سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

عـکـس، خـاطـرات ، دل نـوشـتـه هـای دفـاع مـقـدس ، انـقـلـاب و اطـلـاعـات عـمـومـی

سلـحــشـوران شـهـر نــراق

شهر نراق زادگاه علامه ملا محمد مهدی نراقی و ملا احمد نراقی (فاضلین نراقی)
بیش از 100 نفر از مشاهیر نامدار دارای جمعیت سه هزار نفره در مقطع 8 سال دفاع مقدس دارای 180 رزمنده بوده و علاوه بر آن 8 آزاده و 100 جانباز(مجروح)و 80 شهید تقدیم آرمان های میهن اسلامی نموده است.


بایـگـانی
آخـریـن مـطـالـب

احمد مرادی و کنجکاوی جوانی اش در عملیات مرصاد

چهارشنبه, ۲۵ دی ۱۳۹۲، ۰۱:۰۰ ب.ظ

مرداد سال 1367 در منطقه اهواز بودیم که قرار بود گردان به عملیاتی در جبهه شلمچه اعزام گردد . حتی نیروها سوار بر ماشین هم شدند ولی بعد از مدت کوتاهی دستور آمد که فعلا عملیات منتفی شده و همه نیروها از ماشین پیاده شوند.

cfyicy.jpg
احمد مرادی

روز بعد دوباره اعلام شد که قرار است نیروها به منطقه غرب کشور به استان کرمانشاه اعزام شوند چرا که نیروهای سازمان منافقین از این منطقه قصد ورود به کشور را دارند. رزمندگان سوار بر اتوبوس شده و راهی منطقه غرب شدیم .

050450.jpg

 قرار بود در عملیات مرصاد جزء نیروهای عمل کننده باشیم ولی به دلیل اینکه اولا مسیر انتقال از مسیر جاده اصلی جدا بود (بدلیل مسائل امنیتی و اطلاعاتی) و ثانیا چند دستگاه از اتوبوسها در مسیر راه گم شدند و به عملیات نرسیدیم و فرماندهان از گردان های دیگر که نزدیکتر به منطقه بودند استفاده کردند.

از گردان ما برای پدافند یکی از مسیرهای اصلی تردد استفاده کردند این منطقه در بین گردنه حسن آباد و روبروی جاده ریجاب قرار داشت که فکر میکنم در حال حاضر یادمان شهید صیاد شیرازی در همانجا می باشد.

image8619.jpg

پس از استقرار در آنجا که منطقه کوهستانی بود تصمیم گرفتیم در فضایی باز بین درختان بلوط یک زمین والیبال درست کنیم و با همت بچه هایی که این ورزش را دوست داشتند این مکان را آماده کردیم.


xfyxfy.jpg

البته زمین هموار و مسطح نبود ولی کاچی به از هیچی بودو آن زمین برای ما در آن مکان بهتر از هر سالنی ارزش داشت. یادش بخیر پاسدار شهید مسلم قاسمی اهل شهرستان دلیجان از نیروهای کادر گردان یکی از افرادی بود که شور و نشاط در بین رزمنده ها ایجاد می کرد و فکر ساختن زمین ورزش هم از طرف ایشان بود.


yuyryrttttttt.jpg

کوه ها و کوهپایه های اطراف پر بود از مهمات و تجهیزات نظامی که از عملیات مرصاد بر جای مانده بود . هرگاه به صورت پیاده به اطراف می رفتیم مهمات و تجهیزات پیدا شده را به مقر می آوردیم. در بین مهمات مذکور بمب های عمل نکرده هواپیماها به چشم می خورد.

یادم هست یک روز با یکی از پاسداران کادر گردان به نام سعید ضرابی چند تا از بمب های خوشه ای عمل نکرده را پیدا کردیم و چاشنی انفجاری تی ان تی آنان را خارج می کردیم.


img_1894.jpg

آنجابود که متوجه شدم مواد تی ان تی بر اثر گرما حالت جامد بودن خود را از دست می دهد و مانند شمع آب میشود و هیچ حالت انفجاری نیز ندارد و تنها با وجود چاشنی منفجر می گردد. در جمع سه نفره من ،آقای سعید ضرابی و ابولقاسم جعفری از بسیجیان روستای راوه دلیجان تصمیم گرفتیم یکی از بمب ها را منفجر کنیم .

jhopbhjiop.jpg

باید فتیله متصل به چاشنی حرارتی درست می کردیم که با یک شگرد خاصی این کار انجام شدولی یک منبع حرارتی مثل فندک یا کبریت نیاز داشتیم که تقریبا آن روز نایاب بود. سرانجام با گشت و گذار از بین افراد کبریت پیدا کردیم ولی همه حساس شده بودند که ما کبریت را برای چه می خواهیم.

با رعایت مسائل امنیتی بمب را داخل شکاف یک صخره گذاشتیم و فتیله آن را آتش زدیم و پناه گرفتیم .


vnk nm.jpg

کمی صبر کردیم ولی خبری از انفجار نشد . با ترس و اضطراب بالای سر بمب رفتیم و دیدیم چاشنی حرارت لازم را ندیده و به همین دلیل منفجر نشده است . در آن لحظه به فکر افتادیم که چوبهای یک درخت خشک را روی بمب بریزیم و آتش بزنیم . همین کار را کردیم و از محل دور شدیم.

img_3495.jpg

احمد مرادی همراه فرزندش محمدرضا

ناگهان بعد ازپنج دقیقه صدای وحشتناکی در فضا پیچید که حتی خود ما که آمادگی انفجار راداشتیم از ترس فرار کردیم . در حال دویدن به سمت چادرها بودیم که پاسدار سید مرتضی بابایی اهل نراق مارا دید و فهمید که این کار توسط ما سه نفر انجام شده و کمی هم داد و فریاد زد ولی دمش گرم به کسی نگفته بود. راستش آن روز فرماندهان گردان و گروهان حضور نداشتند و اگر هم بعدا متوجه شده بودند ما خبردار نشدیم.


cvx.jpg

در زمان انفجار تعدادی از بچه ها در زمین والیبال مشغول بازی بودند و همگی فکر کردند منافقین دوباره حمله کردند و با سرعت به سمت چادرها رفتند تا اگر لازم باشد تجهیزات و اسلحه های خود را بر داشته و آماده باشند و وقتی فهمیدند که دیگر خبری نشد مجددا به بازی خود ادامه دادند.ما هم به خاطر اینکه کسی متوجه نشود که این انفجار کار ما است سریعا به میدان بازی رفتیم و انگار نه انگار که این کار توسط ما انجام شده است.

البته باید اشاره کنم که کار ما بسیار خطرناک بود وخدای ناکرده هر لحظه ممکن بود اتفاقی برایمان بیفتد ولی آقای سعید ضرابی پاسداری بود که تجربه زیادی در این خصوص داشت و نمیدانم ما به باد این شخص می پریدیم یا اینکه ایشان به باد ما می پریدولی در هر صورت به خیر گذشت و تجربه ای خطرناک برای ما تحصیل شد .

img_3454.jpg

جانبازاحمد مرادی فرزند علی محمد اهل شهر نراق15/11/1389

۹۲/۱۰/۲۵
سلحشوران شهر نراق

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

هدایت به بالای

folder98 facebook