سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

داوطلب خاموش کردن آتش تیربارچی عراق شدم

دوشنبه, ۲۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۳۸ ب.ظ

اینجانب حسین اکبری فرزند اکبر متولد 1345 و ساکن شهر نراق هستم . بسیجی بودم که برای اولین بار دی ماه 1361 به جبهه اعزام و در لشکر 17 علی ابن ابیطالب سازماندهی شدم . تاریخ 17/11/1361 برای عملیات والفجر مقدماتی آماده شدیم . در تاریکی شب تیربارچی عراق در سنگر مطمئنی به سمت رزمندگان سلحشور ایران آتش سنگین می ریخت و مرتب در حال شلیک بود .

 http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/sfhxfhdff.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری

فرمانده رو کرد به تعدادی از نیروها و گفت بین شما کسی داوطلب هست برود صدای تیربارچی را خاموش کند . بلافاصله با عشق و شور حسینی که داشتم اعلام آمادگی کردم و یک نفر هم از اهالی شهر قم پیشقدم شد . با حرکت تاکتیکی جلو رفتیم و موضع مناسبی پیدا کردیم و تا رفتیم شلیک کنیم که توپ مستقیم تانک زوزه کنان کنارمان به زمین خورد و انکار دنیا به هم ریخت .
رزمنده قمی در دم به شهادت رسید و من در اثر ترکش و موج انفجار به سختی مجروح گردیده و به اسارت دشمن گرفتار شدم . ولی چون در حالت اغما به سر می بردم هیچ چیز متوجه نشده بودم . سه ماه بعد در اردی بهشت 1362 در بیمارستانی در زندان بغداد به هوش آمدم و تا یکماه نیز فراموشی گرفته بودم . کم کم احساس کردم اسیر شده ام . هشت ماه به همین منوال گذشت تا اینکه مهر ماه 1362 به بیمارستان اردوگاه اسرای عنبر واقع در شهر الانبار در استان پهناور الانبار به مرکزیت شهر الرمادی عراق منتقل گردیدم .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/2011-09-1112.jpg
نشسته از چپ : جانباز حسین اکبری در اردوگاه عنبر

در اردوگاه عنبر با یکی از اسیران جوان و با روحیه شهر نراق به نام احمد ابوالحسنی فرزند عزت الله آشنا شدم و مدتی با همدیگر بودیم . او 16 سال بیشتر نداشت .بیست و هشت ماه در شرایط سخت و دشوار و عدم رسیدگی در بیمارستان های اردوگاه اسرا گذشت تا اینکه خرداد ماه 1364 صلیب سرخ جهانی با همکاری دولتین عراق و ایران تصمیم به معاوضه اسرای مجروح و معلول می نمایند . مجموعا سی نفر که اکثرا دست و پا قطعی و دارای مجروحیت بالا بودند با اسرای عراق معاوضه شدیم . پس از ورود به ایران در شهر تاریخی نراق با مردمان مذهبی و خونگرم استقبال بی نظیری از من به عمل آوردند که هنوز شرمنده محبت های آنان هستم و همان روز نیز مردم روستای جاسب نیز به همین طریق من را مورد تفقد خود ساختند .

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/wrtasrsss.jpg

اکبری در میان انبوه استقبال کنندگان شهر نراق

 

70درصد جانبازی توسط کمیسیون پزشکی بنیاد جانبازان برایم در نظر گرفته شد . آن مقطع با شرایط جسمی دشواری که داشتم تا مدتها با ویلچر تردد می کردم .

خانم فاطمه حبیبی فرزند اکبر یکی از زنان مومنه شهر نراق با فداکاری بی دریغ برای رضای خدا و سهیم بودن در اجر معنوی دفاع مقدس داوطلب امر خیر شد و با یکدیگر ازدواج نمودیم . تلاش های مشارالیها قوت مضاعفی در زندگی مشترک ایجاد نموده است . من همیشه خداوند را شاکر و از ایشان متشکر هستم . مشارالیها به همراه دیگر اعضای خانواده از فعالان ستاد پشتیبانی جنگ بوده و برادرانش نیز از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس محسوب می شوند . حاصل ازدواج ما سه فرزند به نامهای زهرا ، مریم و عطیه می باشد . اکنون در زعامت مقتدایمان حضرت آیت الله سید علی خامنه ای از هیچ تلاشی برای سربلندی کشور اسلامی ام فرو گذار نیستم و آماده جانفشانی برای عزت ایران می باشم .

 

http://www.islamupload.ir/user_uploads/iurokhsaar4eb2/e467ru.jpg

آزاده جانباز حسین اکبری فرزند اکبر ساکن شهر نراق 15/11/1389

۹۱/۰۵/۲۳
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook