سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

غلامرضا رمضانی فرزند  فتح الله از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال از توابع شهرستان دلیجان استان مرکزی بود. او اهل خطر بود . بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی میکرد و به جبهه می رفت.


 9049-31276.jpg

شهید غلامرضا رمضانی

شهید غلامرضا رمضانی و فرزندش

 شرح زندگی بعضی از شهدا حجت را بر خیلی ها تمام میکند. شهدایی که بهانه برای ماندن و نرفتن جنگ داشتند. اگرهم جبهه نمیرفتند در شهر هم تمام قد در خدمت جبهه بودند. آنقدر اخلاص داشتند که از وجودشان فوران میکرد. هر کجا کار برای رضای خدا بود اگر نفر اول نبودند جزء اولی ها بودند.


13910722000256_photol.jpg

کلمات و الفاظ خیلی حقیرند برای وصفشان. برای وصف حکایت زندگی آنها همین بس که پیر و مرادشان امام خمینی عزیز فرمود: « و چه غافلند دنیا پرستان و بی خبران که ارزش شهادت را در صحیفه های طبیعت جستجو می کنند، و وصف آن را در سرودها و حماسه ها و شعرها می جویند و در کشف آن از هنر تخیل و از کتاب تعقل مدد می خواهند و حاشا که حل این معما جز به عشق میسر نگردد».


601262502584667601.jpg

شهید رمضانی در سالهای دفاع مقدس

از خیل این به معراج رفتگان و عاشقان شهید غلامرضا رمضانی بود. این شهید عزیز از جوانان انقلابی و متدین روستای مهدی آباد اردهال بود. او شعاری، مدافع انقلاب و امام نبود.

شهید رضا اهل خطر بود. اگر پاش میافتاد از جانش مضایقه نمیکرد. بعد از آغاز جنگ تحمیلی با توجه به اینکه کارمند مخابرات بود به سختی مدیرانش را راضی میکرد و به جبهه می رفت.


13910722000262_photoa.jpg

غلامرضا را بارها در اردوگاه کوثر در اهواز که محل استقرار لشگر ده سیدالشهداء(ع) بود دیده بودم. همیشه یک سیم چین دستش بود و دنبال خط تلفن میرفت. شاید اوج شادی غلامرضا وقتی بود که ارتباط تلفنی یک رزمنده ای که از خط برگشته بود با خانواده نگرانش در پشت جبهه برقرار میشد. و او هم سهمی در این ارتباط داشت.


غلامرضا به خاطر وضعیت خاصی که از جهت خانوادگی داشت مجبور بود که در مسیر تهران و جبهه در تردد باشد. غلامرضا چهار فرزند کوچک داشت که یکی از آنها مریض بود و شدیدا درمانش وابسته به غلامرضا بود. از طرفی هم غلامرضا همسر صبوری داشت که قوت قلب برای او بود. غلامرضا برای آخرین بار اواخر تیرماه 1367 با کاروان نیرو های مخابرات عزم جبهه نمود و با زندگی وداع کرد.


2436637831923637192.jpg

غلامرضا ساک به دست از خانه و خانواده جدا شد و یکی دو هفته بعد تاریخ 16/5/1367 در جاده سد قشلاق محور سقز – بوکان توسط چته های حزب منحله دمکرات کردستان ایران به شهادت رسید. روی پیکرش اثرات شکنجه توسط ضد انقلاب که در ردیف شقی ترین اشقیا هستند مشاهده گردید  و بدین سان غلامرضای شهید به رضایت حق رضایت داد.


9u0g.jpg

پیکر پاک شهید غلامرضا رمضانی برای غسل دادن به بهشت زهراء(س) رسید. وقتی بدن برای غسل آماده شد، همسر صبور غلامرضا هم در کنار سایرین نظارگر شستشوی آخر، این سربار جان برکف خمینی بود. شدت صدمات وارده به پیکر رضا به حدی بود که با حرکات شلنگ آب، پوست و مو از جای خود حرکت میکرد.

ما همه منتظر یک جرقه بودیم برای شیون کردن اما مگر از هیبت و وقار همسر قهرمان ایشان کسی جرات میکرد صدا به ناله بلند کند. وقتی هم رضا در کفن رفت او یک جمله گفت:«من میخواهم در ماشین حمل بدن این عزیز تا گلزار شهدای روستای مهدی آباد اردهال باشم».


8979466214218737522.jpg

او برای آخرین بار با رضا همسفر شد. این همسفر صبور بعد از رضا کمر همت بست و چهار امانت شهید غلامرضا به اسامی زهرا – زینب – محسن و مهدی رمضانی را به ثمر رسانید . سرکار خانم  عصمت کریمی نیز دو یا سه سال پیش نقاب در رخ خاک کشید و به غلامرضای شهیدش پیوست. قبر مشارالیها اکنون در  بهشت زهرا(س) تهران قرار دارد .  خوش به حال او که رضا برایش نوشت: « اگر خداوند شهادت را نصیبم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءالله شفاعتت را می کنم».


6691846199478351331.jpg

برادر شهید به نام محمدرضا رمضانی با داشتن همسر و سه فرزند  پس از سال ها تلاش و حضور فعال در جبهه تاریخ 13/9/1387 حین پاکسازی یکی از میادین مین اطراف شهر دهلران استان ایلام به آرزوی دیرینه خود دست یافت و به درجه رفیع شهادت نائل گردید .

