مهدی زین الدین شب عملیات محرم 1361 شب عاشورای سال 61 را تشریح کرد
علی کاظمی
17 ساله بودم که دوم شهریور 1361 با جمع بیست نفره از جوانان پر شور و نینوایی نراق از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات به جبهه اعزام شدم .
مرحله اول عملیات تاریخ 10/8/1361 با رمز یا زیبنب (س) در منطقه عمومی موسیان بر روی ارتفاعات جبال حمرین آغاز و جاده دهلران – عین خوش در استان ایلام از زیر دید و تیر دشمن خارج شد .
کاظمی در مغازه اش در خیابان ملت(چراغ برق) تهران
سردار کاظم محمودی فرزند علی(شهید)اهل شهر نراق فرمانده ما بود . پاسدار غلام محمد ابوالحسنی فرزند عزت الله نیز مسئول تعاون گردان محمد رسول الله(ص) بود و با پسر دایی اش کاظم فعالیت داشتند .
شب اول با شکست مواجه شدیم . آنگاه فرمانده تیپ (بعدا لشکر شد) 17 علی بن ابیطالب (ع) پاسدار مهدی شیخ زین الدین در جمع رزمندگان قرار گرفت و صحنه کربلای حسین بن علی (ع) تداعی شد .
زین الدین گفت دوستان ما با توکل بر خدا به قلب ارتش متجاوز عراق می زنیم . احتمال اینکه بر نگردیم متصور است و از حماسه آفرینی امام حسین(ع) و شب عاشورا سخن گفت . صحبت های فرمانده تاثیر گذار بود .
ما همه روحیه جنگیدن و شهادت طلبی گرفتیم . شب دوم به قلب دشمن زبون حمله ور شدیم و آنان را تار و مار کرده و پیروز میدان گردیدیم .
دو تن از همرزمانم به اسامی علی محمد کمره ای فرزند تقی و هادی ایزدی فرزند عباس طی عملیات محرم مجروح شدند .
خودم نیز در اثنای عملیات از ناحیه پایین کمر ترکش خورده و مجروح شدم . بی هوش نقش بر زمین بودم . امداگران موفق شده بودند بنده را به عقبه خط مقدم انتقال داده و آنگاه با چرخبال به بیمارستان دزفول منتقل کنند .
علی کاظمی در لباس مقدس سربازی
بعد از بهبودی نسبی به وسیله قطار به شهر اراک مرکز استان مرکزی آمده و خودم را به بیمارستان ولیعصر(عج) معرفی و بستری شدم .
پس از سه روز دکترها ترکش را از بدنم خارج کرده و برای گذران دوره نقاهت به زادگاهم شهر نراق آمدم . ابتدای جاده دلیجان – نراق منتظر ماشین بودم که دوستم محمد عضایی بر حسب اتفاق با یک دستگاه پیکان در حال عبور بود که احترام گذاشت و من را به نراق برد .
در خصوص مجروحیتم همچنین در آبان ماه 1361 یک هفته ای هم در بیمارستان نجمیه تهران بستری بودم . آن موقع دوست خوبم مرتضی فروغی فرزند حسین که در عملیات محرم از ناحیه پا به شدت آسیب دیده بود در همین بیمارستان در حال معالجه و مداوا بود . آقا مرتضی اکنون جانباز 50 % می باشد .
جانباز مرتضی فروغی
چون جبهه برایم جایگاه مقدسی داشت تا کنون برای تشکیل پرونده و نیازهای روزمره به بنیاد جانبازان مراجعه نداشته ام و مطمئنا پرونده بالینی ام در مراکز پزشکی ذکر شده موجود می باشد .
پس از آن در اوج دفاع مقدس ؛ سال 1362 دفترچه آماده به خدمت دریافت و تا سال 1364 در ارتش جمهوری اسلامی سرباز شدم . هم دوره های سربازی من غلامرضا ایزدی فرزند محمود و محمد حمزه ای فرزند محمد علی و... بودند .
از راست: محمد حمزه ای ، ناشناس ،غلامرضا ایزدی ، علی کاظمی
از مجموع دوره سربازی ام نه ماه در جبهه بودم . سه ماه در جزایر مجنون عراق و شش ماه در منطقه عملیاتی شهرستان بانه استان کردستان خدمت کردم . یکبار گروه های ضد انقلاب کومله یا دمکرات به یکی از پایگاه های ارتش حمله کردند و 25 نیروی سرباز را به شهادت رسانده و سر بریدند .
علی رغم ددمنشی و قساوت قلبی که نیروهای جدایی طلب کومله و دمکرات در کردستان داشتند ما با قدرت لایزال الهی برای ایجاد امنیت پایدار و حفظ ثغور مرزها کوشش می کردیم و اجازه فعل و انفعالات را به نوکران داخلی که برای بقای صدام کار می کردند را نمی دادیم .
بنده در ارتش آر . پی . جی زن بودم . در چندین عملیات چریکی بر علیه مواضع ضد انقلابیون داخلی در منطقه بانه شرکت داشتم و شلیک های بی امان گلوله آر پی جی هفت باعث آسیب دیدگی گوش هایم شد .
با گذشت 28 سال ضعف شنوایی دارم و همچنان گوش هایم سوت می کشند و باعث ناراحتی ام هستند . دکترها هم اذعان نمودند باید با آن بسازی و چاره ای نیست .
سربازی ام که پایان یافت در تربیت معلم قبول شدم . ولی دست تقدیر به چراغ برق تهران رهنمون شدم .
برادرم محمد کاظمی به مدت 14 ماه عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شهرستان محلات بود و در مقطع هشت سال دفاع مقدس در دو عملیات فتح المبین و رمضان در سال 1361 شرکت داشت .
محمد کاظمی
بعد به خدمت مقدس سربازی در هنگ ژاندارمری اعزام و مدتی در مناطق آلوده به تردد پوچ صفتان کومله و دمکرات در حومه شهرستان های دیواندره و سنندج در استان کردستان فعالیت داشت .
محمد کاظمی در سالهای جوانی
برادر بزرگم حسین کاظمی نیز در ستاد پشتیبانی جنگ فعالیت داشت و از لحاظ کمک رسانی به دفاع مقدس مساعدت می کرد . ایشان از طریق یکی از مساجد مجیدیه تهران چهار دفعه کمک های اهدایی مردم را به رزمندگان مستقر در کردستان انتقال داده است .
کفن پوش عاشورایی مرحوم حاج یوسف کاظمی
پدر بزرگوارم حاج یوسف کاظمی فرزند محمد از ارادتمندان به اهل بیت و یکی از پیر غلامان ابا عبداله الحسین(ع) مورد احترام هیئت کفن پوشان بود . ایشان تاریخ 10/10/1391 فوت نمود و در وادی السلام شهر نراق خاکسپاری گردید . پدر برای ما خیلی عزیز بود و هر هفته بر مزارش حضور داریم و بر قبرش بوسه می زنیم .
تاریخ 26/8/1391 جمعی از
بسیجیان و رزمندگان دفاع مقدس در منزل پدرم در نراق حضور به هم رسانده و از
ایشان عیادت کرده و او خوشنود شده بود .
خانواده ما دارای دو شهید می باشد :
پسر دایی ام مهدی اسماعیلی فرزند حسن متولد 1337 تاریخ 20/11/1357 در تصرف کلانتری 21 نبرد تهران در مصاف با دژخیمان محمد رضا شاه پهلوی به شهادت رسید .
پسر عمه ام داود مجیدی فرزند نصرالله متولد 1341 تاریخ 5/5/1360 در جبهه تنگه داودیه از توابع سر پل ذهاب استان کرمانشاه در مصاف با ارتش عراق به شهادت رسید . ایشان برادر همسر محمد کاظمی نیز می باشد .
کار زیبای وبلاگ سلحشوران شهر نراق را تحسین می کنم . باید نسل های آینده بدانند که چه رزمندگان و جوانانی در تاریخ حضور داشته اند و ضمن دفاع از دین و مملکت حتی یک وجب از سرزمین پاک ایران را به دشمنان ندادند .
علی کاظمی فرزند یوسف اهل شهر نراق 24/8/1390