سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

محرم سال 1357 و از تاریخ 10/9/1357 لغایت 20/9/1357 دهه اول محرم بود . زنان و مردان شهر نراق به سان سایر شهرها و روستاهای کشور همزمان با عزاداری سالار شهیدان حسین بن علی (ع) یکپارچه بر علیه ظلم و چپاولگری های رژیم محمد رضا پهلوی قیام کرده بودند .

z76lvr06ej0rmwiujr8.jpg

اکبر قجری

پاسگاه ژاندارمری نراق با امکانات و نیروهایی که داشت هر گونه فعالیت از نیروهای انقلابی را شدیدا تحت کنترل قرار می داد و اگر مقلدی از امام خمینی(ره) را شناسایی می کردند پس از تشکیل پرونده ابتدایی او را به هنگ ژاندارمری شهرستان محلات معرفی و نهایتا دادگاهی می شد .

تاریخ 16/9/1357 و در واقع شب هفتم محرم بود . کوچه و خانه های قدیم نراق را که یادتان هست . از کوچه منزل پدری ام در حال عبور به سمت مسجد جامع بودم که در مطبخ حرکت جنبنده ای من را ترساند .

msbye2hifcmuy1cu2g.jpg

وحشت زده شدم قصد فرار داشتم که دیدم یک نفر مثل اجنه ها از تنور نانوایی خانگی سرش را بیرون آورد . تا رفتم داد بزنم که دیدم آن فرد با انگشت اشاره بر بینی اش می گوید هیس . انگار قدرت پاهایم گرفته شد و زبانم بند آمد . وحشت زده به کله بزرگش نگریستم و در تاریکی قابل شناسایی نبود .

شانزده ساله بودم و داشتم کمی سفت می شدم که یکباره کنار تنور فردی دیگری تکان خورد و قلب من دیگر داشت از تپش می ایستاد .

pw2132wqz62spyicjjq.jpg

در همین اثنا صدای داد و بیداد و فحش و ناسزا از پیرامون بلند شد و کمی خوشحال شدم که افرادی دارند به من نزدیک می شوند . دوباره فرد سر از تنور درآورد و باز با انگشت اشاره و هیس کنان گفت اکبر بیا جلو نترس من حسین نباتی ام .

pikfw2iv4miaen95rvyd.jpg

حسین نباتی

تو دلم گفتم ای خانه خراب من که نزدیک بود دق کنم . رفتم جلو دیدم آره حسین جوراب زنانه به سرش کشیده و واقعا قیافه اش وحشتناک شده بود . آن طرف تر علیرضا قجری فرزند سلطانعلی(شهید) بود که نیش خنده ای زد و گفت اکبر دارند دنبال ما می آیند برو و اگر سوالی کردند یک جوری دست به سرشان کن .

p5938_ftguocftgu.jpg

                                                                                                                                                                                                                                        شهید علیرضا قجری

از محیط تنور و کوچه بیرون آمدم دیدم دو سه نفرنراقی شاه دوست و دو مامور پاسگاه ژاندارمری ناسزا گویان دنبال افرادی می کردند که به در و دیوار با نفت سیاه شعار " مرگ بر شاه" نوشته اند .

صبح روز بعد که هوا روشن شد همان چند نفر و مامورین پاسگاه که از سواد تحصیلی بهره مند نبودند با کلنگ به جان شعار های روی دیوار افتادند و با هر ضربه ای که می زنند به بانی و باعث کار لعن و نفرین و فحش می دادند .

http://ghemha.persiangig.com/image/DSC00922.JPG

در بازار شمس السلطنه روی دیوار نانوایی سنگکی شعار مشکی رنگ که محو شد زیباترین منظره ای که تا کنون تصورش را نمی کردم درخشش بیشتری پیدا کرد . جایی که کلنگ خورده بود مثل منبت کارها به زیبایی شعار "مرگ بر شاه" را حکاکی کردند و جلوه زیباتری بر علیه رژیم پهلوی ایجاد گردید .

 

jjh3l95eccy08h74dgiw.jpg

اکبر قجری فرزند احمد اهل شهر نراق 10/5/1390
  1

۹۱/۱۱/۲۵
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook