عروج ناگهانی حسین حیدری جانباز 55 در صد از دیار نراق
در سال 1341 در شهر نراق کودکی به دنیا آمد که به عشق سالار شهیدان کربلا نام او را حسین نهادند .
پدرش محمد علی و مادرش مرحوم طوبی رمضانی از ماحصل کشاورزی و دامداری و با رزق حلال ایشان را پرورش دادند و او با ذکر اهلبیت آرام آرام رشد و نمو یافت .
از سال 1356 فعالیتهای انقلابی اش را بر علیه رژیم طاغوت و ظلم و جور حکومت پهلوی آغاز نمود و با ورود امام خمینی از تبعید و جشن پیروزی در 22 بهمن 1357 ، وی نیز در صحنه حضوری فعال داشت . بسیج مستضعفین که فعالیت خودش را به دستور امام خمینی(ره) شروع کرد ایشان نیز از علاقمندان به بسیج بود و در شهر نراق از اولین نیروهای پیوسته به این نهاد بود .
از تاریخ 29/12/1359 لغایت 13/01/1360 به همراه 13 نفر از بسیجیان شهر به مرکز آموزش صفی آباد شهرستان محلات اعزام و دوره آموزشی خود را با موفقیت به پایان رساند.
گروه هجده نفره ای در مرداد 1360 در ساختمان درمانگاه صفایی، بسیج نراق را راه اندازی کردند که حسین حیدری از موسسین و جزء این گروه بود.
اولین اعزام به جبهه اش به همراه 25 نفراز هسته اولیه تشکیل دهندگان بسیج در تاریخ 09/08/1360 انجام گرفت .عملیات ثامن الائمه و شکست حصر آبادان به پایان رسیده بود و نیاز به نیروهای تازه نفسی بود تا از مناطق آزاد شده پاسداری کنند . لذا حسین و همراهان از جبهه محمدیه دارخوین در محور آبادان و در حاشیه رودخانه کارون پدافندی عملیات را به مورد اجرا گذاشتند .
با اینکه ماموریت آنها سه ماهه بود لکن حسین حیدری در تاریخ 04/09/1360 یعنی 25 روز از اعزامش ، ترکش خمپاره ای به اندازه یک عدس به پیشانی اش اصابت کرده و نهایتا با تحریک اعصاب ، باعث فلج شدن نیمی از بدن وی میگردد .
طول درمان مشارالیه در بیمارستانهای مختلف از جمله بیمارستان سجاد تهران انجام گرفت و خود و خانواده گرامی اش سختی ها و مشقت های زیادی را متحمل شدند و به خاطر رضای خداوند صبر و استقامت پیشه کردند .
چه روزهایی که پدرش کار و کشاورزی در نراق را رها کرده و برای بدست آوردن سلامتی فرزندش بر بالین او بود .سرانجام پس از بهبودی نسبی از جانبازان 55 درصد محسوب گردید .
حسین حیدری در اولین نشست خاطره گویی رزمندگان دفاع مقدس شهر نراق در تاریخ 16/09/1390 بیان نموده که چگونه از چشمه جوشان و بابرکت اهل بیت داروی سلامتی خویش را سرکشیده و گرنه بایستی فلج کامل می بود .
با همه این شرایط او دست از آرمان های الهی اش بر نداشت و به عضویت سپاه پاسداران شهرستان دلیجان درآمده و در لباس سبز سپاه فعالیت مجدانه ای را به منصه ظهور رساند .وی که دیگر نمی توانست اسلحه به دست گرفته و به جهاد با کفار برود ، در سنگر پشت جبهه و در ستاد پشتیبانی جنگ شهر نراق فعالیت های گسترده ای را انجام داد .
بارها با ماشین های اهدایی مردم فداکار نراق به جبهه ها رفت و ضمن بازدید از مناطق با رزمندگان زادگاهش ملاقات نمود .
با وجودی که نیمی از بدنش قوای جسمانی لازم را نداشت ولی با روحیه ای وصف ناپذیر پشت فرمان ماشین می نشست و رانندگی می نمود و با بیکار بودن میانه خوبی نداشت و هر زمان به کاری مشغول بود .
بسیاری از خانواده های معظم شهدا او را به عنوان یادگاری از فرزند شهیدشان می شناختند .
مرگ وی در عین شوخ طبعی ، مزاح دائم و خنده های همیشگی و روحیه سرشار از ایمان و توکل به خدا همه دوستان را در بهت و حیرت فرو برد .
همسر وی سرکار خانم لطفی از زنان ایثارگر شهر نراق می باشد که با عنایت به جانباز بودن حسین ، زینب گونه وظیفه پرستاری از او را بر عهده داشت و سه فرزند به نامهای محسن ، محمد و علی نیز که جملگی از عاشقان و غلامان اهل بیت و نظام مقدس جمهوری اسلامی اند نیز به جامعه تقدیم نموده است .
روحش شاد و یادش گرامی باد