه های مخصوص  می ریختیم و به جبهه ارسال میکردیم .

70298_878.jpg

وی با حسرت به روزهای شیرین گذشته افزود :

هیچ روزی برایمان خالی از فعالیت نبود . قرائت قران و ادعیه های مختلف ماندد کمیل ، توسل و زیارت عاشورا نیز از بهترین و باشکوه ترین تجمعات زنان و مردان در نراق بود که در طول هفته برپا بود و برای سلامتی امام و رزمندگان دعا خوانده می شد .

190707.jpg

غم انگیز ترین روز هایی که شاهد بودیم پرپر شدن جوانان نراقی بود که بر روی دست مردم شهید پرور شهرمان تشییع و در گلزار شهدا به خاک سپرده می شدند .

 دختران و زنان زیادی در نراق در سالیان دفاع مقدس طلاهایشان را برای هزینه های جنگ تحمیلی اهدا نمودند.

img_9123.jpg

 از مرداد ماه 1360 که فعالیتهای علنی بسیجیان در ساختمان فعلی بسیج راه اندازی شد فعالیتهای ستاد پشتیبانی منسجم تر و با همت بیشتری پیگیری می گردید .

چندین بار با فراخوان بسیج ، پتوهای گل آلود و خاکی که در جبهه های نبرد کثیف شده بود توسط کامیون به نراق وارد شده و زنان قهرمان شهرمان به صورت گروهی و خود جوش در کنار چشمه آصیف آباد (سر دهنه) آنها را شسته و پس از بسته بندی دوباره به جبهه باز می گرداندند .

img_9093.jpg

آرامگاه مرحومه بتول حمزه ای


خانم بتول حمزه ای از خادمین دفاع مقدس که صحبت هایش پایانی ندارد اظهار داشت :

قسمتی از زندگی روزمره زنان نراقی در سالهای جنگ و نبرد در کنار تنورهای خانگی به پختن نان محلی می گذشت . زنان با غیرت شهر نراق با تلاش و زحمت خودشان نان را پخته و بعد خشک می کردند و پس از بسته بندی به خطوط جبهه می فرستادند.

 img_9063.jpg    img_9064.jpg

خلاصه کلام فعالیت های فراوانی در سالهای دفاع مقدس توسط زنان و بانوان شهر نراق به وقوع پیوست که امید دارم همه آنها ذخیره قبر و قیامتمان شود و در پیشگاه خداوند باریتعالی شرمنده شهدا و امام شهدا نشویم.

 

توضیحات سلحشوران :


 مرداد ماه 1367 جنگ تحمیلی به پایان رسید و دشمنان ناکام نتوانستند خدشه ای به نظام جمهوری اسلامی وارد کنند لکن خانم بتول حمزه ای دست از فعالیت های بی نظیر خود بر نداشت و نوع اقداماتش متفاوت شد . ده ها کار ریز و درشت و عام المنفعه در دستور کار وی قرار گرفت .

 img_9078.jpg

 نمونه هایی از اهم فعالیت های خانم حمزه ای در راستای خدمت گذاری به مردم شهر نراق پس از دفاع مقدس بدین شرح می باشد :


-         مسئول یکی از صندوق های قرض الحسنه وام خانگی

-         مسئولیت در صنوق قرض الحسنه جواد الائمه (ع)

-         رابط بهداشت و درمانگاه شنتیایی شهر نراق

-         تهیه جهیزیه برای نو عروسان کم بضاعت

-         تهیه سیسمونی برای فرزندان کم بضاعت

-         تهیه اقلام خوراکی و پوشاک و البسه برای فقرا و افراد بی بضاعت

-         ارتباط فعال با بسیج و فعالیت مستمر در راه اندازی حلقه های صالحین

-         خادم بقعه متبرکه بی بی زبیده خاتون (س) شهر نراق

-         پرستاری و مواظبت  از زنان مسن و کم توان

-         دوخت و دوز برای هر نوع خدمات فرهنگی و مذهبی شهر نراق

-         شرکت در تمام مراسمات مذهبی و راهپیمایی ها

-         مسئول جمع آوری کمک های نقدی برای هیئت محبین الحسین (ع) در بین خواهران

-         و................


 در یک کلام دست و پا به خیر برای مردم

 img_9121.jpg  

مادر محترمه ایشان سرکار خانم فاطمه یوسفی فرزند عباس نام داشت که عمه شهید والامقام غلامرضا یوسفی فرزند نوروزعلی  و پدر بزرگوارشان آقای حمزه حمزه ای فرزند علی بود که در سالیان گذشته بدرود حیات گفتند و بتول خانم را تنها و داغدار نمودند.

img_2922.jpg

                                                                                                                                            مرحوم حمزه حمزه ای

شنبه تاریخ 14/10/1392 روز پایانی عمر خانم بتول حمزه ای بود و با مرگ وی غمی جانسوز ، جامعه زنان شهر نراق را فرا گرفت . مرحومه بتول حمزه ای متولد 1333 بود و طی عمر با برکتش تلاش داشت رضایت خداوند را جلب نماید .

img_9111.jpg

          مرحومه کربلایی بتول حمزه ای

خانم سکینه ماندنی که خود از فعالان ستاد پشتیبانی جنگ شهر نراق در سالهای دفاع مقدس می باشد با گریه و فغان اظهار داشت : از شنیدن خبر مرگ بتول خانم حمزه ای غم و غصه وجودم را فرا گرفت و پاهایم سست گردید . هر جا بتول بود روحیه و امید و ایمان نیز آنجا بود .

img_9066.jpg

بتول ، غمخوار همه بینوایان و مستمندان و جزو اولین کسان حاضر درصحنه فعالیتهای خیرخواهانه و خداپسندانه بود .تمام هشت سال دفاع مقدس را در ستاد پشتیبانی جنگ کارکرد و کارکرد و کارکرد . اگر روزی تعداد فالی بافان در حسینیه کم بود غصه دار میشد که نکند کوتاهی کنیم و شرمنده شهدا و رزمندگان شویم .

img_9096.jpg

ما هم باید مثل رزمنده های حاضر در خطوط مقدم جبهه در پشت جبهه فعال باشیم . خود ش نیز چندین قطعه طلا را از اموال شخصی خود به جبهه ها هدیه نمود .  در کل هر جا بتول خانم بود پشت همه گرم بود .

 img_9090.jpg

 زنان و مردان شهر نراق در مصیبت از دست دادن این بانوی مومنه و خدوم خود غمگین شده و با حزن و اندوه فراوان در مراسم تشییع جنازه اش حضور داشتند.

جنازه این مومنه نیکو سرشت و خوش کردار در وادی السلام شهر نراق آرام گرفت .


روحش شاد

 اللـــهم صـــل عـــلی محـــمد و ال محـــمد و عـــجل فرجـــهم


img_9112.jpg

سایت  سلحشوران شهر نراق

۲ نظر ۱۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۸
سلحشوران شهر نراق

نیمه اول سال 1359 و زمانی که دوچرخه بین همه جوانان رایج نبود مهدی عباسی فرزند غلام محمد یکی از آنها را داشت و شهر کوچک نراق را زیر پا می گذاشت .


(37)~1.jpg    zsfy.jpg

                                                شهید مهدی عباسی                             حاج احمد رضایی

متولد 1350 و نه ساله بودم و در محله خودمان نزدیک منزل پدری ام مشغول بازی بودم که ناگهان مهدی با دوچرخه اش با سرعت زیاد با من برخورد کرد و نقش بر زمین شدم .

dsc00012.jpg
           احمد رضایی
آن موقع مهدی 17 ساله و به شلوغی و شری مشهور و هنوز وارد بسیج و دستگاه نشده بود . مادرم آمد و خاک های لباسم را تکان داد و راهی منزل پدری مهدی شد . خدا رحمتش کند توران خانم قاسمی را پشت دار قالی نشسته بود و قالی می بافت .


(11)~1.jpg     (10)~1.jpg
شهید عباسی در نوجوانی

فرزندش هم پشت دار سنگر گرفته بود و تکان نمی خورد . کلماتی رد و بدل شد و آتش خشم مادرم فرو نشست و به خانه بازگشتیم .

(2)~1.jpg

نیمه دوم همان سال جنگ عراق بر علیه ایران آغاز و مهدی بسیجی شد . دونوبت به جبهه رفت و برای دفعه سوم طی عملیات فتح المبین تاریخ 2/1/1361 در جبهه شوش به شهادت رسید .

 شهید مهدی عباسی.jpg

پیکر مطهر شهید مهدی عباسی


زمانی که با خانواده ام این خاطره تلخ و شیرین را مرور می کنیم مادرم خوشحال است که دستی به سوی فرزندش مهدی بلند نکرده است . نگاه به عکس شهیدان انسان را از گناه باز می دارد .

dsc00003.jpg
احمد رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق 18/2/1391


وبلاگ سلحشوران شهر نراق پس از گذشت 31 سال برای اولین بارعکس گلگون کفن و مطهر شهید مهدی عباسی فرزند غلام محمد لحظاتی قبل از دفن در گلزار شهیدان نراق را در این پست نمایش می دهد .
(31)~1.jpg

توجه داشته باشید پیکر مطهر چهار شهید فتح المبین پس از 11 روز از میان نبرد و کارزار جنگ به نراق منتقل گردید . جبهه شلش شوش نمونه ای از دشت کربلا بود .

هدیه به روح مطهرشهید مهدی و به روح پدر و مادرش فاتحه و صلوات .

۰ نظر ۱۴ دی ۹۲ ، ۱۲:۳۴
سلحشوران شهر نراق

اینجانب سید جمال موسوی متولد 1328 و جزء رانندگان دفاع مقدس می باشم . راننده شهرداری نراق بودم و طی هشت سال جنگ تحمیلی عراق پنج نوبت از طرف ستاد پشتیبانی به پشت جبهه های نبرد ماموریت یافتم .

6.jpg
سید جمال موسوی

نوه عمویم به نام سید بهرام(سید مهدی) موسوی فرزند محمود تاریخ 24/10/1365 در سن 16 سالگی طی عملیات کربلای 5 در جبهه شلمچه به شهادت رسید .


1 (7).jpg
شهید سید بهرام (مهدی) موسوی

عده ای از اقوام و دوستان از شهر نراق راهی تهران شدیم تا در تشیع جنازه و خاکسپاری شهید در بهشت زهرا(س) حضور داشته باشیم .

وقتی به منزل پسر عمویم سید محمود موسوی وارد شدیم باور کردنی نبود و به قول نراقی ها خشکمان زد .
fyuf.jpg

 خانه با شیون یکی شد ولی سید محمود سینه سپر کرده و خم به ابرو نمی آورد و استوار و محکم ایستادگی می کرد . معلوم بود خداوند قادر در مقابل این داغ صبر عظیمی به او داده است .


1 (12).jpg      1 (11).jpg
مرحوم سید محمود موسوی
با اقوام رفتیم معراج شهدا و جنازه پاک سید را مشاهده کردیم که چه معصومانه به شهادت رسیده است . بعد با ماشین سپاه پاسداران انقلاب اسلامی از منزل آنها در نظام آباد به سمت بهشت زهرا (س) حرکت کردیم .

1 (18).jpg

               اقامه نماز بر پیکر مطهر شهید موسوی

من داخل آمبولانس یا شبه آن بودم . بسیجی یا پاسداری اشاره کرد سر مبارک شهید سید بهرام را بلند کن تا عکس یادگاری بگیرم . همین عکسی که همه جا و در نمایشگاه های مختلف مشاهده می شود عکس مورد نظر است .


dsc00126.jpg
سید جمال در کنار پوستر شهید سید بهرام در مسجد بازار نراق

در مسیر بهشت زهرا (س) پسر عمویم سید محمود موسوی که خود یک بسیجی و رزمنده بود همچنان با ایمان و بردباری نظاره گر اوضاع بود و بدون اینکه گریه کند شکر خداوند را به جا می آورد .

watermark.png
عاقبت سید بهرام موسوی در قطعه 28 ردیف8 شماره 1 بهشت زهرا(س) آرام گرفت .

1 (10).jpg

پدرش سید محمود موسوی فرزند سید حسن متولد 1325 تاریخ 5/9/1371 در سن 54 سالگی در اثر تصادف ماشین فوت نمود .


dsc00213.jpg
راننده دفاع مقدس سید جمال موسوی فرزند سید محمد اهل شهر نراق 4/3/1391

۰ نظر ۱۳ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۱
سلحشوران شهر نراق

غلامرضا رمضانی فرزند  فتح الله از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی بود. او اهل خطر بود . بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی میکرد و به جبهه می رفت.


 9049-31276.jpg

شهید غلامرضا رمضانی

شهید غلامرضا رمضانی و فرزندش

 شرح زندگی بعضی از شهدا حجت را بر خیلی ها تمام میکند. شهدایی که بهانه برای ماندن و نرفتن جنگ داشتند. اگرهم جبهه نمیرفتند در شهر هم تمام قد در خدمت جبهه بودند. آنقدر اخلاص داشتند که از وجودشان فوران میکرد. هر کجا کار برای رضای خدا بود اگر نفر اول نبودند جزء اولی ها بودند.


13910722000256_photol.jpg

کلمات و الفاظ خیلی حقیرند برای وصفشان. برای وصف حکایت زندگی آنها همین بس که پیر و مرادشان امام خمینی عزیز فرمود: « و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و از کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد».


601262502584667601.jpg

شهید رمضانی در سالهای دفاع مقدس

از خیل این به معراج رفتگان و عاشقان شهید غلامرضا رمضانی بود. این شهید عزیز از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال بود. او شعاری، مدافع انقلاب و امام نبود.

شهید رضا اهل خطر بود. اگر پاش میافتاد از جانش مضایقه نمیکرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی میکرد و به جبهه می رفت.


13910722000262_photoa.jpg

غلامرضا را بارها در اردوگاه کوثر در اهواز که محل استقرار لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود دیده بودم. همیشه یک سیم چین دستش بود و دنبال خط تلفن میرفت. شاید اوج شادی غلامرضا وقتی بود که ارتباط تلفنی یک رزمنده ای که از خط برگشته بود با خانواده نگرانش در پشت جبهه برقرار میشد. و او هم سهمی در این ارتباط داشت.


غلامرضا به خاطر وضعیت خاصی که از جهت خانوادگی داشت مجبور بود که در مسیر تهران و جبهه در تردد باشد. غلامرضا چهار فرزند کوچک داشت که یکی از آنها مریض بود و شدیدا درمانش وابسته به غلامرضا بود. از طرفی هم غلامرضا همسر صبوری داشت که قوت قلب برای او بود. غلامرضا برای آخرین بار اواخر تیرماه 1367 با کاروان نیرو های مخابرات عزم جبهه نمود و با زندگی وداع کرد.


2436637831923637192.jpg

غلامرضا ساک به دست از خانه و خانواده جدا شد و یکی دو هفته بعد تاریخ 16/5/1367 در جاده سد قشلاق محور سقز – بوکان توسط چته های حزب منحله دمکرات کردستان ایران به شهادت رسید. روی پیکرش اثرات شکنجه توسط ضد انقلاب که در ردیف شقی ترین اشقیا هستند مشاهده گردید  و بدین سان غلامرضای شهید به رضایت حق رضایت داد.


9u0g.jpg

پیکر پاک شهید غلامرضا رمضانی برای غسل دادن به بهشت زهراء(س) رسید. وقتی بدن برای غسل آماده شد، همسر صبور غلامرضا هم در کنار سایرین نظارگر شستشوی آخر، این سربار جان برکف خمینی بود. شدت صدمات وارده به پیکر رضا به حدی بود که با حرکات شلنگ آب، پوست و مو از جای خود حرکت میکرد.

ما همه منتظر یک جرقه بودیم برای شیون کردن اما مگر از هیبت و وقار همسر قهرمان ایشان کسی جرات میکرد صدا به ناله بلند کند. وقتی هم رضا در کفن رفت او یک جمله گفت:«من میخواهم در ماشین حمل بدن این عزیز تا گلزار شهدای روستای مهدی آباد اردهال باشم».


8979466214218737522.jpg

او برای آخرین بار با رضا همسفر شد. این همسفر صبور بعد از رضا کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا به اسامی زهرا – زینب – محسن و مهدی رمضانی را به ثمر رسانید . سرکار خانم  عصمت کریمی نیز دو یا سه سال پیش نقاب در رخ خاک کشید و به غلامرضای شهیدش پیوست. قبر مشارالیها اکنون در  بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد .  خوش به حال او که رضا برایش نوشت: « اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءالله شفاعتت را می کنم».


6691846199478351331.jpg

برادر شهید به نام محمدرضا رمضانی با داشتن همسر و سه فرزند  پس از سال ها تلاش و حضور فعال در جبهه تاریخ 13/9/1387 حین پاکسازی یکی از میادین مین اطراف شهر دهلران استان ایلام به آرزوی دیرینه خود دست یافت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید .

1004822265787995820.jpg

     شهید محمد رمضانی


 بخشهایی از وصیت نامه شهید غلامرضا رمضانی


 و اما سخنی با همسر و فرزندانم :

 همسرم؛ برای تو و نور دیدگانم از خداوند بزرگ سلامتی آرزو میکنم و امیدوارم که با توفیق الهی به وظایف شرعی خویش عمل و من عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید.



2875873007354242773.jpg

باری ابتدا، نظر به اینکه دلم برای شماها تنگ شده و نامه ای هم برایتان بعد از آمدن تا به حال نتوانستم بنویسم سلام و حال و احوال را با بچهها میکنم و بعد با تو سخن به میان می آورم.

دختر مریض و معصومم زهرا، سلام، عزیز دلم، دختر خوبم امیدوارم به زودی زود حالت خوب و شفای کامل بگیری و اگر خدا خواست من از بالای سرت بروم که وسیله ای بیش نبودم. گرد یتیمی و تنهائی، آن قلب کوچک و مریضت را نیاز دارد دخترم در شب عملیات و شب جمعه که امیدوارم سرنوشت اسلام روشن و تعیین شود، نه ترس از مردن دارم و نه آرزوی دیگر. اما دلم نمی آید که شما را بی سرپرست بگذارم. به خصوص تو را، چون علاقه زیاد به من داشتی و دلت نمی آمد با من خداحافظی کنی. اگر خدا خواست که آمدم ناراحتی شما هم رفع می شود.


2522083687894761983.jpg

بابا جون با اینکه دلم نمی آید بالاجبار با تو خداحافظی می کنم و از دور روی ماهت را می بوسم، خدا نگهدارت.

پسر عزیزم محسن جان، بابا جان، فدای آن هوش و فهمت و درک والای تو بشوم. محسن جان در حالی که بغض گلویم را می فشارد و به یاد آن دستهای کوچکت که صدقه میدهد و همچنین زبانت که دعا می کند هستم دلم نیز برایت تنگ شده محسن جان. اگر مرا دیگر ندیدی ببخش و همیشه حرف مادرت را گوش کن.

محسن جان، مادر خیلی به گردن من و شما حق دارد. کمکش کن و به جای بابا مرد خانه باش و از زهرا و زینت و مهدی مواظبت کن، مبادا زهرای دلشکسته را اذیت کنی. به حرفهایش گوش بده او را ناراحت نکن و صبور باش درسهایت را خوب بخوان. انشاءالله در آینده برای جمهوری اسلامی و نیز برای خودت مثمر ثمر باشی.

6088455980740113610.jpg

فرزندم در همه حال بیاد خدا باش و بقول امام از حالا به فکر اسلام باش و به فکر تکلیف خودت، تا مثل ما در آینده پشیمان و شرمسار نباشی و گوش به فرمان امام عزیزمان نمازت را بخوان و تمرین کن و قرآن را یاد بگیر و بخوان و بدنبال مسائل شرعی برو و به بابا حاجی و بابا فتح الله و مادر بزرگ هایت و مادرت احترام بگذار و یک بار دیگر هم سفارش می کنم مواظب مادرت و زهرا و زینب و مهدی نیز باش. در اینجا روی ماهت را می بوسم و با تو نیز خداحافظی می کنم خدا نگهدارت بابا جان.

 دختر نازنینم زینب عزیزم ، بابا جان سلام، الهی فدای آن بلبل شیرین سخن و مرغ خوش الحانم بشوم، بابا جان امیدوارم مرا ببخشی که نتوانستم در این فصل طراوت و نونهالیت بیشتر با تو باشم و برایم شیرین زبانی کنی و تشویقت کنم تا درآینده هم بیشتر و بهتر رشد کنی، خب دخترم تقدیر این بوده و هر چه خواست خداوند باشد رخ خواهد داد ، دلم برایت تنگ شده و از دور روی ماهت را می بوسم و برایت آینده ای روشن و با افتخار آرزو می کنم و امیدورام مانند هم اسمت حضرت زینب(س) ، قهرمان صبر و استقامت باشی خدا نگهدارت باباجان .


8.jpg

شهید محمد رمضانی ، شهید غلامرضا رمضانی

 مهدی عزیزم، حرف زدن با تو را که اکنون خیلی کوچکی و حرفم را نمیفهمی واگذار می کنم به بعدها که مادرت دینم را ادا کند .

 و اما همسر مهربانم :

 امیدوارم سلام مرا که مملو از اخلاص و صمیمیت است از داخل سنگر بپذیری .

 همسرم همانطور که بارها گفته ام من نتوانسته و نمی توانم برای تو شوهری باشم که مورد رضایت پروردگار باشد و امیدوارم از خداوند بزرگ مزدت را بگیری و ثابت قدم باشی و در دنیا و آخرت سرفراز باشی. و اگر من رفتم تو بتوانی با بچه ها با سربلندی زندگی کنی ، همسرم امیدوارم مرا حلال کنی و می دانم که حلالم می کنی ، چون میدانم که تو خیلی گذشت دارای می دانم و میدانی که با نبودن من بچه ها برایت زحمت زیادی دارند و مسئولیت ات را خیلی سنگین می کند امیدوارم خداوند در دنیا صبر و استفامت و در آخرت جزای خیر این زحمات را به تو عطا کند ، اگر خداوند شهادت را تصمیم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءا... شفاعتتت را می کنم .


2647251460336410025.jpg

راوی:جعفرطهماسبی فرزند حسن اهل مهدی آباد اردهال

 

وبلاگ سلحشوران شهر نراق12/10/1392

۱ نظر ۱۲ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۲
سلحشوران شهر نراق
سلام هدیه ای کوچک است بر آستان انسان های پاک . السلام علیکم یا انصار دین الله

دوم شهریور 1345 در محله سر آسیاب دولاب تهران خیابان کرمان نوزادی چشم به جهان گشود و نام او را حمید رضا گذاشتند . آن روز هیچ کس تصور نمی کرد او مصداق روایت نبوی باشد که فرمودند :

http://www.shohada13.ir/website/shohada/n2/hamidreza%20abdini.jpg

شهید حمیدرضا عابدینی


خداوند در آخرالزمان خوبان امت من را با شهادت گلچین می کند .

