عبدالله زاده غریب آشنا در شهر نراق
در اندیشه بودیم که امسال برای روز معلم چه سوژه ای انتخاب کنیم که نظرمان به یک غریبه ی آشنا در شهر نراق افتاد و کلید خوردن این پست فراهم شد .هم از این طریق به تمام زنان و مردان معلم گرانقدر نراق تبریک و تهنیت گفته و هم از زحمات صادقانه یک معلم آذربایجانی ساکن نراق که همچنان لهجه ترکی اش تغییر نکرده تشکر کرده باشیم . مصاحبه ایشان را توجه کنید :
عبدالعلی عبدالله زاده
اینجانب عبدالعلی عبدالله زاده فرزند احمد علی سال 1322 در شهر ممقان از توابع شهرستان آذر شهر استان آذربایجانشرقی متولد گردیدم .تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در رشته علوم طبیعی در ممقان و تبریز به اتمام رساندم . چهارده ساله بودم که مادرم خانم کشور ایزدخواه در سال 1336 فوت کرد .
دوره وظیفه عمومی را با سمت سپاهی دانش در روستاهای شهر شیرگاه شهرستان سوادکوه استان مازندران سپری کردم .سپس به عنوان سپاهی آموزگار در تهران به استخدام آموزش و پرورش در آمدم و برای خدمت به شهرستان محلات و از آنجا به شهر نراق در استان مرکزی اعزام شدم . از همان ابتدای اشتغال به کار در مهرماه 1346 تنها برادرم به نام داود عبدالله زاده در ممقان فوت نمود .
24 ساله بودم که پدرم احمد علی عبدالله زاده در اثر فشار روحی از مرگ برادرم و همچنین غربت من در سال 1347 در ممقان فوت گردید . دیگر سرای زندگی مان به خاموشی گرائید .تلخ و شیرین زندگی ام با هم توامان شده بود زیرا در مرداد ماه 1347 با یکی از بانوان مومنه شهر نراق سرکار خانم اکرم محمدی فرزند هدایت الله ازدواج نمودم .
میوه های امید بخش زندگی ما طی 45 سال پنج فرزند به اسامی کشور – احمد علی – کامبیز – صدیقه و احسان عبدالله زاده می باشند .
دو سال پس از خدمت در نراق به شهرستان کرج منتقل شدم . آنجا در کنکور دانشسرای راهنمایی تهران پذیرفته شدم و در کلاس های شبانه ادامه تحصیل دادم .
از راست : احمد عبدالله زاده ، عبدالعلی عبدالله زاده ، نوجوان ناشناس ،مرحوم افتخاری ریاست دبیرستان شهر نراق 1355
پس از اخذ مدرک کاردانی به دلیل مشکلات به شهرستان محلات بازگشتم و در مقاطع تحصیل راهنمایی و متوسطه مشغول تدریس شدم .بنده با اکثر شهیدان شهر نراق رابطه و الفت داشتم . عشق و علاقه آنان به آرمانشان و امام خمینی(ره) و انقلاب بی مانند و توصیف ناپذیر بود . وقتی به گلزار شهیدان نراق می روم شاگردانم را مشاهده می کنم که اکنون حق استادی بر گردن من دارند و من سر تعظیم مقابل ایثارگری های آنان فرود می آورم .
گلزار شهدای شهر نراق
تعدادی از آنها به هنگام گشت زنی در بسیج هم پست بودیم . یکی از این شهدای عظیم الشان حجت الله ایزدی فرزند عباس بود .
سال 1366 روزی از من خواست اجازه دهم تا برای دانش آموزان دبیرستان حاج عباس معصومی نراق سخنرانی داشته باشد و من مقدمات کار را برایش فراهم کردم .
بیشترین تاکید ایشان در اظهاراتش حراست از انقلاب اسلامی و امام راحل و دفاع مقدس در برابر متجاوزین عراق به سرزمین عزیزمان بود .حجت الله 20 بهار از عمرش نگذشته بود که تاریخ 22/12/1366 در حلبچه عراق طی عملیات والفجر 10 مظلومانه به شهادت رسید و من را غصه دار کرد .
یکی دیگر از نمونه شهیدان نراق نوجوانی به نام غلامرضا یوسفی فرزند غلامعباس است .
کم حرف و ماخوذ به حیا بود . بنده با آن بزرگوار از طرف بسیج نگهبان بودیم که در هنگام گشت زنی گفت چند روز دیگر عازم جبهه های نبرد حق بر علیه باطل هستم و نمی توانم در کلاس درس حاضر شوم .
عبدالعلی عبدالله زاده در جوانی
من نیز به ایشان دعای کامیابی و سلامتی کردم لیکن ایشان نیز در سن 18 سالگی تاریخ 22/10/1365 در جبهه شلمچه خرمشهر طی عملیات کربلای 5 آسمانی و به شهادت رسید . نبودنش غم سنگینی برای من ایجاد کرد .
دیگر شاگرد شهید من سید عباس حسینی فرزند سید علی اهل مشهد اردهال می باشد .
سید عباس با پسر عمویش سید مجتبی حسینی فرزند سید حسن(تاریخ شهادت 21/3/1360) و چند نفر دیگر قبل انقلاب در شهر نراق تحصیل می کردند . یکسال قبل از جنگ تحمیلی در سال 1358 سید عباس سال اول دبیرستان را در آموزشگاه اردهال سپری می کرد که مکان تحصیل در محاصره سیل قرار گرفت . ایشان با فداکاری به من کمک کرد تا دانش آموزان را از مهلکه سیل نجات دهیم . در سیمای او مانند جدش صداقت و بزرگواری مشهود بود .
استادعبدالله زاده در مدرسه راهنمایی هادی اردهالی مشهد اردهال 1355
من وی را مثل فرزند و برادرم دوست داشتم . پس از شروع جنگ و دفاع مقدس به شهرستان دلیجان منتقل شدم و سید عباس حسینی هم راهی جبهه ها گردید تا اینکه در سن 21 سالگی تاریخ 20/11/1361 طی عملیات والفجر مقدماتی به شهادت رسید . او از زمره سرداران سپاه اسلام بود .ضمنا دو شهید دیگر نراق نیز از اقوام ما هستند . علی اصغر مهدوی پسر عمه همسرم می باشد . انسان با ایمان و با دیانتی بود .
ایشان 20 ساله و تاریخ 20/09/1360 در ارتفاعات شیاکوه گیلانغرب استان کرمانشاه طی عملیات مطلع الفجر شهید و پیکر مطهرش در صحنه درگیری مفقود می شود .
مرحوم پدرش حاج حسین مهدوی فرزند آقامیرزاقوام در زمان حیاتش برایم گفت فرزندم در اثنای عملیات مجروح می گردد و همرزمش برای آوردن وسیله ای برای انتقالش می رود و در بازگشت اثری از او نمی یابد . ارتش چند سال بعد شهادت وی را تائید کرد لیکن اثری از جنازه به دست نیامد و این خانواده تا زنده بودند چشمانشان به در دوخته بود تا به رحمت خدا پیوستند .
پس از پایان جنگ و در مرداد ماه 1369 روزی که آزادگان نراق پس از هشت سال تحمل مشقات بر دوش های امت حزب الله مورد استقبال بودند سرکار خانم صنعت محمدی فرزند فتح الله را مشاهده کردم که شاخه گلی در دست دارد و بی تابی می کند . از او وضعیت فرزندش علی اصغر مهدوی را جویا شدم که گفت منتظر نشسته ام و خبری نشده است .علی اصغر وصیتنامه ندارد و چون مفقودالجسد می باشد صورت قبری را در گلزار شهیدان نراق به نامش در نظر گرفته اند .
دیگر شهید اقوام ما ستوانیکم ارتش احمد رضا مهدوی می باشد .
پدرش مرحوم حاج کاظم مهدوی فرزند حسن در زمان حیاتش تعریف کرد که فرزندش جهت تحویل اقلام تدارکاتی و حقوق عده ای از افراد لشکر 64 ارومیه به شهرستان مرزی پیرانشهر استان آذربایجانغربی عزیمت می نماید . تاریخ 20/1/1365 پس از بازگشت به ارتفاعات جنگی حاجی عمران در نوار مرزی عراق و ایران برف و کولاک شدید منطقه را در بر می گیرد .
ظاهرا در اثر انفجار گلوله توپ شلیک شده از ناحیه ارتش عراق و موج انفجار ناشی از آن بهمن به حرکت در آمده و ایشان به همراه چند نفر زیر برف های انبوه منطقه گرفتار و به شهادت می رسد .
مادر شهید خانم نصرت مهدوی فرزند حسین نیز می گوید پس از چند روز گشت هوایی سرانجام نقطه سیاهی بر برف های سفید نمایان و از سر آستین لباس وی پیکر مطهر شهید احمد رضا مهدوی مشاهده و نهایتا پس از انتقال در قطعه 53 ردیف 27 شماره 15 بهشت زهرا(س) تهران خاکسپاری می گردد . سنگ یادبودی از این شهید نیز در گلزار شهیدان شهر نراق مد نظر قرار گرفته است .
از بسیاری از شهیدان نراق خاطراتی دارم که در یک مقوله نمی گنجد . اکنون نیز نسبت به رزمندگان ؛ جانبازان ؛ بسیجیان و مقام معظم رهبری حضرت سید علی خامنه ای عرض ارادت و خلوص دارم .
شاگردان کلاس پنجم ابتدایی دبستان نراق سال 1347
بنده در فاصله 45 سالی که در شهر نراق خدمتگزارم نهایت قدردانی و جود و کرم را از اهالی آن دیده ام . مردم و طبیعت نراق برایم زیباست . وقتی روزانه به کوه با عظمت ال مینگرم و مردم را با صمیمیت می بینم روحیه امید در من زنده می ماند .
در اینجا لازم می دانم از همه مردم مهربان و دوست داشتنی نراق تشکر کنم و من را از بایت هر کوتاهی بخشیده و حلال نمایند .
عبدالعلی عبدالله زاده فرزند احمد علی اهل ممقان ساکن شهر نراق 9/2/1392