رنگ پاشی روی صورتم و گرفتن عکس با لباس سپاه در نراق
گرماگرم جنگ بود و عملیات فتح المبین به پایان رسیده بود . به دلیل ارتباط و دوستی بسیجیان شهر نراق با برادر شهیدم محمد رضا رمضانی که تاریخ 2/3/1361 در عملیات بیت المقدس شهید شد با اکثر آنها آشنایی داشتم .
احمد رمضانی در مزار شهیدان گمنام بهشت زهرا(س)
دوازده سیزده ساله بودم ولی به خاطر برادرم به من احترام می گذاشتند . تبلیغات و روابط عمومی بسیج آن روزها خیلی فعال بود . هر کجا دیوار صاف و مناسبی پیدا می شد محمد عضایی با اکیپ رنگ و خطاط پای آن بود .
محمد به دلیل رابطه دوستی دیرینه با شهید محمد رضا به من علاقمند بود و بر این اساس به جمع آنها ملحق شدم .
ما وظیفه داشتیم دیوارهایی که خطاط روی آن شعار می نوشتند را آماده کنیم و زمینه های آن را رنگ آمیزی نماییم . گاهی اوقات تا دو سه اکیپ تبلیغاتی همزمان فعال بود . حتی بعضی ها با کلیشه های( رادیولوژی) از قبل آماده روی پارچه های سفید پلاکارد نویسی می کردند . القصه روزی در خیابان حاج شیخ عباس بساط رنگ را پهن کرده بودیم و محمد عضایی قرار بود به اکیپ دیگر سرکشی کند و توصیه کرد به این پیستوله ها دست نزنی .
محمد عضایی
من از سر کنجکاوی یکی از آنها که مثل پیف باف عمل می کرد را برداشته و دکمه بالای آن را فشار دادم که چشمتان روز بد نبیند ، یکباره حس کردم نابینا شدم .نگو سوراخ پیستوله رو به صورتم بود و به محض فشار دکمه رنگ قرمز صورتم و از جمله چشمانم را پر نمود .
رمضانی در کنار مادر بزرگوارش
عضایی سر رسید و خنده امانش نمی داد . تا می رفت ناراحتی کند که چرا به حرف گوش نمی دهی به چهره ام نگاه می کرد و می خندید .صورتم و خصوصا دور چشمانم با رنگ قرمز قیافه ام را تغییر داده بود .
احمد در گلزار شهدای شهر نراق - 1362
یک روز دیگر برای اجرای تئاتر در دبیرستان نراق یک دست لباس فرم سپاه پاسداران را به شرطی که با آن عکس نگیریم از محمد عضایی تحویل گرفتیم .
احمد رمضانی در نوجوانی
سال های 1361 و 1362 و... لباس سبز سپاه آنهم در مقطع جنگ مقدس تر بود . تئاتر که تمام شد علاوه بر خودم چند نفر از دوستان با لباس فرم عکس یادکاری گرفتیم و روز بعد قیافه ناراحت محمد نشان از این می داد که موضوع لو رفته است . اعتبار ایشان نسبت به من کم رنگ ولی علاقه اش بیشتر گردید . اکنون هر وقت ایشان را می بینم به یاد برادرم به او نگاه می کنم .
دو قلوهایم محمد عرفان و محمد امین رمضانی مرتب از من درخواست دارند از عموی شهیدشان و خاطرات بسیجیان شهر نراق برایشان تعریف کنم .
احمد رمضانی فرزند غلامعلی اهل شهر نراق 12/2/1390