وی اولین فرزند خانواده آقای علی اکبر عابدینی بود و خداوند مقدرات او را اینگونه رقم زده بود تا نامش در ردیف انسان های بزرگ بر تارک تاریخ بشر بدرخشد . آن هم در زمانی که بشر در تاریکی و ظلمت غفلت غوطه ور بود .
http://www.shohada13.ir/website/shohada/n1/seyed%20ali%20madahi.jpg

مرداد ماه سال 1360 برای اولین بار به عنوان امدادگر راهی جبهه شد وحدود دو ماه فعالیت داشت . پس از بازگشت در مدرسه ثبت نام کرد لیکن فقط یک ماه تحصیل کرد و به فرمان رهبرش امام خمینی(ره) مجددا آهنگ جبهه نمود .
0054.jpg
 قبل از اعزام آموزش تکمیلی نظامی را فرا گرفت . مقطع آموزش وی و همراهانش مصادف با زمستان و سرمای طاقت فرسا بود . لیکن ایشان با شور و اشتیاق و عشق تمرین های نظامی خود را سپری کرد .

این مسیر الی الله ادامه یافت تا اینکه سرانجام مخاطب فارجعی الی ربک یار قرار گرفت و تاریخ 15/8/1362 بود که ملائکه مامور شدند تا این بسیجی 17 ساله را در کنار شهدا به عنوان شاهد همیشه تاریخ جای دهند .

yicy.jpg

اما از آنجا که خداوند سرنوشت ها را گوناگون رقم زده ؛ برای او اینگونه پسندید که پیکر مطهرش پس از 10 سال در منطقه عملیاتی والفجر 4 درجبهه پنجوین عراق باقی بماند و تاریخ 23/10/1372 بسان کبوترهای مهاجر از شهر عشق به زادگاهش کوچ کند .


1.jpg  3.jpg

پیکر پاک و مطهرش بر روی دستان خانواده و مردم شهید پرور تشیع گردید و در قطعه 28 ردیف 8 شماره 1 گلزار شهدای بهشت زهرا(س) میزبان زائران عاشق گردید .

مادر شهید حاجیه خانم انسیه عبداللهی فرزند رضا و پدرش حاج علی اکبر عابدینی فرزند رحمت الله هر دو اهل شهر نراق می باشند . پدر این شهید بزرگوار فوت نموده و در بهشت زهرا(س)تهران به خاک سپرده شد .

4.jpg


بازخوانی یک فقره نامه ای که شهید حمیدرضا عابدینی از جبهه های نور علیه باطل برای خاله اش سرکار خانم زهرا عبداللهی ارسال نموده است :

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

با درود به رهبر کبیر انقلاب ؛ امام امت خمینی کبیر و با سلام بر تمامی خدمتگزاران دین و قرآن .

با عرض سلام و سلامتی خدمت خاله مهربان و گرامیم . امیدوارم که حالتان خوب باشد و ناراحتی نداشته باشید و در پناه خداوند تبارک و تعالی زندگی را به خوبی و خوشی بگذرانید .
خاله جان امروز صبح امیر نسترن آمد اطاق ما و نامه ات را به دستم داد و گفت ببین سلام من را به خانه مان رسانده است ؟

watermark.png

الان که دارم این نامه را برایت می نویسم نزدیک ظهر است . خوب خاله حال محمود آقا چطور است؟ از قول من سلامش برسان . حال همگی ما(رزمنده ها)در اینجا خوب است ولی یه کمی حوصله مان سر رفته . امیدوارم که به زودی زود به جبهه ها(از پادگان به خط مقدم) برویم .

موقعی که نامه ات آمد من داشتم کوله پشتی خود را که از باند ؛ گاز ؛ قیچی ؛ شریان بند ؛ پَت جنگی و غیره جمع و جور می کردم .
خاله دیشب قبل از نماز عشاء حجت الاسلام قرائتی(محسن) آمد جبهه و سخنرانی کرد . ما دیروز رفتیم حرم دانیال نبی در شهر شوش و دوباره به پادگان برگشتیم .


برای سلامتی امام صلوات

بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار

8عابدینی حمیدرضا.jpg

امدادگر رزمنده حمید رضا عابدینی 10/11/1361



با تشکر از حاجیه خانم زهرا عبدالهی فرزند رضا خواهر شهید علی اصغر عبدالهی و خاله شهیدان حمید رضا عابدینی فرزند علی اکبر  و سید بهرام موسوی فرزند سید محمود اهل شهر نراق
4/9/1392



۰ نظر ۱۰ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۳
سلحشوران شهر نراق

یک هفته ای به عملیات مهم فتح المبین مانده بود . در این مقطع 39 نفر از بسیجیان شهر نراق شامل سه گروه در سه جبهه شوش 21 نفر ؛ رقابیه 8 نفر و سومار 10 نفر در حال فعالیت بودند .
1 (29).jpg
علی محمد کمره ای

تاریخ 27/12/1360 به میزان یک دسته 24 نفره داخل سنگر بودیم و همزمان که به عید نوروز نزدیک می شدیم مترصد دستور فرماندهی برای عملیات بودیم .


1 (56).jpg

در زیر نور ضعیف چراغ فانوس نشسته بودیم که به ناگاه از پنجره ساخته شده سنگر یک قبضه نارنجک دستی چهل تیکه به موقعیت ما پرتاب شد .

یک لحظه همه حیرت زده شدیم و قدرت تصمیم گیری آنی از ما سلب شد چون سه یا چهار ثانیه دیگر منفجر می گردید .
1 (41).jpg
کمره ای در سالهای دفاع مقدس

به فوریت یک پاسدار اهل اصفهان جمعی تیپ نجف اشرف یا حسین کنان روی نارنجک شیرجه زد . او هم تجربه داشت و هم احساس مسئولیت کرد . ثانیه ای بعد با صدای مهیب انفجار گوشت و پوست و خون پاسدار از جان گذشته سنگر را پر کرد .


1 (80).jpg

این پاسدار به حسین بن علی(ع) اقتدا کرد و جان بقیه رزمندگان را نجات داد و خودش ملکوتی گردید .


                               1 (64).jpg   1 (100).jpg

لباس سبز و مقدس پاسداری شهید از خونش سرخ گردید . سراسیمه از سنگر بیرون دویدیم ولی دشمنی را نیافتیم .


1 (91).jpg

راستش معلوم نشد این اقدام ناجوانمردانه توسط نیروهای نفوذی و پلید سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و یا توسط گشتی های ارتش عراق انجام گرفت .


img_7536.jpg

سجاد کمره ای

این خاطره را به نام فرزند دلبندم آقا سجاد تقدیم کاربران می نمایم .

با تشکر فراوان از آقای سجاد کمره ای فرزند رزمنده جانبازعلی محمد کمره ای اهل شهر نراق یکی از کاربران پر و پا قرص وبلاگ 30/6/1391


img_2814.jpg

وبلاگ سلحشوران شهر نراق 


۲ نظر ۰۹ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۵
سلحشوران شهر نراق

محمد علی نوری از بهترین و شاداب ترین دوستانم بود که سومین اعزام به جبهه اش تاریخ 14/9/1364 از طریق بسیج شهر نراق شکل گرفت . وی عاشق امام خمینی و خدمت به ایران بود .


1 (46).jpg

شهید محمد علی نوری

روز حرکت پرشکوه بود و ایشان سربند قرمز رنگی به پیشانی بسته بود و نشان می داد مسافر کربلاست .

124 (28).jpg

مجموعا 55 نفر از این شهر تاریخی اعزام و پس از شرکت در پدافندی وعملیات غرور انگیز والفجر هشت و فتح شهر بندری فاو عراق 3 نفر شهید و 16 نفر از نراق مجروح تقدیم گردید .

5o5v5j8nruhib1o9cn2.jpg

شهید نوری در سالهای دفاع مقدس

پیکر مطهر محمد علی نوری را حین عملیات در تاریکی شب از طریق نور کبریت شناسایی کردم و غم بزرگی بر دلم نشست . خودم هم از ناحیه پا مجروح شدم و مجبورا برای دوره نقاهت به نراق بازگشتم .

     

.jpg                                                    aqzatz3ny7ch982nyq8l.jpg

            مرحوم حاج حسین نوری                                                            پیکر مطهر شهید محمد علی نوری

 از بین مجروحین نراقی عملیات والفجر هشت بنده اولین نفری بودم که به زادگاهم آمده بودم . بر این اساس خانواده ها به ملاقاتم می آمدند تا از وضعیت فرزندانشان مطلع شوند .


124 (15).jpg

ناآرام بودم و مرتب به داخل منزل و بیرون می رفتم و مادرم مکرر می پرسید محمد جان اتفاقی رخ داده و من هم هر بار از بیان حقیقت طفره می رفتم .

1 (111).jpg    .jpg

شهید محمد علی نوری                       مرحوم حاج حسین نوری

     

بیشترین نگرانی و ناراحتی ام این بود که کبری خانم مادر نوری بیاید منزلمان و سراغ جگر گوشه اش را بگیرد و من نتوانم پاسخ مناسبی بدهم . به همین خاطر سعی می کردم کمتر در منزل باشم .

.jpg  img_9027.jpg

مرحومه کبری لطفی

روزی مادرم گفت امروز دو بار خانم لطفی آمد منزل تا سراغ فرزندش محمدعلی را بگیرد .این شرایط سخت و عذاب آور کمتر از دو روزی گذشت و هر لحظه منتظر بودم تا بلندگوی بسیج خبر شهادت و تشیع جنازه وی را اعلام کند .

124 (10).jpg

غصه دار بهترین دوستم بودم و روزها از فراق او گریه می کردم و نفس در سینه ام حبس بود که صدای بلندگو بلند شد و گفت :

اهالی محترم و شهید پرور شهر نراق . بسیجی دریا دل محمد علی نوری به آرزویش شهادت نایل گشت .

124 (29).jpg

محمد متولد 1347 بود و تنها 17 بهار از عمرش گذشته بود که تاریخ 22/11/1364 همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی در کارخانه نمک عراق و حومه فاو به شهادت رسید . پیکر مطهرش بر دستان خانواده و مردم قدرشناس نراق تشیع و در گلزار متبرک شهدا آرام گرفت .

124 (1).jpg

محمد قجری در کنار همرزم شهیدش محمد علی نوری

رزمنده جانباز محمد قجری فرزند علی اهل شهر نراق 23/4/1391


توضیح توسط وبلاگ :


مادر بزرگوار شهید حاجیه خانم کبری لطفی فرزند غلامرضا تاریخ 8/8/1388 فوت و در قطعه خانواده شهدا در جنب گلزار شهیدان نراق سر به آستان تراب نهاد .


                           image3295.jpg     .jpg

مرحوم حاج حسین نوری


پدر مومن شهید حاج حسین نوری فرزند علی که پس از شهادت فرزندش اسلحه اش را بر دوش می کشید  تاریخ 5/10/1392 پس از یک دوره بیماری فوت نمود و در کنار همسر مکرمه اش خاکسپاری گردید .


هدیه به روح پر فتوح شهید محمد علی نوری و پدر و مادرش صلوات و فاتحه .



وبلاگ سلحشوران شهر نراق 7/10/1392

۰ نظر ۰۷ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۶
سلحشوران شهر نراق

1 (162).jpg

جهادگران سازندگی شهر نراق – مرداد 1358

تاریخ 26/3/1358 به فرمان رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله سید روح الله خمینی(ره) جهاد سازندگی تشکیل شد . مردم امام دوست شهر نراق به صورت خودجوش و بدون وجود دفتر اداری به کمک کشاورزان نیازمند پرداخته و در برداشت محصولات از جمله گندم مساعدت کردند .
تصاویر زیر مربوط به حضور اهالی شهر نراق در مزارع کندقه – بیدشک – گدار بنجه - شورکو می باشد

ایستاده از راست :
سید عباس حسینی فرزند سید حسین – محمد رضا خسروی فرزند قنبرعلی – اسماعیل حبیبی فرزند اکبر – مرتضی لطفعلی فرزند حسین – محمد عضایی فرزند ابراهیم – حسین محمودی فرزند علی

نشسته از راست :
شهید قاسم جعفری فرزند ابراهیم – مرتضی محمودی فرزند علی – محمد رضا قاسمی فرزند حسن – شهید محمد رضا بخشی فرزند عباس

image3431.jpg

ایستاده از راست :
مرحوم احمد رجبی فرزند ماشاءالله – شهید کاظم محمودی فرزند علی – ناشناس(احتمالا ابوالفضل مرادی فرزند علیرضا) – محمدرضا خسروی فرزند قنبرعلی – شهید محمد رضا بخشی فرزند عباس – حسین محمودی فرزند علی – محمد عضایی – مرتضی محمودی فرزند علی – اسماعیل حبیبی فرزند اکبر

نشسته از راست :
مرحوم رضا مبینی فرزند... – شهید قاسم جعفری فرزند ابراهیم – مرحوم حاج علی محمودی فرزند حسین – محمد رضا قاسمی فرزند حسن - سید عباس حسینی فرزند سید حسین

.jpg

مرحوم اسماعیل سلیمانی فرزند احمد - ناشناس - ناشناس - ناشناس - ناشناس - ناشناس - ... جعفری فرزند محمد - ناشناس

image7829.jpg

ایستاده از راست :
مرحوم احمد رجبی فرزند ماشاءالله - ناشناس(احتمالا ابوالفضل مرادی فرزند علیرضا) – شهید محمد رضا بخشی فرزند عباس – محمدرضا خسروی فرزند قنبرعلی – محمد عضایی فرزند ابراهیم – حسین محمودی فرزند علی – اسماعیل حبیبی فرزند اکبر – مرتضی محمودی فرزند علی – شهید کاظم محمودی فرزند علی

نشسته از راست :
مرحوم رضا مبینی فرزند... – محمد رضا قاسمی فرزند حسن – شهید قاسم جعفری فرزند ابراهیم –مرحوم حاج علی محمودی فرزند حسین– سید عباس حسینی فرزند سید حسین

image7960.jpg

عکس قابل شناسایی هنگام درو کردن گندم مرحوم بشیر شفیعی فرزند علی در مزرعه گدار بنجه شهر نراق

image7970.jpg

ماشین بنز خاور قرمز رنگ متعلق به مرحوم حاج اسماعیل سلیمانی فرزند احمد وپیکان زرد رنگ متعلق به آقای علی اکبر جعفری فرزند غلام می باشد .
کاربران گرانقدر افراد را شناسایی کنند .

image7964.jpg

افراد قابل شناسایی از راست :
غلامحسین رزاقی فرزند حسن – علی اکبر جعفری فرزند غلام – مرحوم سلطانعلی غریبی فرزند محمد – کاظم رمضانی فرزند حبیب الله (داس به دست) – مرحوم بشیر شفیعی فرزند علی


image7968.jpg

جهادگران هنگام درو کردن گندم در مزرعه گدار بنجه شهر نراق مربوط به آقای صفر علی جوادی فرزند عباس

image7966.jpg

جهادگران هنگام درو کردن گندم در مزرعه گدار بنجه شهر نراق مربوط به  آقای صفر علی جوادی فرزند عباس


این عکسها گویای خاطرات قشنگ زندگی است .خاطراتی که هنوز با وجود گذشت سالها از آن  بوی تازگی و عطر خوش مهربانی می دهد . هنوز هم که هنوز است وقتی  آلبوم خاطرات آن روزگار را مرور می کنیم اشک شوق و لبخند دلنشین  دوستی با هم در می امیزند و ساعت ها وقتمان صرف مرور این خاطرات می شود.


خاطرات خوش گذشته را با هم ورق می زنیم تا.............



وبلاگ سلحشوران شهر نراق


۱ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۲۷
سلحشوران شهر نراق

 تعدادی از کاربران خوش ذوق که اهل شعر و موسیقی هستند طی تماس های مکرر درخواست نمودند همانند معرفی فریدون فروغی که برایمان لذتبخش بود به معرفی خواننده دیگر ایران زمین به نام حسن گل نراقی بپردازید .


http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/3/31/Golnaraghi.jpg/250px-Golnaraghi.jpg

حسن گل نراقی

پس از جستجو و کنگاش مشخص شد ایشان متولد تهران و اصالتا اهل قزوین بوده است . گل نراقی در زمان حیات به آقای محمد رئوفی اظهار داشته: من اهل شهر نراق نیستم و صرفا یک پسوند نراقی به شهرتم اضافه شده است .

http://www.citytomb.com/-up/wiki/Hassan_Gol_Naraghi/fb2bbc468cbee78365cfddd2c3ef02db.jpg

بنابر این از ذهن همشهریان خارج شود که این خواننده اهل زادگاه زیبایمان نراق نیست . در عین حال به احترام دوستان به خلاصه ای از زندگینامه وی اشاره می کنیم :

حسن گلنراقی (۱۳۰۰- ۱۳۷۲) خوانندهٔ ایرانی است. که بیشتر بهخاطر ترانه «مرا ببوس» معروف است. اودر کوچه آبشار خیابان ری در تهران بهدنیا آمد. بعد از تحصیلات متوسطه، به کار پدری خود که خرید و فروش بلور و چینی عتیقه بود پرداخت. او در حرفه عتیقهشناسی مهارت پیدا کرد.

images.jpg

گل نراقی فرزند یکی از تجار معتبر بازار بود و اگر چه صدایی گرم و گیرا داشت و در محافل دوستانه میخواند ولی به لحاظ موقعیت خانوادگی هرگز نمی توانست به عنوان خواننده رادیو معرفی شود. بعد از مدتی خانواده گل نراقی متوجه ماجرا شدند و از آن پس او دیگر ترانه ای نخواند.

index.jpg

گل نراقی در مهر ماه سال 1372 گرفتار فراموشى و تومور مغزى شد و به رغم تلاش پزشکان، تسلیم مرگ شد و به همراه ترانه اش، به ابدیت پیوست و درگورستان قدیمی امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

tomb_of_hasan_gol_naraghi.jpg

 گل نراقى هرگز ازدواج نکرد، بخشى از اموال مرحوم گل نراقى، به صورت موقوفه در اختیار آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک قرار گرفت و ساختمان اهدایى آنان در ابتداى خیابان بهار شیراز، منشعب از میدان هفتم تیر، قرار دارد.

درسال های پس از کودتا ؛ حسن  گل نراقی نیز چند بار به ساواک احضار شد تا بگوید با چه انگیزه ای مراببوس را خوانده است :  « هر بار توانستم بازجوها را قانع کنم که این ترانه را فقط به دلیل زیبایی عاشقانه آن خوانده و اساسا خواننده حرفه ای نیستم.

یک بار خواندم و دیگر هم نمی خوانم.» همین بازجویی ها را حیدرعلی  رقابی متخلص به هاله هم به ساواک پس داد. انکار او دشوار تر از گل نراقی بود، زیرا پس از کودتا مدتی زندانی بود و پرونده سیاسی داشت.

حالا 20 سال از مرگ گل نراقی می گذرد و ما همچنان به سوی سرنوشت پیش می رویم . خدا کند عاقبت به خیر شویم .


l_fklf.jpg

                                                                                                                                   محمد رئوفی

 از مساعدت آقای محمد رئوفی فرزند تقی اهل شهر نراق در تهیه مطالب و شناسایی اهلیت این خواننده کمال تشکر را داریم .


وبلاگ سلحشوران شهر نراق05/10/1392

۰ نظر ۰۶ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۳
سلحشوران شهر نراق

محمدعلی  قجری فرزند یوسف سال 1336  در خانواده ای زحمتکش و متدین در شهر نراق از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی به دنیا آمد.


image4934.jpg

سردار شهید محمد علی قجری

او از همان اوایل کودکی علاقه زیادی به نماز ومسجد داشت و بیشتر مواقع نمازش را در مسجد می خواند .

scan0390.jpg

     محمد علی در عنفوان جوانی

وی از سن 10 سالگی روزه هایش را مرتب می گرفت و قرآن را نزد امام جماعت وقت نراق حجت الاسلام سید ابوالحسن موسوی همدانی آموخت و در مدرسه جزو شاگردان موفق و زرنگ بود و با این حال همیشه در کار کشاورزی به پدرشان کمک می کرد.

image4920.jpg

در سن جوانی در نیروی هوایی ثبت نام کرد و قبول شد و با رفتن به محل خدمت به دلیل معضلات اجتماعی آن مقطع کار در نیروی هوایی ارتش را رها نمود.

http://bayanbox.ir/id/3263227850779715172?view

بعد از این جریان به خدمت سربازی در اصفهان رفت و چون در زمان اوج انقلاب 1357 بود به فرمان مولا و مقتدایش امام خمینی(ره) در روز 11 آذر 1357 مبنی بر فرار سربازان از پادگانها ایشان نیز محل خدمت را رها کرده و به نراق آمد و در این شهر فعالیتهای سیاسی و انقلابی خود را ادامه داد .

image4932.jpg

تشییع پیکر مطهر سردار شهید محمد علی قجری

سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در تاریخ 2/2/1358 تاسیس گردید . محمدعلی قجری تاریخ 25/12/1358 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات درآمد . زندگی مشترک آنها با خانم قجری بیشتر از شش ماه به طول نیانجامید .

image4917.jpg

پیکر مطهر سردار شهید محمد علی قجری

با ایجاد قائله و قصد تجزیه طلبی ضد انقلاب در کردستان و نیاز به نیرو ایشان به همراه هجده نفر از پاسداران محلات داوطلبانه و در اثر قرعه کشی با یک دستگاه مینی بوس به پادگان سعد آباد تهران عزیمت می نمایند .

این دسته اولین گروهی بوده اند که از استان مرکزی برای پاکسازی کردستان و مبارزه به تجزیه طلبان کومله و دمکرات به منطقه درگیری اعزام می شوند .

image4918.jpg

چهل و هشت ساعت بعد از فراگیری آموزش های تکمیلی و توجیهات لازم از طریق فرودگاه مهرآباد با یک فروند هواپیمای سی 130  عازم شهرستان سنندج مرکز استان کردستان می گردند.  ایشان به عنوان فرمانده پاسداران انتخاب می گردد .

http://8pic.ir/images/50287867288379039404.jpg

از فرودگاه سنندج جهت استقرار و مبارزه با مزدوران کومله و دمکرات که شهر را در اشغال خود داشتند  به سمت کاخ جوانان با یک دستگاه مینی بوس در حال عبور بوده اند که مورد تهاجم نیروهای گروهک الحادی کومله قرار گرفته و  در نیم ساعت ابتدای درگیری  تاریخ  8/2/1359 به شهادت می رسد . 

حجت الاسلام سید عبدالعلی مقدسی فرزند سید مرتضی مشهور به حاج طه امام جمعه شهرستان محلات بر پیکر مطهر سردار شهید محمد علی قجری در شهرستان محلات نماز خواند .

.jpg

حاجیه خانم فرخ رمضانی مادر بزرگوار شهید قجری

 

سردار محمدعلی قجری اولین شهید استان مرکزی و شهر نراق می باشد و سه ماه و نیم پس از شهادتش جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران در مورخ 31/6/1359 آغاز می گردد .

همه وصیت نامه سردار شهید محمدعلی قجری این است که  "جوانان از راه امام خمینی که تنها راه به سوی الله است منحرف نشوید " .


dsc00905.jpg
مرحوم حاج یوسف قجری در روزهای واپسین حیات مبارکش

حاج یوسف قجری پدر بزرگوار این سردار تاریخ 14/10/1390 بدرود حیات گفت و در قطعه خانواده های شهیدان در جنب گلزار شهدای نراق به خاک ابدی سپرده شد .

 

shahid-mohamad-ali-ghajari.jpg

 وبلاگ سلحشوران شهر نراق 04/10/1392



۰ نظر ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۳:۱۳
سلحشوران شهر نراق

هدایت به بالای

folder98 facebook