همدل با جانباز عباسعلی ترقی و همسرش عشرت قجری نراقی
گاهی مواقع با خود می گویم: ای کاش یک نفر پیدا می شد فقط به خاطر معاش خانواده ام با حمایت مالی او می توانستم تمام مدت عمر خود را صرف مصاحبه، نوشتن زندگی نامه و خاطرات جانبازان کنم.
جانباز عباسعلی ترقی
آن وقت دیگر یک خبرنگار نبودم بلکه مورخی می شدم که تاریخ رشادت و جوانمردی شهدای زنده کشور ایران را ثبت می نمود. البته آرزو بر جوانان عیب نیست.
ولی چیزی که برایم قابل تامل شده آن است که فکر و ذکرم و تمام ارکان زندگی شخصی ام فقط در محور جانبازان شیمیایی و اعصاب و روان رقم خورده انگار دیگر عضوی از آنان شده ام. آنقدر محو تماشای ایثار گشته ام که ایثار و شهادت برایم به آرزو تبدیل شده است.
ای کاش آن دوران که درهای بهشت بر روی خاکریزها باز بود من هم آنجا بودم. ولی گاهی مواقع از این آرزو می ترسم. ترس از اینکه زنده می ماندم و اسیر هوا و هوس دنیا می گشتم. و شامل بند سوم وصیت نامه شهید باکری می شدم.
هر وقت یاد شهید احمد کاظمی می افتم که چگونه دست راستش را از روی حسرت پشت دست چپش می زد و می گفت:
ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد در دام مانده باشد صیاد رفته باشد
طبق عادت همیشگی در کوچه و خیابان هر جا سخن از امر خیر باشد برای تهیه مصاحبه حاضر می شوم. وقتی که داشتم از خیابان کارگر جنوبی به طرف میدان پاستور حرکت می کردم چشمم به تابلویی افتاد که روی آن نوشته شده بود ستاد جهیزیه تهران بزرگ .
از پله ها بالا رفتم و داخل دفتر شدم. چند نفر جوان در اطاقی ساده نشسته بودند و پرونده ها را ورق می زدند. بعد از مدتی گفتگو متوجه شدم که یکی از اعضای ستاد جانباز 75 درصد می باشد. مصاحبه را نیمه کاره رها کرده و با هماهنگی به طرف منزل این جانباز حرکت کردم.
جانبازحاج عباسعلی ترقی و لحظه مجروحیت
عباسعلی ترقی جانباز 75 درصد متولد 1339 اهل روستای دودهک از توابع شهرستان دلیجان در استان مرکزی داستان مجروحیت خود را به سختی بازگو کرد. چرا که هنوز در تکلم مشکل داشت که علت آن را برایتان خواهم گفت.
از راست : علی محمد قجری ، عباسعلی ترقی
18ساله بود که برای خدمت وظیفه سربازی از شهر قم برای مدت آموزشی به لشکر 28 سنندج اعزام شد. بعد از گذراندن دوران آموزشی به دلیل داشتن مدرک دیپلم اقتصاد وی را به عنوان منشی گروهان انتخاب کردند ولی او نپذیرفت و خط مقدم را ترجیح داد. از این رو به تیپ 3 مریوان و از آنجا به سقز و منطقه کردستان منتقل شد. منطقه ای که روزها با عراقی ها در گیر بودند و شبها با کومله ای های ضد انقلاب و وحشی .
وحشت و ترس از شبیخون های ناگهانی، سرمای شدید هوا و کوهستانی بودن منطقه لحظات بسیار سختی را برای او و سربازان دیگر رقم زده بود. آنقدر شرایط سخت و دشوار بود که حضرت امام خمینی(ره) دستور دادند که سربازان تیپ به یک ماه مرخصی فرستاده شوند.
عباس ترقی در هنگام مرخصی به همراه دیگر دوستان و مردم عاشق با امام خمینی(ره) دیدار داشتند و پس از آن دوباره به بانه اعزام شدند. یک شب سرد زمستان در حالی که عباس در ابتدای صف گروهان مشغول پاکسازی جاده مرزی بودند کامیون حاوی غذا که از روبرو با چراغ خاموش در حال حرکت بود روی مین می رود و شدت موج انفجار و ترکشهای داغ ، عباس ترقی را در بر می گیرد .
او دیگر هیچ چیزی را به خاطر نمی آورد. شدت انفجار و نزدیکی او به مین منفجر شده باعث شد تا مخچه سمت راست، چشم چپ و عصب دست راست خود را از دست بدهد. حسن ترقی تنها برادرش بعد از مدت 3 ماه جستجو او را در حالی پیدا کرد که در بیمارستان ایرانمهر تهران روی تخت دراز کشیده و به پنجره خیره شده بود.
نمی توانست صحبت کند و حافظه اش او را یاری نمی کرد. بعد از ترخیص از بیمارستان ، عباس را برای کلاسهای گفتار درمانی به دانشکده روانشناسی می بردند او می گوید من از صفر شروع کردم. اعداد و حروف الفبا را دوباره به من یاد دادند. تا توانستم بعد از مدت 5 سال صحبت کنم و به زندگی عادی برگردم.
ازدواج با خانم عشرت قجری فرزند علی جعفر اهل شهر نراق
عباسعلی دوران آموزش در نهضت سواد آموزی با دختری آشنا می گردد که این آشنایی در سال 1366 تاریخ ازدواج آنان را رقم می زند. او می گوید: همسرم از بسیجیان شهر نراق بوده و با اینکه می دانست که من یک چشم ندارم، دست راستم از کار افتاده و بدنی سوخته دارم همچنان پاسخش مثبت بود و بهشت را برای خود خرید .
سرکار خانم عشرت قجری
مراسم عروسی با مهریه 300 هزارتومان در منزل پدرم برگزار شد و حاصل این ازدواج 3 فرزند به نامهای بهنام، محمد و مهدی ترقی بوده است. خانواده جانباز ترقی،هیچگاه از ارزشهای انقلاب اسلامی دور نشده و مسیر حرکت خود را در این راستا حفظ نموده اند.
جانباز عباسعلی ترقی به همراه همسرش سرکار خانم قجری
همسر جانباز ترقی نیز جا پای همسر نهاده و عمری را به خدمت در سازمان بهزیستی می گذراند. از مربی مهد کودک گرفته تا توانمند سازی کودکان ناتوان ذهنی. عباسعلی ترقی در خصوص همسرش خانم عشرت قجری نراقی می گوید:نه بشر توانمش گفت نه فرشته خدایی او سلامی از بهشت است.
زندگی جانباز حاج عباسلی ترقی
حاج عباسعلی با وجود تمام مشکلاتش به عضویت ستاد جهیزیه تهران بزرگ درآمده تا مسیر زندگیش را که همیشه بر مبنای ایثار بوده است طی نماید. در هنگام مصاحبه صورتش را به تصویر تلویزیون می چرخاند تا از بازی فوتبال عقب نماند.
چرا که او روزی یکی از فوتبالیست های برتر روستای دودهک از توابع شهرستان دلیجان در استان مرکزی بوده است. این جانباز استقلالی در منزل آشپزی را نیز آموخته است البته به قول پسرش برنج های شور او بی نظیر است. واقعیتهای تلخ خانواده های جانبازان برای هر وجدان آگاهی قابل تامل بوده است.
استخراج از"پایداری"پایگاه اینترنتی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس 4/4/1388
با اضافات نوشته و عکس جهت استفاده در وبلاگ سلحشوران شهر نراق14/01/1392