1004822265787995820.jpg

     شهید محمد رمضانی


 بخشهایی از وصیت نامه شهید غلامرضا رمضانی


 و اما سخنی با همسر و فرزندانم :

 همسرم؛ برای تو و نور دیدگانم از خداوند بزرگ سلامتی آرزو میکنم و امیدوارم که با توفیق الهی به وظایف شرعی خویش عمل و من عاصی را از دعای خیر فراموش نکنید.



2875873007354242773.jpg

باری ابتدا، نظر به اینکه دلم برای شماها تنگ شده و نامه ای هم برایتان بعد از آمدن تا به حال نتوانستم بنویسم سلام و حال و احوال را با بچهها میکنم و بعد با تو سخن به میان می آورم.

دختر مریض و معصومم زهرا، سلام، عزیز دلم، دختر خوبم امیدوارم به زودی زود حالت خوب و شفای کامل بگیری و اگر خدا خواست من از بالای سرت بروم که وسیله ای بیش نبودم. گرد یتیمی و تنهائی، آن قلب کوچک و مریضت را نیاز دارد دخترم در شب عملیات و شب جمعه که امیدوارم سرنوشت اسلام روشن و تعیین شود، نه ترس از مردن دارم و نه آرزوی دیگر. اما دلم نمی آید که شما را بی سرپرست بگذارم. به خصوص تو را، چون علاقه زیاد به من داشتی و دلت نمی آمد با من خداحافظی کنی. اگر خدا خواست که آمدم ناراحتی شما هم رفع می شود.


2522083687894761983.jpg

بابا جون با اینکه دلم نمی آید بالاجبار با تو خداحافظی می کنم و از دور روی ماهت را می بوسم، خدا نگهدارت.

پسر عزیزم محسن جان، بابا جان، فدای آن هوش و فهمت و درک والای تو بشوم. محسن جان در حالی که بغض گلویم را می فشارد و به یاد آن دستهای کوچکت که صدقه میدهد و همچنین زبانت که دعا می کند هستم دلم نیز برایت تنگ شده محسن جان. اگر مرا دیگر ندیدی ببخش و همیشه حرف مادرت را گوش کن.

محسن جان، مادر خیلی به گردن من و شما حق دارد. کمکش کن و به جای بابا مرد خانه باش و از زهرا و زینت و مهدی مواظبت کن، مبادا زهرای دلشکسته را اذیت کنی. به حرفهایش گوش بده او را ناراحت نکن و صبور باش درسهایت را خوب بخوان. انشاءالله در آینده برای جمهوری اسلامی و نیز برای خودت مثمر ثمر باشی.

6088455980740113610.jpg

فرزندم در همه حال بیاد خدا باش و بقول امام از حالا به فکر اسلام باش و به فکر تکلیف خودت، تا مثل ما در آینده پشیمان و شرمسار نباشی و گوش به فرمان امام عزیزمان نمازت را بخوان و تمرین کن و قرآن را یاد بگیر و بخوان و بدنبال مسائل شرعی برو و به بابا حاجی و بابا فتح الله و مادر بزرگ هایت و مادرت احترام بگذار و یک بار دیگر هم سفارش می کنم مواظب مادرت و زهرا و زینب و مهدی نیز باش. در اینجا روی ماهت را می بوسم و با تو نیز خداحافظی می کنم خدا نگهدارت بابا جان.

 دختر نازنینم زینب عزیزم ، بابا جان سلام، الهی فدای آن بلبل شیرین سخن و مرغ خوش الحانم بشوم، بابا جان امیدوارم مرا ببخشی که نتوانستم در این فصل طراوت و نونهالیت بیشتر با تو باشم و برایم شیرین زبانی کنی و تشویقت کنم تا درآینده هم بیشتر و بهتر رشد کنی، خب دخترم تقدیر این بوده و هر چه خواست خداوند باشد رخ خواهد داد ، دلم برایت تنگ شده و از دور روی ماهت را می بوسم و برایت آینده ای روشن و با افتخار آرزو می کنم و امیدورام مانند هم اسمت حضرت زینب(س) ، قهرمان صبر و استقامت باشی خدا نگهدارت باباجان .


8.jpg

شهید محمد رمضانی ، شهید غلامرضا رمضانی

 مهدی عزیزم، حرف زدن با تو را که اکنون خیلی کوچکی و حرفم را نمیفهمی واگذار می کنم به بعدها که مادرت دینم را ادا کند .

 و اما همسر مهربانم :

 امیدوارم سلام مرا که مملو از اخلاص و صمیمیت است از داخل سنگر بپذیری .

 همسرم همانطور که بارها گفته ام من نتوانسته و نمی توانم برای تو شوهری باشم که مورد رضایت پروردگار باشد و امیدوارم از خداوند بزرگ مزدت را بگیری و ثابت قدم باشی و در دنیا و آخرت سرفراز باشی. و اگر من رفتم تو بتوانی با بچه ها با سربلندی زندگی کنی ، همسرم امیدوارم مرا حلال کنی و می دانم که حلالم می کنی ، چون میدانم که تو خیلی گذشت دارای می دانم و میدانی که با نبودن من بچه ها برایت زحمت زیادی دارند و مسئولیت ات را خیلی سنگین می کند امیدوارم خداوند در دنیا صبر و استفامت و در آخرت جزای خیر این زحمات را به تو عطا کند ، اگر خداوند شهادت را تصمیم کرد و خدا با لطف خودش با شهدا محشورم کرد و اجازه شفاعت فرمود انشاءا... شفاعتتت را می کنم .


2647251460336410025.jpg

راوی:جعفرطهماسبی فرزند حسن اهل مهدی آباد اردهال

 

وبلاگ سلحشوران شهر نراق12/10/1392

۹۲/۱۰/۱۲
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۱)

اجرتان با سید شهیدان عالی بود

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook