سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

عملیات شمشیر و شهادت احمدعلی سیدین

چهارشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۱، ۰۴:۱۷ ب.ظ


سایت 
سلحشوران شهر نراق یاد و خاطر پاسدار احمدعلی سیدین فرزند حیدرعلی متولد 1340 و اهل شهرستان خمین را گرامی می دارد

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/wtaea.jpg
شهید احمد علی سیدین


درود و رحمت خداوند به روح شهدای عملیات " شمشیر" و از جمله شهید مفقودالجسد احمدعلی سیدین که هنوز استخوان هایش بر بلندای قله 2200 متری شمشیر حافظ دین و مملکت است .

در آستانه 31 سالگرد شهادت احمدعلی سیدین به یگانه خواهرش سرکار خانم صدیقه سیدین و همسرش آقای علی اکبر عظیمی فرزند امیدعلی اهل شهر نراق تبریک و تسلیت عرض می نمائیم .

ارتفاعات شمشی معروف به شمشیربلندترین عارضه ی طبیعی (به ارتفاع 2200 متر) در غرب منطقه مرزی نوسود است که از نوار مرزی و ارتفاعات سوق الجیشی «کل هرات»، «سونی هرات»، «شوشمی بالاو پایین» و درّه «تاور»در خاک عراق تشکیل یافته است.

خاطره ای از خانم صدیقه سیدین ساکن شهر نراق


اینجانبه صدیقه سیدین فرزند حیدرعلی متولد 1338 از شهرستان خمین در استان مرکزی می باشم . طی سال های 1361 و 1362 با همسرم علی اکبر عظیمی فرزند امیدعلی اهل شهر نراق داوطلبانه برای ماموریت به کردستان ثبت نام نمودیم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/jjjj.jpg



قبل از ماموریت در تابستان 1361 از سوی محل خدمتمان اداره آموزش و پرورش شهرستان دلیجان یک دوره دو ماهه در آموزشگاه مجتمع شریعتی در یاغچی آباد تهران گذراندیم که با توجه به گرمای هوا و اینکه فرزندم شیرخواره بود سختی را تحمل کردم . چون همزمان باید روزه هم می گرفتم .

سرانجام موقع اعزام فرا رسید و من و همسرم و دو فرزندمان الهام عظیمی سه ساله و فاطمه عظیمی شش ماهه راهی سنندج مرکز استان کردستان و دو روز بعد به شهرستان مرزی مریوان وارد شدیم .

مسئولیت مدرسه اسلامی در بدو ورود به من واگذار شد و آقای عظیمی نیز مسئولیت مدرسه دیگری را بر عهده گرفت .

چون غریب بودم اتکایم به خداوند بود و به پشتیبانی همسرم ارج می نهادم . زمستان سال 1361 از راه رسید و به قول سالمندان یکی از سخترین زمستان های مریوان رقم خورد . بر این اساس چون فاصله منزل با مدرسه اسلامی زیاد بود و وسیله نقلیه نیز وجود نداشت مجبور به پیاده روی بودم و اکثرا روزها با پای خیس و نمناک وارد مدرسه می شدم که به این علت به پا درد و کمر درد مبتلا شدم .

کمبود نفت و مواد سوختی و بمباران های پی در پی ارتش عراق همه دست به دست هم داده بود تا علاوه بر اینکه سهمی در دفاع مقدس در بعد فرهنگی داشته باشیم ، در مقابل سختی ها مقاومت کنیم .

زندگی ، بچه داری ، فعالیت های فرهنگی مسئولیت هایم را سنگین کرده بود . از طرفی آشنا نبودن به محیط و ناامنی شهرها و جاده ها توسط گروه های ضد انقلاب از جمله کومله و دمکرات که به مردم و حتی کردها آسیب وارد می کردند ، مشکلات ماموریت ما را افزایش می داد .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/madarm-msomah.jpg

 

روزی نبود که در مریوان شهیدی وجود نداشته باشد . شهیدان دو گروه بودند . تعدادی از شهدا به واسطه درگیری برای حفظ امنیت داخلی در مواجه با گروه های منحرف کومله و دمکرات بودند و تعدادی دیگر شهیدانی بودند که مستقیم در مصاف با ارتش عراق در نوار مرزی پنجوین و باشماق به فیض شهادت نایل می آمدند .

برای استفاده از مرخصی فصلی که با آفای عظیمی از مریوان به نراق می آمدیم حتما بایستی تا سنندج از ستون نظامی که آن مقطع به صورت هفتگی متداول بود در طول مسیر استفاده می کردیم . یعنی نظامیان در ساعات مشخص حفاظت جاده و مردم را به عهده می گرفتند و اکثرا در این کاروان جابجا می شدند و الا هر لحظه امکان اسیر شدن و شکنجه توسط گروه های تجزیه طلب کومله و دمکرات متصور بود .

با همه این مشکلاتی که وجود داشت روح ایمان ، خلوص ، ایثار ، پاکی و وجدان حکفرما بود و ما هم بر این اساس لحظه ای از مقاومت و خدمت به جامعه به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی (ره) کوتاهی نمی کردیم .

دو سالی که در مریوان بودم همیشه علاقه داشتم به شهرستان نودشه پاوه مسافرت کنم و در ارتفاع 2200 متری شمشیر بهتر از جانم برادرم احمدعلی سیدین را بجویم .

برادرم پاسدار بود و تاریخ 12/3/1360 طی عملیاتی به نام شمشیر که در ارتفاع شمشیر بر علیه مواضع نیروهای ارتش متجاوز عراق پیروز شده بودند لیکن احمدعلی سیدین به شهادت رسید و جنازه اش تا کنون که سی و یک سال می باشد به زادگاهش بازنگشته است . و قبری نیست که دلتنگی هایم را خالی کنم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/161661401351071051731581321839414620145207247.jpg

 

در شش ماهه اول جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران در سال 1359 که همسرم به عنوان نیروهای منقضی 1356 در جبهه آبادان حماسه می آفرید ، برادرم هر هفته به شهر نراق می آمد و مونس تنهایی من و دختر خردسالم الهام عظیمی بود .

لذا سر خوشم با این شعر شاعر :

 

من در عجبم با همه نامی که تو داری                                     این خلق چرا نام تو گمنام نهادند

 

خانواده ما اکنون از سربازان سید علی خامنه ای می باشند و همچنان برای سر بلندی کشور اسلامی ایران تلاش می کنیم

 

 

                                                                               خانم صدیقه سیدین فرزند حیدرعلی ساکن شهر نراق 09/02/1391

 

۹۱/۰۴/۱۴
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook