ایام انقلاب و اوج آن در تهران فعالیت داشتم
متولد سال 1339 می باشم . سال 1353 اول راهنمایی را به پایان رسانده و در سن 14 سالگی زادگاهم شهر نراق را به مقصد تهران جهت کار و تلاش و درآمد ترک کردم .
قدرت الله ایزدی
قبل از من نیز چهار برادرم به تهران نقل مکان کرده بودند . در یک کفاشی در بازار تهران مشغول کار شدم و دستمزد اولیه ام هفته ای ده تومان بود که به مرور افزایش یافت . نجواهایی از استبداد و خودکامگی محمد رضا پهلوی و اعضای دربار به گوشم می خورد و حس تنفر از خاندان پهلوی در قلبم ایجاد شد .
با
همه حساسیت های ایجاد شده دو نوبت محمد رضا شاه را مستقیم مشاهده کردم . مرحله اول از کاخ گلستان سوار بر ماشین رو باز که دورش
شیشه های ضد گلوله احاطه کرده بود و پیرامون آن را موتور سواران و ماشین های دیگری
اسکورت می کردند .
حاج
قدرت الله ایزدی در سالهای دفاع مقدس
شاه به صورت ایستاده دست بلند می کرد . دومین بار در میدان شهیاد(آزادی) که به استقبال پادشاه بحرین آمده بود . شاه داخل یک کالسکه که چندین اسب حامل او بود . حدود 40 اسب سوار جلو و عقب کالسکه به عنوان اسکورت ایشان را همراهی می کرد . ضمن اینکه ماشین های پلیس و شهربانی نیز حفاظت محمد رضا بر عهده داشتند .
حاج فدرت در مغازه کفاشی
در خیابان 30 متری جی با برادرم حاج نعمت الله ایزدی در یک خانه گرایه ای سکونت داشتیم . برادرم ازدواج کرد و از سال 1356 من تنها در خانه مجردی زندگی می کردم . یک موتور گازی داشتم که با وجود کمبود بنزین و نفت هر روز در اجتماعات و راهپیمایی ها بر علیه سلطنت پهلوی شرکت داشتم .
هر چه به پیروزی انقلاب بهمن سال 1357 نزدیکتر می شدیم به دلیل اعتصابات و شرایط حکومت کسب و کار و بازار نیز از رونق افتاده و در عین حال معیشت با مشکل مواجه بود . به همین علت وقت بیشتری در اختیارم بود تا در مبارزات بر علیه حکومت دیکتاتوری حضور داشته باشم .
ساعت 15 یکی از روزهای سرد زمستان 1357 مردم انقلابی که معترض به فساد و بی بندباری بودند به سینما جی تهران هجوم آورده و آن را به آتش کشیدند . از پنجره ها و هواکش سینما جی شعله های آتش زبانه می کشید .
پس از سینما جی به سمت 16 متری امیری و سه راه آذری تظاهرات مردمی شکل منظمی به خود گرفت و اینبار نوبت مشروب فروشی ها بود . صندوق های مشروبات الکلی را از مشروب فروشی ها خارج و آنها را در جوی آب بر زمین زده و جوی مشروب به راه افتاده بود .
بعضی افراد فرصت را غنیمت شمرده و صندوق های مشروب را ترک موتور گذاشته و به منزل می بردند . صاحبان مشروب فروشی نیز بیرون مغازه ناظر خشم مردم بودند ولی از ترس ابراز نمی کردند که مالک آن هستند .
مدتی بعد با شعار مرگ بر شاه بانک دولتی در 16 متری امیری ابتدای 30 متری جی نیز توسط مردم خسته از ظلم و جور حکومت پهلوی به آتش کشیده شد . در همه این شرایط صداهای تیراندازی در مناطق تهران از سوی مامورین حکومتی قطع نمی شد . درب منازل نیز زمانی که مامورین به تعقیب انقلابیون بودند گشوده می شد . هر روز شاهد پیکر خونین چندین شهید بودیم که با تفنگ های پهلوی از پای در می آمدند .
مجروحین هم روزمره کم نبودند و جنایت روی جنایت سلطنت انباشته می شد . روز ورود حضرت سید روح الله خمینی(ره) رهبر کبیر انقلاب با برادرم هادی ایزدی در جمعیت میلیونی مردم در تهران حضور داشتیم . لیکن روز 22 بهمن 1357 برای دیدار خانواده ام در شهر نراق بودم و در تظاهرات همشهریانم شرکت داشتم .
حاج قدرت پس از آزادی از اسارت
یک دستگاه ضبط صوت کوچک داشتم که با آن صدای خروشان امت انقلابی نراق را ضبط کردم تا در تاریخ حماسه آفرینی های این دیار باقی بماند .
شهید حجت الله ایزدی
طعم شیرین پیروزی انقلاب در کاممان بود که اجانب جنگ را بر ایران نوپای اسلامی تحمیل کردند و بنده پس از چند نوبت اعزام به جبهه نهایتا نوروز 1361 طی عملیات فتح المبین مجروح و به اسارت نیروهای ارتش عراق گرفتار و تا مرداد 1369 در زندان های عراق محبوس بودم . تاریخ 22/12/1366 زمانی که برادرم حجت الله ایزدی در حلبچه به شهادت رسید در اردوگاه موصل به سر می بردم .
آزاده جانباز حاج قدرت الله ایزدی فرزند عباس اهل شهر نراق11/06/1392