خوش باش
جمعه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۷، ۰۹:۲۹ ب.ظ
خوش باش بر لب جوی دریاب لحظه ها را
گر بگذریم از این در ، نتوان به هم رسیدن
چون برق در عبور است، عمرت ، اشاره کردم
گر بگذرد جوانی ، نتوان دگر خریدن
باخنده های شیرین ، غم را ز هم بگیریم
زشت است عمر خود را ، دائم به هم پریدن
گاهی سراغ ما را از باغ دل بگیرید
طاقت ندارد این دل ، تا انتظار کشیدن
بردار کوله بارت اینجا نمان و بشتاب
غفلت کنی بعید است تا مقصدت رسیدن
گفتم ز راه چاه است آیا شود که روزی
بهر نجات جانت پندی ز ما شنیدن
بس پیچ خم ز راه است چشم بصیرتت کو
گر بشکند دو پایت کی میتوان دویدن
آلوده گر کنی تو دل را به مال دنیا
از زرق و برق دنیا مشکل توان بریدن
ماچون پرندگانیم در فکر آب و دانه
قصد خدا ز خلقت دائم نبود چریدن
شاعر : آقای علی رضایی فرزند رضا اهل شهر نراق
۹۷/۱۲/۲۴