سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

علی اصغر آقا زمانی فرزند علی محمد در سال 1331 در شهر نراق در یک خانواده مسلمان و مستضعف کشاورز متولد شد . دوران کودکی را تا کلاس سوم دبستان در نراق گذراند و سپس در سال 1341 در سن ده سالگی به همراه خانواده عازم تهران شد .تحصیلاتش را ادامه داد تا اینکه وارد دبیرستان شد . در دبیرستان همواره جزو بهترین شاگردان بود و همیشه اخلاق و رفتار وی باعث تحسین می شد . در اواخر دوران دبیرستان به مطالعه کتب مذهبی پرداخت و با شناختی که از اسلام پیدا کرده بود بطور جدی وارد جریانات سیاسی ، مذهبی شد و با همکاری چند تن از دوستان به تشکیل هئیتهای مذهبی پرداخت و به این ترتیب مبارزه خود را آغاز کرد.

 

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/52.jpg


پـــس از تشکیل هیئتهای مذهبی و ارشاد کودکان و نوجوانان در مناطق مختلف خود نیز در کلاسهای حسینیه بنی فاطمـه شرکت کرد . در سال 1349 موفق به اخذ دیپلم شد . پس از اخذ دیپلم وارد دانشکده حسابداری شرکت نفت شد و به ادامه تحصیل پرداخت و تحصیلاتش را تا درجه فوق لیسانس پیش برد .

او همیشه سعی میکرد که خط اسلام راستین را در کنار روحانیت مسئول و متعهد دنبال نماید و از ابتدا خط امام خمینی را می پیمود . از هنگامی که حسینیه ارشاد آغاز به فعالیت کرد به خیل شاگردان دکتر علی شریعتی پیوست و تا هنگامی که حسینیه ارشاد بوسیله مزدوران شاه تعطیل شد وی همکــــاری خود را ادامه داد . پس از آن در مساجد جاوید و قبا همراه شهید دکتر محمد مفتح و تنی چند از دوستانش به مبارزات خود ادامه داد و بـــه تشکیل کلاسهای عقیدتی این مساجد کمک نمود و به دلیل حضور در این کلاسها بود که با شهید مظلوم آیت الله سید محمد حسینی بهشتی ایــــن منبع عظیم علم و تقوی آشنا شد و از این پس کار او و دوستانش شکل تازه ای یافت و با کوشش وی کلاسهـــــای شناخت شهید مظلوم دکتر بهشتی در منزل ایشان دائر شد و در کنار آن به مبارزات خود ادامه داد و با شروع اوج گیری انقلاب اسلامی وی در کمیته برگزاری راهپیمائی های میلیونی تهران و در کمیته مرکزی انقـلاب اسلامی نقش فعال و دلسوزانه ای را ایفا کرد .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/img_1666.jpg

 

پس از اعلام موجودیت حزب جمهوری اسلامی ایران با گروهی از دیگر دوستانش به حزب پیوست و به سرپرستـی واحد دانشجوئی منصوب شد . وی به هنگام تشکیل جهاد سازندگی بعنوان نماینده حزب در جهاد به همکاری پرداخت و سپس با تشکیل نهضــت سواد آموزی به این نهاد انقلابی رفت و توانست با نقش فعال خود این ارگان انقلابی را یاری دهد.سپس با تشکیــل مجلس شورای اسلامی و انتخاب حجةالاسلام اکبر هاشمی بهرمانی مشهور به علی اکبر هاشمی رفسنجانی به ریاست مجلس وی بعنوان مسئول دفتر ایشــان منصوب شد و همواره در طول مدت بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ارتباط خود را با حزب جمهــــــوری اسلامی ادامه داد و آخر الامر به همراه 72 تن از بهترین یاران امام و در رأس آنها شهید مظلوم ایة الله دکتر بهشتـی در فاجعه هفتم تیرماه 1360 در انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی به دست عناصر سازمان تروریستی منافقین به لقاء الله پیوست .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/fyudu.jpg

 

شرح انفجار حزب جمهوری اسلامی و عاملین آن

 

یک هفته پس از پیروزی انقلاب اسلامی حزب جمهوری اسلامی تاریخ 29/11/1357 تاسیس گردید .مقطع اوج نبرد رزمندگان در جبهه های جنگ با جهانیان و شش روز پس از عزل سید ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور از فرماندهی کل قوا و روز بعد از ترور آیت الله سید علی حسینی خامنه در مسجد ابوذر تهران ؛ سازمان تروریستی منافقین در رذیلانه ترین اقدام در مورخ 7/4/1360 از طریق پلیدترین عنصر خود به نام محمدرضا کلاهی صمدی دفتر حزب جمهوری اسلامی را در چهار راه سرچشمه تهران منفجر و باعث شهادت سید محمد حسینی بهشتی و 72 نفر از مسئولین مخلص نظام شد .

یکی از این شهدا علی اصغر آقازمانی فرزند علی محمد اهل شهر نراق بود .

حجة الاسلام محمد محمدی نیک مشهور به محمدی ری شهری ، اولین وزیر اطلاعات جمهوری اسلامی ایران ، در خاطرات خود مطالب منتشره درباره کلاهی را ارائه داده است :

محمد رضا کلاهی صمدی فرزند حسن متولد 1338 دارنده شماره شناسنامه 1251 ، دانشجوی سال اول رشته برق دانشگاه علم و صنعت ایران و دارای دیپلم ریاضی از دبیرستان بامداد

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/1kolahi.jpg

محمد رضا کلاهی صمدی

 

محمد رضا کلاهی صمدی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ، در سال 1357 ، به سازمان تروریستی منافقین پیوست . ابتدا در انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و پس از مدتی با خط دهی سازمان اظهار بریدگی نموده ، ضمن اینکه در همان مقطع با منافقین ارتباط تنگاتنگی داشته است ، به عنوان پاسدار کمیته انقلاب اسلامی ولی عصر تهران واقع در خیابان پاستور ، شروع به فعالیت نموده و به تدریج با هدایت منافقین ، وارد حزب جمهوری اسلامی می شود .

 

کلاهی در تشکیلات دفتر مرکزی حزب جمهوری در جایگاهی قرار می گیرد که از کلیه جریانات مهم حزبی و مملکتی ( دولت ، مجلس ، نهادها و ... ) مطلع بوده و همچنین مسئول دعوتها برای کنفرانس ها ، میز گردها و یا جلسات بوده ، ضمن اینکه حفاظت سالن نیز به عهده او بوده است . او مستقیما زیر نظر یکی از افراد کادر مرکزی منافقین به نام هادی روشن روانی با نام مستعار مقدم قرار داشته است .

وی چند روز قبل از انفجار حزب جمهوری ، کیف سامسونت خود را عوض کرده و یک کیف بزرگ را با خودش حمل می نموده و چون رفت و آمد وی در طول روز به حزب زیاد بوده ، کمتر مورد بازرسی قرار می گرفت .

پس از انفجار حزب جمهوری اسلامی ، او متواری و در خانه های تیمی منافقین داخل تهران مخفی و تلاش برای دستگیری وی ثمری نداشت و نهایتا از طریق مرز غرب کشور توسط عوامل منافقین به عراق منتقل شد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sryzsdry.jpg

 

نامبرده در عراق در بخش عارفی ( روابط با عراق ) با نام مستعار کریم فعالیت می کرده و با یکی از زنان منافق با نام خورشید فرجی زنوز ، اهل تهران ، ازدواج می نماید . همسرش قبلا مسئول نهاد بوده که تنزل رده داشته ، مدتی فرمانده گردان ارکان ( پشتیبانی ) و مدتی مسئول تاسیسات بوده است . وی آموزش خلبانی را گذرانده ، آخرین مسئولیتش به عنوان فرمانده یگان پدافند در به اصطلاح ارتش آزادیبخش سازماندهی شده است .

گفته می شود کلاهی در سال 1370 ، نسبت به سازمان مسئله دار شده و در سال 1372 از سازمان جدا شده و در سال 1373 از عراق به آلمان رفته است و بعضا نیز عنوان می شود مخفیانه در فرانسه به سر می برد .

 

ملاقات با مادر علی اصغر آقازمانی نراقی شهید حزب جمهوری اسلامی

 


با وجودی که 50 سال در تهران سکونت یافته اما همچنان لهجه زیبای نراقی را حفظ نموده و به نراق و مردمانش عشق می ورزد .
در سی و یکمین سالگرد شهادت مظلومانه فاجعه هفتم تیر سال 1360 به دست شقی ترین انسان نماهای منافق فرصت را مغتنم شمردیم و با مادر یکی از شهدای دفتر حزب جمهوری ملاقاتی انجام دادیم.

سرکار خانم ایران قاسمی فرزند منصور سه شنبه تاریخ 6/4/1391 طی ملاقاتی در منزلش تهران اظهار داشت متولد 1310 در شهر نراق می باشم . دارای پنج فرزند هستم که پسرانم علی اکبر متولد 1328 علی اصغر و علیرضا آقازمانی متولد 1334 می باشند و همچنین دو دختر به اسامی شمسی متولد 1337 و مهناز آقازمانی متولد 1342 نیز خداوند به ما عنایت نموده است .

فرزندانم به جز آخرین دخترم همه در نراق متولد شده اند .

فرزند شهیدم علی اصغر آقازمانی سال 1331 در شهر نراق متولد شد . برادرش علی اکبر محصل نمونه پسر میرزا جواد غفاری(طبیب زاده) بود . و علی اصغر شش ساله که شد علاقه شدیدی به تحصیل نشان می داد ولی مسئول دبستان که آن مقطع حومه بازار بود او را پذیرش نکردند و ایشان نه ماه تمام را صرفا به ذوق و شور تحصیل می رفت سر کلاس می نشست و به فراگیری علم مشغول بود . آن زمان تعدادی دانش آموز را به زور به مدرسه می بردند . دلبندم سال 1337 هفت ساله شد و در نراق به کلاس اول ابتدایی راه یافت . معلم کلاس اولش مرحوم محمد رئوفی فرزند حبیب الله بود و از او رضایت کامل داشت . کلاس دوم و سوم ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و این دو برادر شاگردان ممتاز بودند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/13880404_jomhori_islami_12_aghidati_2_4.jpg

 

پدرشان علی محمد آقازمانی فرزند عبدالمبین وقتی وضع تحصیلی فرزندان و اشتیاقشان به فراگیری علم و دانش را دید و از طرفی کمی خشکسالی هم در نراق به وجود آمده بود تصمیم گرفتیم به تهران نقل مکان کنیم . و این بود که در سال 1341 زمانی که علی اصغرم ده ساله بود از شهر نراق رخت بر بستیم . من و همسرم علاقه وافر به نراق داشتیم ولی برای آینده فرزندان مجبور به مهاجرت شدیم .
علی اصغر درس را ادامه داد و در سال 1349 دیپلمش را از دبیرستان دکتر محمود شیمی که اکنون به دبیرستان شهید رجایی تغییر نام یافته دریافت نمود.

تاریخ 26/1/1352 همسرم آقا علی محمد آقازمانی در تهران فوت نمود و به خاطر علقه ای که ایشان و ما به زادگاهمان داشتیم سختی راه را تحمل کردیم و جنازه اش را به نراق انتقال دادیم و در اطراف امامزاده سلیمان به خاک سپردیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/asdthadhhh.jpg

 

شهید علی اصغر که علاقه وافری به پدرش داشت سخت بر آشفته شد . ولی با ایمان و توکلی که به خداوند داشت مشکلات را تحمل کرد و به تحصیلاتش ادامه داد .

بحبوحه انقلاب 1357 که بود می گفت مادر مواظب باش این بسته ها اعلامیه حضرت امام خمینی است که در پاریس است و با دوستانش توزیع می کرد و ساواک او را تحت تعقیب قرار داده بود . جمعه ها در مسجد خاتم در محله سه راه زندان تهران توسط حجت الاسلام رجبی درس های دینی و قرآنی می آموخت و چند بار به خاطر استعدادهای مذهبی اش از آقای رجبی کتاب مفاتیح و قرآن جایزه دریافت کرد .

انقلاب که پیروز شد شب و روز نداشت و مرتب فعالیت می کرد . تحصیل دانشگاهی ، کار می کرد، جهاد سازندگی می رفت ، حزب جمهوری حضور داشت و خیلی هم تعریف از کارهایش نمی کرد . به او پیشنهاد ازدواج دادم که گفت مادرجان اجازه بده کمی شرایط انقلاب سر و سامان بگیرد تا بعد .

تاریخ 6/4/1360 شب هنگام منتظرش بودم تا سرانجام به منزلمان که آن موقع در نظام آباد سکونت داشتیم وارد شد . گفتم مادر کجا بودی که اینقدر دیر کردی؟ گفت منافقین کور دل آقای سید علی خامنه ای را در مسجد ابوذر تهران ترور کردند و من همراه مسئولین بودم که به بیمارستان به ملاقات ایشان رفته بود م و الحمدالله زنده مانده و دعا کن زودتر بهبودی اش را حاصل کند .
تاریخ 7/4/1360 فرا رسید و باز منتظرش شدم و از او خبری نشد . از نگرانی تا صبح خوابم نبرد و چشمم به در دوخته شده بود . ساعت شش صبح از رادیو خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه تهران را شنیدم و ساعت هشت اخبار به صورت کامل تر بیان کرد و متوجه شدم فرزند گرانقدرم علی اصغر آقازمانی همراه دکتر سید محمد حسینی بهشتی و بیش از هفتاد دو تن از مسئولین نظام به شهادت رسیده اند .

 

     http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/clip_image001_2322.jpg

 

هنگام دفن جنازه در بهشت زهرا برای همیشه او را بوسیدم و بوئیدم و اکنون افتخار می کنم که شهید خانواده ما مملکت اسلامی مان و انقلابمان را سر بلند نمود .

همه تروریست ها و بد خواهان راه امام خمینی(ره) به هر بلایی گرفتار شدند ولی هنوز عاملین انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی به سزای اعمالشان نرسیده اند . من دوست دارم تا زنده هستم جزای منافقین و از جمله عنصر بد نامشان محمدرضا کلاهی گرفته شود . مگر این شهیدان چه هدفی جز خدمت به کشور و دینشان داشته اند که باید مورد تهاجم تروریستی بد خواهان قرار بگیرند .
من که مادر علی اصغر آقازمانی هستم او و همفکرانش را نشناختم که چه انسان های وارسته و الهی بودند. همه باید به فرامین رهبرمان آیت الله سید علی خامنه ای احترام بگذاریم و از خون شهیدان پشتیبانی نمائیم .

مشارالیها گفت آخرین بار پارسال برای فوت برادرم غضنفر قاسمی به شهر نراق مسافرت نمودم و معمولا سالی یکبار در 26 فروردین برای مراسم یادبود همسرم نیز به زادگاهم تردد دارم .

خانم ایران قاسمی با وجود هشتاد سالگی و داشتن سواد قرآنی از شخصیت سازنده و ایده آلی برخوردار هستند و وقتی متوجه شد مطالبش از طریق وبلاگ سلحشوران شهر نراق منتشر می شود گفت سلام من را به همولایتی های نراقی ام برسانید  .

وبلاگ سلحشوران شهر نراق علو درجات برای شهید علی اصغر آقازمانی و دیگر شهدا از خداوند خواستار بوده و برای خانواده ایشان عزت و سربلندی مسئلت می نمائیم.

 

 

۹۱/۰۴/۰۷
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook