فعالیت هسته سه نفره ما قبل انقلاب در شهر نراق
دی ماه 1355 بود و در دبیرستان حاج عباس معصومی در شهر نراق تحصیل می کردم . کم کم فعالیت های انقلابی به رهبری آیت الله سید روح الله خمینی(ره) سازماندهی شده می گردید .
سید حسن باشی(حسینی نژاد)
فردی که برای فعالیت به نفع نهضت امام خمینی به من مراجعه کرد آقای میرزاعلی کمره ای فرزند فتحعلی بود . ایشان آن مقطع تازه از شهر قم به نراق نقل مکان و در منزل آقا(منتسب به فاضلین نراقی) به همراه شاگردانش به منبت کاری مشغول بود . وی زیر نظر دو روحانی نراق حجج اسلام محمد فروغی فرزند حسین و علی محمد حیدری فرزند حسین فعالیت انقلابی می کرد .
حجت الاسلام علی محمد حیدری حجت الاسلام محمد فروغی
آقا میرزاعلی به مسئولیت خودش یک هسته سه نفره شامل بنده و کاظم رمضانی فرزند حبیب الله راه اندازی کرده بود . آمد نزد من و گفت آمادگی داری امشب اعلامیه های متعلق به حضرت امام را در سطح شهر توزیع کنی که گفتم با کمال میل آمادگی دارم . قول و قرارها و ساعات اقدام را طرح ریزی کردیم و هنوز ابتدای کار را شروع کردیم به یکباره متوجه شدم مامور مسلحی با صدای بلند ایست می دهد . بنده توجهی نکردم و پا به فرار گذاشتم . دوستان نیز به گونه ای دیگر صحنه را ترک گفتند .
سید
حسن باشی(حسینی نژاد)
میرزاعلی کمره ای
کاظم رمضانی
عکس های امام و اعلامیه ها را مخفی کردم که اگر به منزل هجوم آوردند سندی در اختیار مامورین شاه قرار نگیرد . صبح با صدای اذان موذن نمازم را خواندم و در محمل حمام رفتن بقچه ام را بستم و اعلامیه ها را داخلش قایم کردم . مقداری از آنها را در بقچه های مردم سر حمام و مقداری را نیز در کلندون های منازل گذاشتم . اضافات آن را نیز منزل مادر بزرگم مخفی کردم . صبح که هوا روشن تر شد به مزرعه بهشت آباد(آبشتا) رفتم تا در انظار نباشم .
روز بعد آقای میرزاعلی کمره ای به عنوان مسئول ما آمد و گفت کجایی ؟ گفتم لو رفته ایم و امکان دستگیری مان متصور است . او دلداری داد که نگران نباش ، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد .
بعدا متوجه شدم از گروهان شهرستان محلات نیروی کمکی برای مقابله با انقلابیون به نراق اعزام شده است . چون این شهر زیر نظر هنگ ژاندارمری محلات بود .انقلابیونش نسبت با سایر مکان های دیگر زودتر بر علیه دیکتاتوری شاه به خروش در آمده بودند .
بعد آمدم منزل مادر بزرگم و ایشان گفت سید حسن از پاسگاه نراق آمده بودند دنبالت . رفتم و رئیس پاسگاه آقای م گفت پریشب شما اعلامیه در شهر پخش کرده اید و شروع کرد به توهین کردن به روحانیت .من اتهام را نپذیرفتم و چون سندی نداشتند گفت به خاطر جدت کاری به تو ندارم ولی بنویس و امضا بزن که فعالیتی نداشته باشی . من هم گفتم جدم امام حسین(ع) است و فرموده اگر دین ندارید ، آزاده باشید . من را از پاسگاه بیرون کرد و خوشحال به منزل بازگشتم . واقعا آن ایام اگر فردی گرفتار می شد حسابش با کرام الکاتبین بود .
سید حسن باشی(حسینی نژاد) فرزند سید میرزاآقا اهل شهر نراق27/11/1390