شب رزم دو کوله پشتی بر دوشم بود
اوایل اسفند 1363 بود و سلحشوران مترصد عملیات بر علیه ارتش متجاوز عراق بودند که بعد نامش را بدر گذاشتند . در مقر لشکر 17 علی بن ابیطالب(ع) در انرژی اتمی آبادان مشغول آموزش های نظامی بودیم . احساس کردم یکی از شب ها مربیان تاکتیک قصد دارند در خوابگاه گاز اشک آور انداخته و به اصطلاح رزم شبانه اجرا کنند .
آن شب برای فرار از خوردن گاز اشک آور پوتین به پا و بند حمایل بسته و کوله پشتی بر دوش با آمادگی خوابیدم . به محض شلیک اولین تیر هوایی با حالت خواب آلودگی کوله پشتی دیگری را برداشته و روی دوشم انداخته و از چادر بیرون جسته و در میدان پرچم پادگان قرار گرفتم .
بعد که همه رزمندگان در محوطه تجمع کردند ملاحظه کردم اکثرا دارند به من نگاه می کنند و می خندند . قدم کوتاه و دو کوله پشتی را روی هم بسته بودم .دوستم در چادر برای پیدا کردن کوله اش ، گاز اشک آور استنشاق کرده بود .
عباس(غلامعباس) آقاحسینی فرزند علی اهل شهر نراق 2/10/1391