دی ماه
سال 1361 و هفت ماهی از آزاد سازی خرمشهر طی عملیات بیت المقدس گذشته بود .
از طریق دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی اراک از استان مرکزی همراه
اکیپی عازم جبهه های حق علیه باطل شدیم .
سیدتقی حسینی
بنده هم به عنوان تکنسین دارویی
همراه اکیپ بودم . جراح ؛ پرستار ؛ عوامل اتاق عمل ؛ تزریقات و چند نفر
خانم با اصرار خودشان در بین جمع حضور داشتند .
وقتی به شهر اهواز مرکز استان خوزستان رسیدیم ابتدا زن ها را به بیمارستان و مراکز پزشکی شهرستان مسجد سلیمان در راستای خدمت به دفاع مقدس فرستادند و مردها را به شهرستان بندری آبادان اعزام کردند .
بیمارستان آبادان چهار طبقه و یک طرفش توپخانه ارتش متجاوز عراق و طرف دیگرش توپخانه ارتش ایران استقرار داشت .
توپخانه های طرفین بی امان شلیک می کردند و موج انفجار باعث می شد پتوهایی که جلوی اتاق های مختلف از جمله اتاق عمل آویزان بود نیز پاره و به حیات پرتاب شوند . موج انفجار و ترکش های حاصله از انفجارات نیز هر لحظه باعث مجروحیت یا شهادت دوستان و رزمندگان می شد .
من آموزش نظامی ندیده بودم و با صداهای انفجار گوش خراش خمپاره و توپخانه آشنا نبودم . حتی صدای آتشبار رزمندگان ایران آزارم می داد و ترس بر من مستولی شده بود . خواب نداشتم و اکثرا با اضطراب و دلواپسی روزگار می گذراندم .
برای اینکه کمتر بترسم
من را بردند توی موتورخانه بیمارستان آبادان که خودش صدا داشت تا بلکه
صداهای انفجارات را کمتر و یا ضعیف تر بشنوم .طی مدت دو هفته ای که در شهرستان جنگ زده آبادان بودم هفت کیلوگرم وزن کم کردم .
این را گفتم تا ثابت کنم رزمندگان بسیج و ارتش مخصوصا سلحشوران نراق واقعا دل شیر داشتند . از صحبت ها و خاطراتی که از آنها می شنویم مشخص می شود با تمام وجود از مرزهای کشور اسلامی ایران دفاع کردند . برای وطن و رهبر عظیم الشان حضرت سید روح الله خمینی(ره) آبرو خریدند .
این شهیدان با شجاعت
بی مثال خود در تاریخ درخشش دارند . تعدادی از مجروحین اهل شهر نراق در
دوره نقاهت توسط بنده در درمانگاه حاج شنتیایی مورد معالجه قرار داشتند .
حتی بعضی ها که شرایط حضور در درمانگاه را نداشتند با افتخار به منزلشان رفته و نیازهای پزشکی آنها را مرتفع می کردم . قدر همه زحمتکشان عرصه پیکار و دفاع را بدانیم و عزیز بشماریمشان .
سیدتقی حسینی
وقتی به شهر اهواز مرکز استان خوزستان رسیدیم ابتدا زن ها را به بیمارستان و مراکز پزشکی شهرستان مسجد سلیمان در راستای خدمت به دفاع مقدس فرستادند و مردها را به شهرستان بندری آبادان اعزام کردند .
توپخانه های طرفین بی امان شلیک می کردند و موج انفجار باعث می شد پتوهایی که جلوی اتاق های مختلف از جمله اتاق عمل آویزان بود نیز پاره و به حیات پرتاب شوند . موج انفجار و ترکش های حاصله از انفجارات نیز هر لحظه باعث مجروحیت یا شهادت دوستان و رزمندگان می شد .
من آموزش نظامی ندیده بودم و با صداهای انفجار گوش خراش خمپاره و توپخانه آشنا نبودم . حتی صدای آتشبار رزمندگان ایران آزارم می داد و ترس بر من مستولی شده بود . خواب نداشتم و اکثرا با اضطراب و دلواپسی روزگار می گذراندم .
این را گفتم تا ثابت کنم رزمندگان بسیج و ارتش مخصوصا سلحشوران نراق واقعا دل شیر داشتند . از صحبت ها و خاطراتی که از آنها می شنویم مشخص می شود با تمام وجود از مرزهای کشور اسلامی ایران دفاع کردند . برای وطن و رهبر عظیم الشان حضرت سید روح الله خمینی(ره) آبرو خریدند .
حتی بعضی ها که شرایط حضور در درمانگاه را نداشتند با افتخار به منزلشان رفته و نیازهای پزشکی آنها را مرتفع می کردم . قدر همه زحمتکشان عرصه پیکار و دفاع را بدانیم و عزیز بشماریمشان .
سید تقی حسینی فرزند سید رضا اهل شهر نراق 5/1/1391
۱ نظر
۲۷ تیر ۹۲ ، ۱۴:۲۴