من قاسم جعفری پسر ابراهیم غلام هستم
دی ماه 1362 بود . من و دو نفر از بسیجیان برای
انتقال هدایای مردمی در غالب
ستاد پشتیبانی جنگ از تهران راهی جبهه های غربی در استان کردستان گردیدیم . در سرمای زمستان نیروهای گروهک الحادی
کومله با رزمندگان سپاه پاسداران
انقلاب اسلامی در شهرستان دیواندره درگیری و در منطقه ناامنی ایجاد نموده بودند .به ما دستور دادند امکان
ادامه مسیر میسر نیست و بروید ماشین را در سپاه پارک نموده و استراحت کنید تا فردا صبح حرکت کنید .
شب هنگام وارد سپاه پاسداران دیواندره که شدیم دیدم
یک جوان رعنا ؛ زیبا و نسبتا
هیکلی با لباس فرم سبز رنگ آستین ها را بالا زده و پاچه های شلوارش را توی جوراب کرده و روی برف مشغول درست کردن کاربراتور بخاری الکترولوکس نفتی است . بر حسب اتفاق به همدیگر برخورد کردیم
و به ما خوش آمد گویی کرد و
دیدم لهجه دارد .از او پرسیدم شما اهل شهر نراق نیستی ؟ گفت آره من قاسم جعفری پسر
ابراهیم غلام هستم .منم گفتم حسین قنایی پسر میرزا سیاره هستم و نعمت سیاره
عمویم می باشد . شبی
با صفا بین ما
گذشت و صبح که از هم خداحافظی کردیم گفت حالا که به شهرستان مرزی بانه می روید یک سری هم به همولایتی خودمان
پاسدار عباس حیدری فرزند حسن
اهل شهر نراق بزن و او هم خوشحال خواهد شد .
بانه که رسیدیم
رفتم
واحد عملیات شهری
سپاه پاسداران و سراغ گرفتم که دوستانش گفتند عباس تا نیم ساعتی دیگر از ماموریت بر می گردد . او و
پاسداران برای مقابله با ضد انقلابیون
کومله و دمکرات به حومه شهر بانه رفته بود .بعد دیدم ماشین تویوتا وارد عملیات شهری شد و فردی کم جثه و کوچک
لیکن مقاوم و مصمم روی تویوتا
پشت تیربار ایستاده است . پیاده که شد خودم را معرفی کردم و از ملاقات همدیگر خوشحال شدیم و با ایشان نیز دوستی
مان ادامه یافت .دوستی ما
با قاسم جعفری
ادامه یافت و
چندین بار همدیگر را ملاقات کردیم . ایشان شخصییتی خوش خلق و خوش سیما با تقوی و با ایمان بود .جاذبه عجیبی
داشت و
نشانه ای از نعمت
های خداوند روی زمین بود .
قاسم جعفری در عملیات کربلای پنج در شلمچه در تاریخ 03/11/1365 شهید شد و در فراغش غمگین و نالان شدم . همیشه با قرائت فاتحه ای یادش را گرامی می دارم
حسین قنایی فرزند
میرزا اهل شهر نراق 29/09/1390