توسط مامورین شاه دستگیر و به پاسگاه ژاندارمری نراق منتقل شدم
دیگر صبر مردم انقلابی ایران از ظلم و بیداد حکومت محمد رضا شاه به سر آمده و اواخر عمر سلطنت پهلوی بود . رهبر کبیر انقلاب حضرت آیت الله سید روح الله خمینی(ره) نیز مرتب اعلامیه می داد و مصاحبه می کرد و پیروزی را نوید می داد .
ابوالقاسم ایزدی
آذر ماه 1357 بود . من با پسر دایی ام شیخ حسین حیدری در حمام عمومی استاد مرتضی قلی صفری(اکنون تخریب شده) مقابل کاروانسرای بازار نراق بودیم . با صداهای بلند درب دوش را دق الباب می کردند .
لحظه ای بعد دو نفر از ژاندارم های پاسگاه به اسامی استوار
ر و استوار م فریاد می زنند سریعا لباس هایتان را بپوشید و بیایید بیرون .
نگاهی به هم کردیم و هیچ تصمیمی نتوانستیم بگیریم . من در
دلم گفتم شیخ حسین طلبه حوزه علمیه بوده و فعالیت مستقیم و روشن بر علیه رژیم
پهلوی دارد ولی من که مثل او نبودم .
ابوالقاسم ایزدی حسین حیدری
سرانجام لباس ها را پوشیده و از مکان خارج شدیم . آنها داخل
سالن مسلح ایستاده بودند و مثل کماندوها ریختند و حسین را دستگیر کردند . من از
فرصت پیش آمده استفاده و در خیابان اصلی نراق از دستشان فرار کردم . ایست های مکرر
آنان نیز باعث توقف من نشد.
شیخ حسین را به پاسگاه ژاندارمری انتقال دادند و من هم
سریعا آمدم منزل پدرش آقای غلامحسین حیدری که نراقیها به او غلام کله علی می گویند
و ضمن اطلاع از دستگیری وی همه اعلامیه و عکس و کتاب مربوط به امام خمینی(ره) را
از بین برده و بقیه را مخفی کردم که اگر مامورین به منزل یورش بردند سندی در
اختیارشان قرار نگیرد .
مرحوم غلامحسین حیدری فرزند علی
در ادامه آقای حسین حیدری با تبسم های همیشگی اش اظهار داشت
:
بعد از دستگیری ام ، یک روز در پاسگاه ژاندارمری نراق بودم و در مقابل توهین های آنان مقاومت کردم . روز بعد با یک پرونده که خرابکار و مخالف حکومت پادشاهی هستم روانه هنگ ژاندارمری شهرستان محلات گردیدم . از آنجا نیز به دادگاه معرفی و مورد محاکمه قرار گرفتم .
قضیه داشت کم کم به دستگاه امنیتی و ساواک منتهی می گردید که با تضمین ریش سفیدان موضوع فیصله داده شد و آزاد گردیدم . ضمنا از همولایتی ها خانمی از طرفداران رژیم بر علیه من گزارش داده بود که من فعالیت های انقلابی به نفع امام خمینی(ره) و بر علیه سلطنت پهلوی دارم .
ابوالقاسم ایزدی فرزند حسین و حسین حیدری فرزند غلامحسین اهل شهر نراق 27/05/1391