در فراق اربعین
چند سالی رفته بودیم کربلا
تا کنیم مشیِ ره دشتِ بلا
هفته ها مانده به روز اربعین
چون محیا میشویم با آن و این
حس و حال رفتنش خود شور بود
با رفیقان همسفر خود تور بود
مرز مِهران با همه آشفتگی
داشت مهمان با همه ناگفتگی
چون به مرز صفر رسیدی دل بِکن
رو به سوی عشق کُن با جان و تن
در مسیرش موکبان بسیار بود
هر طرف بنگر رفیقان یار بود
آن محبان بوده اند از هر دیار
تا شوند زُوار را چون جان نثار
تا نجف چندین زیارت میکنی
هر کجا رفتی عبادت میکنی
میشوی هم سوی آنان در مسیر
میروی روزانه تا چندین تیر
در عرب این تیرها بودند عمود
از عمود تا به عمود مشی نمود
در عمود آخری دل در هواست
گنبد عباس دید از خود جداست
آن طرف رفتم بدون توشه ای
قبر مولایم حسین شش گوشه ای
چون زیارت کردم و برگشته ام
در حرم گشتم ولی کم گشته ام
این زمان با آن کرونای عبوس
گفته اند دستور باد مرقد مبوس
در فراق کربلا خون شد دلم
خاک بر سر میکنم یا که گِلم
ای خدا نابود کن ویروس را
گرمی دل را بده مایوس را
قدر اون روزهای قبلت را بدان
تو مرادی از همون خوبان بخوان
احمد مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق