شهادت فرزند مامور ژاندارمری نراق در فکه


مهدی هفت سال زندگی شیرین و کودکی خود را در نراق سپری و سال 1350 همراه خانواده شامل پنج پسر و چهار دختر به تهران مهاجرت کردند .
نراقی های زیادی همچنان اسامی و خاطرات این خانواده را فراموش نکرده اند . هوشنگ – محسن – حسن – مرحوم حسین – علی – مهدی - جواهر – پری – زهرا و صدیقه نام های آشنایی هستند که در خانواده خانعلی زاده زندگی می کردند . دو دختر و دو پسر این ژاندارم زحمتکش طی 12 سالی که در نراق ماموریت داشت به دنیا آمدند .

مهدی به همراه مادر و خواهران و برادران زندگی را به اتکال به خداوند متعال با موفقیت سپری کردند .
جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران که از اولین روز آبان 1359 آغاز شد مهدی 15 ساله بود . عشق و علاقه اش به امام راحل خمینی کبیر و خدمت به نظام مقدس در وی شور و شعف وصف ناپذیری ایجاد کرد . سال 1361 با دستکاری شناسنامه اش موفق به اعزام به جبهه های نور علیه باطل نگردید . مجبورا به حفاظت از دست آوردهای انقلاب پرداخت.

شهید خانعلی زاده در سالهای دفاع مقدس
سرانجام در سن 19 سالگی با پیوستن به بسیجیان دریا دل در صفوف جهادگران الهی به همراه برادرش راهی کردستان گردید . مدت دو سال با متجاوزین عراق و گروه های ضد انقلاب داخلی به نبرد پرداخت و از ناحیه دست و صورت مجروح گردید .
یکسال رنج این صدمات را برای رضای خدا تحمل کرد و مدتی بر روی تخت بیمارستان طالقانی تهران بستری گردید . هیچگاه زبان به شکوه نگشود . خود را سرزنش می کرد و می گفت من لیاقت برای شهادت نداشتم و خود را در این مرحله ناموفق می دانست . به شوخی می گفت در امتحان الهی تجدید آوردم و نیاز هست دوباره امتحان بدهم .
خانعلی زاده در کنار همرزمانش
این جانباز فداکار پس از اینکه جراحتش کمی التیام یافت خدمت خود را در صنایع دفاع و در واحد تسلیحات دنبال کرد و در دوران خدمت به خاطر فک شکسته اش تحت درمان بود .
مهدی قلبی عاشق و روحی سرشار از حماسه و ایثار داشت فلذا تاریخ 5/12/1364 پشت جبهه و تسلیحات را با هماهنگی مسئولش ترک کرد و به همسنگرانش به خطوط مقدم نبرد پیوست . سرانجام بعد از یکسال حضور در میادین مقاومت در مقابل تهاجم ارتش عراق تاریخ 13/2/1365 در منطقه فکه به شهادت رسید و به آرزویش دیرینه اش دست یافت .

پیکر مطهرش پس از تشیع باشکوه در قطعه 53 ردیف 164 شماره 1 بهشت زهرا(س) تهران در دل خاک ماموا گرفت .
شهید مهدی خانعلی زاده در دفتر خاطرات خود نوشته است :
دیشب
شب جمعه و رزم شبانه داشتیم . بچه ها از اینکه دعای کمیل برگزار نشد
ناراحت شدند . ما به طرف دزفول حرکت کردیم . حدود 5 کیلومتر به مزار شهدا
یا به قول بچه ها شهید آباد رسیدیم . همانجا دعا را برگزار کردیم . در جایی
که شهدا خوابیده بودند و بر ما نظر داشتند .
خدایا از تو می خواهم
لیاقت و سعادت کشته شدن در راه خودت را نصیب من کنی . خدایا در قیامت با
کرم و رحمتت با ما برخورد کن نه با عدل خودت .
فرازهایی از وصیتنامه شهید مهدی خانعلی زاده :
اگر خداوند توفیق داد
و این سعادت بزرگ یعنی شهادت را نصیبم کرد از شما می خواهم برای بخشیده
شدن گناهانم دعا کنید و خدا مرا مورد آمرزش قرار داد .
سخنی با شما جوانان مملکت دارم به جبهه یعنی دانشگاه اسلامی رو کنید تا خدا را ببینید و خود را بشناسید . دوستان خوبم مرا حلال کنید و از غفلت خارج شوید . من مرگ با عزت را ترجیح دادم .

سخنی با مادر عزیزم : مادر جان مرا حلال کن . می دانم پسرخوبی نبودم و نتوانستم ذره ای از وظیفه ام را نسبت به تو ادا کنم . خدایا مرا ببخش از اینکه در حق مادرم کوتاهی کردم . مادرجان بیاد داشته باش که ما امانتی در دست شما هستیم پس راضی به رضای خدا باش . از خدا می خواهم تو را با حضرت فاطمه(س) محشورکند .
الان مدتی است خود را در حالی می بینم دست و پا در بدن ندارم شاید خواست خدا باشد که به این صورت به پیش ابا عبدالله علیه السلام بروم . جانم فدایت یا حسین(ع) .برایم ختم نگیرید و به یاد خانواده های مفقود الااثر باشید . به دیدار خانواده های شهداء بروید و از آنها روحیه بگیرید .
مرحوم جانباز حسین حیدری
روح جانباز حسین حیدری فرزند محمد علی که در زمان حیاتش مطالب فوق را از خانواده شهید پی گیر بود شاد باد و با شهدا محشور گردد .
از خواهر شهید سرکار خانم صدیقه خانعلی زاده و همسر محترمشان آقای عباس حیدری فرزند نادعلی در تهیه گزارش و ارائه عکس ها متشکریم .
وبلاگ سلحشوران شهر نراق 21/9/1392