به خاطر انتقال نامه عمربن سعد به یزید در تعزیه خوانی توبیخ شدم
سال 1361 یکی از روحانیون شهر نراق بر بالای منبر مسجد جامع گفت : آی خانواده های شهدا آیا شما حاضرید چند تا کهنه دستمال نوک چوبی بکنند و بگویند این تمثیل سر فرزندان شماست؟
سید حسین جوادی
پس
بنابر این از آقای حسن کاظمی که نقش شمر را بازی می کنید خواهش می کنم تعزیه خوانی
به این سبک را تعطیل و یا سعی کنید به شکل اصولی تر اجرا کنید .
من عضو بسیج نراق بودم . آبان ماه و محرم سال 1361 فرا رسید و مقرر شد تعزیه ای در حسینیه برگزار شود . حاج حسین پریشانی در لباس یزید نقش بازی می کرد و هر کس در جایگاه شخصی در سال 61 هجری تعزیه می خواندند .
من در سن 16 سالگی نقش پیک را ایفا می کردم و نامه عمربن سعد را به یزید بن معاویه منتقل و متن نامه را که در آن نوشته بود حضرت مسلم به کوفه آمده و مردم با او بیعت می کنند را قرائت کردم .
مغرور
از اینکه تعزیه خوانی را موفق اجرا کردم و خوشحال بودم که نظر بزرگان این آیین
عاشورایی را نسبت به خودم جلب کردم .
سرمست
و خوشحال به بسیج رفتم ولی تا به سالن رسیدم متوجه چشمان خشم آلود بعضی از دوستان
شدم . فهمیدم تعزیه خوانی با آن سَبک که روحانی مخالفت ورزیده مورد موافقت آنان
قرار نگرفته است .
جوادی در سالهای دفاع مقدس
خلاصه رفتم دراز کشیدم و پتو را روی سرم کشیدم و راستش خیلی هم می ترسیدم . در تب و تاب بودم که صدای قدرتمند و ناراحت صادق رضی مسئول بسیج فضا را پُر کرد . فریاد می زد و همینطور جلو می آمد و می گفت گو این سید حسین جوادی؟
سید حسین جوادی به همراه فرزندش علی
رسید بالای سرم و داد زد پاشو ؛ پاشو از بسیج برو بیرون که آبروی بسیج را بردی .افتادم به دست و پایش و گریه کردم و گفتم آقا صادق دیگر این اشتباه را تکرار نمی کنم .
آن زمان و همیشه یاد یک حرف و نصیحت شهید بزرگوار غلامرضا قجری فرزند علی که طی عملیات بیت المقدس به شهادت رسید می افتم که در ساختمان بسیج به من نصیحت کرد بدون دعوت هیج جا نرو و در کارها با دیگران مشورت کن .
ولی حیف که تعزیه همه جا رونق گرفت ولی در نراق با آن همه قدمت آیین تعزیه خوانی از بین رفت .مدت کوتاهی پس ازاین واقعه تاریخ 20 آبان 1361 با جمعی از سلحشوران شهر نراق به جبهه اعزام شدیم و در دو عملیات پدافندی محرم و والفجر مقدماتی حضور داشتیم .
ذاکر و جانباز سید حسین جوادی فرزند سید ماشاءالله اهل شهر نراق15/10/1390