اولین اعزام به جبهه و سرگذشت من در عملیات فتح المبین
سرانجام با هرکوششی بود توانستم در تاریخ 8/12/1360 از طریق بسیج شهر نراق به همراه هیجده نفر به جبهه اعزام شوم .
اسماعیل حبیبی
بزرگترین سعادت نیز نصیبم شده بود که در جمع هسته اولیه تشکیل دهندگان بسیج قرار گیرم . تلاش می کردم دروس اخلاق ، تقوی ، پرهیزکاری و... را از آنها بیاموزم . چون واقعا این افراد انسان های کمیابی در تاریخ هستند .
بعدها نیز اکثر آنها به شهادت رسیدند . با یک دستگاه مینی بوس آبی رنگ سپاه پاسداران به شهرستان محلات وارد شدیم . بعد با جمع یاران دیگر به اهواز اعزام شدیم .
مشخص بود یک حمله گسترده در پیش است و بر همین اساس بسیجیان نراق به دعوت سپاه ، محیط تحصیل دردبیرستان را ترک و به یاری حسین زمان امام خمینی شتافته اند . به همراه دیگر رزمندگان در پادگان نمونه یا جندی شاهپور اهواز استقرار یافتیم .
روزها کلاس های مختلف و شب ها نیز تاکتیک های جنگ توسط مربیان مرور می گردید . اولین شب عید گذشت و شب دوم نوروز 1361 حمله بزرگ فتح المبین آغاز گردید .
تمامی جبهه ها فتح الفتوح شده بود و فقط جبهه شلش در غرب شهر شوش که ما مستقر بودیم رزمندگان برای سرگرم کردن نیروهای عراقی جان فدا شده بودند .
اسماعیل حبیبی ، محمد عضایی
صبح که هوا روشن شد دوستم محمد را غرق در خون دیدم . راستش اولین باربود که این صحنه ها را می دیدم و ابتدا کمی ترسیدم و چفیه همراهم را به سر او بستم ولی ترکش مجددی که خورد از زنده بودن ایشان قطع امید کردم .
محمد رضا رمضانی زخمی شد . قاسم جعفری را دیدم که از ناحیه پا مجروح گردیده .سید غلامرضا باشی-ابوالفضل بیابانگرد-عبدالله محمودی و مهدی عباسی نیز شهید شده بودند . در این اثنا عباس رمضانی را دیدم که از ناحیه دست و پا مجروح گردیده و از طرفی فرماندهان نیز دستور عقب نشینی داده بودند . با عباس به عقبه خط برگشتیم .
حجت الاسلام میرزاعلی رمضانی اهل نراق را دیدیم که ایشان آب برایمان آورد و کمک کرد سوارآمبولانس شدیم و تا شرکت نیشکر هفت تپه در پانزده کیلومتری شهر شوش آمدیم . من با هواپیما جهت درمان به یزد منتقل شدم و عباس رمضانی نیز به بیمارستان انتقال یافت .
بعد خبر رسید که سه همرزم دیگر برادران عباس باقری-قدرت الله ایزدی و احمد ابوالحسنی نیز پس ازمجروحیت به اسارت دشمن در آمده اند . متعاقبا اخبار پیروزمندانه ای از عملیات فتح المبین سراسر میهن اسلامی را طنین انداز نمود و خوشحالی زایدالوصفی در امت حزب الله به وجود آمد .
من مدتها راهم مشخص و ادامه دهنده راه شهدا شده بودم . بر این اساس مسیر سبز حسینیان زمان ادامه یافت و همچنان به پیش می رود .
جانبازاسماعیل حبیبی فرزند اکبر اهل شهر نراق5/2/1390