سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

 بر اساس گزارش سایت سلحشوران شهر نراق ؛ یک و نیم الی دو قرن قبل انسان شایسته ای به نام حسین میرزامحمدعلی نراقی در نراق که آن مقطع به نراقِ کاشان مشهور بود زندگی آبرومندی داشت . نراق سال هاست بخشی از شهرستان دلیجان در استان مرکزی می باشد .

سال 1289 هجری شمسی خداوند در نراق ؛ فرزند نیکو خصال و نیک سِرشت به حسین داد که نامش را علی محمد انتخاب نمودند و زمانیکه شناسنامه رایج شد شماره 24732 بر روی سِجِلد ایشان نقش بَست .

علی محمد ؛ میرزامحمدعلی نراقی
در نراق رشد و نمو یافت و جهت کسب و کار متفاوت به تهران مهاجرت نمود و ابتدا در میدان آرژانتین و بعد در خیابان دکتر مفتح(روزولت) سکونت یافته و به حرفه ی دوزندگی روی آورد و بعد باعث افتخار ایران و جهان شد . زنان و مردان نراق در گذشته در حرفه خیاطی چیره دست بودند و از یک قرن پیش تا کنون بالغ بر 65 خیاط زن و مرد در این رشته فعالیت داشته و دارند که 48 نفرشان را زنان مومنه تشکیل می دهد که در منزل کارآفرینی می نمایند . 

یکی از قدیمی ترین خیاطان تهران مردی بود که بعد از انقلاب اکتبر روسیه به ایران آمد . موسیو گارالی روسی در خیابان لاله زار در ساختمانی به نام عزیزی مغازه خیاطی دایر کرد. در کنار مسیوگارالی ، عده ای دیگر از خیاطان به تهران آمدند . واسیلی گورگادز که مردی روسی بود و معروف به واسف و سالوار یدیس که یونانی بود و هامبارسون(آمبارسون) که ارمنی تبار بود این حرفه را ترویج داده و با هم رقابت داشتند .


اجتماع این عده از خیاطان در خیابان لاله زار تهران کافی بود تا عده ای از جوانان مثل علی محمد میرزا محمدعلی نراقی به این کسوت در آیند و از آنان رموز کار را بیاموزند. نراقی شاگرد هامبارسون بود که خیاطی را با خلاقیت خود به یک هنر تبدیل کرد و روزگاری لباس های دوخته شده اش در لاله زار، حتی در اروپا هم طرفدار داشت. عده ای از جوانان که بعدها به عنوان استادان چیره دست دوزندگی درآمدند عبارت بودند از:
علی محمد میرزامحمدعلی نراقی ؛ علی اصغر بابایی، علی اکبر پیغمبری، غلامرضا اربعی یزدی، علی اصغر سعادت، عزیز الله شایسته، قاسم خالقی، هاشم اسدی و متوسلانی.


پاساژ رزاق منش در لاله زار تهران محل کسب استاد علی محمد نراقی

لاله زار تهران بورس خیاطان شد و علی محمد میرزامحمدعلی نراقی یکی از برترین دوزندگان در خیابان لاله زار جنوبی ؛ جنب پاساژ رزاق مَنش ؛ طبقه همکف که الان بانک صادرات شعبه 467 است آوازه ایران و جهان بود . نخ ؛ سوزن ؛ قیچی و چرخ خیاطی در دستان علی محمد نراقی ذوق و استعداد و قریحه را در روزهای آغازین کار در پایتخت شکوفا ساخت . بُرِش استادانه نراقی روی پارچه جذّابیت حرفه او را افزایش می داد .


لاله زار دهه سی در قبضه خیاطان بود؛تابلوهای خیاطی فارس در تصویر دیده می شود

 پس از چند نفر غیر ایرانی که نام برده شد یکی از اولین مغازه های خیاطی ایرانی دارای تابلو توسط استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی اهل شهر نخبه پرور نراق در خیاط خانه پارس تهران شروع به کار کرد. چون استفاده از مشخصات کامل این چهره چیره دست کمی دشوار بود وی را اکثرا استاد نراقی خطاب می کردند و نراقی در خیاط پارس تا مدت ها خوش دوزترین خیاط تهران بود. کم کم انبوهی از مغازه های خیاطی از خیابان سعدی تا اطراف خیابان فردوسی و اجتماع آنها در خیابان لاله زار، مردم بیشتری را به آنجا می کشاند.
بعدا اربعی یزدی و هاشم اسدی مغازه ی مشابهی به نام فارس دایر نمودند . آنها پا به پای میرزامحمدعلی نراقی به ابداع و گسترش خیاطی پرداختند.

 استاد علی محمد نراقی سال 1348 در سفر اروپایی خود مِتُد مولر آلمان را وارد ایران نمود و آن را به نام ایشان ثبت نموده اند . دوره کامل متد مولر را در آلمان آموزش دید و پس از دریافت دیپلم مربوطه سالانه به این کشور مسافرت داشت و حاصل تجربیاتش را در اتحادیه خیاط‌ها به شاگردانش تعلیم داد. بر این اساس استاد نراقی اولین طراح و تولید کننده تمام صنعتی پوشاک در ایران است. سومبات هاقوپیانس تازه کَند مشهور به هاکوپیان که از دوران نوجوانی وارد حرفه خیاطی شد یکی از شاگردان کلاس آموزش خیاطی استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی است و سال ۱۳۴۹ کارگاه کوچکی را در تهران راه اندازی نمود . پس از استاد نراقی نیروهای هاکوپیان جهت دوره مُد به اروپا عزیمت نمودند .

فعالیت نراقی باعث شد در شخصی‌دوزی‌ها این کار اشاعه پیدا کرده و از سال 1351 به بعد در تولیدی‌ها هم استفاده شود. آن زمان بیشتر لباس‌های موجود در ایران از مارک‌های فرانسوی و ایتالیایی بودند و بیشتر بوتیک‌ها از چهار راه ولیعصر به بالا قرار داشت. تعدادی از آنها در میدان هفت تیر فعلی تجمع کردند و بورس لباس در هفت تیر از زمان ایده آقای نراقی شکل گرفت.
یادآوری می گردد مِتُد مولر نزدیک 140 سال قدمت دارد. میشل مولر آلمانی در یک خانواده فقیر زندگی می‌کرد و زمانی که در مدرسه زمین خورد و سر زانوی شلوارش پاره شد، از ترس والدین آن را با ظرافت زیاد رفو کرد به طوری که کسی متوجه پارگی نشد. دوستان او هم درخواست‌هایی برای این کار داشتند و همین موضوع باعث شد او کم کم به خیاطی علاقه مند شده و به طور حرفه ای مشغول به این کار شود.

 

نمایی زیبا از کوه اُل شهر تاریخی نراق

استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراق به زادگاهش شهر نراق عشق می ورزید و آنجا را فراموش نمی کرد . نراقی ها هم به او مباهات می کردند که شخصیت برتری در حرفه مشخصی فعالیت دارد . مادر محترمه و مومن ایشان در نراق منزل داشت و علی محمد مرتب به او سرکشی می کرد تا اینکه خانه را فروختند .

اتحادیه صنف خیاطان زنانه و مردانه تهران و حومه سال 1324 راه اندازی گردید ولی استاد نراقی سه دوره پیاپی رئیس این اتحادیه بود و طی 17 سال تحول شگرفی در این حرفه ایجاد نمود .
از سال 1340 الی 1344
از سال 1346 الی 1350
از سال 1350 الی 1357

یکی از قراردادهای مکان اتحادیه صنف خیاطان توسط موجر آقای حجت پوستین چی(عضو هیات مدیره و رئیس شورای راهبرد امور فنی بیمه اتکایی ایرانیان) فرزند حاج علی اصغر و مستاجر آقای علی محمد میرزا محمدعلی نراقی فرزند حسین تاریخ 24 اردیبهشت 2537(1357) در دفترخانه اسناد رسمی به امضای طرفین رسیده است.

 چهارده وزیر ؛ نخست وزیر ؛ جنتلمن ها ؛ مسئولین ؛ استاندار ؛ فرماندار و شخصیت های سیاسی و اجتماعی و ... کُت و شلوارهایشان توسط خبره ترین دوزنده کشور استاد علی محمد میرزا محمدعلی نراقی با قیمت بالاتر از خیاط خانه های دیگر دوخته می شد و بر این اساس به نراقی پنجه طلا مشهور شده بود . استاد نراقی مسلمان و شیعه اثنی عشری بود و به نهضت آیت الله سید روح الله خمینی(ره) علاقمند بود و با وجودی که اغلب مسئولین دولت قبل از سال 1357 جهت دوخت لباس به وی مراجعه داشتند لیکن هیچ وابستگی فکری و سیاسی به آنان نداشت .

 

نمای از اتحادیه خیاطان تهران در خیابان ارباب جمشید که سال ها استاد علی محمد  میرزامحمدعلی نراقی داخل آن تلاش داشت

نام استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی فرزند حسین برترین خیاط ایران همچنان در اتحادیه این صنف به بزرگی یاد می شود و بزرگان این صنف و شرکت واحد صنعتی پوشاک هاکوپیان و استادان خیاطی بر اساس معیار و شاخص های مشخص و توان بالای کار استاد را " بنیانگذار تولید صنعتی پوشاک در ایران " معرفی نموده اند .

نراقی شاگردان زیادی دارد ولی چند نفر از خبره و برترین شاگردان استاد علی محمد ؛ میرزا محمدعلی نراقی عبارتند از :

* آقای سُومبات هاقوپیانس(هاکوپیان) تازه کند متولد 1323 تبریز مدیر عامل ؛ عضو و رئیس هیئت مدیره در شرکت واحد صنعتی پوشاک هاکوپیان از شاگردان کلاس درس استاد نراقی بود .
* سید باقر آرام فر
* سید اسماعیل نصیری اهل کاشان
* محمدابراهیم ثابتیان
* عباس احمدی فرزند علی محمد اهل تفرش
* مرتضی بیات زرندی مطلق(برادرِ آهنگساز بابک بیات)

استاد نراقی صاحب دو پسر و یک دختر بود که دختر و یکی از پسرها از طریق بورسیه ای که دولت وقت در اختیارشان گذاشت به ایالات متحده آمریکا عزیمت نمودند . پسر دیگر هم بعدا در آمریکا ساکن شد . همسر نراقی و مادر سه فرزند در ایران فوت کرد و علی محمد مجبور به تجدید فراش گردید . همسر دوم وی قبلا همسر یک سرهنگ بازنشسته ارتش بود و برای علی محمد از این ازدواج فرزندی حاصل نشد .

 سرانجام استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی تاریخ 0 آبان 1369 در سن 80 سالگی بدرود حیات گفت و چون از قبل در گورستان معروف امامزاده عبدالله شهر ری تهران دارای آرامگاه خصوصی بود و همسرش در آنجا دفن بود به همراه خیل علاقمندانش تشییع و در آنجا به خاک سپرده شد .

 

آستان مقدس امامزاده عبدالله (ع) شهرری

 این پژوهش برای اولین بار توسط سایت سلحشوران شهر نراق تهیه گردید فلذا هر گونه استخراج از مطالب نیاز به ذکر نام منبع می باشد .

سایت سلحشوران شهر نراق ؛ از جناب آقای علی پیچکاه فرزند محمدابراهیم اهل فیروزکوه مدیر اجرایی اتحادیه صنف خیاطان زنانه و مردانه تهران و حومه بابت مساعدت و احترام در اتحادیه مذکور تشکر می نماید . 

۹۷/۰۵/۲۳
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۶)

۲۳ مرداد ۹۷ ، ۰۵:۲۹ حمیدرضا شایان
درود بر شما.بنا بر تاریخ ولادت و وفات مرقوم شده.ایشان ۸۰ سال زیستند.
سلام ودرود بر محقق توانا جناب آقای عضائی
واقعا دستمریزاد.تاریخچه بسیار جالبی از صنف دوزندگان و به رهبری استاد علی محمدمیرزاعلی نراقی را منعکس فرمودید. باعث مباهات و سرافرازی است که فردی نراقی پیشکسوت خیاطی صنعتی و اولین طراح مد در ایران است . افتخار مضاعف اینکه تحقیق در این مقوله توسط نویسنده و محقق توانا جناب حاج محمد عضائی به انجام رسیده است .
همواره سلامت و پاینده و در انجام امورتان موفق و سربلند باشید.
۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۹ سایت سلحشوران شهر نراق
استاد نراقی(استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی فرزند حسین اهل شهر نراق) مسوول اتحادیه خیاطان به داوران آزمون گفت که این جوان بی سواد است. از من پرسیدند که چند سال است کار می کنی؟ جواب دادم 13 سال است که در تهران کار می کنم. داوران گفتند:«قرار است عده ای از همین افراد را به ایتالیا بفرستیم تا دوره های پیشرفته خیاطی را ببینند و تو یکی از آن ها هستی .




محمد مهدی توفیق، خیاط قدیمی کرمان در گفت و گو با پیام ما:
برای هنرمندان مشهور ایران لباس دوخته‌ام

نشستن پای صحبت مردی که برای آموختن حرفه از کرمان تا طهران آن زمان را درنوردیده عالمی دارد. محمد مهدی توفیق 70 سال سن دارد و از سن هفت سالگی در کار دوخت و دوز لباس است. او با گشاده رویی پیشنهاد من را برای گفت و گو پذیرفت و سوزن به دست و انگشتانه به انگشت بنای همسخنی با من را گذاشت که لذت آن باید تا مدت ها در کام روزنامه نگاری ام باقی بماند.
توفیق از شاگردی در کارگاه های کرمان و طهران گفت تا کارگاه داری در کرمان و تهران امروز! یکی از دلخوری های او از جوانان امروز این است که چرا جوانان تن به کار نمی دهند.
این پیشکسوت خیاطی کرمان در نشستی یک ساعته از خاطرات خود در خیاط خانه های کرمان و تهران با ما سخن گفت که خواندن آن را به شما خواننده صفحه«کرمون» توصیه می کنم؛

1 از سن 7 سالگی خیاطی را شروع کردم. تا 17 سالگی در کرمان خیاطی می کردم. نزد چند استاد کار کردم اما بعداً دیدم که هیچ کس از کار استادهای من راضی نیست. استاد ها هم تقصیری نداشتند. به صورت سنتی کار خیاطی را از استاد خود یاد گرفته بودند و نظم خاصی هم بر کار آموزش حکم فرما نبود. استادانم یکی«جلال سیرجانی» بود. «احسانی» بود که در میدان ارگ مغازه داشت. یک استاد زردشتی هم داشتم. یک عبادوز در بازار «کلاه مال» های کرمان بود. پدرم مرا به او سپرد اما بعد از مدتی گفتم:« من پیش این عبادوز نمی روم. چون همه اش می گوید قیتون لبه عبا بدوز منم دوست ندارم. چون هیچ کار دیگری یاد نمی گیرم.»
2 عزت الله خان و نصرالله خان سالار باعث شدند که من فکر رفتن به تهران به سرم بزند. این دو برادر از خوانین کرمان بودند و کت و شلوارهای خود را در تهران می دوختند. یک روز یکی از این برادرها به مغازه ای که من در آن کار می کردم آمد. استاد من گفت:«آقا شما لباس هایتان را در تهران می دوزید و آن وقت تعمیرات شان را برای ما می آورید؟» سالار گفت:«بله! تعمیرات را برای شما می آورم. نمی خواهی انجام نده می روم جای دیگر.» استاد خیاط گفت:«نه! منظورم این بود که ما هم می توانیم برایتان لباس بدوزیم.» سالار با اشاره به کت خودش گفت:«می توانی مثل این بدوزی؟ من همین الآن دو تا قواره پارچه توی خانه دارم.» استاد با تردید گفت:«در همین حد و حدودها می توانم بدوزم…» که سالار گفت:«کار تو نیست اوستا! نه پارچه های من را خراب کن و نه اعصابم را. من هر سال به تهران می روم مدتی می مانم و سه چهارتا از همین کت و شلوارها سفارش می دهم و بابت هر کت و شلوار هم 100 تومان دستمزد می دهم.» من که شاهد ماجرا بودم و دیدم استادم توانایی دوختن کت و شلواری- که مشتری را راضی کند- ندارد، تصمیم گرفتم به تهران کوچ کنم.
3با برادرم که در تهران فرش فروشی داشت و وضعیت اقتصادی نسبتاً خوبی داشت نامه نوشتم و گفتم که من می خواهم به تهران بیایم و در آن جا خیاطی کنم. برادرم جواب داد:«کار کردن در تهران به این راحتی ها نیست و با کرمان فرق می کند.» اما من تصمیم خودم را گرفته بودم. در آن زمان 17 سال داشتم. نزد یک استاد خیاط رفتم. استاد گفت:«هر کاری که در کرمان انجام داده ای هیچ! از نو باید شروع کنی!» گفتم:«اشکال ندارد.» و کارم را شروع کردم. پادو خیاطی شدم. برای کارگران چایی می آوردم. سیگار می خریدم و از این قبیل کارها.
4تمام خیاط های درجه یک تهران در خیابان لاله زار بودند. من نزد خیاط«هیلتون» به کارمی کردم. بعد از اتمام دوره پادویی استادم به من گفت:«شما می توانید وردست یک شلوار دوز کار کنی.»کم کم شلوار دوز شدم. بعد از رفتن شاگرد مغازه من شخصاً شلوار دوزی را بر عهده گرفتم و برای خودم وردست انتخاب کردم.»
5 بعداً به استاد خیاط دیگری به نام آقای«حسین تهرانی» که کت و شلوار دوز بود گفتم که می خواهم روی کت و شلوار دوزی کار کنم. از من پرسید:«روی کت و شلوار کار کرده ای؟» گفتم:«در شهرستان کار کرده ام.» گفت:«شهرستان را ول کن!» و دوباره از صفر شروع کردم کار کردن. پولی هم گیرم نمی آمد. خرجم را برادرم می داد. روزی 3 تومان درآمدم بود که همه اش کرایه اتوبوس می شد.
6 آن روزها به فردی که مدیریت کارگاه های خیاطی را بر عهده داشت، «میرزا» می گفتند. میرزا همه کاره کارگاه بود. به طوری که صاحب مغازه اصلا متوجه نمی شد که کدام کارگر آمد و کدام کارگر رفت. همه کارها را به میرزا می سپرد.
7 در آن زمان هر خیاطی که شهرت پیدا می کرد، مورد احترام دیگر کارگران قرار می گرفت. مثلا اگر ظهر می آمد در قهوه خانه مخصوص خیاط ها در لاله زار یک دیزی بخورد همه کارگران که حدود 100 نفر بودند، به احترام او از جای خود بلند می شدند و این باعث می شد که دیگر کارگران انگیزه پیشرفت و تلاش پیدا کنند.
8 بعد از چند سال شوهر خاله ام که در تهران ساکن بود، از من پرسید:«خیاطی را خوب بلدی؟» و پیشنهاد داد که یک مغازه باز کنم. خودش هم دست به کار شد و یک مغازه را با سرقفلی 1500 تومان و ماهی 20 تومان در نارمک برایم مهیا کرد. بعد از باز شدن مغازه، با یک دختر کرمانی – که از آشنایان مان بود- ازدواج کردم و او را با خودم به تهران بردم.
9 نارمک جای خلوتی بود. من بین مسلمانان و ارمنی ها مغازه باز کرده بودم. این طرف رودخانه ارمنی ها و آن طرف هم مسلمان ها. یک روز صبح، یک ارمنی درب مغازه آمد و با لهجه ارمنی آمیخته به فارسی گفت:«چه کار می کنی؟» گفتم:«خیاطی! چه طور مگه؟» گفت:«چهار شب پیش ما دست و پای آدم پیدا کردیم. تو آمدی خیاطی باز کردی؟» و ادامه داد:« این جا میان سرت رو می بُرند و پارچه های مردم را هم می دزدند.» البته بی راه هم نمی گفت. گاهی اوقات درگیری و دعوا بود. افراد مست مزاحم می شدند و لگد به در مغازه می کوبیدند و رد می شدند.
10 در لاله زار که کار می کردم. استادم خیلی استاد ماهری بود. هنرپیشه هایی مثل «بیک ایمان وردی» و خواننده هایی مثل «داریوش اقبالی» و «ستار» برای دوختن لباس های مجلسی خود را در مغازه او می دوختند. بعدها استاد کت هایشان را به من می داد که بدوزم.
11 یک روز در مغازه ام در نارمک مشغول کار بودم. اتومبیلی جلوی مغازه ایستاد. داخل مغازه آمدند و پرسیدند:«از کی مغازه باز کردی؟» گفتم:«یک سال و نیم.» جواز کسب خواستند که نداشتم. گفتند باید کلاس بروی و دوره ببینی. من فکر می کردم که دوره ها چند روزه و نهایتاً یکی دو ماهه باشد؛ اما گفتند که یک سال باید دوره ببینم. سر کلاس که رفتم. دیدم. «نصیریان» آمد کلاس و یک کتاب به زبان آلمانی هم زیر بغلش بود. شروع به درس دادن کرد. لازم بود که آموزش های او را یادداشت کرده و در منزل تمرین کنیم. من هم سواد نداشتم و این بزرگ ترین مشکلم بود. بعد از یک سال که امتحان نهایی را دادم از بین 64 نفر خیاطی که در آزمون شرکت کردیم نفر ششم شدم. در حالی که من سواد نداشتم و دیگران ششم دبستان و سیکل و دیپلم و حتی فوق دیپلم بودند.
12 پس از برگزاری آزمون، نراقی-مسوول اتحادیه خیاطان- به داوران آزمون گفت که این جوان بی سواد است. از من پرسیدند که چند سال است کار می کنی؟ جواب دادم 13 سال است که در تهران کار می کنم. داوران گفتند:«قرار است عده ای از همین افراد را به ایتالیا بفرستیم تا دوره های پیشرفته خیاطی را ببینند و تو یکی از آن ها هستی؟» گفتم:«چند روزه است؟» گفتند:« چند روز نیست. یک دوره یک ساله است.» من قبول نکردم و گفتم:«همسرم حامله است و ماه آینده خدا به ما فرزندی خواهد داد. نمی توانم یک سال زن و بچه ام را تنها بگذارم.» اصرار کردند که این فرصت را از دست نده، چون بدون هزینه است. اما من قبول نکردم و پرسیدم:«من در آزمون قبول شده ام؟» گفتند:«بله!» گفتم:«خب، جوازم را بدهید من مغازه ام را باز کنم.» ان ها هم جوازم را صادر کردند. اول به خاطر این که مکان مغازه ام زیاد مورد پسند اتحادیه نبود، می خواستند مدرک درجه 3 به من بدهند اما به خاطر این که از لحاظ فنی کارم خوب بود مدرک درجه 2 که حقم بود را صادر کردند.
13 سال 1354 به کرمان آمدم. پیش از آن باجناقم به تهران آمد و گفت اگر در کرمان یک مغازه باز کنی، مشتری های زیادی جذب می کنی. من هم آمدم کرمان و در خیابان خورشید مغازه باز کردم. مشتری زیادی هم داشتم. آن قدر سرم شلوغ بود که پارچه های مردم را اشتباهی برای یکدیگر می دوختم. تا سال 59 کرمان بودم اما دوباره به تهران برگشتم. تا این که ریه هایم مشکل پیدا کرد. پزشک توصیه کرد که به یک شهرستان مهاجرت کنم. من هم گفتم حالا که قرار است به شهرستانی بروم، بهتر است به شهر خودم کرمان برگردم. در حال حاضر 9 سال است که در خدمت کرمانی ها هستم.
14 خاطره ای به یادم مانده از زمان کارم در نارمک که خیلی جالب است:«برادر شوهر خاله ام که سرهنگ نیروی هوایی بود، لباس هایش را نزد من دوخته بود. بعد از مدتی آمد و گفت دوستی دارم که سرآشپز کاخ شاه است. از لباس من خوشش آمده و سراغ خیاط را گرفته و من هم آدرس مغازه ات را داده ام. حواست باشد که این آدم خرش به اندازه خود شاه می رود!!! یک روز یک اتومبیل مشکی با پرچم سه رنگ جلوی مغازه ام توقف کرد. بلافاصله متوجه شدم که باید همان فرد باشد. داخل آمد و گفت:«یک پارچه دارم که از انگلستان برایم آورده اند. فقط سریع باید آماده شود چون می خواهم حضور اعلی حضرت بروم.»
در همان بحبوبه فرزند اولم به شدت بیمار شد. به هر پزشکی که مراجعه کردیم افاقه نکرد. در نتیجه لباس سر آشپز روی دستمان ماند. شاگردم گفت:«آقا لباس یارو آماده نشد. آدم حسابی است. مشکل برایت درست می کند.» با بی حوصلگی گفتم:« من بچه ام مریضه! هر کار می خواهد بکند.» یک بار دیگر هم سرآشپز به مغازه آمد و تاکید کرد که 5 شنبه باید به حضور اعلی حضرت برود. من هم مشکلم را به او نمی گفتم و استدلالم این بود که بیماری بچه من چه ارتباطی به یک آشپز دارد.
5 شنبه غروب برای بردن لباس آمد. دست که روی دستگیره در گذاشت برق محل قطع شد. داخل آمد و گفت:«کت من آماده است؟» کت سرمه ای را که روی دیوار آویزان بود نشانش دادم و گفتم:«بله، فقط دکمه هایش مانده است.» همین طور در حال لمس کت بود که برق وصل شد. گفت:«این که مال من نیست. این سرمه ای است؟» من هاج و واج مانده بودم که چه جوابی بدهم. رفت نشست روی صندلی و زد زیر خنده!گفت:«پسر تو خیلی شیطونی! چرا لباس من را آماده نکردی؟» این جا بود که مجبور شدم جریان بیماری فرزندم را توضیح بدهم. گفت:«چرا زودتر نگفتی؟» گفتم:«چی بگم آقا؟ شما که پزشک نیستید. کاری از دستتان ساخته نیست.» در این لحظه کارتی را از جیبش بیرون آورد و پشت آن را امضا کرد و نشانی پزشکی را داد که فرزندم را نزدش بردم وخوب شد. اما سرآشپز موقع خروج از مغازه گفت:«من امشب چی بپوشم؟» گفتم:«شما که یک دست لباس ندارید. امشب را یک کاری بکنید.» با خنده گفت:«من می خواستم لباسم مشکی باشد. امشب هم از کلک تو خوشم آمد وگر نه پدرت را درمی آوردم.»


استخراج از فراوانی اینترنت توسط سایت سلحشوران شهر نراق تاریخ 24 مرداد 1397
۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۴۵ سایت سلحشوران شهر نراق
9 آذر 1394
«محمود بصیرتی» صاحب یکی از قدیمی‌ترین خیاطی‌های تهران است

از هویدا تا وزیر امور خارجه

شهرت آقای خیاط خیلی زود می‌پیچد و به گوش مقامات دولتی هم می‌رسد. «قبل از من یک خیاطی دیگر بود که اصلا در ایران معروف بود(به نام استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی فرزند حسین اهل شهر نراق) . در مدت چهار سال من نصف مشتری‌های او (استاد نراقی) را به اینجا کشاندم و خیاطی من آنقدر شلوغ شد که ساعت شش عصر من در مغازه را می‌بستم. برادر من این زمان یک صندلی می‌آورد و جلوی در می‌نشست. اگر کسی برای پرو می‌آمد، راه می‌داد و به کسی که دنبال سفارش لباس جدید بود، می‌گفت وقت نداریم. با این حال تا ساعت ده شب مشتری برای پرو لباس می‌آمد. کم‌کم اشخاص مشهور دولتی هم پایشان به اینجا باز شد. البته اکثرا حضوری به اینجا نمی‌آمدند و با ماشین مرا برای اندازه‌گیری‌ها و پرو می‌بردند.»
۲۴ مرداد ۹۷ ، ۱۷:۵۶ سایت سلحشوران شهر نراق
آقای رضا فراهانی اهل لنکران از توابع فراهان اراک ! وضع کارگاه‌های خیاطی در آن زمانی که کار در آن‌ها را آغاز کردید چگونه بود؟



آن‌زمان خیابان لاله‌زار، چهارراه استانبول و خیابان شاهرضای آن‌زمان و انقلاب فعلی مرکز تجمع مغازه‌های خیاطی بود. در خیابان لاله‌زار چندین پاساژ مانند پاساژ بهار، پاساژ سینا و پاساژ جواهری مرکز مغازه‌های خیاطی بود که در بالاخانه‌های این پاساژها قرار داشتند. این محل‌ها را می‌شد حتی به‌نوعی کارخانه دانست؛ چون همه‌ی کارگران مغازه‌های مختلف با هم دوست بودند و با هم به قهوه‌خانه می‌رفتند. طبقه‌ی همکف این پاساژها هم پارچه‌فروشی بود. این خیاطان درجه‌بندی داشتند. یکی از روِسای اتحادیه‌ی کارفرماها به نام نراقی که در اروپا تحصیل کرده بود و در فرانسه دوره‌های خیاطی مدرن را گذرانده بود و مدرک عالی خیاطی داشت، آمد تا به کارهای خیاطی سر و سامانی بدهد. آن‌زمان یکی از مشکلات ما این بود که پارچه‌فروش‌ها خیاط معرفی می‌کردند و گاهی اوقات یک خیاط بد که با پارچه‌فروش رابطه داشت لباس را خراب می‌کرد و مشتری ناراضی می‌شد. مشکل دیگر بُرِشی بود که کارفرما می‌زد و معمولاً اشتباه بود، بنابراین دوخت لباس خوب از کار در نمی‌آمد. این مسأله هم بین کارگر و کارفرما مشکلاتی را ایجاد می‌کرد. نراقی آموزشگاه اتحادیه را راه انداخت و هیأت‌مدیره‌ی اتحادیه‌ی کارفرمایان را تصویب‌کرد که همه‌ی خیاط‌ها می‌بایست در این کلاس‌ها شرکت کنند. بر اساس این کلاس‌ها خیاط‌ها درجه‌بندی شدند و به خیاط‌های درجه یک و دو و سه تقسیم‌شدند. درضمن تصویب‌شد که خیاط‌ها جوازشان را که در آن هم درجه‌ی خیاط معلوم شده بود و هم اجرتش، به دیوار بزنند. شما وقتی به خیاطی می‌رفتید، می‌دیدید که درجه‌ی خیاط چیست و مزد او چه‌قدر است. کارگرها هم این درجه ‌بندی را داشتند.



در سرچ اینترنت به معرفی استاد نراقی(استاد علی محمد میرزامحمدعلی نراقی فرزند حسین) اهل شهر نراق توجه فرمایید ‌.
۲۶ مرداد ۹۷ ، ۱۹:۲۰ مرتضی علی آقایی

درود بر شما

نراقی و نراقی جماعت به هر کجای این مرز و بوم و حتی خارج از کشور رفته اند علاوه بر اینکه اصالت نراقی خود را حفظ نموده اند همواره منشا خیر و برکت برای آن منطقه بوده اند مانند تجار همدان . مشاهیر کاشان اصفهان و...

چه کسی فکر می کرد که یک فرد نراقی به نام استاد علی محمد میرزا محمد علی نراقی بنیانگذار و طراح مد و لباس در کشور باشد.من با این سن وسال اصلا در باورم نمی گنجید.

دوستان ما در سایت سلحشوران شهر نراق واقعا ابتکار عمل به خرج دادند و با زحمات و مشکلات فراوان این فرد نکو نام را شناسایی و معرفی نمودند.

انتشار این خبر بر اساس اطلاعات واصله باز تاب گسترده ای در جامعه خیاطان و اصناف کشور داشته است،باید به پژوهشگر این تحقیق هزار آفرین گفت که چطور توانسته است با زحمات طاقت فرسای خویش این نراقی گمنام را شناسایی و معرفی نماید،
امثال استاد علی محمد نراقی زیاد داریم که گمنام می باشند .همه وهمه باید بکوشیم در حد توان اینگونه افراد را شناسایی و معرفی نماییم تا بتوانیم تاریخ شهرمان را هر چه بهتر وبیشتر پر بارتر سازیم.
به کلیه محققین نراقی که بدون هیچگونه چشمداشت نسبت به معرفی هر چه بیشتر کهن شهر نراق اقدام می نمایند خدا قوت و دست مریزاد می گویم.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook