تنها شاهد نراقی شهادت سردار قدرت الله کمره ای فرمانده مخابرات لشکر 42 قدر
آزاده جانباز علی اکبرحیدری
حرفه من و دوستانم تعمیر انواع ماشین های راهسازی بود . وقتی به شلمچه می رفتم به دوست و همولایتی ام سردار قدرت الله کمره ای سر می زدم .
تاریخ 4/3/1367 برای تعمیر یک دستگاه لودر در منطقه جنگی به جبهه شلمچه خرمشهر استان خوزستان ماموریت یافتیم . در موقعیت شهید صبوری مشغول کار شدیم .
قدرت الله کمره ای فرزند رمضان که فرمانده مخابرات لشکر مهندسی 42 قدر بود متوجه حضور من شد و از فاصله دور با ایما و اشاره به من فهماند کارت که تمام می شود بیا داخل سنگر من . من هم با اشاره گفتم میام .
سردار شهید قدرت الله کمره ای
تعمیر لودر رو به پایان بود که مجددا قدرت الله روی سنگر آمد و با اشاره گفت پس چرا نمی آیی؟ من هم با اشاره گفتم الان میام .
حجم آتش ارتش متجاوز عراق رو به فزونی گرفت و من هر چه تلاش می کردم نمی توانستم عبور کنم . برای بار سوم قدرت الله با احتیاط از سنگر بیرون را نگاه کرد و مشاهده کرد که قصد رفتن به داخل سنگرش را دارم .
دستی به هم تکان دادیم و یعنی اینکه صبر می کنیم تا شرایط مهیا گردد .گلوله باران عراقی ها بر مواضع رزمندگان ایران ادامه یافت و من همچنان در پناهگاه مترصد فرصت بودم .
در این اثنا گلوله توپخانه دشمن بعثی سنگر مخابرات فرمانده دلاور سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که تنها بود را روی هوا برد .
مشاهده این صحنه برایم دشوار شد . با هر خطر و مشکلی بود با دوستانم بر بالای پیکر مطهر ایشان حاضر شدیم .
خدایا چه می بینم . شلمچه قطعه ای از صحرای کربلاست . چه مصیبت و بلایی سرمان آمد . قدرت الله آخرین شهید نراقی است که باید در کنار همرزمانش در گلزار شهدا آرام گیرد .
خدایا این بدن رشید چه کوچک شده . او آخرین بازمانده شهیدان بود و مثل عشاق علاقمند بوده بدنش در راه آرمانش قطعه قطعه شود .
سردار شهید قدرت الله کمره ای
ولی نیمی از بدنش را ملائک به آسمان بردند. پیکر مطهر شهید را با کمک همرزمان جمع و جور کرده و داخل آمبولانس گذاشتیم تا به عقبه خط مقدم منتقل شود .
آنگاه که سردار به زادگاهش انتقال تا مردم شهید پرور نراق بر بالای دستانشان تحویل فرشتگان الهی نمایند .
دفعات قبل که مهمانش می شدم آجیل و مخصوصا جوزغند ساخت نراق که به آن جیره جنگی می گفتیم را می آورد و شک ندارم که بساطش پهن بوده که خودش بر سفره اوستا کریم مهمان شد .
غصه دارش بودم که یکماه بعد تاریخ 5/4/1367 که جنگ در حال پایان بود پس از مجروحیت به اسارات نیروهای ارتش عراق در آمدم و تا 5/6/1369 در اسارت بودم .
آزاده جانباز علی اکبر حیدری فرزند رضا اهل شهر نراق 28/10/1390 نجف اشرف