سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

احمد ابوالحسنی نراقی یتیم بود که اسیر عراقی ها شد

چهارشنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۲۴ ب.ظ

به گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ عده ای از خانواده ها و رزمندگانی هستند که گمنامند و در این چند سال زیر ارابه های بی مهری و سوء عملکرد مدیران لِه گردیده اند .

شما تا حالا به مزار شهدا رفته‌اید و عشق و ارادت مردم به شهدا و به‌ ویژه شهدای گمنام را دیده‌اید. شهدایی که ما به آنها «گمنام» لقب داده‌ایم در حالی‌که واقعیت این است که آنها پرآوازه‌ ترین انسان‌های روی زمین هستند. شهدایی که گرچه پدر و مادرانشان بر سرمزارشان نیستند اما در عوض صدها دست مزارشان را نوازش می‌کنند و برایشان فاتحه می‌خوانند .

اما در میان این ستاره‌های انقلاب اسلامی بخصوص 8 سال دفاع مقدس رزمندگانی هستند که تقدیر الهی سرگذشت متفاوتی برای آنها رقم زده است. رزمندگانی که وقت رفتن به جبهه از نعمت پدر محروم بودند. جوان‌هایی که وقتی لباس رزم به تن کردند و عازم جبهه شدند پدری بدرقه شان نکرد . رزمنده‌هایی که پدر نداشتند که به آن تکیه کنند ، پدری نبود تا نامه ای به آن بنویسند، پدری نداشتند تا مخاطب روایت دلتنگی‌هایشان شود . چرا که پدر آنها سال‌ها پیش به رحمت خدا رفته‌ و آنها از کوچکی یتیم بزرگ شده و بهتر است آنها را رزمندگان یتیم بخوانیم ‌.

آزاده سرافراز حاج احمد ابوالحسنی

یکی از این رزمندگان یتیم آقای احمد ابوالحسنی است که از 16 سالگی پا در جهاد با دشمن بعثی نمود . تازه از پدافندی عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان بازگشته بود که مجدد لباس رزم پوشید و عازم جبهه استان خوزستان شد . وقتی به عنوان برادر بزرگتر به او گفتم شما تازه از جبهه آمده ای، بهتر است دَرسَت را بخوانی و با توجه به اینکه برادرانت قاسم و محمد کوچک هستند و مادرمان هم تنهاست ،من هم که نیستم ، او همانگونه که سَرش پایین بود گفت می خواهم بروم سر صدام را بیاورم .

حال و هوای رزمنده احمد ابوالحسنی مثال ‌زدنی است. اشتباه نگفته‌ ام، اگر بگویم بهترین لحظات زندگی‌اش را آن روزها تجربه کرد، زیرا حالا او آن ایّام را آرزو می کند .
القصه ؛ احمد 16 ساله ما با شوق و اشتیاق اسفند 1360 با برادران و خواهران و اقوام خود خداحافظی نمود و همراه عده ای از بهترین بندگان خدا از بسیج نراق در پادگان امام حسن(ع) تهران سازماندهی و راهی جبهه شد .

دوم فروردین 1361 در عملیات سراسر افتخار و غرورآفرین فتح المبین در شرایطی سخت و جانگاه همراه 22 تن از سلحشوران شهرهای نراق و محلات در حالی که مجروح بودند به اسارت نیروهای ارتش بعث عراق در آمدند .

اما اینها فقط یک طرف ماجراست و طرف دیگر خانواده‌ای چشم به راه است . البته حال و روز این خانواده به‌ ویژه مادر هم وصف ناشدنی است، گویا به تازگی صاحب فرزند دیگری شده‌ است که با دیگر فرزندان تفاوت های اساسی دارد .خانواده تا چند روز اطلاع نداشتند که احمد اسیر شده و در آمار اولیه بعنوان مفقودالاثر مطرح بود و این بلاتکلیفی برای مادر یتیم نواز از همه گزینه ها سخت تر بود .

در عملیات فتح المبین دو نراقی دیگر آقایان قدرت الله ایزدی و عباس باقری اسیر و چهار نفر از دوستان نراقی احمد به نام های : سید غلامرضا باشی ، مهدی عباسی، ابوالفضل بیابانگرد و پسر دائی اش عبدالله محمودی به فیض شهادت رسیدند . بقیه همسفران با بال هایی شکسته از بیمارستان های مختلف به شهر نراق باز گشتند . طلعت خانم محمودی مادر احمد به ملاقات مجروحین می رفت تا ضمن احوالپرسی شاید اطلاع دقیق تری از فرزندش به دست آورد .

عکس شهدا روی طاقچه صفای دیگری به خانه بخشیده بود . گونه‌های مادرهمیشه خیس بود . این حالت بی خبری آنها را دچار سردرگمی کرده بود . مادر مدام هنگام صحبت از پسرش اشک می‌ریزد و بعد با گوشه چارقدش پاک می‌کند. چون احمد سن و سال زیادی نداشت، همه چیز به روال عادی زندگی عوض شد بود . حالا این خانواده بودند که تحت تأثیر شهادت دوستان احمد به مادر دلداری می دادند .

از احمد اطلاعی نداشتیم که عاقبت او چی شده .خدایا ؛ وی مجروح شده در بیمارستانی بستری است و یا بر اثر شدت انفجار گلوله خمپاره یا گلوله توپ و یا تیر مستقیم تانک سر به نیست شده ،خدایا شاید اثری از او بجا نمانده باشد و از طرفی با شواهد و نقل و قول های مختلف احتمال اسارت از قوت بیشتری برخوردار بود . سایه سنگین 36 نفر از شهدای شهرهای نراق و محلات و دلیجان در عملیات فتح المبین هم از نظر کمیت و هم از جنبه بهترین نیروهای منطقه حاکم گشته بود تصور هر اتفاقی را تداعی می کرد .

چهار روزی گذشته بود ؛ انتهای شب بود تقریبا در حال خواب و بیدار بودیم که صدای کوبه درب چوبی منزل به صدا در آمد . همهمه ای از کوچه شنیده می شد . درب را باز کردم که چند نفر از اعضای بسیج و دوستان احمد گفتند احمد اسیر شده و رادیو عراق از ایشان مصاحبه گرفته و پخش کرد که ما صدای او را روی نوار کاست ضبط کردیم .
سریع نوار کاست را داخل ضبط صوت گذاشتیم و چندین بار به آن گوش دادیم صدا خیلی واضح و طبیعی بود . هنوز سوالات مامور عراقی و جواب های احمد بیادم مانده است.

تعریف کردن این خاطرات برای ما چندان ساده‌ نیست. وقتی ما به خانواده شهدا فکر می کردیم و یا با آنها روبرو می شدیم غم فراق احمد را یاد آور نمی شدیم . اولین نامه احمد رسید .این نامه برای مادر نعوذ بالله حکم نامه حضرت یوسف را داشت و پنهان از دید دیگران آن را می بوئید و می بوسید . به مرور نامه ها از اردوگاه اسرای عراق می آمد و جواب داده می شد .
ما خانواده خود را که با خانواده شهدا و با آنان که دو شهید تقدیم آرمان الهی نموده مقایسه می کردیم چندان ابراز احساسات نمی کردیم . هیچ وقت حرف از برگشتن احمد به میان نمی‌آمد و این هم از مظلومیت احمد بود . مادر همیشه یاد از فرزندش می‌ کرد بخصوص هنگام صرف غذا و میوه .

مادر می گفت احمد من سیب دوست داشت و اغلب در خانه ما خبری از سیب نبود .او سیب که می دید آرام و بی‌ صدا اشک می‌ریخت ، هنوز دلمان می‌لرزد، چقدر سخت است نوشتن از مادر چشم به راه. روزهای بی‌ خبری و بی‌ قراری مادر تمامی نداشت . تمام هوش و حواسش به رادیو بود تا خبر جدیدی از پسرش و اسرا بشنود.
می گویند عمه فرزند برادر را دوست دارد . برای مادر فقط غم اسارت احمد نبود بلکه غم شهادت چهار برادرزاده به اسامی عبدالله و کاظم ؛ نصرت الله و احمدرضا محمودی و نوه دختری برادر به نام سید محمد جوادی هم مد نظر بود .

ایشان سعی می کرد غم فراق احمد را در خانواده شهدا بخصوص خانواده برادرانش یوسف و علی محمودی عنوان نکند که این هم از مظلومیت مادر و فرزند بود . وقتی کسی غمی در دل دارد زمانی که آن را بازگو می کند سبک می شود و این هم از مظلومیت مادر بود که این امکان برایش فراهم نمی شد . باید از این نمونه ها رسم مادری بیاموزیم، پشت نگاه محبت‌آمیز مادر به تصویر احمد، یک دنیا حرف بود .

القصه پس از هشت سال و نیم چشم انتظاری سرانجام اسرا آزاد شدند و احمد هم سربلند و با افتخار به کشور بازگشت و در این مدت تسلیم دشمن نشد و از تمام شکنجه ها و کتک خوردن ها سربلند در آمد و حسرت یک آه بر دل دشمن نشاند . او آمد و دیدار مادر و فرزند بعد از سال های طولانی دیدنیست .
اولین دیدار در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان دلیجان انجام گرفت . دویدن مادر از یک طرف و دویدن فرزند از سوی دیگر . دیدن این صحنه دلی فولادین می خواست . همه اشک شوق می ریختند . وقتی مادر و فرزند به هم رسیدند شاهدعشق بازی میان مادر و فرزند دیدنی بود .

 

این نگاه‌های احمد است که حرف می‌زند. احمد خوشحال است که حالا در آغوش مادر است و از طرفی ناراحت که بدون یاران و همرزمانش آمده است . وی با مواجهه با مادران و پدران شهدا که به استقبالش آمدند احساس شرم می کند که تنها برگشته !
بله برادر و خواهر من ، مادر و فرزند هردو غریبند . وقتی نخستین‌بار بعد از قریب 9 سال چهره و اندام برادرم را دیدم دلم لرزید . با خودم گفتم بمیرم که چقدر زجر و گرسنگی را تحمل کردی .

بدانیم در این مملکت که با خیال آسوده صبح را شب و شب را صبح می کنیم ؛ برای فراهم شدن این امنیت چه فرزندانی از این مرز و بوم پرپر شدند و چه جوانانی در سیاهچال های رژیم بعث عراق زیر شکنجه و گرسنگی جان باختند و چه جوانانی بهترین سال های زندگی خود را در این زندان های مخوف سپری کردند و چه پدر و مادرانی فراق دلبندان خود را تحمل کردن ؛ اینطور از کنار آنان بی مهری رد نشویم .
لختی تامل کرده و به آنان بیندیشیم .

راوی : آقای محمد(غلام) ابوالحسنی فرزند عزت الله اهل شهر نراق 14/03/1396


۹۶/۰۳/۳۱
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۱۰)

سلام و درود بر وبلاگ خاندان عضایی و شرکا
ان شاالله که همیشه موفق و موید باشید
بی شک شما خیلی خوبید (خیلی)
بی شک شما خیلی زرنگید (خیلی)
بی شک شما خیلی زحمت کشید(خیلی)
در ضمن ناراحت نشید کسی از شما انتقاد می کند .تا کسی کوچکترین انتقادی به شما می کند آماج حملات موشکی ذولفقاری قرار می گیرد
اندکی آستانه تحمل خود و شرکایتان را بالا ببرید
با تشکر
پاسخ:
سلام
کاش انتقاد می کردی تا حتی به اندازه یک جمله مطلبی یاد می گرفتیم یا اصلاحی در امور می کردیم.
نمایش امراض درونی با انتقاد خیلی فرق داره وگرنه انتقاد اگه صحیح باشه هر بار با یه اسم من در آوردی نوشته نمیشه.
اگه موشک های ذوالفقار به سمت کج فهمی ها و تعصبات شلیک نشود اجازه هیچ کار مثبتی در زادگاه را نخواهید داد .
ما مصممیم و هیچ اراده ای فعالیت های ما را خدشه دار نخواهد کرد .

از اینکه مرتب فعالیت های ما را رصد می کنی سپاسگزاریم
شمعی روشن کن و مانع روشن بودن شمع دیگران نباش
حق با سلحشورانه
بعضی ها فقط و فقط بهترین راه که انتقاد است را انتخاب می کنند غافل از اینکه در طول سال کسی یک حرکت مثبتی ازشون در شهر نمیبینه

حالا دو نفرن که دارن کار مثبت انجام میدن سد راهشون نشید . تنگ نظری هم حد و اندازه داره
جریان نخبه کشی در نراق
جریان نخبه کشی در نراق تحلیلی جامعه شناختی است نسبت به برخی از ریشه های تاریخی استبداد و عقب ماندگی درکشور ایران. ضمن اشاره کوتاه به تحولات و پیشرفت های شهرهای همسایه نراق از جمله شهرستان دلیجان ،شهر نیمه ور .شهر محلات ومشهدارهال حتی بخش کوچکی مثل دودهک و خورهه بعد از انقلاب ، به طور اختصار مورد بررسی قرار بگیرد مشخص می شود که نراق علی رغم پتانسیل سوق الجیشی که در منطقه داشته و دارد و با پشتوانه بیشترین شهید و آزاده و جانباز و رزمنده در منطقه نسبت به جمعیت و بیشترین خدمت و فداکاری در منطقه نسبت به جمعیت آن در استحکام پایه های نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران و حمایت مستمر از دست آوردهای نظام مقدس اسلامی و بیعت بلامنازع با معمار بزرگ انقلاب اسلامی ایران امام خمینی (ره ) و پیروی کامل از منوعیات رهبر فرزانه امام خامنه ای و با داشتن بهترین دانشمندان اسلامی و افراد فرهیخته علمی و معنوی و برخوردار از عقبه بسیار قوی در منطقه از کمترین برخورداری در منطقه و حتی کشور نصیب آن شده در واقع هیچ امکانات معمول به آن تعلق نگرفته نمونه آن عدم پیشرفت شهرک صنعتی ،عدم وجود حتی یک واحد تولیدی یا صنعتی و حتی امکانات طبیعی آن را از آن گرفتند مثل غار چال نخجیر ،منابع طبیعی آن و دست اندازی به مراتع چند هزار ساله آن و جدیدا دست اندازی به آب های زیرزمینی آن همه این ظلم ها که طی این چند سال به این شهر مظلوم و جوانان مظلوم آن شده به علت نخبه کشی بدست خود افراد این دیار است عملکرد برخی از افراد نراق طی سالهای اخیر تیشه به ریشه آن زده که اگر اقدام عاجلی صورت نپذیرد به نابودی این شهر کهن خواهد انجامید از بیرون که به این شهر دوست داشتنی نگاه می کنی این خطر ملموس تر است با کمی اغماض می توان گفت که تمامی مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی امروز شهر نراق و در مجموع آنچه که عقب ماندگی نام گرفته است، ریشه های تاریخی دارند و رفع آنها هم بدون مراجعه به ریشه های تاریخی و شناخت دقیق آنها تقریبا غیر ممکن است.
بررسی مشکلات امروز نراق که قسمتی از آن ناشی ازسوء مدیریت بوده بیشتر آن بر اثر نخبه کشی می باشد ، مراجعه به تاریخ 200 ساله ایران وقتی در ابعاد بزرگتر مثل نخبه کشی امیرکبیرها و مصدق ها و دیگران به عمق فاجعه پی می بریم .
سلام
خاندان عضایی و شرکا چه کار مثبتی انجام داده اند جناب اقای باقری: اگر حرکت مثبتی انجام داده بودند و تاثیر گذار در بین جوانان بودند در مسجد جامعه به دلیجانی ها نمی پریدند لااقل متین و سنگین رنگین سر جایشان مینشستند
حسین آقا باز چنبرک و قنبرک(کج و کوله) جواب دادی .
حرفات چه ربطی به هم داره
اصلن بلدی به جای انتقاد مداوم فقط یه کار را در نراق تایید کنی. همش حرف همش حرف همش حرف و تنگ نظری

هیچی از حرفات درآمد نداره به جز ضرر رساندن به آبادی
با سلام
جواب اقای همراه
شما چند نفر از نخبه های نراقی را که در خانه نشسته و گوشه عزلت اختیار نموده اند را نام ببرید در زمان رژیم گذشته شما نگاه کنین ببینید در بین دانش اموزان نراقی ما چقدر دکتر مهندس داشته ایم این ریشه تاریخی ندارد فقط یک چیز باعث این کار شده و ان هم تنبلی دانش اموزان است سعی و تلاش و کوشش و پشتکار ندارند
الان یکی از مسولین اگر بخواهد به نراق بیاید و بگویند بیایید این مسول را تخریب کنیم برو بچه های نراق و چه بسا بزرگتر هایشان هم اعلام امادگی میکنند چنان طرف مقابل را مورد حجمه قرار میدهند که طرف توبه کار میشود به نراق بیاید
مردم نراق همیشه همه موضوعات را انقدر تکرار میکنند تا موضوعات نزد مسولین لوس میشود
دست اندازی به منابع اب زیر زمینی :
ما همه از یک کشوریم وظیفه دولت تامین اب شرب تمامی افراد جامعه است پس اگر این طور است ابی که از کوهرنگ استان چهار محال بختیاری به قم میرود را باید مردم استان چهار محال بر روی قمی ها ببندند چرا که دست اندازی به منابع زیر زمینی انها است (به قول مردم نراق)
در اخر مردم نراق خود را استاد همه فن حریف در کلیه امور میدانند
چون مردم نراق ازکوچک تا بزرگ : مطالعه . مطالعه . مطالعه ندارند
بدبختی که گریبان گیر مان است کمبود مطالعه به هر نراقی بگویید ملا احمد کیست میگوید 100 تا کتاب نوشته ایا نصف یک کتاب از ملا احمد را خوانده یا حد اقل تماشا کرده
سلام علیکم عید فطر را به یک یک مردم خوب نراق تبریک عرض می کنم .

بنده خدایی تعریف می کرد شخص به ظاهر آراسته را دیدم که با وجود لیوان یکبار مصرف دهان خود را به شیر آبسردکن گذاشته و در حال آب خوردن بود خیلی با احتیاط و رعایت ادب به ایشان گفتم این لیوان را برای شما گذاشته اند . در شان شما نیست که اینطور آب بخوری ... همچنانکه دستش به شیر آبسردکن بود .گفت شان چیه، گفتم هیچی آبت را بخور .
سلام برادر بزرگوار دیدی جنبه نداری دیدی زود از کوره در میری
برای رضای خدا هم شده آستانه تحملتو ببر بالا
یاعلی
۰۷ تیر ۹۶ ، ۲۱:۲۸ سلام دوباره
این نظر را لطفا نمایش دهید
برادران بزرگوار ابولحسنی مطمئنا مانند شما زحمات زیادی کشیدند . به هر حال اسارت در سن پایین و سالها دوری از خانواده و تحمل بیشترین شکنجه های دشمن لعین بعثی هیچ جایی برای نادیده گرفتن زحمات ایشان نمی گزارد ولی آیا مانند ایشان در نراق کم داریم انسانهای بزرگوار زیادی وجود دارند .که کمتر از ایشان و خانواده محترم زحمت نکشیده اند اینکه دوستان به شما انتقاد می گیرند و ما هم می گیریم خرده گرفتن به آقای ابولحسنی نیست از این باب است که همه را ببینید گزینشی عمل نکنید . در اینجا این شائبه بوجود می آید که ایشان اسپانسر شماست و بدلیل پرداخت پول شما برایشان تبلیغ می کنید (شبهه است برادرباید جواب داد)حال اگر ناراحت نمی شوید و دوباره به توپ نمی بندیدمان وصد تا ریچار بارمان نمی کنید این انتقاد دلسوزانه را بپذیرید و در غیر این صورت اگر گفتند وبلاگ خاندان عضایی و شرکا بخصوص ... به دل نگیرید . همان طور که به قول خودتان که فضا برای خودتان است و اختیار دارید و به کسی ربطی ندارد چه می نویسید ما هم فضا برای خودمان است و دوست داریم انتقاد کنیم .
۰۸ تیر ۹۶ ، ۱۱:۴۶ دوستدار همه .همراه
سلام علیکم برادر بزرگوار .به اول متن و درد دل توجه کن .
(عده ای از خانواده ها و رزمندگانی هستند که گمنامند و در این چند سال زیر ارابه های بی مهری و سوء عملکرد مدیران لِه گردیده اند .

شما تا حالا به مزار شهدا رفته‌اید و عشق و ارادت مردم به شهدا و به‌ ویژه شهدای گمنام را دیده‌اید. شهدایی که ما به آنها «گمنام» لقب داده‌ایم در حالی‌که واقعیت این است که آنها پرآوازه‌ ترین انسان‌های روی زمین هستند. شهدایی که گرچه پدر و مادرانشان بر سرمزارشان نیستند اما در عوض صدها دست مزارشان را نوازش می‌کنند و برایشان فاتحه می‌خوانند .

اما در میان این ستاره‌های انقلاب اسلامی بخصوص 8 سال دفاع مقدس رزمندگانی هستند که تقدیر الهی سرگذشت متفاوتی برای آنها رقم زده است. رزمندگانی که وقت رفتن به جبهه از نعمت پدر محروم بودند. جوان‌هایی که وقتی لباس رزم به تن کردند و عازم جبهه شدند پدری بدرقه شان نکرد . رزمنده‌هایی که پدر نداشتند که به آن تکیه کنند ، پدری نبود تا نامه ای به آن بنویسند، پدری نداشتند تا مخاطب روایت دلتنگی‌هایشان شود . چرا که پدر آنها سال‌ها پیش به رحمت خدا رفته‌ و آنها از کوچکی یتیم بزرگ شده و بهتر است آنها را رزمندگان یتیم بخوانیم ‌.

آزاده سرافراز حاج احمد ابوالحسنی
یکی از این رزمندگان یتیم آقای احمد ابوالحسنی می باشد )
لطفا توجه کن مطلب مربوط به کل رزمندگان ایران می باشد و یک رزمنده بنام احمد ابوالحسنی بعنوان نمونه از خیل گسترده رزمندگان مظلوم انتخاب شده این هم بعنوان اینکه نویسنده با توجه به اینکه اطلاعات دقیقتری نسبت به ایشان داشته این مطالب را نوشته نه بخاطر اینکه وبلاگ سلحشوران اقدام به نمایش آن نماید اینها دلنوشته های هر فردی می باشد . آنچه بر همگان مبرهن است صدها هزار رزمنده است که مظلوم و حتی مظلوم تر از احمد ابوالحسنی می باشند شما همت کنید و در باره این رزمندگان مظلوم بنویسید راه دور نمی رویم همین اطراف خودمان . ازشهدا نوشتن که جای خود را دارد از رزمندگان مظلوم مثل آقایان میرزاعلی قجری .علی قاسمی .قدرت الله صادقی . قنبر علی عابدینی .مهدی جعفری .اسماعیل رحمانی .حمید قاسمی . مرحوم علی اکبر بیابانگرد .هادی ایزدی . سردار و رکورد دار مدت حضور در جبهه مرتضی بابائی و صدها رزمنده مظلوم مطلب بنویسید . چرا و چرا و چرا و هزاربار چرا نخبه کشی .
جای شکرش باقی است که شما باز همت می کنی و یه مطالبی حال درست یا نادرست می نویسی .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook