سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

مرحمت خانم اکبری مادر و فرشته زندگی ما بود

چهارشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۵، ۰۶:۲۰ ق.ظ

کوره راهی است
جاده ی پر پیچ و خم کهنه قمار زندگی
وقتی که تنها موسیقی اش

ضجه های رفتن بی بازگشت تو باشد
در هجومِ بُهت ِ بی باورِ زهرِ هجرِ تو
نای رفتن نیست
برای این تن خسته یِ راه مانده یِ دلمرده زِکوچِ تلخِ تو
راه بسته
کوچه تاریک
و
دل داغ حسرت به تن دارد

هیهات از ندیدن ها
نگفتن ها
نرفتن ها
وقتی که همه دیدیم تنهاییت را
غربتت را
کوه های غمت را
سنگینی ِ حزنِ بی صدایت را

و بی تفاوت گذشتیم و
ندیدیم و
نکردیم و
نگفتیم
آن چه بایدرا.......
اما تو
با کوله باری از غم و درد
تنها سایه سار امن دل های ما بودی
آرامش لحظه های بی کسی
دست هایت بوی مهربانی می داد

و نگاهت
از پس ِ آن همه غم
آن همه درد
شهدِ مهر می پراکند و مرهم بود
بر ریشِ دلِ هر خسته دلِ بی پناه
درد واره ی تلخی است
دردِ نبودنت
برای آنان که حتی یک لحظه
بودنت را تجربه کردند

و قطره ای از زلال ِ مهر مادرانه ات را
در تشنگی ِ کویرِ خشکِ محبت ها چشیدند
که تومادر بودی همه را
ای نازنین


اشعار زیبا و ارزشمند از شاعره افسون(آفتاب) طبیب زاده غفاری فرزند عزت الله اهل شهر علم و ادب نراق

                                       مرحوم کربلایی ابراهیم عضایی           مرحومه حاجیه مرحمت خانم اکبری

پنج شنبه 13 آبان 1395 مصادف با 3 صفر 1438 سومین سالگرد درگذشت مادرمان مرحومه مرحمت خانم اکبری فرزند نعمت الله است . توفیق داشته باشیم دور قبرش حلقه زده و اشک چشمی روی سنگ قبرش روان کرده و شستشو دهیم تا از دلتنگی های بی مادری تسکین یابیم و هم روح بلندش با قرائت فاتحه و صلوات خوشنود شود .

 

بیشترین خوشحالی ما فرزندان توفیق خدمتگزاری بود که در حیات والدینمان انجام دادیم و مرتب دعای خیر آنها را با صدای بلند می شنویدیم .

۹۵/۰۸/۱۲
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۱۴)

۱۲ آبان ۹۵ ، ۰۹:۱۷ ابوالحسنی
روحشان شاد با ذکر صلوات
فرشته ام بهترینم هنوز هم بعد از گذشت سه سال هیچ چیز نه تنها فرزندانت بلکه نوه هایت را هم نتوانسته است به ارامش برساند تو خود عشق بودی بدون شرط و شروط تو از هیچکس توقع نداشتی تو از هیچکس دلگیر نبودی وای چقد سخته چون تو زیستن
بی تو برگی زردم
به هوای تو می گردم
که مگر بیفتم در پایت
ای نوای نایم
به هوایتو می ایم
که دمی نفس کنم تازه در هوایت
به نسیم کوبت ای گل
به شمیم بویت ای گل
در سینه داغی دارم
از لاله باغی دارم
با یادت ای گل هرشب
در دل چراغی دارم
باغم بهارم باش
موجم کنارم باش

ممنون از اشعار زیبای شاعره شهرمان که قطعا باعث افتخار نراق و نراقی هستن
صبح زود بود و همه خواب بودن و من میخواستم تنها برم به سمت تهران که چند روز بعدش برگردم کانادا. رفتم تو اتاق عزیز و آقا. نمیدونم چرا ولی میدونستم که دیگه عزیز رو نمی بینم. جند دقیقه بالای سرش ایستادم و یه دل سیر نگاهش کردم. مثل فرشته ها بود، مثل همیشه بود. چند تا عکس ازش گرفتم آخه همیشه دوست دارم از اولین ها و آخرینها عکس داشته باشم. بالاخره بیدار شد، گفت ننه داری میری؟ گفتم عزیز چشم رو هم بذاری برگشتم! بوسیدمش و رفتم. چشم روی هم گذاشت ولی من برنگشتم.

به من که نگفته بودن. درست یادم نیست ولی بحث این بود که عزیز سرما خورده و صداش گرفته. ولی من میفهمیدم. خودم رو آماده کرده بودم. هر موقع با عزیز صحبت میکردم صداش رو ضبط میکردم چون فکر میکردم آخرین باره. یه روز گفتن عزیز دیگه نمیتونه حرف بزنه ولی دکترا میگن صدات رو میشنوه. یه روز گفتن عزیز دیگه نیست. همیشه فکر میکردم آماده باشم ولی دنیا رو سرم خراب شد. انگار که یه تیکه از وجودم رو کنده باشن. اون روزا تنها چیزی که منو آروم میکرد دکلمه شعرهای سهراب سپهری بود با صدای خسرو شکیبایی:

و نترسیم از مرگ
مرگ پایان کبوتر نیست

سه سال میگذره ولی هنوز احساس کمبود میکنم. احساس ترس میکنم چون دعای عزیز دیگه پشت سرم نیست. همیشه فکر میکردم عزیز فرشته محافظ ماست. هیچ موقع نذاشتم یاد عزیز از ذهنم بره. همیشه خوابش رو می بینم. توی خواب من، عزیز همیشه سالم و سرحاله، حتما جاش خوبه.

خوش به سعادت همه اونایی که این فرشته رو درک کردن و دوستش داشتن و اونم دوستشون داشت. خوش به حال اونایی که تا لحظه آخر بالای سرش بودن. خوش به سعادت اونایی که یاد عزیز رو زنده نگه میدارن. خوش به حال شمایی که هر موقع بخواین میرین سر خاکش.
۱۲ آبان ۹۵ ، ۲۳:۰۲ مرتضی علی اقایی
سلام جناب عضایی خدا رحمت کنه عمه مرحمت و مر حوم ابراهیم عضایی پدر و مادر گرانقدر شما را.من نمک پرورده این خانواده هستم.رحماتی که مرحوم پدرت برای من و خصوصا همه جوانان نراق کشیده ، بر هیچ کس پوشیده نیست.امروز نراق به وجود فرزندان این پدر و مادر افتخار می کند.خداوند روحشان را با روح صاحب ابن ماه عزیز محشور بگرداند و به فرزندانش عاقبت به خیرب عطا نماید.
رفتی و جای خالی بزرگی تو زندگی هممون گذاشتی.تو این سه سال واسه هر کدوممون اتفاق خوبی افتاد همیشه با جمله کاش عزیز بود و می دید همراه بود.هرموقع فیلمای قدیمو میبینم به این فکر میکنم که دلیل اصلی شادیامون تو و آقا بودین.اون خونه که پر بود از مهربونی و صفا.اون آغوش همیشه بازتون،اون دورهمیا ،اون نگرانیای بامزتون، اون شیطنتا که فقط مخصوص خودت بود،...
چیزایی که دیگه هیچ وقت تکرار نمیشه و هممون حسرتشو میخوریم.میدونم جات خیلی خوبه.مثل همیشه با اون لحن قشنگ و بامزه واسه هممون دعا کن.
۱۳ آبان ۹۵ ، ۰۶:۲۲ طاهره مبینی
(قسمتی ازدفترخاطرات دوران دانشجویی)

احساس عجیبی دارم مثل اینکه سبک شده ام وگرمی دست یک دوست را احساس میکنم دوستی که همچون سایه ام در تمامی مراحل عمرم همراهم است وزمانی که سرنوشت مرا به سوی سراشیبی سقوط سوق می دهد و تنم باکوچکترین گردبادی می لرزد،همچون بال های بزرگی که محافظ پرنده ایست محافظم بوده،دستش رابه سویم درازمی کند مرابربالهای مهربان نگاهش می نشاند وآرامشم میدهد.

عزیزنفست زندگی است .

نمیدانم وقتی چین های دستت رامی بینم وخجالت میکشم میفهمی یانه ،وقتی آغوش بازت را میبینم و آرامش میگیرم میفهمی یانه،وقتی خنده و صورت پر مهرت را می بینم و از غم آزاد می شوم می فهمی یا نه ...

عزیز نفست زندگی است.

.........
عزیز !
اگر زمانی دست سرنوشت تورااز من بگیردو من دیگر صورت همچو ماهت را نبینم ،من دیگر لب به خنده نمی گشایم و در سوگت به سکوت تا ابد خواهم سوخت .
عزیز تمام وجودم فریاد میزند .

دوستت دارم. دوستت دارم. دوستت دارم
.........................................................
واما امروز ...
در غم نبودنت بعداز سه سال سکوت مرا پرکرده است . وجز بغضی بس عظیم چیزدیگری نیست . بایاد خاطره هایت زنده ام .
جون آقا گفتن هایت،خنده هایت ،گریه هایت،روضه های مسجد حاج صغری ،غذاهایت ،خوراکی های اتاق سرده ،گلهای گلدونهایت ،غروب تنهایی خانم عبدالله زاده و عمه صنعت ،خرمالوهای درخت خانم کمالی که نباید دست بزنم ،کادو روز معلم محمدآقا ،جشن تولدم
برایم دعا کن مثل همیشه که سخت محتاجم، دعاکن که مثل خودت طوری زندگی کنم که اسمم با جسمم به زیر خاک نره . مثل خودت بااخلاق با گذشت ،گشاده رو ،مهربان ،دلسوزو مهمان دوست .........باشم .
اگر حالاهم حسنی به همراه دارم از برکت زندگی در کنار توست .و بزرگترین غمی که دارم اینکه امیر حسینم را ندیدی ،که اخلاق خوشش سهم ارث توست .

روحت آرام و شاد در کنار ائمه اطهار . آمین .
سلام بر آقایان عضایی زحمت کشان سایت سلحشوران خداوند روح مادر عزیزتون رو در اعلی علیین با خانم فاطمه زهرا محشور کند انشاءالله ودعای خیرشان را بدرقه راه شما کند.
خداوند با اولیا الله محشورش فرماید امیدوارم که نامش در لیست مادران شهدا در روز قیامت قرار گیرد چرا که فرزند برومندش بارها شهید شده است اجرک الله ان شاالله
۱۴ آبان ۹۵ ، ۲۲:۱۹ علیمحمد میرشکاری
اقایان اوضاعی عزیز
سلام و درود و دستمریزاد
خداوند روح پر فتوح والدین محمد اقا را قرین رحمت واسعه اش قرار دهد .
امین
بعد از فوت مرحوم، مادر بزرگوارمان خانم صنعت ترابی
مرحومه حاجیه مرحمت خانم اکبری تنها خواهر بزرگ ما نبود ، بلکه جایگاه مادری برای همه ما برادران و خواهران داشتند .
روحش شاد و یادش گرامی باد .

حسن اکبری
۱۵ آبان ۹۵ ، ۱۰:۳۸ یه دوست نمک پرورده
واقعا مهر و صفایی داشتن این زن وشوهر و عزیز که چقدر مهربون بود روحشان شاد و قرین رحمت
و واقعا جای خالیشون رو توی زندگی دوستم هم میبینم هم حس میکنم
۱۹ آبان ۹۵ ، ۱۶:۴۶ ص .عبداله زاده
طاهره جان خواندن خاطره زیبای تو ذهن من را هم برد به سمت همان کوچه که زیباترین روزهای کودکیم را آنجا داشتم یادش بخیر عزیزت و آقات.چقدر همه دور هم جمع میشدیم و خوش بودیم.روزی که من داشتم از اون محل به شهر دور میرفتم این بنده های خدا با چشمهای اشکی من را بدرقه کردن و گفتن انگار نوه خودمون داره ازاین محل میره یادشون بخیر خدا رحمتشان کنه همیشه دوست داشتن که شما چندتا خواهر آینده خوبی داشته باشین امیدوارم هرجا که هستی شاد و سلامت باشی.یاد زینب عزیز هم همیشه در دلم زنده است.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook