آی خوب شد عبد الله محمودی شهید شد !!!
هر وقت از کنار آب انبار پائین (حاج عبد الباقی) رد میشم تصور می کنم عبد الله محمودی روی تختگاه آب انبار نشسته و با تبسمی که همیشه روی لب داشت به من نگاه میکنه و میگه حالا نوبت تو است که ظرف های مردم را پر آب کنی ، پس تا فرصت داری کوتاهی نکن و ......
شهید عبدالله محمودی
داستان از اینجا شروع میشه که ما بچه های محله پائین تاچشم پدر و مادرمون را دور می دیدیم جلوی آب انبار جمع می شدیم برای بازی و پاتوق عبد الله هم که چند سالی از ما بزرگتر بود ، سکوی جلوی آب انباربود .
آب انبار عبدالباقی شهر نراق
عبد الله به خاطر سن و سالش هم بازی ما نبود فقط می نشست و به بازی ما کوچکتر ها نگاه می کرد ، هروقت هم که دعوامون می شد ما را از هم جدا می کرد .
خیلی از اهالی محله به خصوص قدیمی تر ها وقتی می خواستن چای خوب نوش جان کنن حتما باید آب از آب انبار می آوردند و یکی از علایق ما دراون دوران این بود که اونها ما را داخل آدم حساب کنن و کوزشون را بدن دست ما بریم آبش کنیم بیاریم بالا ،بخصوص پیر زن ها و پیر مرد ها که توی جیبشون آجیل هم داشتن و به عنوان پاداش به ما می دادن .
شهید عبدالله محمودی اهل شهر نراق پدافندی عملیات ثامن الائمه در جبهه محمدیه دارخوین در 20 کیلومتری آبادان - عبدالله در حال آب در آوردن با چرخ از چاه های دو متری در کنار رودخانه کارون برای مصارف روزانه - آبان 1360
تا عبد الله شهید نشده بود کسی صدای ما نمی زد و کوزه اش را دست ما کوچکتر ها نمی داد، لذا همیشه این فرصت نصیب اون بنده خدا می شد . حضور رقیبی مثل عبد الله عقده ای بزرگ شده بود سر دل ما بچه های کم سن و سال به همین دلیل وقتی خبر شهادتش را شنیدم توی عالم بچگی نفسی از ته قلب کشیدم وبا خودم گفتم (( آی خوب شد عبد الله شهید شد !!! ))
حال دیگه نیست که بره کوزه های مردم را پر آب کنه بیاره بالا.
عبد الله جان هنوز مثل زمان بچگی داریم توی سر هم می زنیم و سر هیچ و پوچ دعوارا می اندازیم توی این فضای مجازی نمی آیی جدامون کنی ؟
عبد الله جان اینه رسم بچه محلی ؟
محمود مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق 27/09/1391