شلیک به الاغ به جای دمکرات
منطقهی آلواتان بین سردشت و پیرانشهر و در غرب شهر میرآباد شهرستان سردشت واقع شده و یکی از کم نظیرترین جنگلهای سرسبز آذربایجان میباشد.
این جنگل علاوه بر زیباییهای چشمنواز، و رودخانه پر آب در سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی به تصرف نیروهای حزب منحله دمکرات درآمد و مأمن بسیار مناسبی برای توپها و تانکهای سرقتی که از پادگانهای ارتش و کمین ستون زرهی سردشت و بانه به دست آورده بودند ؛ محسوب می شد .
این جنگل مملو از درختان کوهستانی است و دشمن از ابتدای استقرارش در آنجا و مناطق اطرافش، مخفیگاههای امنی را ایجاد کرده بود . فرماندهان مزدور ضد انقلاب، بارها آلواتان را سدی نفوذ ناپذیر در مقابل نیروهای انقلاب معرفی کردند .
علی رضایی
از تیر ماه 1361 لغایت تیر ماه 1363 دوران زیبای سربازی ام را در لشکر 64 پیاده ارومیه – تیپ 2 سلماس – گردان 109 گذراندم که اکثر این دوران را در محیط های آلوده به وجود ضد انقلاب خصوصا دمکرات حضور داشتم .
پایین پایگاه ما رودخانه ای وجود داشت که بعضا شب ها خرس ها
آنجا آمده و ماهیان را شکار می کردند و مشکلاتی برای ما به وجود می آوردند . مقابل پایگاه دو خاکریز وجود داشت
که هر شب سه سرباز با فاصله از هم در خاکریز دوم نگهبانی می دادیم .
شبی در این خاکریز مقدم در حال نگهبانی بودیم که صدای پا آمد و یواش یواش روی برگهای درختان قدم می زد و به سنگرهای ما نزدیک می شد .دو سه تا کلوخ در تاریکی به سمتش در پایین پرتاب کردم و لیکن صدا قطع نشد .
به آرامی نگهبان سمت راست را صدا زدم که جوابی نداد و یک کلوخ به سمت سنگرش پرتاب کردم که باز پاسخی نشنیدم . چون مسبوق به سابقه بود خیال کردم دمکراتها نزدیک شده و سر از بدن سرباز جدا کرده اند .
به هر طریقی بود آرام آرام به سمتش رفتم و دیدم از فرط خستگی و زیاد بودن زمان نگهبانی و کمبود نیرو خوابش رفته و او را هوشیار کردم .
بعد به سمت سرباز سمت چپ رفتم و او هم تایید کرد که صدای پا را شنیده است و آماده دفاع برای جلوگیری از عدم سقوط پایگاه شدیم . سه نفری در سنگرهایمان دست روی ماشه داشتیم تا هر جنبنده ای از ضد انقلاب را از پا در آوریم و تقاص خون شهیدانمانان را بگیریم .
سرباز سمت چپ شلیکی کرد و صدای ناله ای بلند شد و چیزی بر زمین خورد . نیروهای پایگاه سراسیمه بیرون ریختند و فریاد زدند اتفاقی رخ داده ؟ سرباز با کمی تامل گفت شاید خرس بوده باشد .
صبح که هوا روشن شد دیدیم یک الاغ زبان بسته
تیر خورده است .با توجه به ممنوعیت نزدیک شدن احشام اهالی به پایگاه های نظامی پول
روی هم گذاشتیم و صاحب الاغ را راضی نمودیم .
شعرهای خودمانی از علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق در وصف
کردستان ایران
تمام راه را تنهای تنها من گذر کردم
و لب بستم ز شکوایه حذر کردم
بهارم را مُبدل کرد دشمن به پاییزی
ولی من روزهای سخت را هم پشت سر کردم
چه شبهایی که در کولاک و یخبندان کردستان
کمین رفتم ؛ کمین خوردم ؛ خطر کردم
درون تانکهای یخ زده از ترس
سَرَم را چون پرستو زیر پَر کردم
چه شبهایی که تا صبحِ سحر بیدار ماندم من
و صدها شعر حافظ را برای خود زِ بَر کردم
برای حفظ ایرانم که می ماند همی آباد
هزاران بار تَرک جان و سَر کردم
برای آنکه پاینده بمانی کشور ایران
برایت من دعا با چشمهای خیس و تَر کردم
جانباز علی رضایی فرزند رضانظر اهل شهر نراق 19/11/1391