اصغر جونی نراق : من آمده ام نبرد ، نیامدم نورد
با گروهی از بسیجیان شهر نراق ثبت نام و تاریخ 12/8/1365 به جبهه اعزام شدیم . مقطع عملیات های کربلای چهار و پنج بود و مجموعا بالغ بر شصت نیروی سلحشور از نراق خودشان را به خطوط جبهه رسانده بودند .
روزی مقرر شد نیروها را سازماندهی کنند . علی اصغر عابدینی فرزند شکرالله که نراقی ها به او اصغر جونی می گویند به دلیل سن زیادتر و عدم تجربه کافی در جنگ انتخاب گردید که به نورد اهواز منتقل شود .
علی اصغر عابدینی فرزند شکرالله
مسئول به ایشان گفت شما نیاز است به نورد بروی . اصغر جونی با لهجه نراقی بهش گفت : جونم . قربونت برم . من اومدم که به نبرد برم . په برا چی چی پا شدم از نراق اومدم جبهه . مسئول گفت خوشحالم که شهر نراق چنین جان بر کفانی دارد. باز جونی بهش گفت آره رودم . ما همه جون به کف هستیم .
مسئول به ماشین ترابری دستور داد اصغر جونی را به نورد ببرند و بقیه نیروها نیز به یگان های مربوطه معرفی شوند.
ماشین که به نورد اهواز می رسه مستقیم به واحد آشپزخانه می رود و اصغر جونی را معرفی می کند. جونی تازه متوجه می شود که چه اتفاقی رخ داده و اینجا فقط باید صبح تا شب غذا درست کنه . بلند داد می زند من اومدم جنگ و نبرد نه اینکه بیام نورد .
ایرج جعفری فرزند علی اکبر اهل شهر نراق 19/1/1391