من یک جان به شما بدهکارم
به خاطر اتفاقاتی که در عملیات های قبل رخ داده بود اینبار از خداوند خواستم نه شهید و نه مجروح شوم و علاقه دارم تا انتها عملیات را ببینم . تاریخ 17/11/1361 با رمز یاالله عملیات والفجر مقدماتی آغاز گردید.
خط اول را گرفتیم لیکن هوشیاری کامل نیروهای عراقی نشان از لو رفتن عملیات می داد . به دلیل عدم موفقیت ، فرماندهان دستور عقب نشینی دادند . آتش دشمن زیاد بود و تعدادی شهید روی زمین قرار داشت و فرصتی برای انتقال مجروحین به عقب غیر ممکن بود .
سید محمد موسویان(باشی)
با هر تلاشی بود از محاصره عراقی خارج و شروع به عقب نشینی نمودیم .در لابلای صداهای توپ و خمپاره و گلوله به یکباره شنیدم که رزمنده ای به نام مرا صدا می زند . ابتدا توجه نکردم ولی صدا تکرار شد . نزدیک شدم دیدم سید محمد باشی به حالت مجروح نقش بر زمین است . تقاضای انتقال به عقب جبهه را داشت و گفتم خدایا با این شرایط دشوار جنگ من چگونه سید را بردارم و... .
در دلم گفتم اگر زخم هایش زیاد باشد و تشخیص دهم که شهید می شود بی خیال او می شوم ولی اگر زنده بماند و به نراق باز گردد چه طور تو صورتش نگاه کنم . خلاصه دل را به دریا زدم و با کمک موثر علی اکبر کمره ای از رزمندگان شجاع نراق ، سید محمد را کول کرده و بین راه بارها در دریای رمل به زمین خوردیم .
با هر مشکلاتی سرانجام سید را با موفقیت به عقب جبهه انتقال دادیم و آنقدر پشت لباسم خون آلود شده بود که همه فکر می کردند مجروح شده ام و چه دلیرانه مقاومت می کنم .
سید محمد باشی باز در جبهه ها جانفشانی کرد و اکنون در شمار جانبازان دفاع مقدس می باشد و همیشه ما را که می بیند می گوید من یک جان به شما بدهکارم .
سید محمد موسویان(باشی)
محمد عضایی فرزند ایراهیم اهل شهر نراق 18/01/1392